نسبت اصولگرایان سنتی با حسن روحانی در انتخابات ۹۶
حالا که آیتالله هاشمی رفسنجانی رحلت کرده است راستگرایان سنتی یک وظیفه مهم برای خود حس میکنند. آنها باید جای هاشمی را پر کنند و آرایش سیاسی کشور را بالانس کنند، شاید در همین مسیر بهترین راه ادامه ریاست جمهوری حسن روحانی باشد.
مصطفی صادقی در خبرآنلاین نوشت: این از هوش سیاسی حسن روحانی بود که توانست در انتخابات سال92 یک سامان جدید در سیاست ایران پدید آورد. خوب می دانست که برای دوران پسااحمدینژاد نمی توان یک کاراکتر راستگرا را بار دیگر به جامعه ارائه کرد این را هم خوب میدانست که به موجب آنچه در سال 88 گذشته بود، قدرت رسمی فعلا روی خوشی به چپگرایان نشان نخواهد داد. فضا را خوب شناخت، راهش را هم خوب پیدا کرد.
چپها که چاره ای نداشتند و با محمدرضا عارف به جایی نمی رسیدند. او تنها باید به آنها از روزها بهتر سخن گفت. کار سخت او با راستگرایان بود. آنها که از احمدی نژاد عبور کرده و هر یک نسخه ای مخصوص خود داشتند برای رسیدن به صندلی ریاست جمهوری.
زیرکی حسن روحانی همین جا رخ نمایی کرد. او در میانه ایستاد و در لحظه تعیین شده پروژه خود را اجرایی کرد. این پروژه یک ایده مرکزی داشت؛ «تمرکز بر سیاست خارجی ». روحانی که در خرداد 92 سیاست داخلی، اقتصاد و سیاست خارجی را بهم گره زد و رقبا را پشت سر گذاشت، همه تلاشش این بود که با برجام پنجره های تازه باز کند برای آن مثلث تعیین کننده.
وقتی گفت «من سرهنگ نیستم » طبقه متوسط و روشنفکران را امیدوار به توسعه سیاسی کرد و وقتی خطاب به عابدینی مجری گفتگوی ویژه خبری توصیه کرد تا بیانیه سعدآباد را «سه بار بخواند» و بعد از آن همنوا با دکتر ولایتی شد و محصول آن نوع از مذاکرات در دوران احمدی نژاد را فقر و تنگدستی و ایستادن چرخ کارخانجات عنوان کرد به خوبی اقتصاد و سیاست خارجی را بهم پیوند داد تا مردم و طبقه پایین هم راضی شوند و او را بلد راه بدانند.
راستگرایان چگونه به حسن روحانی رسیدند؟
مرور وقایع سیاسی از نیمه دوم دهه هشتاد نشان می دهد رفتار سیاسی محمود احمدینژاد در دوران صدارتش اگرچه در ابتدا موجبات تقویت تشکیلاتی اصولگرایان را پدید آورد و میشد چهرههایی از آنان را در کابینه و بدنه حاکمیتی دولت دید اما با گذر زمان، شکافهای موجود میان محمود احمدینژاد و اصولگرایان آنچنان نمایان گشت که کوچ اجباری و غیر اجباری نیروهای اصولگرا با موجی قابل توجه پدیدار گشت؛ به یک معنا «زمان جدایی» فرا رسیده بود.
حالا محمود احمدینژاد و حواریون اطراف او خود را تافتهای جدا بافته از جریان اصولگرا میدانستند. دیگر زمان «همانی انگاشتن» به پایان رسیده بود. اقدامات محمود احمدینژاد و دولت او بهگونهای نبود که همه اصولگرایان قبول کنند .اینجا یک دوگانه به وجود می آید؛ برخی اصولگرایان باورشان این میشود که انتقاد مشخص از محمود احمدینژاد کمک شایان توجهی به اصلاحطلبان خواهد کرد و جایگاه و سرمایه اجتماعی اصولگرایان را در جامعه خواهد کاست، پس در این جناح برخی با سکوت و انتخاب گزینه «تحمل، صبر و مدارا»، نقطه استقرار خود را در جناح حفظ میکنند اما برخی دیگر با انتقاد و اعتراض به وضع موجود به «شیفت سیاسی» و «همنشینی» با رقبای سابق پرداختند.
در جناح مقابل هم چنین شرایطی حکمفرما بود. برخی میگفتند انتقاد از محمود احمدینژاد باید به انتقاد از او و جریان سیاسیاش خلاصه شود و نباید انتقاد از وضع موجود به انتقاد از اصولگرایان یا حاکمیت تعمیم داده شود. چنین تصمیمی بر این پایه استوار بود که تعمیم انتقاد موجبات دفاع از محمود احمدینژاد بهرغم همه انتقادات را فراهم خواهد ساخت. به باور این طیف، از شکاف میان حاکمیت و دولتمردان وقت با بهرهگیری سیاسی میشد به ائتلافی برای گذار از شرایط سخت رسید.
طیف دیگر اما باورشان بود که در حرکتی رادیکال باید حساب اصولگرایان، احمدینژاد و حاکمیت را یکی کرد تا میزان سرمایه اجتماعی را در سمت مقابل به صورت مشهودی کاهش داد. در چنین شرایط سیاسی آشفتهای بود که حسن روحانی وجهه سیاسی خود را نمایان ساخت و در یک ائتلاف تاکتیکی میان نیروهایی از دو جناح به فردی میان جناحی و «نیاز جامعه امروز» مشهور شد.
این «شهرت» البته با تصویری که اعضای ائتلاف از شرایط وقت تبلیغ میکردند فراگیر شد و چنین شد که در یک «پازل نامرتب سیاسی و اجتماعی» ترکیبی از مردم از حاشیه تا مرکزنشین از طبقه ضعیف تا متوسط و سطح بالا نتیجه انتخابات 24 خرداد را به نفع حسن روحانی تغییر دادند.
راستگرایانی که به حسن روحانی رسیدند البته دلایلی برای خود داشتند . نخست اینکه غالب آنها آسیب دیدگان دوران محمود احمدی نزاد بودند و هنگامی که دوگانه سعید جلیلی و حسن روحانی شکل گرفت برای عدم تکرار دوران احمدی نژاد ، حسن روحانی را ترجیح دادند. به یک معنا آنها سعید جلیلی را نماینده وضع وقت تفسیر کردند، کسی که می خواست احمدی نژاد از نوع سوم تیری اش باشد.
این طیف از اصولگرایان البته یک دلیل و محرک دیگر هم برای تصمیم خود داشتند. آنها اعتمادشان به تصمیم دو شخصیت مهم جلب شد؛ اکبر هاشمی رفسنجانی و علی اکبر ناطق نوری . اگر از تحولات آن دوران عبور کنیم و به اردیبهشت 96 فکر کنیم این سوال پدید می آید که آیا همچنان همان نسبت سیاسی میان راستگرایان سنتی و حسن روحانی برقرار است ؟
تصمیم تازه راستگرایان ؟
چیزی به انتخابات نمانده؛ رایزنی های انتخاباتی تا امروز همچنان پشت پرده باقی مانده است . اصلاح طلبان در عین اینکه می گویند حتما از حسن روحانی حمایت خواهند کرد در گوشه و کنار سخنان دیگری هم می گویند. در میان راستگرایان اما وضعیت پیچیده است. یک طیف از آنها سخت در پی ائتلاف و رسیدن به نامزد واحد است . یعنی اینکه به رقابت سخت با حسن روحانی فکر می کند . بخش دیگر راستگرایان نگاهشان به مصادیق دوخته شده است. مثلا جهه یکتا شاید منتظر به وجود آمدن شرایطی باشد که نامزدی را معرفی کرده و به حمایت از او بپردازد.
دیگرانی هم هستند که منتظرند سعید جلیلی تصمیم خود را گرفته و آن زمان علنا ورود مجزای خود را به انتخبات اعلام کنند . این وسط راستگرایان سنتی و بخشی از محافظه کاران هنوز مشت خود را باز نکرده اند. همین مساله هم هست که تحلیل موضوع را اندکی سخت کرده است. راستگرایانی که در سال 92 به روحانی رسیدند و یا آنهایی که از همان ابتدای دولت او به یاری او شتافتند هنوز نخواسته اند که علنا بگویند میل ما ماندن کنار حسن روحانی است . برخی این مساله را طبیعی می دانند و آن را موکول می کنند به روزهای نزدیکتر به انتخابات.
اما شاید بتوان مولفه هایی را کنار هم ردیف کرد تا بتوان به تصویری در این مورد رسید. واقعیت این است که از شرایط موجود می توان حس کرد که سعید جلیلی مصر به حضور در انتخابات است. این یعنی اینکه با این فرض احتمال تکرار همان دو گانه سال 92 نزدیک به واقعیت است . به بیان دیگر در چنین رقابتی با این دو نامزد . حتما همان راستگرایان و محافظه کاران باردیگر حسن روحانی را انتخاب خواهند کرد . حتی اگر باقی اصولگرایان به یک نامزد واحد رسیده باشند . چرا که اگر سعید جلیلی و حسن روحانی نامزد انتخابات باشند این دو قطبی آنچنان کنش و واکنش ایجاد خواهد کرد که باقی اضلاع چندان دیده نخواهند شد.
نکته دیگر این است که ذات محافظه کاری مخالف تغییر وضع موجود است . این محافظه کاران بر اساس همین طبیعتشان چندان میلی به تغییر اوضاع ندارند . اما اینجا یک نکته کلیدی تر وجود دارد . حالا که هاشمی رفسنجانی رحلت کرده است محافظه کاران و راستگرایان سنتی یک وظیفه مهم برای خود حس می کنند. آنها باید جای هاشمی را پر کنند و آرایش سیاسی کشور را بالانس کنند.
ساده ترش این است :«آنها نمی خواهند با بازگشت به دوران محمود احمدی نژاد آرایش سیاسی مجدد آسیب جدی ببیند. پس تلاش خواهند کرد تا حسن روحانی همچنان رییس جمهور بماند تا همه بتوانند در زمین سیاست باقی بمانند.». راستگرایان سنتی و محافظه کاران باز در دقایق سازنده به حسن روحانی خواهند رسید. این فقط یک پیش بینی است ؛ آن هم بر اساس مولفه های فعلی . نکته اما این است : «زمانه آبستن هزار ماجراست!»
انتهای پیام