دگردیسی انتخابات یا دگردیسی خاتمی و دوستان؟
سیاوش خوشدل، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی نوشت:
سیّدمحمّد خاتمی و طیفی از اصلاحطلبان ناامید و خسته، چند سالی است به صراحت یا به تلویح اعلام کردهاند که انتخابات دیگر از ماهیت خودش خارج شده و به جای انتخابات با رأیگیری مواجه هستیم.
نتیجۀ این دیدگاه طبیعتاً پرهیز از مشارکت در انتخابات از مرحلۀ ثبتنام و تبلیغات تا رأی دادن در آن است.
پرسشی پیش میآید. آیا حضور آقای خاتمی در انتخابات سال ۷۶، نماد آزادی انتخابات بود؟ آیا تفکّرات و دیدگاههای خاتمی به گونهای بود که مردمی که به او رأی دادند، او را نمایندۀ خود و سلیقۀ خود بدانند؟
اصولاً آخرین تصویری که مردم و بهویژه جوانترها از خاتمی ممکن بود در ذهن داشتهباشند، تصدّی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۷۲ بودهاست. پس از آن خاتمی با تصدّی پنجساله در کتابخانۀ ملّی از محوریت توجّه عموم به دور بودهاست.
آنچه بیش از روش و نظرات آقای خاتمی، او را مقبول و محبوب ساخت، پیشینۀ او نبود. همین دور بودنش از محور توجّهات عموم بود. رقیب اصلی او رئیس مجلس بود و رقیب دیگر با پیشینۀ وزارت اطّلاعات، تصویر گزینههایی از سوی قدرت غالب و قاهر را داشتند و خاتمی در نقطۀ مقابل این تصویر قرارگرفت.
چه بسا اگر او هم وزیر ماندهبود تا سال ۷۶، به اعتبار برخی نظراتش نامقبول و نامحبوب میشد، یا لااقل جزئی از همان سازوکار قدرت غالب دانستهمیشد.
متأسّفانه به نظر میرسد برخی از دوستداران آقای خاتمی و اصلاحطلبان، به مرور دچار این تلقّی اشتباه شدند که جامعه در اثر عشق و ارادت به اندیشههای ایشان آن اقبال را به او نشان دادهاست.
البته تضادّ و تعارض این تلقّی با واقعیت جامعه، در سالهای آغازین دهۀ ۸۰ خود را نشان داد. تا آنجا که خاتمی در مهمترین سنگر و پایگاه اجتماعیاش که دانشگاه باشد، هو شد و برخی دانشجویان او را به بیعملی متّهم کردند. او هم در پاسخ گفت «بسیار خب، بعد از من کسانی خواهندآمد که عمل خواهندکرد و شما نتیجۀ عملشان را خواهیددید.»
خاتمی در این سالها بهصراحت در نقطۀ مقابل گفتمان این دسته از یاران و حامیان سابق قرارگرفت و گفت ما «دموکراسی غیردینی نمیخواهیم.»
انتظار میرفت که تجربۀ این دوره و شکاف و اختلافی که میان جریان اصلاحات و بندۀ جامعه ناامید از آنها ایجادشد، اصلاحطلبان را از توهّم محبوبیت ذاتی خود درآوردهباشد.
شاید بتوانیم کنارهگیری نامزد نزدیکتر به اصلاحطلبان در سال ۹۲، به نفع رقیبشان در دهۀ ۷۰ را نمودی از واقعگرایی اصلاحطلبان در پایان هشت سال دوران احمدینژاد به شمار بیاوریم.
به این ترتیب در انتخابات ۹۲، با پذیرش رأی دادن به یک اصولگرای سابق، با همان منطق و روش سال ۷۶ به هدف خود رسیدند؛ گزینههای دیگر نماد قدرت غالب و قاهر شدند و گزینۀ اصلاحطلبان، یا بدون توجّه به پیشینه و دیدگاههای سابقش، یا با این توجیه که او تغییر کردهاست، راهی پاستور شد.
حالا آقای خاتمی و برخی از اصلاحطلبان مدّعی این هستند که انتخابات دچار دگردیسی شده. دگردیسی به چه معنا؟ یعنی دیگر امکانش نیست که مانند سالهای ۷۶ و ۹۲، یک گزینه پیدا کرد که نماد تقابل با گزینههای جناح مقابل بشود؟
پاسخ این پرسش، دستکم با توجّه به انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ منفی است. چنین امکانی در این سال هم وجودداشته. ولی گزینهای که امکان چنین اجماعی روی او وجودداشت، مقبول فعّالان سیاسی اصلاحطلب نبود، یا چون دیدند اقبال جامعه به او نیست، ترجیح دادند، وجهۀ خودشان را ذخیره کنند و در انتخاباتی ازپیشساخته و ازپیشباخته هدر ندهند.
امّا به نظر میرسد آن توهّم دیرین محبوبیت و مقبولیت ذاتی در جامعه، در این ادّعای دگردیسی انتخابات هم نهفتهاست. گویی در این تصوّرند که گزینۀ ما محبوبها و مقبولها وقتی با فرش قرمز حکومت به انتخابات راه یابد، انتخابات نسبتاً آزاد است و میتوانیم در آن مشارکت کنیم، ولی وقتی ما محبوبهای مقبول را به انتخابات راه ندهند، انتخابات غیرآزاد است و مردم معترض هم اصلاً در اعتراض به عدم حضور ما محبوبهاست که در انتخابات شرکت نمیکنند. اگر ما بودیم که مردم با عشق و شوق و رغبت و محبّت هجوم میآوردند با صندوق رأی.
اگر این توهّم را در حقّ این طیف صادق ندانیم، باید بگوییم کسانی که از دگردیسی انتخابات صحبت میکنند، خودشان دچار دگردیسی فکری و عملی شدهاند؛ روزی فکر میکردهاند رأی دادن به گزینهای که در افکار عمومی مقابل جریان غالب تعریف شده، اقدام مثبتی است و حالا دیگر چنین سازوکار و امکانی را کافی و مطلوب نمیدانند. اگر چنین چیزی را اعلام کنند، صداقت و صراحتشان ارزشمند خواهدبود.
انتهای پیام
مقاله جالبی بود