سخنگوی دولت اصلاحات: کشتی انقلاب با آشتی ملی به پیش می رود
متن گفتوگوی «عبدالله رمضان زاده»، سخنگوی دولت اصلاحات با روزنامه ی «قانون» که در آن بر ضرورت آشتی ملی تاکید شده، در پی می آید:
تحليل شما از عملكرد اقتصادي دولت روحاني چيست؟ آيا مناسب عمل كرده است؟ از كمو كاستيهاي اقتصادي اين دولت براي ما بگوييد.
تا چند ماه پيش، من انتقادهاي شديدي به تيم اقتصادي دولت آقاي روحاني داشتم و معتقد بودم كه بسيار محافظهكارانه عمل ميكنند و حاضر به ريسكپذيري نيستند. ولي در حال حاضر بر اين باورم كه تيم اقتصادي با وجود انتقادهايي كه ممكن است به آن وارد باشد، درست عمل كرده و اولويتبنديها در مسير اقتصاد ملي درست بوده است. مساله اين است كه بيبرنامگي اقتصادي دولت های نهم و دهم براي كشور فاجعه آميز بوده است. به عبارتي ميتوان گفت نهتنها شرايط، بحرانزا بود بلكه از بحران نيز گذشته و به صورت يك سيل عظيم، تمام زيرساختهاي اقتصادي ما در معرض نابودي قرار گرفته بود. تيم اقتصادي آقاي روحاني نه تنها جلوي اين سيل ويرانگر را گرفته است، بلكه نشانههايي هم مبني بر جمع شدن آب در پشت سدهاي ساختاري اقتصاد كشور به چشم ميخورد كه زمينهساز پيشرفت اقتصادي ميشود.در همين راستا، اگر آمار ارائهشده توسط دكتر نيلي را بدبينانه تصور كنيم، نرخ اشتغال در ابتدا و انتهاي دولتهاي احمدينژاد هيچ تغييري نداشته است و به اين معناست كه سالانه تعدادي بين 600هزار تا يك ميليون نفر به سيل جمعيت بيكاران كشور اضافه شده است؛ يعني در يك دوره 8 ساله، 4 ميليون نفر به بيكاران كشور اضافه شده است. اين آمار درست به نظر ميرسد، زيرا در سال 82 كه در دولت اصلاحات، سند چشمانداز برنامه چهارم را تنظيم ميكرديم، پيشبيني كرده بوديم كه اگر نرخ رشد اقتصادي در فاصله سالهاي 84 تا 94، هشت درصد باشد، به دليل كثرت نيروي كاري كه وارد بازار كار ميشود، نرخ بيكاري در كشور در سال 94 مانند سال 82 خواهد بود؛ يعني تعدادي در حدود 2 تا 5/2 ميليون نفر. حال نهتنها رشد اقتصادي هشت درصد طي اين هشت سال به وقوع نپيوسته است، بلكه نرخ رشد اقتصادي منفي داشتهايم و اين نرخ منفي رشد اقتصادي، آمار ارائهشده توسط آقاي نيلي را باورپذيرتر ميكند. اتفاقي كه افتاده اين است كه بالاترين هزينهكرد درآمدهاي نفتي، طي هشت سال تاريخي ايران اتفاق افتاده و بدترين دستاورد اقتصادي را داشته است. نتيجه اين امر، ركود، بيكاري، فقر، فحشا، گسترش آسيبهاي اجتماعي و گسترش طلاق را به دنبال دارد. تيم اقتصادي آقاي روحاني هدف خود را بر ريشهكني اين سيلاب ويرانگر قرار داده است و از نظر من توانسته اين شرايط را كنترل كند و اميدواريم بتوانند در چهار سال آينده، ثمره اين دستاورد سدبندي را دوباره به دست آورند و در اقتصاد تحرك ايجاد كنيم.
اين آمارها بر روي كاغذ ملموس هستند، ولي به نظر ميرسد در زندگي مردم آن تاثيري كه بايد را نگذاشته است، نظر شما در اين خصوص چيست؟
كاهش نرخ تورم به معناي ارزاني نيست كه مردم آن را درك كنند. اتفاقي كه افتاده اين است كه پيشتر، قيمتها از ابتدا تا پايان سال چيزي ميان 40 تا 45درصد افزايش پيدا ميكرد؛ يعني اگر يك بطري شير را در ابتداي سال به قيمت 2000 تومان خريداري ميكرديد، در پايان سال قيمت آن به 3000 تومان افزايش پيدا ميكرد. اما امروز اگر شير را در ابتداي سال 2000 تومان بخريد، در پايان سال نهايت قيمت آن به 2100 تومان افزايش پيدا ميكند ولي بازهم گراني اتفاق افتاده است. در حال حاضر،چهار سال وضعيت به همين صورت است. در واقع شاهد كاهش رشد تورم بودهايم، نه اينكه نرخ تورم منفي شده باشد و بنابراين حرف مردم درست است كه چرا ارزاني را احساس نميكنند. در دولت آقاي روحاني به حقيقت، سيل گراني كنترل شده است ولي هنوز دستاوردهاي اقتصادي براي مردم ملموس نشده است. البته در بعضي مسائل، تغيير حس ميشود. وقتي حقوق كارمندان، درصدي بالاتر از نرخ تورم افزايش پيدا ميكند يا نرخ مسكن زياد گران نميشود، در زندگي آنها تاثير خواهد داشت. براي اينكه تغيير وضعيت اقتصادي در زندگي مردم ملموس شود، كشور نيازمند سرمايهگذاريهاي كلان است. شنيدهام كه تيم اقتصادي دولت گفتهاند براي اينكه نرخ بيكاري در همين حد فعلي باقي بماند، سالانه به رقمي بين 70 تا100 ميليارد دلار هزينهكرد نيازمنديم. مجموع درآمد دولت در سال گذشته در حدود 35 ميليارد دلار بوده است؛ يعني اگر دولت هيچ كاري جز سرمايهگذاري انجام ندهد، باز هم نميتواند رشد اقتصادي مطلوب را براي ايجاد تحول در زندگي مردم به دست بياورد. در چنين شرايطي پيشنهاد دولت اين است كه از سرمايه خارجي استفاده كنيم چون سرمايه داخلي كفايت نميكند. استفاده از سرمايه خارجي نيازمند محيط امن بينالمللي و سياست خارجي فعال است. برجام تا حد زيادي اين مشكل را مرتفع كرده ولي تا اطمينانسازي در سطح بينالمللي و اينكه سرمايه وارد شود، راه زيادي در پيش است. عبارتي وجود دارد كه ميگويد ترسوترين پديده دنيا، سرمايه است. بنابراين ما بايد ترس سرمايهگذار خارجي را از بين ببريم تا حاضر به سرمايهگذاري در ايران شود. اين مساله به محيط امن داخلي نياز دارد. من تعبير دكتر طيبنيا را تعبير درستي ميدانم، آنجايي كه عنوان ميكند:« وقتي يك امام جمعه ميگويد 300 مدير ما دزد هستند، چه كسي حاضر است در كشوري كه مديران آن دزد هستند، سرمايهگذاري كند». گاهي اوقات، مخالفان دولت به حرفهايي كه ميزنند، دقت نميكنند و متوجه نيستند كه چه ضربههايي وارد ميكنند. معتقديم خطر وضعيت اقتصادي گسترده است بنابراين براي نجات كشور از اين خطر، همه بايد دست به دست هم داده و آشتي را سرلوحه كار خود قرار دهيم، زيرا هيچ كس به تنهايي نميتواند گره مشكلات كشور را باز كند. دولت تلاش خود را ميكند و خطاب من در اين مورد به ديگران است كه بايد دست از كينهجويي بردارند و همه بايد كمك كنيم. متاسفانه آقاي روحاني، تيم اطلاعرساني قوي ندارد كه دستاوردهاي دولت را در زمينههاي مختلف به اطلاع مردم برسانند. تيم اطلاعرساني آقاي روحاني، اگر نگوييم مسالهدار هستند، بسيار ضعيفند. ايشان سخنگوي ستاد رقيب خود را به عنوان مسئول اطلاع رساني دفتر خود انتخاب كرده است. اين مساله در سياست معناي خاصي ندارد و قابل فهم نيست. به طور قطع آقاي روحاني بايد فكري به حال نشان دادن دستاوردهاي دولت خود بكند كه اين اتفاق تا به امروز رخ نداده است و مشكلساز خواهد بود.
اقتصاد ايران بعد از آقاي هاشمي چه حال و روزي خواهد داشت؟
من معتقدم كه نظام سياسي ايران و همچنين ساختار سياسي دولت به حدي از پختگي رسيده كه برنامههايي را كه يك زماني در سالهاي 68 و 70 فقط آقايهاشمي از آنها طرفداري ميكرد به همراه اصلاحاتي كه دولت اصلاحات انجام داده است را به طور كامل پذيرا باشد. يعني مسير اقتصادي براي كشور تعيين شده است كه اگر كساني قصد نداشته باشند مثل دولت آقاي احمدينژاد غيرعقلاني رفتار كنند، هميشه همين مسير ادامه پيدا خواهد كرد؛ يعني قطار اقتصاد ما اگر عمدي از روي ريل خارج نشود، امروز در مسير درستي افتاده است و شخصيتها، تاثيرگذاري چنداني در آن ندارند. مگر اينكه شخصيتهاي استثنايي مثل ترامپ روي كار بيايند كه تكليف آنها روشن است.
صحبت از رييسجمهور جديد آمريكا شد، تصميمات ترامپ تا چه حدي بر اقتصاد ايران تاثيرگذار است؟
نگراني زيادي از اتفاقاتي كه در آمريكا در حال رخ دادن است، ندارم. باور شخصي من بر اين است كه مجموعه سياستگذاريها در آمريكا به اين نتيجه رسيده است كه بايد با ايران تعامل برقرار كنند و اين شعارهايي كه داده ميشود، بازي سياسي براي تحريك ماست تا بيشتر در دام تبليغات اسراييليها بيفتيم و اگر ما عاقلانه رفتار كنيم، كه به نظر من اين مسير عقلاني در سياستگذاري خارجي، در كشور ما مسير درستي است كه حدود 5 سال، يعني قبل از دولت آقاي روحاني توسط رهبري تعيين شده است، كشور را از اين گردنه رد خواهد كرد.
جدايي انگلستان از اتحاديه اروپا و رويكرد ترامپ در قبال اقتصاد آمريكا تا چه حد ميتواند اقتصاد جهان را تحت تاثيرخود قرار دهد؟
وقتي انگليس از اتحاديه اروپا جدا شد، باور همه تحليلگران بر اين بود كه بر كشور ما تاثير خاصي نخواهد داشت،ولي من معتقد بودم كه اين مساله به ضرر صلح جهاني است.زيرا يكجانبهگرايي آمريكا را در سطح بينالمللي تقويت ميكند. ولي باور بنده بر اين است كه ساختار سياسي آمريكا اجازه نميدهد كه ترامپ، سياستهاي اعلام شدهاش را پيش ببرد. نظام سرمايهداري بر گردش آزاد كالا و تجارت استوار و همه پايههاي نظام سرمايهداري در اينجا سوار شده است. اگر ترامپ بخواهد اين شرايط را به هم بزند يعني كل نظام سرمايهداري كه بيش از سه يا چهار قرن است كه روند رو به گسترشي را طي ميكند، به چالش ميكشد. به نظر من ترامپ نميتواند در اين مسير موفق شود و اقتصاد آمريكا بيش از همه از نيروي كار و كالاي ارزان، ضربه خواهد خورد. بنابراين، اين مسير اگرچه ممكن است در تبليغات توييتري ترامپ براي يك سالي ادامه پيدا كند، ولي به نظر نهتنها ادامه نخواهد يافت بلكه به مسير عادي بازخواهد گشت و به طور حتم، ترامپ نميتواند سياستهاي مورد نظرش را اجرايي كند.
ترامپ در راهبرد خود، به دنبال محدود كردن چين در عرصه بينالمللي است، اين سياست ايالات متحده،بر اقتصاد جهان چگونه اثر ميگذارد؟
نزديك به يك دهه است كه سياست آمريكا بر محدودسازي چين قرار گرفته است. اين همان سياست اساسي است كه سران كاخ سفيد دنبال خواهند كرد. يعني چالش چين چالشي بسيار جدي است و با وجود اينكه ممكن است، بهانههاي اين نوع رويكرد با چين نظامي باشد ولي برخلاف تصور اقتصادي است. سياست آمريكا و كل جهان غرب بر محدودسازي چين و گسترش روابط با ديگر كشورها در حوزه اقتصادي در درياي چين و جنوب شرق آسيا قرار خواهد گرفت. اين نكته بسيار مهم است كه ببينيم بلافاصله بعد از آنكه ترامپ با نخستوزير استراليا درباره مذاكرات مربوط به ترانس پسيفيك به مشكل برخورد ميكند، مككين كه از عمدهترين سياستمداران آمريكايي و عضو كنگره است، تماس ميگيرد و از استراليا عذرخواهي ميكند؛ اين نشان ميدهد كه آمريكاييها اجازه نميدهند كه اتحادشان عليه چين در منطقه پسيفيك، از بين برود. بنابراين سياست محدودسازي چين ادامه پيدا خواهد كرد و اينكه چقدر موفق باشد، به توان اقتصادي چين و آمريكا بستگي دارد. به نظر من، روياروييهاي آينده دنيا به طورحتم در آن منطقه شكل خواهد گرفت و اين مساله در روابط آمريكا با كل كشورهاي منطقه پسيفيك و اقيانوس آرام تاثير خواهد گذاشت.
اين روزها مناطق مرزي ايران و به ويژه بخشهايي كه از مركز دور هستند، اوضاع اقتصادي مناسبي ندارند، در رابطه با چرايي بروز اين معضل توضيحي براي ما بدهيد.
دو اصطلاح متفاوت ولي شبيه به هم تحت عنوان كولبران و چتربازان در دو سوي مرزهاي كشورمان داريم. يك اقتصاددان آمريكايي در سال 1970 مطالعهاي درباره اقتصاد ايران انجام داده است كه در آن نشان ميدهد ضعف اقتصاد ما كجاست. بعدها برخي از اقتصاددانان ايراني نيز به آن اشاره كردهاند ولي متاسفانه كليت جريان دانش اقتصادي ايران به اين مسير هدايت نشده است. اين اقتصاددان آمريكايي ميگويد، مشكل اقتصاد ايران مركزگرايياست؛ يعني شما به هر ميزان كه از مركز دور ميشويد، از موهبتهاي سياستهاي اقتصادي كمتر برخوردار ميشويد.
در اين سياستهاي مركزگرايي، عمدي نهفته است؟
اين مساله يك امر عامدانه سياسي نيست و آنها معتقد هستند كه تبعات اقتصاد تمركزگراي متمركز كه هر دو لفظ براي آن به كار برده ميشود، اين است كه هرچه از مركز دور شويد، كمتر از مواهب سياستهاي اقتصادي بهرهمند خواهيد شد و پيشبيني ميكند كه هرچه وضع اقتصادي ايران بهتر شود، بهبود وضع مناطق كمتر اتفاق خواهد افتاد؛ يعني اين فاصله وجود خواهد داشت. در سالهاي 1365 و66 يك اقتصاددان ايراني در آمريكا، مقايسهاي بين تفاوتهاي منطقهاي در اقتصاد ايران انجام داده بود، يعني بعد از 20 سال نتيجه كار اقتصاددان آمريكايي را تاييد كرده بود كه سطح برخورداري مناطق در ايران باهم متفاوت است.
زماني كه شما استاندار كردستان بوديد، اقدامي براي رفع اين مشكلات نكرديد؟
زماني كه من استاندار كردستان شدم، بسيار از ميزان بودجهاي كه به استان اصفهان در مقايسه با استان كردستان تخصيص داده ميشد، تعجب كردم كه اين مساله با هيچ منطقي سازگار نبود. از سازمان برنامه و بودجه كشور درخواست كرديم كه گزارشي از سطح نابرابريهاي منطقهاي ارائه دهد.امروزه فاصله توسعهاي در مناطق كشور بسيار وحشتناك است و هر چه به نقاط مرزي نزديكتر ميشويم، اين وضعيت بدتر ميشود. در آن زمان، هشت نفر از استاندارهاي استانهاي كشور كه بودجه استانيشان در رده پايينتري قرار داشت، به رييسجمهور وقت پيشنهادي داديم كه فكري براي نابرابري يا عدم توازن توسعه منطقهاي داشته باشند. ايشان به سازمان مديريت برنامهريزي دستور دادند كه به گونهاي عمل شود كه در پايان برنامه چهارم، اين استانها به حد متوازن توسعه رسيده باشند. اين اتفاق در زماني كه آقاي ستاري فرد، رييس سازمان مديريت برنامه بودجه بود، آغاز شد؛ يعني بودجه اين مناطق به طور كامل تغيير و در مواردي تا ده برابر افزايش پيدا كرد و سيستان و بلوچستان، كردستان و بخشهايي از آذربايجان غربي،اردبيل، بوشهر، هرمزگان، كهگيلويه و بويراحمد و لرستان نيز جزو آنها بودند. متاسفانه در دولت آقاي احمدينژاد مجدد روالي كه طبق طرح آمايش سرزمين، طرح توازن منطقهاي، برنامه چهارم و سند چشمانداز آغاز شده بود، به هم خورد. اگر در دو سفر آقاي احمدينژاد به سمنان و دو سفر ايشان به كردستان، مصوبات را براي توسعه اين دو استان مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه چه اتفاقي افتاده است. روند دوباره به شرايط قبلي خود بازگشت و توسعه منطقهاي حتي نسبت به قبل نامتوازنتر شد. ما براي نجات مناطقي كه دچار بحران بيكاري، فقر، آسيبهاي اجتماعي و به تبع آن ناامني سياسي هستند، مجبوريم از سياست تبعيض مثبت استفاده كنيم؛ يعني همانطور كه ميگوييم براي حضور بانوان در صحنه اجتماعي كشور مجبوريم از تبعيض مثبت استفاده كنيم، در مورد مناطق دورافتاده كشور هم بايد تبعيض اقتصادي مثبت را روا بداريم. با سياستهاي عادي، اين مساله قابل حل نخواهد بود.
به نظر شما اين كولبران يا چتربازاني كه براي معاش خود به اين اقدامات روي ميآورند، قاچاقچي به حساب مي آيند؟
اگر هر كالايي كه از گمرك عبور نكند را قاچاق بناميم، اين كار نيز قاچاق است. اگر قرار است جلوي آن را بگيريم، بايد جايگزين آن را براي مردم مناطق مرزي تعيين كنيم. در حال حاضر مردم مناطق مرزي كردستان، آذربايجان غربي و بخشهايي از كرمانشاه و لرستان را اطلاع دارم كه سطح توسعه اين استانها پايينترين سطح توسعه در كشور و سطح بيكاريشان بالاترين میزان در كشور است، چه راه حلي براي امرار معاش دارند؟ جمعي از اينها به پايتخت مهاجرت كردهاند و فعاليتهاي مختلف انجام ميدهند. براي مثال بازارهاي ميوه در اختيار كردهاست؛ يعني پايينترين سطح خدماتي اشتغال كشور را در اختيار دارند.
اين اتفاق براي كشور تهديد محسوب نميشود؟
مساله مهاجرت به تهران به گسترش حاشيهنشيني در اين شهر دامن ميزند كه اين مساله معضلات خاص خود را دارد. از طرفي تخليه مناطق مرزي از جمعيت براي كشور خطر امنيتي دارد و نبايد اجازه دهيم كه همه به تهران مهاجرت كنند زيرا در مناطق مرزي نيازمند حضور مردم هستيم. از سوي ديگر اگر قرار است كه مردم در مناطق مرزي بمانند بايد براي آنها اشتغال ايجاد كنيم. ايجاد اشتغال هم با سياستهاي اقتصاد تمركزگرا امكانپذير نيست. اين نوع سياستگذاري متمركز كشوري، خودبهخود در آن مناطق، فقرزا و بيكاريزاست. بازهم تكرار ميكنم، اگر هر كالايي كه از غير گمرك وارد ميشود، قاچاق نام گيرد، اين بحث كولبري و چتربازي هم قاچاق است، اما اگر به عرف مردم منطقه نگاه كنيم، خانوادههاي مردم اين دو منطقه مشترك هستند؛ يعني ازدواجهايي در ميان مردم اين دو منطقه يعني دو طرف مرز شكل گرفته و به نوعي ردوبدل كالا ميان خانوادههاي فاميل در دو سوي مرز اتفاق ميافتد كه در اصطلاح محلي به آن «كسابت» ميگويند. يعني افراد دو منطقه از اين طريق به كسب و كار ميپردازند. بنابراين بايد ديد تاثير اين مساله در اقتصاد محلي تا چه حد است كه ما آن را قاچاق بناميم. در چنين شرايطي كه گمرك ايران اعلام ميكند كه 15ميليارد دلار كالاي قاچاق وجود دارد، فرض كنيد كه تمام مردم سردشت كولبر باشند و همه، روزي يك كالا وارد كنند، هزينه اين كار چقدر ميشود؟ در اين مورد آنچه كه حايز اهميت بود، اين مساله است كه بازارچههاي مرزي، تعاونيهاي مرزنشين و پيلهوري راهاندازي شود كه متاسفانه به دلايلي، روند توسعه اين بازارچه و تعاونيها متوقف شده است.براي اين موضوع اقداماتي در دولت آقاي هاشمي آغاز شد و در دولت اصلاحات نيز ادامه پيدا كرد ولي بعدها متوقف شد. به هر حال اين مساله، راه حل كوتاهمدت ندارد.
چرا متوقف شد؟
بايد از آقاي احمدينژاد پرسيد.
چرا بعد از دولت احمدينژاد دوباره از سر گرفته نشد؟
برگشت يك روند اقتصادي به مسير اصلي خود سالها زمان ميبرد و به راحتي اتفاق نميافتد. ولي نكته مهم اين است كه مردم هم گوش نكردند و به مسير خودشان ادامه دادند. عبارت كولبري به معناي باربري بوده و مسيري است كه مردم آن منطقه براي زندگي و امرار معاش انتخاب كردهاند. اگر مسئولان براي آنها گزينهاي دارند، ارائه دهند، اگر ندارند بگذارند مردم زندگيشان را بكنند.
برنامه ششم توسعه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
من نميدانم كه برنامه ششم توسعه برنامه هست يا خير. يعني آنچه كه دولت ارائه داده برنامه است يا آنچه كه مجلس تنظيم كرده است! تفكر شخصي من اين است كه بهترين برنامه نوشته شده در كشور، برنامه سوم و چهارم بود، زيرا در تنظيم آن برنامهها اعتقاد به مشاركت همگاني همه كارشناسان وجود داشت. پيش از اينكه برنامه سوم نوشته شود، رييسجمهور، طرحي تحت عنوان «طرح ساماندهي اقتصاد ملي» ارائه كرد كه بر مبناي اين طرح از همه صاحبنظران ايراني دعوت شد تا برنامه خود را براي اداره امور اقتصادي كشور اعلام كنند. من مدعي هستم كه در آن زمان صداي همه شنيده شد، اگرچه اجرايي نشد، زيرا امكان اجرايي شدن همه برنامهها وجود نداشت. بعد از آن، نتيجه طرح ساماندهي اقتصاد ملي، خود را در برنامه سوم و چهارم نشان داد كه متاسفانه برنامه چهارم نيزتعديل شد؛ در حاليكه برنامه چهارم ميتوانست كشور را در مرحله خيز اقتصادي قرار دهد ولي اتفاق نيفتاد.
همواره بزرگان جبهه اصلاحات از آشتی ملی سخن ميگويند، اين بحث يكطرفه است يا اينكه ميتوان جناح رقيب را نيز به اين اقدام ترغيب كرد؟
بگذاريد اين پيشنهاد را كمي عاميانه مطرح كنم. همه ما در يك كشتي نشستهايم و عدهاي كه زور بيشتري دارند، در حال سوراخ كردن كشتي هستند. در چنين شرايطي ما چه راهي داريم؟ چه كاري بايد انجام دهيم؟ نگاه كنيم تا كشتي سوراخ شود و همه غرق شويم؟ يا اينكه گوشهاي بنشينيم و از آنها بخواهيم در قبال سكوت ما كشتي را سوراخ نكنند تا مملكت از بين نرود! درست است كه طرف مقابل حرف ما را نميپذيرد، آيا بايد به طرف بگوييم كشتي را سوراخ كن يا خود ما هم به بزرگتر كردن سوراخ كشتي كمك كنيم؟ در چنين شرايطي بايد آنقدر به او بگوييم تا متوجه شود كه اگر كشتي سوراخ شود، همه غرق ميشويم. تحليل من اين است كه وضعيت اقتصادي و اوضاع مرزها و وضعيت آسيبهاي اجتماعي به گونهاي افزايش پيدا كرده كه كشور در معرض خطر است و همه بايد در كنار هم كمك كنيم تا اين حفره را كه باعث غرق شدن كشتي ميشود، ببنديم. پيشنهاد رييسدولت اصلاحات اين بود كه كشتي را سوراخ نكنيد، نميخواهيد ما باشيم، ما در يك گوشه مينشينيم، هر بلايي خواستيد بر سر ما بياوريد، ولي كشتي را سوراخ نكنيد زيرا مردم نيازمندند و ميخواهند زندگي كنند.
طرف مقابل اين پيشنهاد را قبول نميكند يا در سياستها و پيشنهادهاي شما مشكلي وجود دارد؟
مشكلي وجود ندارد، در محيط صلحآميز، امن و آشتيپذير گفتوگو ميكنيم و مشكلات همديگر را حل ميكنيم. ما نميخواهيم كسي از قدرت كنار برود، قدرت را براي خودمان نيز نميخواهيم.در عین حال که بر مواضع خود تاکید می کنیم و هویت خود را نیزحفظ می کنیم. حرف ما فقط اين است كه جلوي سوراخ شدن كشتي را بگيريد. گفتوگو کرده و آنقدر حرف خود را تكرار ميكنيم تا به نتيجه برسد، راهي جز اين نداريم. يا بايد در خانه بنشينيم و بگوييم هر اتفاقي كه براي مملكت ميافتد به ما ارتباطي ندارد، كه اين كار درستي نيست؛ چون به ما ارتباط دارد و اگر كشتي سوراخ شود، ما نيز غرق ميشويم، يا مرتب تذكر دهيم كه اين اتفاقي كه در حال وقوع است، به نفع مملكت نيست و ما حاضريم كمك كنيم تا مشكلات حل شود. هر كمكي كه آنها ميگويند و از ما برميآيد.
اين روزها، وضعيتي مانند سالهاي 83 و 84 كه تغييرات كلاني در سياستهاي آمريكا ايجاد شد، در حال وقوع است، چه كاري بايد براي جلوگيري از تكرار آن بازه زماني انجام داد؟
اين يك مساله روشن است كه آمريكاييها عاشق ما نيستند. آمريكاييها به نفع منافع ملي خودشان كار ميكنند نه به نفع ما. يك زماني دوره اوباما بود كه به هر دليلي اعم از دموكرات بودن يا شخصيت او به دنبال جنگ نبود و ما ميتوانستيم از آن فضا استفاده كنيم. در حال حاضر شخصي بر روي كار آمده است كه جنگطلب است، راهحل اين مساله چيست؟ آيا ما بايد بهانه به دست وي دهيم يا اين كه بهانه را از وي بگيريم؟ من معتقدم اشتباهي كه در دولت آقاي احمدينژاد رخ داد اين بود كه سياستهاي ماجراجويانهاي در دستور كارقرار گرفت كه به تبع آن نيز آمريكاييها توانستند از ما سوءاستفاده كنند، سياست خارجي ماجراجويانه براي كشور مشكلساز خواهد شد. همانطور كه گفتم ما براي بهبود وضعيت زندگي مردم نيازمند محيط امن هستيم. همانطور كه شاهد هستيم، نتانياهو حتما قصد دارد كه اين محيط امن را ازما بگيرد. در چنين شرايطي آيا ما بايد بهانه دست وي دهيم يا بهانه را از وي بگيريم؟ كدام منطقيتر است؟ آيا ما كشش اين را داريم كه وارد جنگ شويم؟ آيا اصلا چنين چيزي را ميخواهيم؟ اگر نميخواهيم بايد سياستهايي را در پيش بگيريم كه جلوي اين فضا گرفته شود. باور من اين است كه مهمترين دستاوردي كه در برجام داشتهايم، اجماع جهاني را عليه خودمان شكستيم. امروز نقض برجام براي هيچ طرفي كار راحتي نخواهد بود. مشاهده ميشود كه اروپا، چين و روسيه با سياستهاي ترامپ مخالفند، تصور كنيد كه هشت سال پيش، در شوراي امنيت سازمان ملل همه پشت سر آمريكا و اسراييل قرار گرفتند، برجام اين خاصيت را براي ما داشته كه اين كشورها را از آمريكا جدا كرده است. ما كه دنبال چندجانبهگرايي در سياست بينالملل بودهايم، به هدفمان دست يافتهايم.
فراكسيوني به عنوان تركزبانان در مجلس تشكيل شدهاست، اين اقدام تصميم درستي بود؟
خيلي صريح و روشن به شما بگويم كه من طرفدار تشكيل فراكسيون اقوام ايراني يا فراكسيون استانهاي مرزي هستم. اما به طوري كه نتيجه آن همافزايي شكاف نباشد بلكه پوشش شكافها باشد. زيبايي و قدرت كشور ما در تنوعي است كه در آن وجود دارد. هر چيزي كه اين تنوع را به رسميت بشناسد و در عين حال باعث افزايش شكافها نشود، بايد از آن استقبال كرد. تشكيل فراكسيونهاي مجزاي قوميتي، به نظر من مشكلساز خواهند بود ولي اگر بتوانيم فراكسيون اقوام و فراكسيون مناطق مرزي شكل بدهيم، نتيجه مثبتي خواهيم گرفت.
انتهای پیام