خودکشی یک تازه احمدی نژادی در آمریکا
بلاگر ایرانی آمریکایی همسو با جریان احمدی نژادی ها، که سال 84 مدیر تلویزیون «هما» بود و از هاشمی رفسنجانی دفاع می کرد و همچنین از سال 88 روزنامه ی کیهان او را «مشاور کروبی» خطاب می کرد، حالا مدعی «خودکشی هاشمی!» شده است.
«داریوش سجادی» که سعید جلیلی و لیست آیت الله مصباح، کاندیداهایش در در انتخابات های 92 و 94 شکست خورده اند، در سالهای اخیر بارها درباره ی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی یادداشت های تندی نوشته است.
«حسین سیوانی»، فرماندار کنونی «خوی» چندی پیش در فیسبوک در این باره خطاب به یکی از دوستان سجادی نوشت: «لطفا از احوالات «شهناز تهرانی» هم بپرسید و اینکه بالاخره جدال ایشان با شهناز تهرانی به کجا رسید و برندهاش چه کسی بود؟ همینطور بپرسید از هاشمی رفسنجانی چقدر طلب دارد؟» یکی هم به آقای سیوانی اینچنین پاسخ داده است: «یکی ایشون و یکی نیک آهنگ کوثر هنوز طلبشون وصول نشده»! [لینک]
«سیدفرید حاجسیدجوادی» از پژوهشگران شورای عالی انقلاب فرهنگی هم در گوگل پلاس نوشته بود: «به نوشتههای مکرر سجادی برضد هاشمی بدبینام. پشتیبان تلویزیون ماهوارهای هما چه شخصیتی بود که در خیابان میرداماد استودیو داشتند؟» [لینک]
به گزارش انصاف نیوز، متن داستان اخیر «داریوش سجادی» که در حال رقابت با «مهدی خزعلی» آقازده اصولگرا برای طرح ادعاهای شاذ است، در پی می آید:
با گذشت نزدیک به ۲۰ روز از تدفین «اکبر هاشمی رفسنجانی» و تدبیر قوه عاقله نظام بمنظور تشیع و تعزیتی آبرومندانه در سوگ ایشان اما شارلاتان بازی های بیماران روان پریش و توجه طلبی مانند «مهدی خزعلی» مانع از آن می شود تا حقیقت رفتن «هاشمی رفسنجانی» مصلحتاً و بمنظور رعایت حال خانواده ایشان مسکوت و مستور بماند!
ظاهراً خزعلی مزبور با داعیه محیرالعقول «قتل هاشمی» و انداختن مسوولیت آن بر عهده نظام می کوشد بیماری توجه طلبانه خود را بدین طریق تشفی خاطر دهد و بدین منظور مشتی بیمارتر از خود را نیز همراه خود و پامنبری خود قرار داده.
برخلاف هذیان های «خزعلی مزبور» همه شواهد و قرائن موید آن است که هاشمی رفسنجانی در بعد از ظهر یکشنبه ۱۹ دی ماه در خلوت استخر مجموعه کوشک در سعدآباد تهران «دست به خودکشی زده» و از این طریق پرونده یکی از موثرترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران به دست خود و برای همیشه بسته شد!
هر چند خودکشی هاشمی رفسنجانی امری مسجل است اما ظاهرا بنا به دلائلی اخلاقی و قابل فهم قوه عاقله نظام در یک تفاهم مشترک با خانواده مرحوم حاذقانه تصمیم گرفته اند تا بمنظور آبروداری و رعایت شان آیت الله، خودکشی ایشان را کتمان و ماجرا را با «گریم سکته» مختومه کنند. گریمی که در برخی موارد در آن ناشی گری هم صورت می گیرد از جمله آنکه «فائزه» دختر آیت الله در یک بی مبالاتی محرز اظهار داشته پدرشان با ورود به استخر سکته کرده و محافظان آیت الله با ورود به سالن استخر او را «خوابیده به صورت» در ته آب پیدا کردند! در حالی که به اعتبار فیزیک بدن انسان تحت هیچ شرایطی فرد سکته کرده در آب با توجه به پر بودن ریه از اکسیژن ته نشین در آب نشده و در آب غوطه ور می ماند جز آنکه مرگ دلیل دیگری از جمله «فصد» داشته باشد که منجر به ته نشین شدن کالبد در آب می گردد. (۱)
علی ایحال برای تبیین دقیق ماجرا می بایست قطعات پازل این تراژدی را از ابتدا بازخوانی کرد.
یکی از مهم ترین این قطعات ویدئوئی از مرحوم هاشمی است که تقریبا یک ماه قبل از ۱۹ دی از ایشان منتشر شد و آقای هاشمی در آن ویدئو حین روخوانی از بخش هائی از کتابی که خودشان پیش از انقلاب در توصیف خدمات امیرکبیر نوشته بودند بصورتی اعجاب آور و سوزناک همزمان با خوانش کتاب، کنترل احساساتش را از دست داده و بشدت به گریه می افتند!
ویدئوی مزبور به شکلی شفاف مبین روحیه پاشیده و مزاج رو به زوال آیت الله بود تا جائی که شخصاً و در همان تاریخ طی جلسه ای در اندیشکده هما در اسکاتسدیل آمریکا با دیدن ویدئوی مزبور این تحشیه را به آن زدم که از این فیلم بوی الرحمن آیت الله می آید و مشخص است هاشمی در یک سرگشتگی و محزونی خود را در انتهای خط می بیند!
توجه به فرازهای خوانده شده از متن کتاب امیرکبیر توسط «آیت الله» و تاثر شدید ایشان در خوانش بخش های مزبور بوضوح نشان می داد که هاشمی دچار یک هم ذات پنداری عمیق بین خود و امیرکبیر شده و همان قدر که «امیر» را با همه خیراندیشی ها و ایران دوستی ها و خدمات اش قربانی ناسپاسی هیات حاکمه وقت می دید «آیت الله» نیز به همان قیاس با درکی «این همانی» از «خود و امیر» فرجام خود را همچون امیر مستوره در ناسپاسی از خدمات و خیراندیشی های خود توسط حکومت مفروض انگاشته بود.
ویديوی مزبور بوضوح نشان می داد هاشمی رفسنجانی که زمانی در اوج شوکت و منزلت سکان تدبیر و امورات کشور را به کفایت زیر نگین قدرت خود داشت اکنون و در خزان عمر کاملاً پاشیده و بشدت به افسردگی و دیپرشن روحی ناشی از احساس ناتمامی و ناکامی در ماموریت های تاریخی متصوره اش مبتلا شده است.
شدت افسردگی هاشمی در کنار هم ذات پنداری ایشان از خود و سرنوشت مشترک خود با «امیرکبیر» ظاهرا تا آن اندازه مشارالیه را تسخیر کرده بود که مرحوم زیر آن فشار سنگین روحی و عاطفی عزم خود را جزم کرده تا پایان خود را نیز با پایان «امیر» مشابه سازی کند.
بی جهت هم نیست که «آیت الله» عملیاتی کردن تصمیم خود را منتقل به خلوت استخر کوشک می کند تا از آن طریق در ناخودآگاه ایشان حمام فین (قتلگاه امیر) تداعی شود و دقیقا همان روزی را نیز برای پایان خود انتخاب می کند که مصادف است با سالگرد شهادت امیر در فین کاشان تا بدین شکل جمیع جوانب جهت هم سان سازی ذهنی ایشان با امیر و پایان مظلومانه امیر رعایت شده و «ظواهر مزبور» مشارالیه را به تشفی خاطر ناشی از این تصمیم جسورانه برساند و بر این اساس محتملا شیوه خودکشی بکار گرفته شده نیز باید قرینه «فصد امیر» بصورت زدن رگ مچ دست بوده باشد.
شهادت محسن رضائی از روحیه بشدت بشاش و استثنائی هاشمی در جلسه صبح ۱۹ دی مجمع تشخیص مصلحت موید آن است که هاشمی از ابتدای آن روز تصمیم نهائی خود را گرفته و از این جهت روحیتاً خود را مهیای بعد از ظهر پایانش کرده بود. اذعان محافظان آیت الله نیز مبنی بر تاکید بیشتر آن روز آیت الله جهت اطمینان از خاموش بودن دوربین های مدار بسته استخر نشانگر آن است که هاشمی مصمم بوده تا رفتن خود را تضمین شده کند.
(مطابق اذعان محافظان همواره آیت الله در استخر به تنهائی شنا می کرده و حسب روحیات قابل فهم نزد روحانیت اجتناب از آن داشته تا مقابل غریبه عریان دیده شوند لذا تنها شنا کردن و خاموش بودن دوربین ها برای محافظان «به سنت سابق» امر خلاف پروتکل حراست محسوب نمی شده و تنها از طریق سنسورهای حرکتی آیت الله را از پشت دیوار کنترل می کردند. اما علی رغم این در آن روز آیت الله از باب اطمینان تاکید مجددی بر خاموش بودن دوربین های استخر کرده)
این که ساعاتی بعد از انتشار خبر فوت آیت الله نیز بلافاصله پیکر ایشان بدون طی تشریفات قانونی و بدون انتقال به پزشکی قانونی و کالبد شکافی با رضایت خانواده به جماران منتقل و غسل و کفن می شود نشان از آن دارد که خانواده مرحوم نیز در یک هماهنگی با نظام ترجیح داده اند ماجرای رفتن هاشمی رفسنجانی را بشکلی آبرودارانه ختم بخیر کنند.
به احتمال زیاد و برخلاف ادعای «محسن» آیت الله از خود وصیتنامه نیز بجای گذاشته اما بصورت طبیعی اکنون امکان انتشار آن نیست و شاید در سالهائی بعید بتوان به متن آن وصیتنامه دسترسی پیدا کرد.
فکت بسیار مهم تر در این میان «نماز میتی» است که آیت الله خامنه ای در فردای آغاز مراسم تشییع پیکر «آیت الله» در دانشگاه تهران قرائت کرد و معظم له در فرازی از آن نماز عبارت «اللهم عفوک عفوک عفوک » را جایگزین «اللّٰهُمَّ اِنّا لٰا نَعْلَمُ مِنْهُ الّا خَیْراً وَ انْتَ اعْلَمُ بِهِ مِنّا» کرد و بدین طریق بجای آنکه برای دوست ۶۰ ساله خود عبارت «خدایا ما جز خوبى از او سراغ نداریم و تو داناترى به حال او از ما» را قرائت کنند ۳ مرتبه از خداوند خواستار عفو ایشان شدند!
آشنایان با دقائق و ظرائف مرسوم بین مراجع اسلام در انجام آداب کفن و دفن میت می دانند چنین تغییر خوانشی در «نماز میت» رسمی مسبوق به سابقه نزد عالمان دینی برای مرحومانی است که بشکلی از دنیا رفته اند (مانند انتحار) که در اسلام معصیت محسوب می شود و بدین شکل کوشیده تا آخرین وظیفه اخلاقی خود در قبالش بجا آورده شود.
نکته حائز اهمیت در این ماجرا ماهیت و چیستی و چرائی محزونی و افسردگی مبتلابه هاشمی رفسنجانی است که نهایتا ایشان را به تصمیم تلخ خودکشی رساند!
برای ریشه یابی این دیپرشن می توان تا تاریخ ۸۸ و ماجرای شهرآشوبی های آن سال عقب رفت. بدون ذکر جزئیات عصاره ماجرا آن بود که فتنه ۸۸ سرکوب شد و در فردای آن ناکامی بود که آمریکائی ها و شرکای اروپائی در یک وحدت آرمانی با محورداران فتنه در داخل کشور و بمنظور دوپینگ فتنه دست به اعمال تحریم های فلج کننده اقتصادی علیه ایران زدند و نتیجه آن تسمه کشیدن از گرده شهروندان و به فلاکت انداختن ایشان در زمین معیشت بود تا از آن طریق اولاً آن را که رهبری گفته بود نظرات اقتصادی و سیاست خارجی اش به وی نزدیک تر است را در زمین اقتصاد بر زمین بکوبند و همزمان بستر و فضای روانی جامعه را برای انتخابت ریاست جمهوری سال ۹۲ مستعد بازتولید یک منجی در اندازه های اکبر هاشمی رفسنجانی کنند تا از آن طریق بتوانند عملگرایانی را که در ایران اشتهار به هم سوئی و تنش زدائی با آمریکا را دارند بصورت «مهندسی انتخابات» به قدرت برسانند. ترفندی که همه چیزش حساب شده بود و تنها در میانه راه این سورپرایز رد صلاحیت هاشمی بود که کل پروژه را نابود کرد. علی رغم و بعد از آنکه هاشمی در ترغیب غیر مستقیم رهبری به استفاده از حکم حکومتی بمنظور بازگرداندن ایشان به انتخابات ناکام ماند در دقیقه ۹۰ گماشته خود را (حسن روحانی) جایگزین خود کرد و بفراست و از طریق تهییج توده های فاقد درک و عمق سیاسی توانست روحانی را وارد ساختمان پاستور کند.
اما ماجرای ۹۲ هر چند به معنای پیروزی نسبی هاشمی محسوب شد اما در نهایت این چیزی نبود که هاشمی را ارضا کند و بازخورد نتیجه انتخابات ۹۲ نزد آیت الله به معنای از دست رفتن آخرین فرصت ایشان برای محقق کردن آخرین آرزوها و برنامه های در دستور کار خود در سپهر سیاسی ایران بود.
آیت الله بخوبی می دانست در صورت رد صلاحیت نشدن می توانست در «کنتراست مدیریت شده و ناشی از تحریم ها» بین خود و احمدی نژاد در ۹۲ بر تارک اقبال ماکزیممی شهروندان فاتح ساختمان پاستور شود و در آن صورت به اتکای آرای ماکزیممی اش رهبری را در کُرنر قرار داده و بدون توجه به ملاحظات ایشان نه تنها مسئله مذاکرات هسته ای را با چراغ سبز آمریکائی ها حل کند و طرف غربی نیز بمنظور تقویت موضع عملگرایان در داخل، تحریم ها را بصورت واقعی و کلی از روی ایران بردارند و بدین اعتبار نیز هاشمی را تا آن اندازه قدرت ببخشند تا در شهریور ۹۲ در کسوت رئیس جمهور عازم نیویورک شود و بسیار جسورتر از روحانی و در یک بی وقعی آشکار به «داخل» حتی با اوباما به مذاکره نشسته و ادعای «مهدی هاشمی» در مصاحبه سال ۸۴ با روزنامه USA Today را مبنی بر آنکه «اگر پدرم رئیس جمهور شود ولایت فقیه را به یک نهاد تشریفاتی مبدل می کند» را محقق می کرد! [انصاف نیوز نمی تواند ادعای داریوش سجادی درباره ی فرزند آن مرحوم را تایید یا رد کند]
علی ایحال این پروژه بلند پروازانه با غافلگیری رد صلاحیت ناکام ماند اما حجم تراژدی سنگین تر از آن بود که هاشمی بتواند آن را تحمل کند. هاشمی تا آن اندازه واقع بین بود تا بفهمد این آخرین فرصت وی بود و ایشان با گذشتن از مرز ۸۰ سالگی دیگر فرصت مجددی برای عملیاتی کردن پروژه های خود در قامت ریاست جمهوری نخواهد داشت لذا ایشان نخستین و بزرگ ترین ضربه روحی و روانی را در ماجرای رد صلاحیت خورد و بدون اغراق کمرش از این بابت شکست هر چند کوشید در منظر عمومی تالم ناشی از آن شکست را نشان ندهد. علی رغم این هاشمی بازی را تمام شده ندانست و بعد از باختن بازی ریاست جمهوری ۹۲ آنک تصمیم نهائی خود را گرفت و مصمم شد تا حاشیه را کنار گذاشته و اکنون مستقیم سراغ راس هرم برود و از آن تاریخ به بعد پروژه فشل کردن نهاد ولایت فقیه در ایران مبدل به نقشه راه هاشمی شد.
کلید واژه فاز دوم عملیات هاشمی رفسنجانی پیام ویدئوئی ایشان بمناسبت عید نوروز در فروردین ۹۳ بود که در انتها به شکلی معنادار مخاطبانش را با این شعر لسان الغیب بشارت داد:
بر سر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
کاری که قرار بود در انتخابات خبرگان پنجم کلید بخورد و بر اساس آن ابتداً حواریون هاشمی به اتفاق ایشان وارد خبرگان شده و بعد از تصاحب کرسی ریاست خبرگان توسط هاشمی و تشکیل فراکسیونی قوی از حواریون ایشان آنگاه «آیت الله» سکان مدیریت در خبرگان بمنظور پائین کشیدن شان و فتیله رهبری در ایران را شخصا عهده داری کنند.
پروژه ای که برخلاف انتظار هاشمی باز هم با شکست مواجه شد و شورای نگهبان با رویکرد «یک هاشمی تنها در خبرگان یک هاشمی بی خطر است» این بار صلاحیت ایشان را تائید کرد اما همزمان جمیع حواریون موثر ایشان که می توانستند در خبرگان تشکیل دهنده فراکسیون مورد وثوق ایشان شوند را رد صلاحیت کرد و هاشمی را ولو با تحمل آرائی ۲ میلیونی بصورت ژنرالی تنها و بالتبع بی خاصیت راهی خبرگان کرد.
شکست پروژه هاشمی در خبرگان دومین شکست سنگین ایشان بعد از شکست ۹۲ بود و هر چند در ظاهر خود را از نتیجه خبرگان راضی نشان می داد اما بواقع بازتولید آن انتخابات نزد هاشمی عمق و شدت گرفتن بیماری افسردگی ایشان شد.
بر همین مبنا بود که به صورت ناخواسته ضمیر ناخود آگاه خود را از نتیجه انتخابات خبرگان در اسفند ۹۴ با جمله «اکنون دیگر می توانم راحت بمیرم» برون ریخت کرد.
به عبارت دیگر هاشمی با درک شکست آخرین پروژه اش در اسفند ۹۴ اکنون ضمن پذیرش شکست و تمام شدگی بصورت رفلکسیو آرای ماکزیممی خود در خبرگان را در مقام آخرین پیروزی خود برسمیت شناخت تا از آن طریق بتواند در ناخود آگاهش مانند همه قهرمانان ورزشی که خداحافظی خود از زمین مسابقه را محول به آخرین پیروزی می کنند تا بدینوسیله با گردنی افراشته و غروری انباشته بتوانند با زدن دور قهرمانی در استادیوم، زمین رقابت را ترک کنند! هاشمی نیز بر چنان روالی از نتیجه خبرگان چنین بهره ای را بُرد.
علی ایحال همه شواهد نشان از آن دارد که «مرحوم هاشمی» علی رغم حفظ ظاهر هرگز نتوانست از زیر ضربه شکست ۹۲ در کنار شکست ۹۴ کمر راست کند و از فردای پایانش در هرم قدرت ایران (اسفند ۹۴) دیگر امکان آن را نیافت تا اعتماد بنفس از دست رفته خود را بازسازی کند و از این تاریخ به بعد بود که اکبر هاشمی رفسنجانی که زمانی معرکه گردان و مدیریت کننده حاذق و موفق همه بحران های مبتلابه کشور بود در خزان ۸۲ سالگی و در عمق محزونی و افسردگی به دست خویش پایان دهنده به ماجرای خویش شد!
اسفند ۹۴ در آستانه انتخابات خبرگان پنجم در مقام مصلحت اندیشی و با توجه به بازی در دستور کار هاشمی رفسنجانی برای خبرگان خطاب به شورای نگهبان نوشتم:
هاشمی را رد صلاحیت کنید! یک پایان بد بهتر از یک بدی بی پایان است!
توصیه ای که هر چند شوای نگهبان نسبت به آن بی وقعی حساب شده ای کرد اما ناباورانه مشاهده شد که نهایتا این هاشمی رفسنجانی بود که یک سال بعد و در اوج سرگشتگی و محزونی «هاشمی را به بدی پایان داد» و آخرین برگ از زندگی پر فراز و نشیب سیاسی اش را به نامیمونی اختتام بخشید!
خداوند ایشان را ببخشد! عفوک عفوک عفوک
انتهای پیام
در آن نماز همه جملات مغفرت و عفو طلبانه از محضر الهی توسط رهبر بزرگوار هوشمندانه و خناس شناسانه و به صورت تکرار برای خود و ایشان و جمله عفوک بدون ذکر «معفو عنه» به قرینه بوده است. پس برداشت مورد تمایل جناب نویسنده که به مورد وقوع بودن فرافکنی شده، محلی از اعراب ندارد. به نویسنده توصیه می کنم ضمن تقویت ادبیات عرب، چند بار هم برای خود و از صمیم دل (اگر دلی مانده باشد) تضرع کند که: عفوک، عفوک، عفوک… والسلام علی عباد الله الصالحین
معلوم شد مرجع برخی افراد و نهادها تحلیل های افرادی بی هویت و بی بته مثل ایشان بوده.
الف) مقدمه : 1- بقول آن مرد بزرگ، آنکه بما نريده بود، کلاغ کون دريده بود! 2- از قرائن و شواهد و مکتوبات نويسنده ، مسلم و قطعي است که اجناس و اقلام مصرفي، بسيار قاطي داشته و به اصطلاح چيني هستند، (قواي دماغي وي را ملاحظه بفرمائيد!!) 3- اين موجود (اين بار، سجادي رو ميگم) کلي روضه خوانده تا به گريه اش برسد، آنجا که هم صدا با همپياله هايش ميفرمايد فتنه 88 تمام شد (اما مدام جارش ميزنند) و آمريکا و شرکاي اروپائي ، تحريم ها را با هماهنگي فتنه گران اعمال کردند!! ب) موسطه : 4- رهبري بصورت کلي گفتند نظر آقاي رئيس جمهور به نظر بنده نزديک تر است و هيچ قيدي اعم از اقتصادي يا سياست خارجي بر آن نزدند! تحريف تاريخ به اين ميگويند. (اينان ، هنوز همه زنده هستند اينگونه تحريف ميکنند، واي به وقايع و تاريخ مثلا” 100 سال قبل. خدا ميداند چه بوده و چه نوشته اند!!) ج) موخره : 5- انصاف، انصافا” چت ميشه گاهي!؟ بيکاري يا منباب طنز ، طنازي ميکني؟
ما هم به مانند شما به این متن های جهت دار انصاف بدبین ایم! پشتیبان سایت انصاف نیوز چه شخصیتی است که در خیابان بخارست کوچه ۶ ، دفتر دارند ( الکی مثلا انصاف هم مثل استودیوداران میرداماد خیلی خفنه)
معلوم نیست این سجادی تو ساختمون گاندی چه سر و سری با بعضی ها داشته که یکهو دچار انقلابی گری شده
کاکا سیا کوتاه بیا 🙂
با این اوصاف مبادا همزمانی تولد امام خمینی و حضرت فاطمه شیطنتی از جانب هاشمی رفسنجانی بوده و ما، توده های فاقد درک و عمق سیاسی، همچنان در پیچ اول سیاست مانده ایم؟ هاه؟؟!!
اوه مای گوش! خیلی این بشر قوه تخیل بالایی داره! گویا کام های ماری جوانا رو عمیق زدند برادر سجادی! چرا که فقط در این حالت هست که میشه به این ظرافت تیکه های پازل این خیال رو کنار هم پردازش کرد.
حالا میگم شما خودکشی نکنی با این کشف خوفناک ات
من به شخصه با خوندن این داستان ترسناک ریتم خوابم به هم ریخته! فکر میکنم برای بالانس شدن لازم باشه سری به ارشیو مجموعه “the Grudge” ، “Ring” و همینطور سریال به شدت خنده دار جن گیر بزنم
پس از فروپاشی شوروی وموج گسترده مارکسیست های به بن بست رسیده شاهد روی اوردن مدعیان مبارزه با امپریالیسم و…… به اغوش همان امپریالیست ها جه در عرصه فلسفی وچه با توجیات باصطلاح علمی……بودیم و با قدری تساهل انرا وفق دیالکتیک معروف سوردل میشود تعریف کرد ولیکن گونه جدیدی روییده اند که ملغمه ای از روانپریشی تحت هریک از عناوین خاص خودهستند این اشخاص بعلت بی هویتی فکری وعملی در کسری ازلحظه ها به نتایج محیرالعقول میرسند وهمچون قهرمان سروانتس نیزه بدست به جنگ اسیاب های بادی میرونداین عناصر فاقد هرگونه هویت اندیشه ای و……..هستند
این آقا دربلاد کفر چه میکند؟مشغول امربه معروف و نهی ازمنکر خانمها است؟
صدرصد خودکشی کرده مطالبش کاملا عاقلانه بود انصاف نیوز بد جور به دست و پا افتادیا خودمونیم.
البته انصاف ظاهرا با این خبر بیشتر لگد پراکنی کرد ، چون این حرفها مال جناب سجادی نیست، مربوط به خانم دکتر مرپجی …ویه انصاف هول شدی …