خرید تور نوروزی

در مدح و ستایش ناامیدی

مروری بر کتاب بیماری منتهی به مرگ نوشته‌ی سورن کی‌یرکگور

رضا منصوری، در سایت آوانگارد نوشت: «بیماری منتهی به مرگ اثر عمیق و فلسفی سورن کی‌یرکگور، فیلسوف دانمارکی، است. این کتاب با ترجمه‌ی مسعود علیا و در نشر بیدگل به چاپ رسیده است. بیماری منتهی به مرگ درحقیقت واکاوی نومیدی در معنای تام آن، هویت و خودآگاهی و تنش ذاتی مابین امر متناهی و نامتناهی در وجود انسان است. با خواندن این کتاب، سفری پرخطر را به اعماق ناامیدی آغاز می‌کنیم و خود را غرق‌شده در میان سطرهای فیلسوفی می‌یابیم که با استادی تمام، پیچیدگی‌های وجود انسان و ناامیدی وجودی و اگزیستانسیال را تشریح می‌کند.

مقدمه

بیماری منتهی به مرگ کتابی برای انسان‌های ضعیف یا کسانی نیست که به دنبال پاسخ‌های آسان هستند. بلکه آینه‌ای فلسفی است که خوانندگانش را مجبور می‌کند تا با عمیق‌ترین اضطراب‌ها، تردیدها و ترس‌های خود روبه‌رو شوند. این اثر در هسته خود با این پرسش عمیق آغاز می‌شود که معنای انسان بودن در جهانی که اغلب نسبت به وجود ما بی‌تفاوت یا حتی خصمانه به نظر می‌رسد، چیست. در این یادداشت موضوعات و مفاهیم کلیدی موجود در این اثر را بررسی خواهیم کرد.

ناامیدی؛ بیماری روح

محور کاوش کی‌یرکگور در بیماری منتهی به مرگ، مفهوم نومیدی است که آن را «بیماری روح» توصیف می‌کند. او بین دو شکل یأس تمایز قائل می‌شود: نومیدی از ناآگاهی از داشتن خود و نومیدی از عدم تمایل به خود بودن. کی‌یرکگور از طریق این چهارچوب ما را به تأمل در حس فراگیر و شایع «پوچی و بیگانگی» دعوت می‌کند که می‌تواند وجود انسان را آزار دهد. او استدلال می‌کند که «خود بودنِ» واقعی مستلزم درگیری عمیق و واقعی با وجود خود است و رسیدن به این موضوع، در گرو تصدیق کاستی‌ها و محدودیت‌های خود است.

ناامیدی؛ نشانه‌ی زنده‌بودن

کی‌یرکگور در این کتاب، استادانه ما را به چالش می‌کشد تا اضطرابی را که با این جست‌وجوی معنا همراه است، بپذیریم و درک کنیم که خودآگاهی واقعی ناشی از تعهد پرشور به زندگی است. گرچه بیمار نبودن نشان از وجود سلامتی است؛ اما وقتی که پای نومیدی در میان باشد، ناامید نبودن به معنای سالم‌ بودن نیست. نومید بودن و نومید شدن نشان‌دهنده‌ی این است که زنده هستیم و حس می‌کنیم.که انسانیم و متأسفانه یا خوشبختانه، وجود داریم. که بخشی از این جهانیم. «پدیدار نومیدی به‌جای آنکه کاملاً شایع باشد، پدیداری نادر است. [لیکن] آنچه نادر است این نیست که کسی نومید باشد؛ خیر. آنچه نادر است، بسیار هم نادر است، این است که کسی در حقیقت نومید نباشد.»[1]

ناامیدی به‌عنوان یک وضعیت عمیق انسانی

تعریف کی‌یرکگور از نومیدی فراتر از تعریف سطحی غم یا اضطراب است. به عقیده‌ی او، این ناامیدی یک وضعیت عمیق و فراگیر است که به هسته وجودی انسان ضربه می‌زند. برای درک مفهوم نومیدی ازنقطه‌نظر کی‌یرکگور، ابتدا باید اذعان کرد که این نومیدی، فقط یک حالت عاطفی گذرا نیست، بلکه جنبه‌ای اساسی از وضعیت انسانی است و همان‌طور که خود او در کتابش اشاره می‌کند، مربوط به امری ابدی و نامتناهی در انسان است. «اگر در آدمی هیچ‌چیز ابدی وجود نمی‌داشت، او اصلاً نمی‌توانست نومید شود»[2]

ناامیدی از نداشتن خود

اولین شکل از ناامیدی که کی‌یرکگور توضیح می‌دهد، ناامیدی از نداشتن خود است. این شکل از نومیدی زمانی به وجود می‌آید که فرد فاقد خودآگاهی و خودشناسی باشد و هویت خود را تشخیص ندهد و نتواند به اصالت خود پی بپرد. در این حالت، انسان طوری ازخودبیگانه می‌شود که این ازخودبیگانگی منجر به خلأ درونی و احساس فراگیر بی‌معنایی می‌شود. این حالتی از هستی است که در آن فرد در دریایی از سردرگمی و عدم‌قطعیت سرگردان است و از جوهر واقعی خود جدا شده است.

کی‌یرکگور در مورد این شکل از ناامیدی ما را متقاعد می‌کند تا در اولویت‌های زندگی خود تأمل بیشتری داشته باشیم. هر چند وقت یک‌بار می‌بینیم که تحت‌تأثیر خواسته‌ها و انتظارات جامعه قرار می‌گیریم و در این فرایند، خود واقعی‌مان را از دست می‌دهیم و شاید به‌ظاهر رضایتی پوشالی و اموری این‌جهانی به دست می‌آوریم.

اما حقیقی‌ترین دارایی ما، یعنی «خودمان» را از دست می‌دهیم و این اتفاق به‌قدری بی‌سروصدا و آرام رخ می‌دهد که متوجه کوچک‌ترین رد و نشانی از آن نمی‌شویم. این نوع از نومیدی نیاز به‌نوعی درون‌نگری و خودآگاهی عمیق و انقلابی دارد و ما را ترغیب می‌کند که هویت واقعی خود را در میان هیاهو و غوغای دنیای پرسروصدای اطرافمان دوباره کشف کنیم. «بزرگ‌ترین خطرها، یعنی ازدست‌دادن خود، ممکن است خیلی بی‌سروصدا در جهان روی دهد، آن‌چنان‌که گویی اصلاً چیزی نیست.»[3]

ناامیدی از عدم تمایل به خود بودن

شکل دوم نومیدی به همان اندازه عمیق نومیدی از عدم تمایل به خود بودن است. این شکل از نومیدی زمانی اتفاق می‌افتد که افراد از خودِ واقعی‌شان آگاه باشند؛ اما ماهیت واقعی خود را انکار یا از آن فرار کنند. این حالت، ردِ آگاهانه‌ی هویتِ خود است که اغلب ناشی از ترس یا فشارهای اجتماعی است.

«اگر من به‌اشتباه خطر کرده باشم، در این صورت زندگی با مجازات‌کردنم مرا یاری می‌کند. اما اگر اصلاً خطر نکرده باشم، آن‌گاه چه کسی یاری‌ام می‌کند؟ وانگهی، اگر اصلاً به والاترین معنای کلمه خطر نکنم (و خطرکردن به والاترین معنای کلمه دقیقاً همان آگاه شدن از خویش است) و از این طریق، بزدلانه جمیع مزایای این جهانی را به دست آورم و خود را از دست بدهم چه؟»[4]

پارادوکس وجود انسان

در قلب بیماری منتهی به مرگ پارادوکس وجودی انسان نهفته است. کی‌یرکگور به‌گونه‌ای بسیار منطقی و استادانه تنش بین امر متناهی و نامتناهی در هسته وجودی انسان را به تصویر می‌کشد؛ تنشی که زندگی ما را از زوایای دیگری نیز تعریف می‌کند. ما انسان‌ها موجوداتی متناهی هستیم، محدود به محدودیت‌های زمان و فناپذیری؛ بااین‌حال در جهانی پر از امکان و احتمالات بی‌نهایت زندگی می‌کنیم و احتمالاً روحی که حد و نهایتی نمی‌شناسد و در ذات ‌خود، امری ابدی و نامتناهی است. «داشتن خود، خودی بودن، بزرگ‌ترین امتیاز، امتیازی نامتناهی است که به آدمی عطا شده است، و درعین‌حال طلب ابدیت از او نیز همین است.»[5]

ایمان به‌ مثابه پادزهری برای ناامیدی

پارادوکس بین امر متناهی و نامتناهی همان‌طور که کی‌یرکگور نشان می‌دهد، منبعی برای اضطراب عمیق وجودی و نومیدی است. آگاهی از ماهیت محدودمان می‌تواند منجر به نومیدی شود، زیرا ما با محدودیت‌ها و نقص‌های وجود خود دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. بااین‌حال، دقیقاً در قلب همین پارادوکس است که معنای ایمان و توکل در فلسفه‌ی کی‌یرکگور پررنگ‌تر می‌شود.

«ایمان‌آوردن به‌واقع ازدست‌دادن فهم است برای به‌دست‌آوردن خدا.»[6]

«مؤمن پادزهر همواره مطمئن نومیدی یعنی امکان را در اختیار دارد، زیرا برای ‌خدا هر چیزی در هر لحظه ممکن است.»[7]

جریان‌سازی بیماری منتهی به مرگ و بینش‌های کی‌یرکگور

بیماری منتهی به مرگ و فلسفه‌ی کی‌یرکگور، تأثیر عمیقی بر فلاسفه‌ی پسین گذاشت. کاوش کی‌یرکگور در مورد نومیدی، هویت و دیالکتیک متناهی_نامتناهی، منبع الهامی برای فیلسوفان، روان‌شناسان و افرادی شد که به دنبال درک پیچیدگی‌های حالات و عواطف انسانی هستند. متفکران اگزیستانسیالیست مدرن، مانند ژان پل سارتر و آلبر کامو، از ایده‌های کی‌یرکگور استفاده کرده‌اند تا دیدگاه‌های خود را در باب اگزیستانسیالیسم شکل دهند.

نامیدی؛ مسئله‌ی انسان

پارادوکس وجودی انسان، همان‌طور که کی‌یرکگور به تصویر کشیده است، امروزه به همان اندازه که در قرن نوزدهم مطرح بود، باقی ‌مانده است. ما همچنان با تنش میان طبیعت متناهی خود و امکاناتی نامتناهی که ما را احاطه کرده‌اند، دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. ناامیدی به‌عنوان یک بیماری عمیق روح، همچنان که معضل و مشکل انسان‌های گذشته بوده، مسئله‌ی انسان مدرن و امروزی نیز هست و اساساً مسئله‌ی انسان است. دسته‌بندی کی‌یرکگور براساس فقدان خودآگاهی و امتناع از خود بودن، لایه‌های پیچیده رنج انسان را آشکار می‌کند. در دنیای پرسرعت و تکنولوژی‌محور ما، جایی که حواس‌پرتی‌ها و زرق‌وبرق زندگی روزمره اغلب خود واقعی‌مان را از ما پنهان می‌کند، فراخوان کی‌یرکگور به خودشناسی و خودآگاهی همچنان یادآور اهمیت درون‌نگری است.

نتیجه‌گیری

در پایان باید گفت، تمام مفاهیم و موضوعاتی که در بیماری منتهی به مرگ بررسی می‌شوند نومیدی، تنش بین متناهی و نامتناهی، و دعوت به خودآگاهی راه‌حل‌های پایدار و راهکارهایی فلسفی برای مشکل نومیدی‌اند که شایستگی خود را در آزمون زمان پس داده‌اند. با تأمل در این مفاهیم، خود را مجهزتر می‌یابیم تا با پیچیدگی‌های زندگی و لحظات تاریک و مبهم آن راحت‌تر کنار بیایم و در نهایت برای وجودی معتبرتر و معنادارتر تلاش کنیم.

دست‌وپنجه نرم کردن با هیولای ناامیدی، مبارزه‌ای پایان‌ناپذیر در سراسر زندگی انسان است. کی‌یرکگور ما را تشویق می‌کند که این پارادوکس را در آغوش بگیریم و بدانیم که دقیقاً از طریق درگیر شدن با آن است که می‌توانیم شروع به ترسیم مسیری به‌سوی تحقق خود کنیم.»

منابع: کی‌یرکگور، سورن. 1399، بیماری منتهی به مرگ، ترجمه‌ی مسعود علیا، تهران: بیدگل

[1]- کی‌یرکگور، 1399: 31

[2]- همان: 28

[3]- همان: 47

[4]- همان: 51

[5]- همان: 30

[6]- همان: 56

[7]- همان: 58

پی‌نوشت: نقاشی The Raising of Lazarus (۱۶۳۰-۱۶۳۱) اثر Rembrandt (عکس روی جلد کتاب بیماری منتهی به مرگ)

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا