حجاب بانی؛ تأملی بر تناقضات اخلاق گرایی دولتی
محمدرضا نظری نژاد، حقوقدان و عباس نعیمی جورشری، جامعهشناس در یادداشتی دربارهی تناقضات اخلاق گرایی دولتی نوشتهاند:
موسم انتخابات است و سکه رایج سخنانی است باب طبع مردم و ایضا برخلاف اقدامات نهادهای تصمیم گیر در زمانه بی نیازی به رای. اقداماتی مانند طرح نور، بی توجهی به تحریم های کمرشکن با اصرار بر سیاست هایی که استمرار تحریم ها را در پی دارد. نکته آنکه مجریان سیاستهای موجود در زمانه انتخابات با انتقاد از آن سیاستها، به جای آنکه اراده نهادهای تصمیمگیر را بیان دارند، حرف دل مردم را می زنند. در این ایام تا آن اندازه جلب رضایت عموم اهمیت دارد که اعلام گردیده موسم ارسال اظهارنامه مالیاتی -که تا آخر خرداد بود- تمدید یافته است. در ایام انتخابات از جمله محورهای مورد بحث که حساسیت های اجتماعی- سیاسی مضاعف در پی داشته همانا گشت ارشاد و طرح نور بوده که ماه های اخیر در متن جامعه نمودهای فراوان داشته است. شگفت آنکه عمده نامزدهای کنونی مسولیت آن را بر عهده نگرفته و اعلام موافقتی با آن ابراز نداشته اند. حتی شهردار کنونی تهران در قامت نامزد ریاست جمهوری منکر وجود حجاب بانان در مترو تهران شد. این در حالی است که دارای مراتب بالا در تصمیم گیری قدرت بوده اند. در این راستا و با تمرکز بر نقد طرح نور و گشت ارشاد می توان به نکات زیر اشاره داشت.
بسیاری را اعتقاد بر آن است که بخش بزرگی از دنیاگرایی، پیشرفت و توسعه علمی و انسانی، مرهون کلیسا بوده است. شاید از آن رو که امر معنوی را با الزام دنیوی همراه کردن، معنویت را افزون نمی کند، بلکه الزامات دنیاگرایی را بر امور دینی بار خواهد کرد.
این مقدمه، طرح بحثی است در باب گزارشی که در برخی صفحات مجازی منتشر شده کراهت رفتار یک فرد را در امر حجاب بانی همان که امر به معروف و نهی از منکر متعارف دانسته می شود به او گوشزد می کند. بنابر ادعای خود از سوی آن فرد در معرض بدترین توهین ها قرار گرفت. توهین های مطرح شده منحصر به او نمی شود بلکه دین، اعتقاد و حتی شهید او هم در معرض توهین و تحقیر قرار می گیرند.
چه این گزارش درست باشد چه نادرست، قابل انکار نیست که اجرای حجاب به عنوان یک ارزش شرعی، هم اکنون در اختیار نیروهای انتظامی قرار گرفته و آنان به منزله قانون قابل اجرا، تلاش بر حفظ آن دارند.
الزام قانونی حجاب و تکلیف نیروهای پلیس برای محافظت از آن، امر ظاهرا دینی را دنیوی خواهد کرد. به این معنا که برای مامور پلیس، اهمیت چندانی ندارد که این ارزش برآمده از چیست. مامور پلیس متشرع باشد یا خیر، اعتقاد دینی داشته باشد یا خیر، در این وضعیت، حجاب را الزامی حکومتی و قانونی خواهد دانست که اگر او اجرایش نکند بازخواست می شود.
باید توجه داشت بسیاری از مجریان امر حجاب بانی، آن را از باب اعتقاد خود اجرا نمی کنند بلکه تکلیف دنیوی و شغلی خود می پندارند که در ازای آن حقوق دریافت می دارند. از این رو مانند هر وظیفه دنیوی به آن چشم می دوزند.
مساله ای متمایز در اینجا پدیدار می شود. که مردمی که به چنین حجاب بانی و حواشی آن می نگرند، ممکن است دغدغه دینی داشته و چنین رفتارهایی را سبب از بین رفتن رونق مسلمانی بخوانند. یا ممکن است رفتارهای ناروا با بی حجابان را مصداق رفتارهای غیراخلاقی بخوانند که از زور و اجبار ناروا و نامتناسب استفاده می شود.
تعارضاتی از این دست، به نهادینه شدن ارزش ظاهرا دینی مانند حجاب، منجر نمی شود اما گسست جامعه دین باوران سنتی با بخشهایی از نهاد قدرت را افزون می کند. گسستی که شاید در گذر زمان مانند آنچه که در غرب دیده شد، آهسته آهسته زمینه فردی شدن دین و فاصله گرفتن آن از امر دنیوی را در بخش وسیعی از جامعه مومنان به دنبال داشته باشد.
در مورد جامعه غیرمتدین، نتیجه چنین سیاست هایی فاصله گرفتن بیشتر از امر دینی یا هر آن چیزی است که حکومت دینی، آن را مطلوب می شمارد. می توان در این زمینه واکنشهای ایرانیان را با مردم دیگر کشورها مقایسه نمود آن جا که در موضوعیت کشتار فلسطینیان توسط اسراییل مطرح است!
درواقع در اینجا با آثاری همسان بر دو جمعیت متفات مواجهیم یعنی دین داران سنتی و غیرمتدین ها. در هردو گروه ناخرسندی و دور شدن از آنچه ارزش حجاب نامیده شده، دیده می شود.
به موازات این تحلیل کارکردگرایانه و آسیب شناختی، بحثی اجتماعی قرار دارد که بر عواطف بشری به مثابه یک روح جمعی تکیه دارد. اینگونه می توان از اهمیت عواطف انسانی در مناسبت یک ملت یاد نمود.
از مهمترین عواملی که عواطف مردم را متاثر می کند، خشونت هایی است که در «عرصه عمومی» پدیدار می شود. عرصه عمومی در اینجا محل تاکید است زیرا قلمرو حقوق عمومی را ترجمه می نماید. آنچنان که در مبنا قلمرو جامعهشناسی سیاسی و تاریخ اجتماعی و علم سیاست را نشان می دهد.
خشونت های رخ داده در عرصه عمومی نه تنها در تظاهر بلکه در ماهیت نیز با آنچه «حوزه خصوصی» نامیده می شود تفاوت دارد. در کنار این دو «عرصه دولتی» حاضر است.
در بحث حجاب بانان، عرصه دولتی به قلمرو عرصه عمومی ورود نموده و می کوشد آن را مطابق خواست خود شکل دهد. نیروهای اجتماعی که در قالب گرایشات فرهنگی و عرفی خود را بیان می دارند در تضاد با این شکل دهی ها قرار می گیرند. آنچنان که در مورد فرد مذکور مشاهده می شود. عرصه دولتی برای پیشبرد اهداف خود قوه قهریه ای دارد که در اهرم پلیس تنظیم شده است. بنابراین خشونت تبدیل به امری ناگزیر خواهد شد و عرصه عمومی را آغشته خواهد کرد. اینجا نکته جامعه شناختی بسیار مهمی در بین است. می توان به استناد تاریخ عرصه عمومی نشان داد تحکم های دولتی در بلندمدت توان فائق آمدن بر عرصه عمومی را ندارد. این همان قانون برتری امر اجتماعی بر فشار دولتی است. آنچه از این فشارها بر جای می ماند صدمات عاطفی است که بر روح جمعی می نشیند.
چارلز بوکفسکی در شعری اینگونه آورده است:
تنهایی عمیقی در جهان است
که در حرکت کُندِ عقربههای ساعت
میتوان حس کرد.
مردمانِ خسته
مثله شدگانی از عشق یا بیعشقی
نامهربان با هم
غنی نامهربان با غنی
و فقیر با فقیر.
ترسیدهایم.
نظام آموزشی آموختهمان
که همه برندهایم.
از شکستها
و خودکشیها نگفت!
انتهای پیام