سیاست را آیا دیگر امید علاجی هست؟ | محمدرضا تاجیک

محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه در یادداشتی با عنوان «سیاست را آیا دیگر امید علاجی هست؟» که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

یک

سیاست در ایرانِ امروز، از بیمارى‌های گوناگون همچون مازوخیسم، سادومازوخیسم، اوتیسم، پارانویا، استسقاء، اسکلودرمی، اسکیزوفرنی، نارسیسیم، مالیخولیا، اختگی، هاری، جهل‌مندی مضاعف، و اتواسکوپوفیلیای سیاسی رنج می‌برد،

اگرچه، با بیانی حبل‌المتینی، از شدت بی‌خبری از حال و احوال و روزگار خویش، خویشتن را ارشد سیاست عالمیان می‌بیند، اهل کره زمین را ریزه‌خوار خوان تدبیر خود می‌شمرد، و اگر کسی از شکسته‌چنگ بی‌قانون سیاست  به او سخن بگوید، بی‌درنگ می‌گوید: معاذالله. سیاست ما بهین سیاست عالم و آدم است و رشک جنان! اهلش زبده بنی‌آدم، شبچراغ روزگاران، مجمع دانایان و اهل بصیرت و حقیقت، و مزاجش در غایت صحت است و نهایت سلامت!، و سرودش چون آتش و خورشید و باران.

چون از بیماری‌ مالیخولیای سیاسی که بر دماغ برخی از بازی‌پیشگان سیاسی عارض شده و ترتیب حجرات دماغی آنان را برهم‌‌زده و افکار و گفتار و رفتارشان را از یک نسق و قرار منطقی خارج کرده است – و از این‌رو، بی‌جهت شادمانند و بدون علت محزون، در جای ترس سرخوشند و در محل امن بیمناک، نیست را هست می‌پندارند و هست را نیست، بی‌ادبی را ادب می‌پندارند و ادب را بی‌ادبی، خشونت را رحمت می‌دانند و رحمت را زحمت، اکثریت مردمان را نادان می‌پندارند و خود را دانایان کل – پرسیده می‌شود، یا از ابتلای برخی دیگر آنان به مرض استسقای سیاسی، که در آنان نوعی تشنگی سیراب‌ناشدنی به قدرت و منفعت عارض کرده، و در خون آنان غلظت و در خوی آنان شقاوت و درندگی و گزندگی حاصل نموده، و از علائم و سمپتوم‌های بیماری «جهل‌مندی مضاعف» برخی دیگرشان که دیریست حقایقی را که همگان به چشم خود می‌بینند و با گوش خود می‌شنوند، مناط اعتبار نمی‌دانند، ولیکن هر مزخرفی (به تعبیر حبل‌المتین) را که بر ذهن پوسیده‌اشان نقش می‌بندد، بر زبان می‌رانند، و نه بر بیماری خویش واقفند و نه بر تشخیص و رای طبیبان حاذق صحه می‌گذارند، یا از بیماری نارسیسیم که بسیاری از آنان بدان مبتلایند و بدین‌سبب، از نگاه به خویش و پندار و کردار خویش لذت می‌برند، یا از بزرگی دهان‌شان و کوچکی ذهن‌شان، خشکی لوگوس و اتوس‌شان، دشمن‌هراسی خیالی‌شان، نظر و عمل‌پریشی حادشان، خودی‌آزاری و دیگری‌آزاری بی‌وقفه‌شان، و… پرسیده می‌شود، فریاد بر می‌آورند که: «هان این چه می‌گویی ابلهامردا»، رستگاری و رسیدن به رستنگاه مهر و ماه و حقیقت و سلامت را اگر راهی هست، جز آن راهی که زاید از طریقت و شریعت سیاسی ما، نیست. چون با بصیرت بنگرید، از آن سیاست که ما می‌ورزیم،  هر دم هزاران طرفه می‌زاید بشکوه، هزاران تدبیر می‌شود تمهید نام‌آور، هزاران باغ می‌گردد پدید زیبا، هزاران ناپاکی و ناخوبی و نامردمی می‌سوزد خشمگین. اندکی صبر … خواهد آمد روز بهروزی، روز شیرینی که با مردمان آشتی باشد، آنچنان روزی که در وی نشنود گوش و نبیند چشم جز گل‌افشان طرب، گلبانگ پیروزی.  

دو

علاج و تیمار این سیاست بیمار و در حال احتضار، اگر اساسا متصور باشد، جز با سیاستی که به روان‌پزشکى شبیه باشد، ممکن نیست. «آن‌چه بیمار نیاز دارد فهرستى از خبط و خلط‌هاى او نیست؛ بلکه فهمیدن این نکته است که چگونه به این‌جا رسیده که به این بیماری‌ها مبتلا شده و درگیر این خلط‌ها و التباس‌ها (پوشیدگی‌ها و نهفتگی‌ها) گردیده است. درست همان‌طور که بیمار براى پاسخ به سؤالات‌اش نیاز به احیاء گذشته‌اش دارد، سیاست نیز، براى پاسخ به سؤالات‌اش نیازمند احیاء گذشته‌اش است. 

پس، کار سیاست‌ورز، نوعی روان‌درمانى است، مبتنی بر تفسیر تاریخی. این تفسیر تاریخى، باید بتواند به‌نحو عقلانى و علمی، عبور و خیانت تاریخ سیاست به خودش  را نمایان و توضیح دهد و سیاست را متوجه علل و عوامل تاریخی بیماری اکنونش بکند. سیاست باید هوشیار شود که این نشانی‌های بیماری، هر کدامش از بسیارها تایی‌ست و بر رخسارش عرق هر قطره‌ای از مرده‌دریایی‌ست. نه خال و نگارست آن‌ها که بیند، هر یکی داغی‌ست که گوید داستان از پریشانی‌ها، پلشتی‌ها، زشتی‌ها، غوغاسالاری‌ها، بداخلاقی‌ها، نفرین‌ها و نقرت‌ها، دل‌مردگی‌ها و باورسوزی‌ها، خستگی‌ها و فرسودگی‌ها، بردن‌ها و خوردن‌ها و زدن‌ها.

سیاست را صدای دیگر باید تا  نگاه بی‌فروغ و بور و مایوس خویش را لختی نقادانه به خود خواند و بی‌پروا به آدمک‌هایی که آن را تصغیر و تحقیر و تحریف و تعطیل کرده‌اند، بگوید: گوش کنید آدمک‌های سیاسی! تا کی می‌خواهید از ترس از دست‌ دادن قدرت، به صدای عقل و علم گوش نکنید؟ باور کنید، شنیدن شرط تداوم قدرت است.

می‌دانم گوش‌کردن به سخن علم و عقل و شنیدن نقد دیگران، خصوصا آن‌گاه که به مذاق و منش و روش و مرامتان نخورد، یکی از سخت‌ترین و طاقت‌سوزترین کارهاست، می‌دانم سخت درون پیلۀ بی‌روزن قدرت خویش، احساس آرامش و امنیت بیشتری دارید و صداهای بیرون از پیله اذیتتان می‌کنند، اما این را هم می‌دانم «گوش‌کردن» همان «سیاست» است، «قدرت» است، و هیچ اهل سیاست و قدرتی را از آن گریز و گزیری نیست.

قبول کنید، در عرصۀ سیاست، شنوندۀ بد، سیاست‌پیشۀ بدی هم هست. از بازی سایه‌بازی کودکانه‌ای که به‌نام سیاست به راه انداخته‌اید، فاصله بگیرید، از غار تنگ و تاریک ذهنی خویش به‌در آیید و ببینید آسمان سیاست آیا همه‌جا همین رنگِ بدرنگ است، و آوای چنگ و چگور سیاست آیا همه‌جا همین آهنگِ بدآهنگ است،

سه

یکی از اندیشمندان آلمانی در مورد هیتلر می‌گوید: بزرگترین جنایت هیتلر کشتار میلیون‌ها انسان نبود. بزرگترین جنایتش، تهی‌کردن کلمات و عبارت‌ها از معنی اصلی آن‌ها و یا حتی وارونه‌کردن معنای آن‌ها و خیانت به کلمات بود.

تردیدی ندارم که بزرگترین خیانت آدمک‌های سیاسی امروز ما نیز، خیانت به سیاست، از رهگذر تهی‌کردنِ آن از معنا است.

دیریست نت‌های چنگ و چگور مفهومی و معنایی این آدمک‌های سیاسی، از همنوایی در فوگ سیاست راستین می‌گریزند و در فضای «کهن‌سیاست»[۱] (کوشش‌ هواداران «زندگی جماعتی» در راه تعریف نوعی فضای اجتماعی همگن با ساختاری اندام‌وار، نوعی فضای بستۀ سنتی که هیچ قسم خلا یا فضای تهی به‌جای نمی‌گذارد که در آن رخدادِ سیاسیِ سرنوشت‌سازی امکانِ وقوع یابد)، «پیراسیاست»[۲] (کوشش برای سیاست‌زدایی از سیاست، یعنی حذفِ ابعادِ سیاسی آن با هدفِ تبدیل آن به منطق پلیس)، «فراسیاست» (پذیرش کامل کشمکش سیاسی، اما به‌سان نوعی تئاتر سایه‌بازی که در آن فرایندهایی اجرا می‌شوند که در حقیقت روی صحنۀ دیگری به‌وقوع می‌پیوندند)، و «اَبَرسیاست»[۳] (زیرکانه‌ترین و ریشه‌ای‌ترین شکل انکارِ منطقِ سیاستِ راستین، یعنی کوشش در راه حذفِ کامل ابعاد سیاسی کشمکش از طریق به افراط کشاندن آن با توسل به‌شیوه‌های نظامی مستقیم و نظامی کردن عرصۀ سیاست.) به چرخش درمی‌آیند و ساز ناجور و نابهنگام می‌زنند.

دیریست سیاست در نزد این دگرسازان قاهر، جز به دگرسازی و حذف و طرد دلالت نمی‌دهد. دیریست سیاست در قاموس این مردمانِ خشمگین که خشم‌شان مرگ است، تبدیل به هنر و فن بگیر و ببر و بخور و ببند و بزن و بکش شده است. دیریست سیاست در نظر و عمل این طالبان قدرت که کار پاکان را قیاس از خود می‌گیرند، سحر خود را معجزه می‌نمایانند، گفتمان خود را فراگفتمان و «راه» خود را «صراط» تعریف می‌کنند، جز به تدبیر منزل شخصی، راه و روش شخصی، و خیر و نفع شخصی، جز به ایجاد سلسله‌مراتب و جایگاه‌ها و وظایف پلیس و نظم مستقر در اجتماع، طبیعی‌سازی سلطه و نابرابری و بازتولید آن، و هویت‌سازی (تولید و بازتولید هویت‌های گوناگون و طبیعی‌سازی آنان)، ارجاع نمی‌دهد.

در این شرایط، گهگاهی صدایی می‌شنویم که نالنده، بسان مغی دلمرده در آتشگهی خاموش، همه‌ی بزرگان را به نام آواز می‌دهد و از مرگ سیاست با آنان سخن می‌گوید، و از گندیدن و پوسیدن سیاست دوران سخت مشوش و منقلب است و بر فراز آسمان شهر کسی را  به بیداری و تیماری می‌طلبد، اما حاشا از یک رگ هوشیار در میان انبوه بزرگان آسوده در خفتار.


[۱] Archi-politics

[۲] Para-politics

[۳] Ultra-politics

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

۹ Comments

  1. استاد دکتر تاجیک
    سالیان چندی است که مطالب و مصاحبه های جذابتان را با دقت میخوانم و پیگیری میکنم. مشخص است که برای سخنان و نقدهاتان یک عالم پشتوانه مطالعاتی و نظرورزی دارید و در کنار آن دنیایی از مسئولیت پذیری و نگاه غمخوارانه و تلاش درست دیدن و بسا چیزها که این آدمکها نه یک جو دارند و نه حاضرند به هزاریک این سخنان که از عمق آگاهی یک فرد فرهیخته سربرمیزند، گوش بدهند. بحث این است که شما تندترین حرفها را به این جماعت میزنید ولی اینان خود را به خواب خرگوشی زده اند، مگر میشود بیدارشان کرد؟! سوال جدیترم این است: آیا میتوانید بیدارشان کنید؟

    ۱
  2. خوب پس دنبال گفتمان نو گرایی و عدالت اجتماعی برای ایحاد رخداد در تقابل با افرادی هستید که سبقه نطامی دارند حالا ببینیم اونطرف چه می کنه

  3. با نظرات آقای تاجیک کاملا موافقم،فقط ای کاش به زبان عصر ما گفتگو میکردید که بطور قطع از شما ساخته است .صرفا به این جهت که دایره مخاطبانتون وسیع تر بشه و متنوع تر .
    آهنگین نوشتن و گفتن در زمانه ای که که کلمات و مفاهیم از اعتبار ساقط شده بعید به نظر میرسه به بیشتر شنیده شدن کمکی بکنه. شاید این انتخابی بوده برای امکان ایجاد کردن برای گفتن آنچه بهش پرداختید .
    به هر تقدیر سپاسگزارم از صراحت کلامتون.

    1. خانم بهاره پورشریف
      زبان عصر ما؟ دکتر تاجیک اتفاقاً به زبان همین دوران حرف میزنه. منتها به زبانی که در دانشگاه از اون استفاده میکنه. منظورم خدای نکرده شما نیستین، مخاطبان ایشون که در حکومت فت و فراوون حضور دارن، چون عادت به کتابخونی ندارن، از حرفای ایشون کمتر سردرمیآرن! این مشکل تاجیک نیست، مشکل اوناست. اگر این جماعت پرمدعای کم سواد سعی کنن نرخ مطالعه شون رو بالا ببرن، یاد میگیرن که به سیل اعتراضات مردم با عینک واقع بینی نگاه کنن. چاره دیگری نیست.

  4. طبق قانون احزاب قانونی حق داشتن نانزد دارند همین شما هم اگر نمی خواهید نامزد بدید محترمانه خودتون را منحل کنی چون کار حزب همینه نامزد دادن …

  5. لطفا یکی دو ترم انسان شناسی و جهان شناسی و سیاست شناسی بخوانید. بد نیست. این همه افکار منفی و بدبینانه ای که از قلم شما می چکد، نیازمند تأمل روان درمانانه است. متشکرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا