نقض حریم دانشگاه در آمریکا، نقض گذشته و امروز در ایران را توجیه نمی کند! | محمد فاضلی
محمد فاضلی در یک یادداشت و دو توییت به تحلیل وقایع اخیر دانشگاه های آمریکا و موضع گیری برخی اصولگرایان پرداخته است.
ذهن آمریکااندیش
قضایای برخورد پلیس آمریکا با اعتراضات دانشجویان دانشگاههای آمریکایی به جنایات اسرائیل در غزه، بهانهای شده است تا برخوردهای صورتگرفته با دانشجویان، اساتید و دانشگاه ایرانی در سالیان گذشته و امروز، توجیه شود. چند نکته را درخصوص این مسأله باید روشن کرد.
یک. ارزشهای انسانی و از جمله مهمترینهای آنها نظیر آزادی و عدالت، جهانشمول هستند و ربطی به آمریکا ندارند. اگر در اسناد شکلگیری ایالات متحده آمریکا به ارزشی نظیر آزادی اشاره شده، دلیل آمریکایی بودن این ارزشها نیست. قدمت این ارزشها به اندازه تاریخ بشر، و حداقل تاریخ فلسفیدن و اندیشهورزی درباره انسان و جهان اجتماعی و سیاسی است.
دو. آمریکاییها به بهانه نقض آزادی و حقوق بشر در کشورهای دیگر، این کشورها را تحریم کرده یا به آنها حمله کردهاند. آمریکاییها و بقیه غرب در موارد متعدد با کشورهای ناقض حقوق بشر و از جمله دیکتاتورترینها روابط داشته و کنار آمدهاند، و با دیگرانی به همین دلایل ستیز کردهاند. این گزارهها درست است. اما از این گزارهها نمیتوان نتیجه گرفت که خواست مردم و متفکران کشورها برای تحقق آزادی و جلوگیری از نقض حقوق بشر در کشورشان، خواستهای آمریکایی است و چنین ارزشهایی از اساس غلط یا توهم هستند. هیچ تناقضی بین سرزنش کردن آمریکا برای نقض حقوق بشر و آزادی در کشور خودش یا کشورهای دیگر، و در همان حال مطالبه آزادی و رعایت حقوق بشر در کشور خود وجود ندارد.
سه. اصالت بنیانهای اجتماعی و فلسفی آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و توسعه همهجانبه، برآمده از تحقق بخشی از آنها در غرب نیست. کشورهای غربی توانستهاند زودتر از بقیه کشورها، به صورتها و ابعادی از اینها دست یابند. بنیانهای فلسفی برخی نیز در آرای متفکران یونانی-غربی صورتبندی شده است. این به معنای وجود دلایلی برای نفی این ارزشها یا از اساس دروغین یا بیگانه خواندن آنها نیست.
چهار. من هیچ متفکر جدی نمیشناسم که اهمیت ارزشی نظیر آزادی را به آمریکایی یا غربی بودن آن ربط داده باشد. نسل چند دهه گذشته متفکران جدی ایرانی نگفتهاند چون آمریکا فلان گونه است پس ما هم باشیم. متفکران جدی که من میشناسم و خواندهام، آزادی، دموکراسی و توسعه را از منظر نسبت آن با بهروزی ملت ایران ارزیابی کردهاند. اتفاقا ادبیات اندیشه اجتماعی و سیاسی (بالاخص مکاتب انتقادی که در ایران هم پرطرفدار هستند) مملو از نقدها بر دموکراسی، مدلهای مختلف توسعه، و تهدیدهای آزادی و ارزشهای انسانی در همه کشورها و از جمله غرب است.
پنج. گروهی در ایران تلاش میکنند یک آمریکا-غرب خیالی (صرفاً دارای ابعاد مثبت) بسازند، بعد آنرا به منتقدان سیاست و حکمرانی در ایران نسبت داده و آنها را طرفدار چنین آمریکا-غرب خیالی جلوه دهند، و سپس با فروریختن آن با عبارتهای کلیشهای از جنس «اینو چی میگید؟»، منتقدان را بیاعتبار کنند.
شش. گروهی که در بند پنج ذکر کردم، دارندگان #ذهن_آمریکااندیش هستند. هویتشان را از ستیز با آمریکای واقعی یا خیالی میگیرند که خود ساختهاند و منتقدان را به دوست داشتن آن متهم میکنند. ذهن آمریکااندیش با ضدآمریکایی بودن تعریف میشود، هویت مییابد و به حرکت درمیآید. همه چیز را هم در خدمت آن قرار میدهد. معیار خوبی و بدی در نسبت با آمریکا تعریف میشود. اگر آمریکایی نباشد (در ساحت اندیشه) این ذهن از کار میافتد، فلج میشود و اعتبارش را از دست میدهد. سخن ایجابی مستقلی برای گفتن ندارد.
من نمیدانم دیگران چگونه میاندیشند، مسئول اندیشه و عمل دیگران هم نیستم. اما آمریکا برای من، در عرصه عمل، در نسبت با مانع یا کمک برای توسعه ایران تعریف میشود. آمریکا، نه فینفسه بلکه از آن جهت که ظرفیت تحریم و ضربه زدن به منافع ایران را دارد، و در مناسبات دیگری ممکن است کمکی به توسعه و حل مسائل ایران باشد، اهمیت دارد. اما منبع ارزشها و الگوی عمل نیست. در ساحت اندیشه هم، یک «مورد تاریخی» قابل بررسی مقایسهای برای شناخت و تحلیل جامعهشناختی است.
⭕ آمریکا یا هر کشور دیگری، برای من، الگو، معیار ارزیابی ارزشها یا درست و غلط کنش دولتها و پلیس نیست. من هویتم را از آمریکااندیشی، ضدیت با آمریکا یا نزدیک شدن به آن نمیگیرم، و به این جهت فکر میکنم آمریکاستیزان ایدئولوژیک ایرانی، بیش از امثال من ذهن، روح و هویتشان به بود و نبود آمریکا گره خورده است. آمریکا در عمق جان ذهن آمریکااندیش نشسته است و بیرون از دایره آمریکا نمیرود.