خرید تور تابستان ایران بوم گردی

‌‌در ساحت خيال ابن عربی

جهانی كه در گفت‌وگو با خداوند نباشد، دچار افسردگی می‌شود

حمزه كرمی در روزنامه اعتماد نوشت: «ابن عربی در سنت فلسفی وعرفان اسلامی، بسیار تاثیر گزار بوده است. حدود ۷۰۰ اثر معتبر از اونام می‌برند كه چهارصد اثر آن در دسترس و موجود است. اما مهم‌ترین اثر ابن عربی دو كتاب فصوص الحكم كه گفته میشود اسم آن را از كتاب فصوص الحكمه فارابی اقتباس و الهام گرفته است وكتاب «فتوحات مكیه» است كه گفته می‌شود در مكه به نگارش در آمده است. ‌‌ ‌‌‌‌‌

دیدگاه مستقل ابن عربی در امور عرفانی‌‌

‌ابن عربی در فتوحات جلد یك ص ۶۱ نوشته است در امور عرفانی و فلسفی دیدگاه كاملا مستقلی دارد. در برخی از مباحث گفتارهایی از صوفیه را تایید كرده است و در جا‌هایی دیگر آرای صوفیه را نقد كرده است ! او از نوجوانی وجوانی وارد سلوك عرفانی شد.در ۱۷سالگی به اصرار پدرش با ابن رشد فیلسوف بزرگ اندلسی و شارح ارسطو ملاقات كرد. كه شرحِ آن ملاقات، پیش از این در مقاله‌ای به صورت مفصل توسط راقم این سطور طرح شد. حكایت جالبی دارد كه پس از ملاقات ابن عربی با ابن رشد، از وی نظرش را درباره او پرسش كردند .ابن رشد پاسخ داد: آنچه ما می‌دانم او می‌بیند!

علاوه بر ابن رشد، بسیاری از مشایخ زمان، با مشهور شدن ابن عربی، به دیدارش رفتند و با او در زمینه عرفان و فلسفه و… ‌‌به گفت‌وگو پرداختند. ابن‌عربی عرفان را با روش خود به نوعی فلسفه تبدیل كرد.

الهامات ابن عربی

گویی او برای خویش، مسوولیت و ماموریتی غیبی قائل بوده. زیرا مكرر در نوشته هایش آمده است كه پیامبر اسلام (ص) را در خواب دیده است و یا در عالم رویا به او وحی و الهام یا امر شده است. مثلا درباره كتاب فصوص الحكم می‌گوید: نگارش آن به‌وسیله پیامبر به او در خواب تاكید و الهام وامر شده است.‌‌‌‌‌ ‌نقل است كه وقتی كتاب فتوحات را نوشت یك سال آن را در پشت بام كعبه پهن كرد تا بر آن باران ببارد و اگر مطلب باطلی در آن است شسته شود! ولی پس از یك‌سال حتی یك كلمه از فتوحات، شسته و پاك نشده بود.

پایه‌گذار عرفان نظری

پیش از ابن‌عربی، در عالم اسلام عرفان بیشتر نوعی زهد وبی اعتنایی به دنیا بوده است . قبل از ابن عربی رگه‌هایی از «عرفان وحدت وجودی» در اندیشه ابوسعید ابی الخیر وحلّاج دیده می‌شود كه البته در واقع آنها عارف «وحدت شهودی بودند» اما ابن عربی عارف وحدت وجودی و پایه گذار عرفان نظری است .

عرفان ابن عربی عرفان عشق و حبّ الهی است . در تمام عرفان ابن عربی وحدت وجود نمایان وآشكار است. عارف وحدت شهودی به جایی می‌رسد كه جز خدا را نمی‌بیند. «رسد آدمی به جایی كه به جز خدا نبیند». اما عارف وحدت وجودی به مرتبه‌ای بالاتر می‌رسد، اینكه جز خداوند نزد او اساسا وجودی، موجود نیست. «لا موجود الاّ‌الله.»

اعیان ثابته نظریه ابن عربی

عرفان ابن عربی بر اعیان ثابته استوار است. او بر آن است كه خداوند، عالِم مطلق است و علم او تابع معلومات است اما از آنجا كه علم خداوند ازلی است، معلومات وی نیز باید ازلی باشد. ابن عربی این معلومات ازلی را «اعیان ثابته» می‌نامد .از منظر ابن عربی هر چیزی كه در عالم هستی پدیدارشده و یا پدیدار می‌شود، پیش از آنكه در عالم وجود پدیدار شود، حقیقت و صورتی ثبوتی در علم خداوند و در خیال ساحت وجود و در خیال جهان دارد كه به آن «عین ثابته » می‌گوید. به عبارتی عین ثابته، صورت وحقیقت ملكوتی هركس وهر چیز است. ابن عربی عالم و هستی را نفس الرحمان می‌نامد به این معنا كه از پیامبراكرم (ص) سوال شد عالم قبل از خلقت كجا بوده ؟می‌فرمایند در ابر بود. از این پاسخ پیامبر ابن عربی برداشت كرده است كه عالم نفس الرحمان است . او بر آن است كه نسبت ما با خداوند رقیقه و حبیبه است. ماموجودات عالم، نفس‌الرحمان هستیم كه آشكار شدیم؛ آشكارگی فقط در حد و‌‌ قدرت نفس الرحمان است.

سیدحیدر آملی و آشتی تشیع با عرفان

سید حیدر آملی از عرفای بزرگ ماست. او كسی است كه تشیع را با عرفان ابن عربی آشناكرده و آشتی می‌دهد و در واقع نقطه عطفی در سنت فلسفی و عرفانی ما است.

سیدحیدر آملی و تجربه كیخسرو در شاهنامه فردوسی

چنانكه كربن میگوید شیعیان میراث خویش را نزد ابن عربی پیدا كردند كه منظورش علامه سید حیدر آملی است كه تشیع را از طریق ابن عربی بازیابی كرد. ابن عربی معتقد به وجود قوه خیال در انسان برای معرفت شناسی (خدا، جهان وهستی) بوده است. یعنی علاوه بر قوه عقل، او قوه خیال را نیز از بال‌های پرواز روح و دسترسی به مجهولات عالم در ساحت قدسی می‌دانسته است. كربن در جلد سوم اسلام ایرانی درباره «بحث خیال مجرد» در نزد علامه سید حیدر آملی می‌نویسد: سیدحیدر آملی شرح مكاشفه‌ای از خود را به همراه شرحی از زندگی‌اش بیان می‌كند و می‌گوید: در گرگان وزیر بودم، وزارت و زن و فرزند اقوام وخویشان را رها كردم و فقط به شوق دیدار تو همه را رها نمودم و فرزندانم را یتیم كردم. «تركت الخلق طُرا»همه مردم را كلا رها كردم و به دنبال توآمدم. ‌

اگر بند بند اعضایم را بگسلند، دلم به غیر تو شوقی نخواهد داشت (شبیه كاری كه كیخسرو كرده است. فردوسی در شاهنامه آن را شرح می‌دهد كه ندایی براو وارد می‌شود كه حكومت را رها كن وبه انفسیت ودرون خویش بپرداز وكیخسرو نیز پس از سه بار دیدن چنین خوابی، حكومت را در اوج اقتدار رها كرد و به انزوا گزینی وگوشه‌نشینی و خودسازی خویشتن پرداخت) . علامه سیدحیدر آملی می گوید پس از ترك حكومت، لباس بی ارزشی را به تن كردم و راهی اصفهان شدم و قصد داشتم به زیارت عتبات و سپس مسجدالحرام بروم. در اصفهان شبی در خواب دیدم كه در بازار بزازها درحالی كه جسمم روی زمین بود و خود در كالبد و جسمی دیگر ایستاده بودم جنازه خویش را نظاره می‌كردم!! ‌‌‌ومن در شگفت بودم چگونه من، هم ایستاده باشم و هم جسمم در كفنی در زمین مرده باشد و با جسم ایستاده جسد افتاده و مُكفن خویش را نظاره كنم !؟

مكاشفه سیدحیدر آملی به روایت هانری كربن

كربن در تكمیل این بحث در كتاب ارض ملكوت ص۲۴۳ بحثی دارد راجع به هورقلیا، ارض قیامت و شرحی است بر دیدگاه یكی دیگر از عرفا كه وی در آن بحث جسم مقبور را شرح می‌دهد مبنی بر اینكه ما یك جسم داریم و یك جسد، این یعنی جسم، خیال مجرد است و با جسد فرق دارد. پس بحث خیال صرفا بحثی ذهنی و درونی نیست. بلكه بحثی مجرد و البته دارای ابعاد به ظاهر مادی و انضمامی است.

علاوه بر مكاشفه سید حیدر آملی، تجربه‌های نزدیك به مرگ ویا قبل از مرگ انسان‌ها، حتی در زمانه ما حاكی از آن است كه كسانی كه این حالت را تجربه كرده‌اند جسم خود را نظاره كرده‌اند در حالی كه خود داخل جسم وكالبد دیگری بوده‌اند ! این مساله ناشی از آن است كه قوه خیال انسان حافظه دارد و هر ادراكی كه می‌كند در حافظه‌اش باقی می‌ماند و پاك نمی‌شود و از بین نمی‌رود. حتی اگر انسان چیزی را فراموش كرده باشد این مساله به ذاكره او بر می‌گردد نه به حافظه او. آن چیزی كه باعث نسیان در انسان می‌شود، جسم او است. حجاب انسان جسم است؛ وقتی جسم از بین رفت و فرد از دنیا رفت، قوه حافظه و ذاكره یكی می‌شوند و به نحو اختراع نه انطباع (انفعال) به واقعیت‌ها و حافظه دسترسی پیدا می‌كنند و قوه خیالی كه ابن‌عربی آن را وسیله‌ای برای معرفت شناسی هستی و جهان معرفی می‌كند از این منظر رای معرفت شناسی انسان، قابل فهم است. در اینجا فیلسوفان قاعده‌ای دارند كه می‌گوید: «اعاده معدوم محال است» بازگرداندن آن چیزی كه معدوم می‌شود محال است. آنچه اعاده می‌شود نمی‌تواند عین معدوم باشد. چون زمانش و سایر شرایطش فرق می‌كند و بر آنند كه اعاده معدوم محال است.

اما نكته اینجاست كه آفرینش انسان وهستی، خلق از عدم نبود بلكه آفرینش خلق جدید بود. ‌‌یعنی اعدام، عین ایجاد است در خلق جدید! اماته، عین احیاء است. در یك آن، می‌میرد و در آنی دیگر زنده م‌یشود! این خداوند است كه به چند و چون آفرینش آگاه است. در نزد خداوند علم او عین اراده‌اش است به محض اینكه علم او شامل پدیده‌ای شود، اراده خداوند آن پدیده را بلافاصله به وجود می‌آورد. قرآن در این باره دو نكته را یادآوری می‌كند: در آیه ی۷۸ سوره یاسین در پاسخ كسی كه چند تكه استخوان پوسیده را پیش پیامبر(ص) آورد و پرسش كرد چه كسی این استخوان‌های پوسیده را دوباره زنده می‌كند؟ می‌فرماید: وضرب لناونسی خلقه، قال من یحیی العظام وهو رمیم؟ قل یحیهاالذی انشاها اول مره وهو بكل خلق علیم. انسان آفرینش خود را از یاد برد و پرسش می‌كند چه كسی استخوان پوسیده را دوباره زنده می‌كند؟ (می‌تواند زنده كند؟) و پاسخ می‌دهد همان كسی كه دفعه اول اورا خلق كرد آن را دوباره زنده می‌كند و او به هر خلقی، عالِم است. ملاصدرا در تفسیر این آیه و اینكه چرا نفرموده است هو بكل خلق قدیر، بلكه فرموده است هو بكل خلق علیم، گفتار مفصلی دارد كه فرصت برای ایضاح آن در این‌مقال وجود ندارد. اما آفرینش انسان خلق از عدم نبود، بلكه خلق جدید بود لذا انسان از یاد نمی‌رود و باقی می‌ماند.

ضرورت گفت‌وگو با خداوند

كل كتاب تخیل خلاق در عرفان ابن عربی هانری كربن كه درباره ابن عربی و اندیشه او نوشته است، برای بیان مفهوم رحمت الهی و همدمی با خدا است كه به وسیله آن می‌توان وارد بحث ابن عربی شد. همانطور كه مولانا فرمود: مصطفی آمد كه سازد همدمی. خداوند با رحمت خودش، ما را از سكوت عدم خارج كرد و می‌گوید من شما را خارج كردم كه با من گفت‌وگو كنید. گویی هستی نوعی مناجات پدیدارها و صحنه گفت‌وگوی آنها با خداوند است. بر خلاف متكلمان كه معتقد به منولوگ و گفت‌وگوی یك طرفه خداوند با انسان‌ها وانسان‌های برگزیده (پیامبران) هستند، ابن عربی بر آن است كه این رابطه دیالوگ وطرفینی است و هم خدا با انسان حرف می‌زند و هم از سوی دیگر انسان با خدا گفت‌وگو می‌كند.

اینكه پیامبر (ص) رحمه للعالمین است به این معنا است كه پیامبر هم آمده كه این گفت‌وگو را برای ما آسان كند. ابن عربی بر آن است كه اگر این گفت‌وگو نباشد عالم دچار فرسودگی می‌شود! چنانكه مولانا می گوید: « از دل برود هر آن كه از دیده برفت» اگر ما همدم خدا نباشیم و با او گفت‌وگو نكنیم او از یاد ما می‌رود! كربن برای اینكه این را به ما بنمایاند از جامی، سخنی به میان میآورد كه: «نماند جا كه‌تر از ابر دیده ما نیست / ولی چه سود كه آن مه در ابر پیدا نیست / چگونه بر در او جا كنم كه چندان سر/ فتاده در سر كویش كه پای را جا نیست». ابن عربی بر آن است كه عارف باید بداند آنچه در عالم حُسن، ظاهر میشود، صورتی است از حق، كه ظاهر شده است در آن.

ابن عربی و سهروردی

وحدت وجود ابن عربی وحدت مستعلی وجود است. خداوند با موجودات رابطه یكسانی ندارد. هر دسته‌ای از موجودات پشت سر ربّ النوع خود هستند، الهیات تنزیهی كه می‌گوید كنت كنزا مخفیا احببت ان اُعرف، خلقت الخلق لكی اُعرف. چه بسا در راستای همین رابطه دوطرفه خداوند و انسان از منظر ابن عربی می‌تواند قلمداد شود. فلسفه از زمان‌های گذشته تا عهد ابن سینا و ابن رشد درگیر بحث تكراری وخسته كننده «وجود وموجود » بود و پس از ابن سینا این بحث متوقف شد .پس از حمله غزالی به فلاسفه ونگارش و انتشار كتاب تهافه‌الفلاسفه و تكفیر فلسفه و فیلسوفان توسط او، مدتی در شرق جهان اسلام رخوتی در فلسفه وحكمت حاصل شدكه ضربه‌ای مهلك بر پیكر حكمت وخرد ایرانی بود اما با ظهور شیخ اشراق (سهروردی) در شرق عالم اسلام (۵۴۹-۵۸۷) و همزمان ظهور ابن عربی در غرب عالم اسلام (۵۶۰-۶۳۸) فلسفه وعرفان جان تازه‌ای گرفتند.

مكتب تخیل خلاق ابن عربی

شیخ اشراق از مبحث وجود و موجود عبور كرد و مكتب فلسفی نوری و ذوقی و شهودی و اشراقی، و ابن عربی مكتب «تخیل خلاق» كه آن هم مكتبی شهودی و اشراقی و عرفانی است را بنا نهاد. كربن در كتاب تخیل خلاق در عرفان ابن عربی، ص ۹۵ می‌نویسد: اینچنین سهروردی به‌رغم عمر كوتاه و پربارش كه بافتوای فقهای افراطی و خیلی زود درسن ۳۸ سالگی به شهادت رسیده و عمرش به پایان آمد، طرح عظیمی را پی افكند و این طرح همان احیای حكمت ایرانیان باستان، یعنی نظریه نور وظلمت آنها در ایران بود. نتیجه این طرح حكمت نوری یا حكمت‌الاشراق بود كه مشابه آن را در بسیاری از صفحاتِ آثار ابن عربی می‌یابیم.

یكی از اوصاف اساسی حكمت اشراق سهروردی آن است كه به موجب آن، فلسفه و تجربه عرفانی جدا ناشدنی‌اند . همین عنصر در حد ذات خود كافی است برای آنكه سهروردی و ابن عربی درخانواده معنوی واحدی جای بگیرند. به موجب همین عنصر، این حكمت در مرتبه معنوی رفیع‌تری از مرتبه‌ای كه معمولا رابطه كلام وفلسفه، ایمان وعلم بوده است قرار می‌گیرد. تاثیرات آن دو فیلسوف و عارف بزرگ در عالم و جهان اسلام و ایران از زمان ظهور تا روزگار ما محسوس است. در نگارش این متن از درس گفتارهای فیلسوف برجسته و استاد ارشد مجمع فلاسفه ایران، فرزانه گرانسنگ، جناب آقای دكتر ان‌شاءالله رحمتی استفاده شده است. ادامه این بحث مهم را به فرصت بهتری موكول می‌كنیم.

عرفان ابن عربی عرفان عشق و حبّ الهی است. در تمام عرفان ابن عربی وحدت وجود نمایان وآشكار است. عارف وحدت شهودی به جایی می‌رسد كه جز خدا را نمی‌بیند. «رسد آدمی به‌جایی كه به‌جز خدانبیند». اما عارف وحدت وجودی به مرتبه‌ای بالاتر میرسد، اینكه جز خداوند نزد او اساسا وجودی، موجود نیست؛ «لا موجود الاّ‌الله.»

چنانكه كربن می‌گوید شیعیان میراث خویش را نزد ابن‌عربی پیدا كردند كه منظورش علامه سید حیدر آملی است كه تشیع را از طریق ابن عربی بازیابی كرد.

ابن عربی معتقد به وجود قوه خیال در انسان برای معرفت‌شناسی (خدا، جهان وهستی) بوده است. یعنی علاوه بر قوه عقل، او قوه خیال را نیز از بال‌های پرواز روح و دسترسی به مجهولات عالم در ساحت قدسی می‌دانسته است.

كربن در جلد سوم اسلام ایرانی درباره «بحث خیال مجرد» در نزد علامه سید حیدر آملی مینویسد: سید حیدر آملی شرح مكاشفه‌ای از خود را به همراه شرحی از زندگی‌اش بیان می‌كند و می‌گوید: در گرگان وزیر بودم، وزارت و زن و فرزند اقوام وخویشان را رها كردم و فقط به شوق دیدار تو همه را رها نمودم و فرزندانم را یتیم كردم. «تركت الخلق طُرا »همه مردم را كلا رها كردم و به دنبال توآمدم . ‌اگر بند‌بند اعضایم را بگسلند، دلم به غیر تو شوقی نخواهد داشت (شبیه كاری كه كیخسرو كرده است. فردوسی در شاهنامه آن را شرح می‌دهد كه ندایی براو وارد می‌شود كه حكومت را رها كن و به انفسیت ودرون خویش بپرداز وكیخسرو نیز پس از سه بار، دیدن چنین خوابی، حكومت را در اوج اقتدار رها كرد و به انزوا‌گزینی وگوشه‌نشینی و خودسازی خویشتن پرداخت).

علامه سید حیدر آملی می‌گوید پس از ترك حكومت، لباس بی‌ارزشی را به تن كردم و راهی اصفهان شدم و قصد داشتم به زیارت عتبات و سپس مسجدالحرام بروم. در اصفهان شبی در خواب دیدم كه در بازار بزازها درحالی كه جسمم بر روی زمین بود و خود در كالبد و جسمی دیگر ایستاده بودم جنازه خویش را نظاره می‌كردم !! ‌‌‌و من در شگفت بودم چگونه من، هم ایستاده باشم و هم جسمم در كفنی در زمین مرده باشد و با جسم ایستاده جسد افتاده و مُكفن خویش را نظاره كنم .!؟

بر خلاف متكلمان كه معتقد به منولوگ وگفت‌وگوی یك‌طرفه خداوند با انسان‌ها وانسان‌های برگزیده (پیامبران) هستند، ابن‌عربی بر آن است كه این رابطه دیالوگ وطرفینی است و هم خدا با انسان حرف می‌زند و هم از سوی دیگر انسان با خدا گفت‌وگو می‌كند. اینكه پیامبر (ص) رحمه للعالمین است به این معنا است كه پیامبر هم آمده كه این گفت‌وگو را برای ما آسان كند. ابن عربی بر آن است كه اگر این گفت‌وگو نباشد عالم دچار فرسودگی می‌شود! چنانكه مولانا می‌گوید: « از دل برود هر آنكه از دیده برفت » اگر ما همدم خدا نباشیم و با او گفت‌وگو نكنیم او از یاد ما می‌رود! كربن برای اینكه این را به ما بنمایاند از جامی، سخنی به میان می‌آورد كه: «نماند جا كه‌تر از ابر دیده ما نیست / ولی چه سود كه آن مه در ابر پیدانیست / چگونه بر در او جا كنم كه چندان سر / فتاده در سر كویش كه پای را جا نیست». ابن عربی بر آن است كه عارف باید بداند آنچه در عالم حُسن، ظاهر می‌شود، صورتی است از حق، كه در آن ظاهر شده است.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا