خرید تور نوروزی

چرا با وجود ترامپ بايد اميدوار و خوش‌بين بود؟

«عباس عبدی»، تحلیلگر سیاسی در یادداشتی درباره ی «دونالد ترامپ» رییس جمهور جدید آمریکا، در هفته نامه ی «صدا» نوشت»:

به روشني مي‌دانم كه بايد ترسيد. ترسيد از موجودي به نام ترامپ و مهم‌تر از ترامپ جامعه‌اي كه او را بر سرير قدرت آورده است. به قول نوام چامسكي روشنفكر آمريكايي، وجود ترامپ براي بشر خطراتي را در پي دارد كه در 200 هزار سال گذشته سابقه نداشته است و اين اوج نگراني را مي‌رساند. بشر زنده است چرا كه از بدو پیدایش و تکاملش از شر برخورد يك شهاب‌سنگ بزرگ تاكنون در امان مانده. زنده است، چرا كه آتش‌فشان بسيار بزرگي را تجربه نكرده است. زنده است چون هنوز از حوادث طبيعي انسان‌برانداز خبري نبوده است. ولي بشريت كارهاي ديگري كرده كه جاي نگراني دارد. از همه بدتر بمب اتم را ساخته كه براي زير و رو كردن حيات در سياره زمين كافي است. بنابر این اگر عوامل بيروني و طبیعی هنوز برای نابودی زندگي بشر کافی نبوده‌اند، این احتمال وجود دارد که او به دست خويش نابود شود و ترامپ یکی از گزینه‌های انجام چنین ماموریتی است و باید ترسید. ولی در كنار اين بدبيني زمينه‌هاي خوش‌بيني هم هست. همان بشري كه قدرت تخريبي عظيم ايجاد كرده، قدرت بازدارندگي همه بوجود آورده و همين قدرت بود كه توانست خطر تسليحات اتمي را تا حد زيادي از ميان ببرد و به جنگ سرد پايان دهد.

27 سال پيش هنگامي كه اتحاد جماهير شوروي سقوط كرد نگراني از دستیابی به بمب اتمی به طور موقت اوج گرفت، ولي خيلي زود بر آن فايق آمدند و چيزي نگذشت كه همزمان با این خوش‌بینی فوكوياما نظريه معروف خود به نام پايان تاريخ را منتشر كرد. اينكه دموكراسي ليبرال نهايت تاريخ است و سرنوشت بشريت در گرو پيوستن به آن است. ولي معلوم نبود كه اين سرنوشت بايد ارادي و در مسير تكاملي جوامع صورت گيرد يا از طريق جنگ و سلطه؟ اين پرسش را هانتينگتون دو سال بعد از انتشار نظريه پايان تاريخ، پاسخ داد. ستيز تمدن‌ها ايده و نظريه او بود. ايده‌اي كه در مقايسه با پايان تاريخ با واقعيت‌هاي موجود نيز انطباق بيشتري داشت. ولي اين نظريه يك مشكل مهم داشت. آیا اين یک نظريه محض و تحليلی از واقعيت بود يا يك نظريه راهبردي به عنوان يك دستورالعمل براي دولت‌هاي غربي و مهم‌تر از مهم ايالات متحده؟ چون در حالت دوم عمل برمبناي اين نظريه، به تحقق آن نيز كمك مي‌كرد. ظاهراً برداشت دوم درست بوده است. فقط كمتر از يك دهه زمان لازم بود تا 11 سپتامبر رخ دهد. ولي پيش از 11 سپتامبر نیز جرج دبليو بوش بر مسند رياست جمهوري تكيه زده بود و اين طور نبود كه 11 سپتامبر بوش را تغيير داد یا ایجاد کرد. او پيش از اين هم گرايش‌هايي را از خود بروز مي‌داد كه با 11 سپتامبر فرصت عملي كردن آن را يافت، و جنگ در افغانستان و عراق و سپس ليبي و همه جا كمابيش بازتاب همان نظريه بود.

اوباما نيز گرچه در مواردي چون دخالت در ليبي همان مسير را رفت، ولي تا حدي در اين فرآيند خلل ايجاد كرد ولي آمدن ترامپ نه تنها مسير گذشته را باز كرد، بلكه خلل هشت ساله دوران اوباما را نيز جبران كرد و اين رودررويي را چندگام به پيش برد. البته ترامپ را فقط در چارچوب جنگ و رودررويي تمدن‌ها نمي‌توان ديد، چرا كه بخشي از چالش اصلي او درون تمدن غرب و حتی درون آمریکا است و بسیاری از غربی‌ها را نیز نگران كرده است. ولي مسأله فقط ترامپ نيست. آن زمينه اجتماعي كه وي را روي كار آورده همچنان وجود دارد، حتي اگر ترامپ نبود یا به هر دلیلی نباشد. بنابراين به ظاهر چندان جاي اميدواري و خوش‌بيني نسبت به حال و آینده نيست. وقتي كه مي‌بيني رييس قدرتمندترين دموكراسي غربي از واشنگتن و لينكلن، به ترامپ مي‌رسد، آنگاه بي‌اختيار ترس بر تمام وجود انسان غلبه مي‌كند كه به كجا مي‌رويم؟ مسأله اين نيست كه اتباع ايراني و برخي كشورهاي ديگر را ممنوع از ورود به ايالات متحده كرده‌اند، از نظر من اين مشكل كوچكي است. ولی وقتي كه مي‌بينيم در يك جامعه مي‌توان به نام مبارزه با تروريسم و حفظ امنيت كشور، اقدامي كرد كه هيچ ربطي به آن ندارد و به طور آشكار اتباع كشورهاي ديگر آن اقدامات را مرتكب شده‌اند؟ اينكه در جامعه‌اي بتوان دروغ به اين آشكاري و بزرگي را گفت و به نام سياست به اجرا درآورد، و در عين حال بزرگ‌ترين زرادخانه نظامي جهان در دستان چنين متقلبي باشد و كسي هم نتواند مانع اقدامات او شود از هر چيز ديگري براي جهان خطرناك‌تر است. آن جامعه و محيطي كه چنين فردي را مي‌پروراند و براي او دست مي‌زند، و چنين قلب واقعيتي را تأييد مي‌كند و از همه مهم‌تر اينكه نام دموكراسي نيز بر خود مي‌گذارد، از هر چيز ديگري خطرناك‌تر است و بايد از این وضع وحشت كرد.

ولي بدبيني و ترس يك روي سكه است. روي ديگر زندگي؛ داشتن اميد و خوش‌بيني نسبت به آينده است. انسان به موازاتي كه قدرت ويرانگري دارد، قدرت انطباق يافتن با شرايط و تغيير آن را نيز دارد. خوش‌بيني و بدبيني نسبت به آينده اثرات خاص خود را دارند. مي‌توان به اين بحران‌ها از زاويه ديگري هم اميدوارانه نگريست. كينه‌هاي شكل گرفته در اعماق تاريخ و نيز در صد سال اخير خواه‌ناخواه بايد يك جا خود را نشان دهد و تاكنون نيز نشان داده است. از اين نظر چنين بحراني مي‌تواند نتيجه منطقي و قابل انتظار آن دوران و كينه‌ها تلقي شود. ولي درهم‌تنيدگي جهان امروز بيشتر و گسترده‌تر از آن است كه بتوان با جنگ و تقابل مسايل آن را حل كرد. اين همان نقطه اميدي است كه در افق روشن است. البته اين به معناي دست‌كم گرفتن خطر نيست. اتفاقاً بايد خطر را جدي‌تر از هميشه فرض كرد. ولي كاري نكنيم كه ترامپ را جلوي خود تعريف كنيم. امروز وقتي است كه ايران بايد پشت سر جهان در برابر ترامپ قرار گيرد و نه پيشاپيش ديگران. مسأله ترامپ فقط با ايران نيست كه لازم باشد ما هزينه آن را بپردازيم. قدري تأمل و اميدواري و احتياط لازم است. ترامپ حتي با روس‌هاي نيز به بن‌بست جدي خواهد رسيد. ترامپ مي‌كوشد كه خود را پشت برخورد تمدن‌ها پنهان كند، ولي همه مي‌دانند كه او بيش از اينكه در برابر مسلمانان صف‌آرايي كند در برابر بيشتر آمريكايي‌ها و نيز ساير كشورهاي غربي خواهد ايستاد پس دليلي ندارد ايران وارد اين مجادله شود و آن را به انحراف بكشاند. اين نيز همان چشم‌انداز خوش‌بينانه است كه نبايد آن را از دست بدهيم.

خوش‌بيني ديگري هم داريم پس از نظريه پايان تاريخ الگوبرداري از دموكراسي غربي بر روندهاي داخلي غلبه يافت. ولي اكنون و با آمدن ترامپ مي‌توان اميدوار بود كه نگاه به دموكراسي به امري درون‌زا تبديل شود و اين اتفاق مهمي است كه ما را نسبت به آينده جامعه خود خوش‌بين مي‌كند. ديگر نمي‌توان دموكراسي جامعه‌اي را كه ترامپ رييس آن باشد الگوي خود قرار داد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا