خرید تور تابستان

سیل مشهد به روایت سیل‌زدگان | «شهردار نمی‌تواند کمک کند برود»

بهاره موفقی در روزنامه خراسان رضوی نوشت: «انتهای یک کوچه فرعیِ تنگ و تاریک، در زنگ زده خانه ای چهارطاق باز است. پنجره‌های خانه، پرده هایش آغشته به گل، آشفته و بی قرار به این سو و آن سو می رود؛ چنان که بادِ مرگ لابه‎لای آن شیهه می کشد. خانه خالی از سکنه است و آثار گل و لای، خرخره سقف خانه را هم جویده است. پیرمرد و پسر جوانی مقابل خانه ایستاده اند. پسر جوان با عصبانیت قدم می زند و با صدای بلند می گوید: « خدا باعث و بانی اش را لعنت کند». درحالی که از شدت بغض، لبانش به لرزه درآمده است، رو به من می گوید:«مادرم در همین سیل مرد. جنازه اش را از بالای دیوار به بیرون کشیدند».

بغض امانش نمی دهد که به حرف هایش ادامه بدهد. همان‎طور که منتظر ادامه حرف هایش هستم، ناگهان صدای شیون زنی در وسط کوچه اصلی، مرا به خود می آورد. دوان دوان به سمت صدا می روم و جمعیت اطراف را کنار می‎زنم. زن جوانی در حالی که بر سر و صورت خود می‎زند، با صدای بلند فریاد می زند:« خسته شدم دیگر». سپس خطاب به سمت مسئولانی که برای امدادرسانی آمده اند، می گوید:«چقدر این جا آمدید و در همین دفترهایتان اسم مرا نوشتید که خانه بدهید، اما کو خانه؟ کدام خانه؟» این‎جا خیابان سپاه 69 واقع در محله سیدی است؛ یکی از اصلی ترین نقاط حادثه خیز در سیل اخیر مشهد. حوالی ظهر روز یک‎شنبه به این‎جا آمدم تا روایت سیل و ماجراهای آن را از زبان مردم محل بشنوم و نظر آن‎ها را درباره عملکرد شهردار جویا شوم.

شهردار برود…

وارد کوچه می شوم. زن میان سالی در حالی که زانوی غم بغل کرده، مقابل در خانه اش نشسته است. وقتی سر صحبت را با او باز می‌کنم مرا به داخل خانه اش دعوت می کند. داخل خانه هیچ وسیله ای نیست جز چند مبلمان شکسته و آغشته به گل، و لباس های پر از گل و لایی که روی همان مبلمان شلخته وار انباشته شده است. آجرهای دیوار خانه ریخته است و حیاط خانه کناری به راحتی دیده می شود. زن میان سال درحالی که اشک می ریزد، می گوید: من بچه یتیم دارم. بچه ام مدام گریه می کند که مادر گرسنه ام. صبح تا شب سرکار می رفتم، اما الان صبح تا شب دم در خانه چشم انتظار می نشینم تا مسئولان بیایند. شب ها هم از سرما می لرزم و به سمت کمپ طرق می روم و برای هر رفت و برگشتم 100 هزار تومان پول کرایه می دهم.

وقتی نظرش را درباره عملکرد شهردار می پرسم، می‌گوید: «شهردار وقتی دلش برای مردم و شهروندان این شهر نسوزد، می خواهیم او را چه کار کنیم؟ اگر آقای شهردار نمی تواند کاری بکند ول کند و برود، اما نمی روند، چون پول می گیرند. کسی که نتواند صد خانوار را راه بیندازد به نظرت به درد می خورد؟» پس از صحبت با او از خانه اش خارج می شوم. در همسایگی آن ها، چند مرد میان سال در کوچه ایستاده اند. با آن ها هم‎صحبت می شوم و نظرشان را درباره شهردار می پرسم. یکی از آن ها، می گوید:«بالاخره وقتی مشکلی این گونه پیش بیاید، شهردار باید عزل شود». یکی دیگر از مردان محله می گوید: «الان شهردار باید پاسخگو باشد». مرد میان سال دیگری که در جمع آن‎هاست با ناامیدی می گوید: «شهردار که عوض شود، چه فرقی به حال ما می کند».

شهرداری اسکان نداده است

ازدحام جمعیت در کوچه سپاه 69 کاملا محسوس است. سیل، آوارِ مصیبت را بر سرشان خراب کرده است و مانند افراد بی خانمان در کوچه آواره شده اند. از یکی از افراد محله درباره وضعیت اسکان سوال می کنم، می گوید:
«شهرداری باید فکری به حال ما بردارد. ما خانه و زندگی نداریم. شب تا صبح در خیابان ها سرگردان هستیم، اما شهرداری به ما اسکان نداده است».مرد میان سال دیگری به میان صحبت‎هایمان می آید و می گوید: «اسکان هم از آستان قدس به ما داده اند، اما فقط 7 روز قرار است آن جا بمانیم».

کانال ها بسته؛ بدون لایروبی

زن میان سالی داخل کوچه توجهم را جلب می کند؛ با چهره ای پریشان زیر لب با خودش حرف می زند و دست هایش را از آشوب و دلواپسی به هم می مالد. وقتی با او هم‎‏صحبت می شوم از من می خواهد به خانه اش بروم تا حال و روز زندگی اش را ببینم. وضعیت خانه او هم مشابه سایر خانه های آن محله پر از ردپای خسارت های ناشی از سیل است؛ در و دیوار گل آلود، وسایل شکسته، و…زن بدون مقدمه شروع به صحبت می کند و می گوید:« من لباس می فروختم که تمام جنس های مغازه ام از بین رفت. دو ماه دیگر دخترم را می خواهند به خانه بخت ببرند، اما تمام جهیزیه اش از بین رفت».

سپس به طرف یخچالی که درب و داغان شده است، اشاره می کند و می گوید: «این یخچال دامادم هست. داماد کارگری که از ساعت 5 و نیم صبح سرکار می رود، و ام اس گرفته است. با ماهی 8 و نیم میلیون حقوق این یخچال را خرید». سپس اشک هایش سرازیر می شود. فضای سنگینی حکمفرما می شود انگار سیل، رنگ زندگی را هم از خانه های آن ها با خود شسته و برده است. زن میان سال پس از کمی سکوت ادامه می دهد:«سال 1388 همین سیل آمده و مردم این جا را دچار چنین وضعیتی کرده بود؛ البته نه به این شکل. این آب دارد از سمت کوه می آید. آن جا هفت بند خاکی دارد، بندها ترکیده است. شهرداری می توانست بندها را آب بریزد، می توانست دیوار را قبل از خرابی خراب کنند. کانالی که گود کرده الان دو متر است. آب از یک جا می رود، پخش که نمی شود».

زن درحالی که اظهار تاسف می کند، آهی می کشد و می گوید:« شهرداری اگر این کانال ها را باز می کرد، به این شدت سیل ما را گرفتار نمی کرد. ما از یک ماه ونیم قبل به همین پاکبانان شهرداری گفتیم که این کانال ها لای گرفته است و لایروبی کنید. ما فقط دو کانال این جا داریم. اگویمان پر شده بود و فاضلاب از این جا بالا می زد، طوری که دستتان را به گل آن می زدید، از بوی نامطبوع آن خفه می شدید. در کوچه ما آن قدر بوی گند بالا می زد که حد و اندازه ندارد. اصلا به فکر مردم نبودند». کمی مکث می کند و ادامه می دهد:«اول شهرداری مقصر بود اگر این کانال ها را باز می کرد، حداقل نصف آبِ سیلاب را می کشید، نه این که خانه من تا نزدیک سقف زیر آب برود».

وقتی از او نظرش را درباره عملکرد شهردار می پرسم، می گوید: «من موافق برکناری شهردار هستم. اگر لایروبی می کردند این بلاها سر ما نمی آمد. سه شبانه روز بولدوزر از این جا فقط گل و لای می برد». از خانه او خارج می شوم و با سایر افراد محل که در کوچه جمع شده اند، گفت و گویم را ادامه می دهم. در جمع اهالی محل، پیرزنی درباره علت این ماجرا می گوید:« جلوی این فاضلاب گرفته شده است بدون این که آن را لایروبی کنند. اگر آن جا را باز می کردند شاید این اتفاق با این حجم نمی افتاد و حداقل آن عزیزان از بین نمی رفتند».

مجوز ساخت های غیرمجاز

تمام افراد محله از وضعیت ساخت و ساز خانه ها گلایه دارند. در جمع مردم محله بودم که صدای شیون یکی دیگر از زنان محل مرا به خود آورد. همان لحظه خانه اش فرونشست و ماموران آتش نشانی از جمعیت خواستند که متفرق شوند. یکی از افراد محل در این باره می گوید:

«شهرداری نباید می گذاشت خانه ها این گونه ساخته شود. تمام این خانه ها دیوار حمال است و اسکلت ندارد». مرد میان سالی که در میان جمعیت است نیز می گوید:« شهرداری مقصر است که به جاهایی که نباید، مجوز می دهد. چرا وقتی گودالی را که با خاک دستی پر می شود، مجوز می دهد؟ چرا اجازه می دهند این خانه ها ساخته شود و با دیوار حمال بالا بیاید که نه آهن دارد، و نه فنداسیون. وقتی یک کامیون رد می شود، خانه من می لرزد و به یک طرف کج می شود. من یک دیوار خانه ام را بخواهم عوض کنم یا یک آجر آن را جابه جا کنم ماموران شهرداری با بازرس دست به یقه من می شوند و حتی دستبند هم می زنند». یکی دیگر از مردان محله در این باره می گوید:« شهرداری فقط پول می گیرد که خانه بسازد، اما دیگر فکر زیرساخت ها را نمی کند. الان این جا کانال و بستر رودخانه بوده است، اما خانه سازی کرده اند. شهرداری صد درصد مقصر است؛ البته اگر صد درصد هم نباشد 50 تا 60درصد مقصر است»

پیش بینی سیل

یکی دیگر از گلایه های مردم محله درباره وضعیت آماده باش شهرداری نسبت به وقوع سیل است. یکی از مردان جوان محله که در جمع اهالی حضور دارد، در این باره می گوید:
«شهرداری باید پیش بینی این سیل را می کرد، اما نکرده بود. سیلی که تا این جا آمده است یعنی پیش بینی برایش نشده است. این آب از کجا بیرون زده است؟» مرد میان سالی نیز در این باره این طور گلایه می کند:«شهرداری می توانست کانال یا سیل بندی احداث کند . باید آمادگی داشته باشد و یک اکیپ کامل این جا می آمد».

نظارت ضعیف

مرد حدودا چهل ساله ای با چهره ای ناراحت و پریشان دورتر از جمع، به تنهایی ایستاده است. به طرفش می روم و با او هم‎صحبت می‌شوم. او درباره مشکلاتی که به خاطر وقوع سیل دچار آن شده است، می گوید: « من 4 بچه کوچک دارم. دیشب پول نداشتم برای فرزندم یک پوشک بخرم، طوری که رفتم از کسی قرض کردم. از وقتی هم سیل آمده است همسرم زبانش بند آمده و نمی تواند حرف بزند». مرد شروع به گریه می کند و دست هایش را مقابل چشم هایش می گیرد. پس از مدتی در حالی که صورتش خیس اشک شده است، انگشت اشاره اش را به طرف یک وانت آبی رنگی می گیرد که در اثر سیل کاملا مچاله شده است،سپس ادامه می دهد:« به خدا قسم، ماهی ده میلیون تومان قسط می دهم. با همین ماشین کار می کردم که الان بیکار شده ام». سپس ادامه می دهد:« می گویند این مناطق مسکونی نبوده است، اگر مسکونی نبود، آقای شهردار چرا برق، گاز و آب داد؟»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا