همجنسگرایی سیاسی چیست؟
عصرایران نوشت:
کسانی مانند هربرت مارکوزه با دفاع از زنانه شدن سیاست در واقع همجنسگرایی سیاسی زنانه را به سود انسان میدانستند. ولی برخی از منتقدان هم خشونتهای کلامی و داوریهای بعضا ناعادلانۀ اعضای جنبش Me Too را نشانهای منفی از تحقق “قدرت اجتماعی و سیاسی زنانه” میدانند
همجنسگرایی سیاسی ( Political Homosexuality ) مفهوم نسبتا نوپدیدی است که در پرتو ادبیات فمینیستی قابل درک است. پیش از این در شرح واژۀ فمینیسم نوشتیم که فمینیسم رادیکال در شکل افراطیاش مردان را “دشمن” میشناسد و اعلام میکند که لازم است زنان از جامعۀ مردان بیرون بیایند
نیز آوردیم که همجنسگرایی سیاسی زنان (political lesbianism)، به عنوان یکی از نمودهای فمینیسم رادیکال، وجه دیگری هم دارد و آن اینکه زنان سیاستمدار یا مدیر، در انتخاب اعضای تیم سیاسی یا اداریشان، ترجیحشان انتخاب “همکار زن” به جای “همکار مرد” است.
به این معنا، همجنسگرایی سیاسی پدیدهای زنانه نیست بلکه در طول تاریخ، در همۀ جوامع مبتنی بر مردسالاری، مصداق داشته است. یعنی مردان در جوامع مردسالار، از حاکمان گرفته تا کسانی که یک شرکت یا مغازۀ کوچک را اداره میکنند، ترجیح میدهند “کارهای مهم” و بلکه اکثر امور را به کسانی واگذار کنند که همجنس خودشان هستند.
اگر همجنسگرایی سیاسی زنان طرحی برای فردا است، همجنسگرایی سیاسی مردان واقعیت دیروزِ تاریخ بشر است. البته این حکم احتمالا دربارۀ اقلیتی از جوامعِ مبتنی بر مادرسالاری، صادق نیست ولی از این جوامع استثنایی اگر بگذریم، اکثر جامعههای شکلگرفته در دل “تاریخ مذکر” را میتوان مبتنی یا مبتلا به همجنسگرایی سیاسی مردان دانست.
چنین نگرهای البته بنیادهای محکم و دیرپایی در فرهنگهای گوناگون بشری داشته است. در جهان قدیم این نکته مفروض بود که مدیریت جامعه، چه در سطوح کلان چه در سطوح میانی، کاری است که از عهدۀ زنان برنمیآید و باید به مردان واگذار شود.
مردسالاری حتی در جهان مدرن نیز مدافعان مهمی مثل نیچه و فروید داشته است. بنابراین آنچه که امروزه در پرتو ادبیات فمینیستی مصداق “همجنسگرایی سیاسی مردان” قلمداد میشود، دست کم تا پایان جنگ جهانی دوم، جزو بدیهیات عالم سیاست بود.
به عبارت دیگر تا نیمۀ قرن بیستم، کمتر فیلسوف و سیاستمداری از ضرورت واگذاری قدرت سیاسی و بویژه مدیریت جامعه به زنان دفاع میکرد. حتی در بین کمونیستها، که تاریخ مذهبی یا سنتی ستبری در پشت سر خودشان نداشتند، اقلیتی از افراد مدافع نشستن زنان بر مناصب عالی قدرت بودند. کسانی مانند مادام کولونتای، در بین کمونیستها نیز انگشتشمار بودند.
در واقع تاریخ سیاسی بشر آمیخته بوده با “همجنسگرایی سیاسی مردان”. چنین مفهومی البته مستقیما جنسی و اروتیک نیست ولی پشتوانههای جنسیتی عمیق اما آشکاری دارد. هر چند که این آشکارگی، احتمالا پدیدهای نوظهور است وگرنه در قرون ماضی، شاید پشتوانههای جنسیتی این مفهوم چندان هم به چشم نمیآمد.
همجنسگرایی سیاسی مردان اگرچه در جهان قدیم نِرم و عرف و بهنجار بود، ولی در جهان کنونی، هر چقدر که جوامع لیبرالتر باشند، پدیدهای نابهنجار است. مثلا حکومت طالبان در افغانستان، که آشکارا “حکومتی مردانه” است، در جهان فعلی مصداق یک حکومت آنرمال و نابهنجار است.
کابینۀ دولت طالبان در افغانستان
در دولتهای لیبرالدموکراتیک غربی، “کابینۀ تماما مردانه” چندان رایج نیست. در کشورهای اسکاندیناوی که فرهنگ دموکراتیک پیشرفتهتری دارند، معمولا فضای اجتماعی مساعدتری برای افزایش حضور زنان در کابینۀ دولت وجود دارد. از نخستوزیر زن گرفته تا وزیران زن.
سانا مارین نخستوزیر سابق فنلاند در کنار اعضای کابینهاش
اگرچه همجنسگرایی سیاسی زنان اقتضا میکند تعداد زنان در کابینۀ یک نخستوزیر زن قابل توجه باشد، ولی در اروپای غربی مورد خاص مارگارت تاچر هم وجود داشته که در کار سیاسی لزوما زنان را به مردان ترجیح نمیداد و به همین دلیل کابینهای زنانه (یا نسبتا زنانه) تشکیل نداد. اما ترزا می، دومین نخستوزیر در بریتانیا، ترجیح میداد زنان بیشتری را در کابینهاش به عنوان وزیر داشته باشد. یعنی ترزا می در قیاس با تاچر، واجد گرایش سیاسی به جنس موافق بود.
ترزا می نخستوزیر پیشین بریتانیا
به هر حال همجنسگرایی سیاسی، چه مردانه باشد چه زنانه، بیش و کم آفات و مشکلات خودش را در بر دارد. مثلا قانونگذاری با نگاه عمدتا مردانه، مشکلاتی در همۀ جوامع پدید آورده بود که منجر به ظهور جنبشهای زنان در سراسر جهان شد.
با این حال معایب همجنسگرایی سیاسی مردانه، محرز است چراکه این پدیده در آزمایشگاه تاریخ آزمون شده؛ ولی همجنسگرایی سیاسی زنانه، هنوز چندان امتحان پس نداده.
کسانی مانند هربرت مارکوزه که از زنانه شدن سیاست دفاع میکردند، در واقع همجنسگرایی سیاسی زنانه را به سود انسان میدانستند. ولی برخی از منتقدان هم خشونتهای کلامی و داوریهای بعضا ناعادلانۀ اعضای جنبش Me Too را نشانهای منفی از تحقق “قدرت اجتماعی و سیاسی زنانه” میدانند. اگرچه داوری در این خصوص زودهنگام به نظر میرسد.
نهایتا باید گفت همجنسگرایی سیاسی، پدیدهای است که نوع مردانهاش متعلق به جهان قدیم بوده و نوع زنانهاش، که تازه سر برآورده، اگر واقعا محقق شود، متعلق به جهان مدرن و چه بسا پستمدرن خواهد بود.