خرید تور تابستان ایران بوم گردی

تسخیر مرکز آموزش‌ انجمن جامعه‌شناسی: یورش جدید شهرداری به نهادهای مدنی و اجتماعی

محمدحسین موسوی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت: 

بارها نامش را شنیده‌ام. از اساتیدم، از بین اعلانات مربوط به دوره‌های آزاد خواندن کتاب، از میان صفحات کتب تاریخ نهادهای اجتماعی ایران، از میان گفتگو دانشجویان قدیمی علوم اجتماعی. به کوچه شصت و سوم که می‌رسم و پلاک را پیدا می‌کنم اما آپارتمانی چندطبقه و رنگ و رو رفته می‌بینم. تلاشم برای پیدا کردن زنگ در ناکام می‌ماند، وارد در کوچکی می‌شوم و از آسانسور پارکینگ می‌روم بالا، از میان سبدهای کاهو و جعبه‌های نان که توسط کافه و رستوران‌های کناری در آن‌جا انبار شده. به طبقه دوم می‌رسم، در کنار اداره تعطیل ممیزی منطقه، دری نیمه‌باز است و کنار آن کاغذی نصب شده که می‌گوید این‌جا مرکز آموزش انجمن جامعه‌شناسی ایران است. تصوراتم کمی می‌ریزد به هم اما صدایی می‌گوید “همین هم غنیمت است.” راست می‌گوید، مایی که نه در دانشگاه جای درستی برای کار علمی و اجتماعی برایمان باقی مانده نه در دیگر مکان‌هایی که هردم بیشتر به نفع خودی‌ها تسخیر می‌شوند یا از بین می‌روند، همین هم غنیمت است. این غنیمت اما ماندگار نیست، زیرا شهردار تهران حال که دستش نتوانسته به خانه اندیشمندان برسد، چشمش به این آپارتمان کوچک است.

مولدسازی، به بهای از بین بردن نفع جمعی

انجمن که حال دفترش واقع در دانشگاه تهران را نیز ندارد و می‌گویند مدیران فعلی دانشگاه تهران قسم خورده‌اند نگذارد انجمن جامعه‌شناسی به میان دانشگاه برگردد، دارد از مکان مرکز آموزش‌ها نیز رانده می‌شود اما این  رانده شدن که فقط تسخیر یک دفتر کوچک را هدف ندارد، از بین بردن “جمع” را می‌خواهد، از بین بردن هرآنچه انجمن جامعه‌شناسی در آن دفتر کوچک می‌تواند انجام دهد، از بین بردن هر “ما”یی که در آن آپارتمان کوچک حول محور علم شکل می‌گیرد، علمی که نمی‌خواهند باشد، “ما”هایی که نمی‌توانند تحمل کنند. او همه‌چیز را برای خود می‌خواهد. به پوسترها می‌نگرم، به تاریخچه این انجمن از دهه 70، به سخنان مسئولین انجمن که به من، دانشجو رانده شده از نهادهای دانشگاهی و از ماه‌ها بعد از حتی کلاس درسهرچند به طور موقت امید زیستن آکادمیک می‌دهد، امید بودن در جمعی مکان‌مند، امید داشتن جایی آرام و ثابت که در آن از جامعه صحبت شود، از جامعه درون خود. 

چشم‌ها نگران است، گفته‌اند تا اواسط تیر فرصت تخلیه است، هیچ‌کس نمی‌داند چه کند در برابر شهرداری مهیب تهران، شهرداری فراقانونی تهران و شهرداری غیرقابل پیش‌بینی تهران. می‌گویند طبق قراری که 9 سال پیش بین شهرداری و انجمن گذاشته شده، قرار بوده تا وقتی انجمن این دفتر را برای کار علمی به کار می‌گیرد، این دفتر باقی بماند. اما حالا شهردار جدید زیر آن قول زده. می‌گویند حتی مکان را به وکیل و وزیری اهدا کرده و حال طرف حساب او نیز است. وقتی می‌پرسم چطور؟ می‌گویند با استفاده از لایحه مولدسازی اموال دولت، لایحه‌ای که در آن توجه به سرانه شهری و منافع عام فدای افزایش سود و کسب درآمد شده، چرا که در اکثر شهرها مکان‌های دولتی جایی برای رشد برای مثال سرانه فضا سبز یا افزایش کیفیت و کمیت خدمات شهری‌ست، اما در بند 10 آیین‌نامه اجرایی مولدسازی با اشاره مستقیم به تغییر کاربری، افزایش تراکم و طبقات اموال دولتی به منظور درآمدزایی اشاره شده. حال انجمن جامعه‌شناسی نیز با این مصوبه دارد مکان کلاس‌ها و آموزشش را از دست می‌دهد.

حقی که از همه گرفته شده است 

به سرکلاس برمی‌گردم اما دل‌نگران‌ام. من در همین سال گذشته تجربه بسته شدن و تخلیه شدن دفتر انجمن دانشجویی‌مان را داشته‌ام. می‌دانم بی‌مکانی چه برسر کار می‌آورد. چه برسر گفتگو می‌آورد و چه می‌کند با حلقه‌های نحیف جامعه مدنی و علمی. آنری لوفور حق به شهر را دال تهی می‌نامد. می‌گوید این دال تهی توسط هر گروهی با مطالبه‌اش معنا می‌گیرد و به نوعی پر می‌شود. اخبار شهر را نگاه که می‌کنم اما جز اقلیتی کسی را دارا حق خود از شهر نمی‌بینم. از جنگ برسر حفظ پارک‌ها و بوستان‌ها، تا تحصن شبانه متولین خانه اندیشمندان علوم انسانی برای نگه‌داشتن مکانشان، تا یورش‌های مکرر برای تخریب و بازسازی خانه‌ها در ده‌ونک و اطراف الزهرا، تا زنانی که روایت می‌کنند چگونه دیگر نمی‌توانند در خیابان‌ها و میدان‌هایی مهم بگردند و استرس بازخواست نکشند. حق همه از شهر خورده شده، دال تهی، تهی نمانده، دور انداخته شده و بین شعارها و لایحه‌ها  صف‌کشی‌های خیابانی به فراموشی سپرده شده. وقتی می‌پرسم چه می‌توانیم بکنیم جوابی نمی‌شنوم، حق را گرفته‌اند و راه‌های حق خواهی را نیز بسته اند، حال یا به زور و ضرب یا با قانون‌سازی‌هایی که تلاش‌ می‌کند پنهان کند چگونه حق شهروندان در قلدری‌ای دولت‌مند، از آن‌ها گرفته شده و گرفته می‌شود.

مرکز آموزش‌های انجمن جامعه‌شناسی را باید نجات داد. نه بخاطر آن آپارتمانی که شان علم بالاتر از آن است، بخاطر این‌که “ما” بی‌مکان‌ها کم کم بی‌نام نشویم، زیر زمین نرویم و به راحتی له نشویم. ما می‌خواهیم بمانیم، ما حق‌مان را می‌خواهیم. حمله به مرکز آموزش‌های جامعه‌شناسی، حمله‌ای دوباره و چندباره بر قلب جامعه علمی‌ای‌ست که اینجا را برای تنفس خود انتخاب کرده.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا