خرید تور تابستان ایران بوم گردی

شادی چیست؟

حسین جمالی پور، دانش‌آموخته‌ی فلسفه غرب در کانال تلگرامی خود نوشت: «شوپنهاور در ابتدای کتاب، از شامفور نقل‌قولی آورده است که طنین رواقی پررنگی دارد و من که بعدها سنکا را می‌خواندم، دیدم که چقدر این جمله در تناسب با آرای سنکاست. حقیقتش اولین باری که این نقل‌قول را خواندم و بعد کتاب را در مطالعه گرفتم، سخت وجودم را دگرگون کرد؛ به تعبیری سخت بر دلم نشست. در آن جمله که از شامفور نقل شده است می‌گوید که: «خوشبختی به‌آسانی دست‌یافتنی نیست.

یافتن آن در درون خود دشوار است و در جای دیگر ناممکن.» خیلی سخن حکیمانه‌ای است و طنین رواقی پررنگی دارد و با آنچه که  از سنکا نقل کردم، بسیار در تناسب است. خوشبختی‌ای که همان happiness باشد یا به تعبیر من خرسندی، یافتنش در جای دیگر ناممکن است؛ یعنی بیرون از خود آن را نمی‌شود سراغ گرفت، در درون خود است که خرسندی یا خوشبختی رقم می‌خورد. اینجا هم چنانکه می‌بینید سنکا راجع به شادی یا همان خرسندی یا شادی درونی می‌گوید. می‌گوید «آن‌که براساس اصول رواقی زندگی می‌کند، چه بخواهد چه نخواهد» می‌تواند از نوعی شادی همیشگی برخاسته از اعماق وجودش لذت ببرد؛ چراکه فرد شادمانی را در منابع درونی خودش پیدا می‌کند.

این تعبیر منابع درونی خیلی مهم است و هیچ‌چیزی و هیچ لذتی بالاتر از لذت‌های درونی‌ فرد نیست. آن تعبیری که پیش از این گفتم و به لذت های زندگی تحت نکات چهارگانه‌ آوردم، مورد توجه رواقیون و اپیکوریان است اما به این بسنده نمی‌کنند و در جستجوی آن شادیِ برخاسته از اعماق وجودند. یک غزلی مولانا دارد که تماماً در باب شادی است  البته شادی از جنس شادی درونی و به همین معنایی که اینجا رواقیون از آن سخن می‌گویند و نه شادی متعارف. در مثنوی می‌گوید که:
از غم و شادی نباشد جوش ما   وز خیال و وهم نَبْوَد هوش ما
حالتی دیگر بُوَد کان نادر است   تو مشو منکر که حق بس قادر است

این همان شادی است که از آن یاد می‌کند و ورای غم و شادی‌های متعارف است. فرض کنید که یک ارتقاء در کارم می‌گیرم، شاد می‌شوم. یک مشکلی برای خود یا برای بچه‌ام یا برادرم پیش می‌آید یا کارفرمایم با من بد رفتاری می‌کند و من ناراحت می‌شوم؛ اینها بخشی از زندگی است. اصلاً زندگی با این‌ها پیش می‌رود. اما آنچه که در باب شادی درونی اینجا سنکا از آن یاد می‌کند و آنچه که از قول شامفور در کتاب شوپنهاور نقل کردم و آنچه که در این غزل مولانا دیده می‌شود، این‌شادی‌ها از یک مرتبۀ دیگری‌اند. البته شادی‌های ژر‌ف‌تری‌اند و ورای این غم وشای‌های متعارف است. اینکه می‌گوید:
حالتی دیگر بُوَد کان نادر است…

مولانا می خواهد بگوید که آن حالت نادراً هم رخ می‌دهد، اما یک حالت دیگری است. در دیوان شمس نیز می گوید:
اندر آ ای اصل اصل شادمانی، شاد باش  اندر آ ای آب آب زندگانی، شاد باش
اصلِ اصل شادمانی چیست؟ این مطلع غزل است. در انتهای غزل می‌گوید:
گوهر آدم به عالَم شمس تبریزی تویی  ای ز تو حیران شده بحر معانی شاد باش
گَرْت بیند زندگانی، تا ابد باقی شود وَرْت بیند مرده هم داند که جانی شاد باش
همچنین تو دم‌به‌دم آن جام باقی می‌رسان  تا شویم از دست و آن باقی تو دانی شاد باش

چنانکه آشکار است تمام قافیة غزل شاد باش است و اصل، اصل شادمانی است. اصل شادمانی آن چیزی است که سنکا نیز به همان اشاره دارد و از آن یاد می‌کند که متکی‌بودن بر منابع درونی است.
در جایی، سنکا به یکی از دوستانش نوشته که اگر کسی بخواهد به شیوۀ رواقی زندگی کند، باید مدام در پی یادگرفتنِ چگونه شادبودن باشد. تلاش کند ببیند چگونه آدم دائماً ‌شاد است. از این جهت روی این مسئله تاکید دارم که کسانی ممکن است فکر کنند رواقیون آدم‌های محزون و افسرده‌ای‌ هستند و ممکن است از این توضیحات متعجب شوند؛ اما نه این‌گونه نیست. شادی با نشاط درونی درمی‌رسد و چنانکه گفتیم، از درون فرد عارض می‌شود و نشئت می‌گیرد.

منبع: کتاب سرشاری خوشه زیست، نوشته‌ی سروش دباغ

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا