قربان صور اسرافیلت حاج آقا!
به گزارش انصاف نیوز، خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در حاشیه نگاری خود از دیدار جمعی از ایثارگران و آزادگان و دانشجویان در پنجم شهریورماه 1392 نوشت:
دیدار امروز آقای هاشمی دیدار جالبی است . استاد و دانشجو و ایثارگر و کارگر همه با هم آمده اند. پیر و جوان همه در کنار هم نشسته اند . از راههای دور و نزدیک فقط برای دیدن آیت الله . در گوشه ای از این فضای پر احساس جایی پیدا می کنم و می نشینم و از این کنار هم نشینی سلایق و ظواهر متنوع لذّت می برم . مطمئن می شوم که دیدار جالبی در پیش است .
آقای هاشمی که وارد می شوند. صدای صلوات بلند می شود. آیت الله لبخندی می زند و دستی به رسم معمول تکان می دهد. ابراز احساسات بالاتر می رود. در این ابراز احساسات حس غریبی می بینیم. بیشتر شبیه قدر شناسی است. نه اجباری است و نه برنامه ریزی شده. قدر شناس ملتی است از آبرودادن بخاطر مردم. این روزها بیشتر از همیشه می فهمم که آبروی آقای هاشمی بیش از آنکه آبروی سیاسی باشد،مردمی است. عزّتش هم بیش از آنکه حکومتی باشد،الهی است. در ادای حق النّاس کوتاه نیایی می شوی “عزیز خدا”.
مهمانان که می نشینند. نوبت سخنرانان جلسه می رسد . مانده بودم بااین همه تکثر چگونه نوبت حرف زدن همه سلایق می رسد. از جوان رفسنجانی تا سردار سپاه . از دانشجوی تهرانی تا طلبه قمی . میهمانان یک به یک دعوت می شوند. اولی آزاده است ، می گوید حاج آقا آزادگان دلشان خیلی برای شما تنگ شده کجا شما را ببینند ؟ در تلویزیون که شما را نشان نمی دهند. لبخند تلخی می زند و شوخی معناداری می کند . می گوید یکی از رفقای آزاده قبل از آمدن خدمتتان به شوخی می گفت اسیر که بودیم ،آقای هاشمی را بیشتر می دیدیم! . لااقل صدای حاج آقا را یواشکی از رادیو می شد شنید. اینها را که می گوید بغض گلوی همه را می گیرد . من مانده ام که صدا و سیما جواب این همه حق النّاس را چه خواهد داد؟.
مهمان دیگری که از قم آمده خیلی پرشور شروع می کند . به رسم دهه شصتی ها حرف می زند. مشت گره می کند و می گوید : فرمانده جنگ ، امام گفتند که هاشمی زنده است چون نهضت زنده است . این را که می گوید شعار الله اکبر صحن مجمع را پر می کند.سخنران هم که فضا را پرشور می بیند خودش هم به هیجان می آید و می گوید :آقای هاشمی، امتحان ابراهیم وار دادی وسربلند بیرون آمدی. آنها که می خواستند شما را بسوزانند خودشان گرفتار آتش بی آبرویی و بی عزتی شدند.
دانشجوی جوانی پای میکروفون می آید. حرفهای زیادی برای گفتن آورده . از فضای تلخ و بسته دانشگاه گلایه دارد. از شأن دانشجویان که می گوید که دیگر در فضای دانشگاه از آن خبری نیست .می گوید دانشگاه هم شده مثل صدا وسیما. فقط شده مونولوگ و تک گویی. کرسی آزاد اندیشی برگزار می کنند ولی فقط با خودشان !. آخرش هم می گوید : آقای هاشمی! دانشگاه آزاد میراث شما نیست ولی یادگار شماست . امانت امام دست شماست.
جالب است همه میهمانان هم در صلوات با هم همراهند و هم در دست زدن .
هرچند طولانی می شود ولی حیفم آمد که خاطره شیرین یکی از آزادگان را بازگو نکنم . می گوید آقای هاشمی !اولین نامه ام را در دوره اسارت به نام شما نوشتم. یک پاکتی آبی رنگ که رویش نوشتم برسد بدست آقای هاشمی . شما هم امضاء کردید و برایم پس فرستادید. نامه شما که در اردوگاه بدستم رسید. بچه ها یک به یک امضاء شما را به صورت و چشم خود می مالیدند. انگار بوی شما را می داد. قبل از آن فقط درباره نامه امام دیده بودم این کار را بکنند. بغض آیت الله آماده فروریختن است که حرفهایش را تمام می کند. نمی دانم چطور خودش را به آقای هاشمی می رساند. بوسه ای به سر آیت الله می زند و می رود. از محافظان آقای هاشمی هم کاری بر نمی آید! .
میهمان دیگری از صوراسرافیل 92 می گوید . می گوید آقای هاشمی! شما از این کارها کم نداشتید. بنی صدر را صور اسرافیل شما برد. صدام را همینطور. انتخابات 76 را هم صور اسرافیل شما زیر و رو کرد. حتی شکایت شما هم به خدا در انتخابات 84 هم صوراسرافیلی بود که صدایش 8 سال بعد درآمد!.این آخری را که می گوید صدای کف و سوت صحن مجمع را می لرزاند. ایثار گران هم چنان به وجد آمده اند که گوی سبقت را از دانشجویان در ابراز احساسات ربوده اند!.
صحبت میهمانان که به پایان می رسد. آیت الله شروع به سخن می کند. اول خوشآمد گویی بعد یک تشکر از صحبت های میهمان و سپس هم یک شوخی معنادار.آقای هاشمی می گوید آگر قبل از انتخابات این حرفها را می زدید باید می رفتید اطلاعات جواب می دادید امّا حال باید اطلاعات به شما جواب بدهد!. شوخی آیت الله مثل بمب سالن را می ترکاند. انگار همه تازه فهمیدند که چه اتفاقی در انتخابات افتاده؟!.
آقای هاشمی در ادامه می گوید من شخصا کاری نکردم. پنج دقیقه رفتم اسم نوشتم و آمدم.هرچه بود تدبیر خدا بود. هرچه بود اراده مردم بود. خیلی ها می گفتند رأی روستاها به فلان شخص یا مشابه آن است. ولی درست برعکس شد. مردم روستاها بیشتر از شهرها به آقای روحانی رای دادند. بابت این شعور و آگاهی مردم، خدا را شاکرم.
آیت الله از غافلگیری خیلی ها از نتیجه انتخابات هم می گوید. آقای هاشمی می گوید که صدا و سیما و تریبونهای رسمي چیز دیگری می خواستند ولی چیز دیگری می شد. خیلی های دیگر هم بودند که چیزدیگری می خواستند ولی مردم تمام رشته های آنها را پنبه کردند.
آقای هاشمی در ادامه تعبیر بسیار پرمعنایی درباره انتخابات 24 خرداد بکار می برد. ایشان از 15خرداد 42 می گوید.از 22 بهمن 57 .از سالهای دفاع مقدس و سازندگی و انتخابات 24 خرداد را از جنس آنها می داند. از معجزه همراهی آگاهانه مردم. درباره این تعبیر ماندگار باید در آینده بیشتر گفت. • آیت الله در ادامه از شیرین ترين روز زندگی خود می گوید. از روزی که فرزندانش را از بند اسارت صدام رها دید. بچه های مردم برای هاشمی همیشه مثل بچه های خودش بودند .نمی دانم ولی شاید یک آرزوی برآورده نشده از آن روزها تا امروز با هاشمی مانده باشد. آرزوی آنکه ای کاش امام بودند تا ببینند که نتیجه جام زهر چطور در کام مردم شیرین شد. در بیمارستان و در واپسین روزها بود که امام به هاشمی در خلوتی گفتند که : “تلخی جام زهر برایم شیرین شد”. شاید آن روزی که آزادگان برگشتند یا بعدها که صدام در حفره ای اسیر شد یا آنروز که هاشمی از ارتش عراق در بغداد سان می دید آرزو داشت امام بود و این صحنه ها را از تلویزیون می دید. البته از صدا وسیمایی که هنوز هاشمی در آن ممنوع التصویر نبود!.
حرفهای آخر آقای هاشمی بسیار شنیدنی است. هم فقهی است و هم سیاسی و هم انسانی. آیت الله ابتدا از کراهت اسلامی “زندان” می گوید. بعد هم در بعد سیاسی از وظیفه جمهوری اسلامی در حفظ کرامت شهروندان و در نهایت از شرط انسانی اخلاق، برای شکستن حصارهای امنیتی . خیلی کوتاه است و موجز. امّا عصاره و چکیده ای است از فلسفه انقلاب اسلامی. الکنایه ابلغ من التصریح.
داستان مصلحت همچنان باقی است…
انتهای پیام