بیایید از پوتین بگوییم
سایت جیبوک نوشت: «
کتاب «بیایید از پوتین بگوییم» نوشتهی مارک گالئوتی به همت نشر پیله به چاپ رسیده است. این کتاب، نوشتهای مختصر و موجز اما درعینحال حاوی نکاتی برجسته و ویژه دربارهی پوتین است. نویسنده به دنبال اسطورهزدایی از پوتین و هر آن چیزی است که بیشتر شمایل افسانه و بزرگنمایی پیدا کرده است.
این کتاب از آنجا که کوتاه است و به زبانی ساده و روایتی نوشته شده برای خوانندهی علاقهمند به چهرههای عرصهی سیاست جهانی و بهویژه آنها که به نظر مرموز، جنجالی و پرحاشیهترند، جالب و جذاب است. نویسنده در ابتدای فصل نخست کتاب، با مقایسهی مثال شطرنجباز و تکواندوکار، میخواهد دو مسئله را به خواننده یادآور شود. اینکه در کرملین یا مسکو هیچ عقل منفصلی با هوش خارقالعاده و توانایی برنامهریزی و هدایت جادویی بر تخت ننشسته و بسیاری از تصمیمات پوتین حاصل فرصتشناسی و سرعت عمل اوست تا برنامهریزی خردمندانه و مبتنی بر تحلیلهای پیچیده.
نکتهی دوم و مهمتری که مانند نخ تسبیح همهی فصول کتاب را به هم متصل کرده است، شرح و بسط شبکهی پوتین است. اتکاء پوتین به شبکهای از مجریان و عواملی که منافعشان به بقا و ماندگاری او گره خورده و پوتین هم برای اجرا و پیشبرد سیاستهایش به آنها وابسته است.
سیاستهایی که لزوماً شاید مستقیم از سوی پوتین دیکته نشود اما شبکه، به فراخور یاد گرفته که چطور برای خشنود کردن یا راضی ساختن رئیس، دست به خلاقیت بزند یا حتی ذهنخوانی کند. پوتین بدون این شبکه که منافعش آنها را گرد او آورده قادر به طراحی و اجرای سیاستهایش در داخل و خارج نیست.
مسئلهی دیگری که نویسنده به آن اشاره دارد عملگرایی پوتین است. اینکه در بزنگاه ازقضا دستبهآزمون و تصمیمات سخت نمیزند. برای مدتی غایب میشود، زمان میخرد و گاهی برای اینکه عقوبتی گریبانش را نگیرد اصلاً هیچ تصمیمی نمیگیرد.
فصل دوازدهم کتاب که با عنوان پیوست اضافه شده، خلاصهی فصل 29 کتابی به نام «جنگهای پوتین» از همین نویسنده است که پاییز سال 2022 به زبان انگلیسی منتشر شده است. باتوجه به اینکه کتاب فعلی پیش از آغاز جنگ اخیر اوکراین منتشر شده بود و اصولاً نه نویسنده (به اعتراف خودش) و نه حتی دیگر تحلیلگران و سیاستمداران غربی چنین حملهی تمامعیاری را در محاسبات خود پیشبینی نمیکردند، اضافه کردن فصلی در این رابطه لازم به نظر میرسد. در فصل 12، به نقل از گالئوتی آمده است: «باید اعتراف کنم که تا اوایل فوریه 2022 شانس جنگ را بیش از 30 تا 40درصد نمیدانستم.
مشکل این بود، چیزی که برای دیگران در حکم عقل سلیم بود، آشکارا برای پوتین اینچنین نبود. او سالهاست که در یک حباب اطلاعاتی زندگی میکند که روزبهروز کوچکتر میشود. او روزبهروز بیشتر به آنچه نیکلای پاتروشف، دبیر شورای امنیت و رؤسای اطلاعاتش به او میگوید تکیه میکند. نزدیکانش به نوبه خود آموختهاند که برای جلب لطف رئیسجمهور، باید آنچه را میخواهد بشنود به او بگویند نه آنچه را باید بشنود.»
پروفسور مارک گالئوتی یکی از مهمترین ناظران و تحلیلگران امور روسیهی امروزی است که بهطور منظم برای تدریس، سخنرانی و گفتوگو با مخاطبانش به روسیه سفر کرده و بهطورکلی شاهد روایت برآمدن دوران پوتین بوده است. او که ساکن لندن است، عضو ارشد غیر مقیم مؤسسهی روابط بینالملل پراگ است و پیش از آن استاد امور بینالملل در دانشگاه نیویورک بود. او نویسندهای پرکار در زمینهی روسیه و امور امنیتی است و اغلب بهعنوان مشاور آژانسهای مختلف دولتی، تبلیغاتیتجاری و نیروی پلیس فعالیت میکند.
قسمتی از کتاب بیایید از پوتین بگوییم:
از نظر پوتین، امنیت و احترام مبتنی بر قدرت است و یک کشور قوی به قدرت دولتی قوی نیاز دارد. مانند ترس او از ضعیف بودن روسیه و نارضایتی او از بیاحترامی به آن، این احساس تا حد زیادی ریشه در هرجومرج پس از شوروی در دههی 1990 دارد. یکی از اولین اولویتهای او در به دست گرفتن قدرت ـ و صادقانه بگوییم، یکی از دستاوردهای واقعی او ـ این بود که جلوی فروپاشی قریبالوقوع روسیه را بگیرد و یک «قدرت عمودی»، یک سیستم کنترل شخصی از بالا به پایین را به کار گیرد. بااینحال، به نظر میرسد جزئیات، کمتر برای او اهمیت دارد.
او در یک اقتصاد دولتی سوسیالیستی بزرگ شد و زندگی کرد، اگرچه عملاً از ناکارآمدیها و کمبودهای روزمره گلایه داشت، تا آنجا که میدانیم از نظر فلسفی با آن مخالف نبود. اکنون او یک دولت سرمایهداری را اداره میکند که هرچند به دلیل فساد و انحصارات الیگارشی از ریخت افتاده است، اما باز هم درحالیکه ممکن است گاهی از برخی جزئیات ناراضی باشد، ولی او هیچ نشانهای از خودش بروز نداده که حاکی از خواست او مبنی بر اصلاحات اساسی ساختاری باشد.
پوتین کار خودش را میکند. او خوشحال است که نویسندگانی مانند ایلین را میخواند و از این حس تعصب ذاتی نسبت به یک کشور قوی و قدرتمند، درحالیکه بیان شجرهی فرهنگی غنیاش هم این روزها برایش کارکرد دارد، لذت میبرد؛ اما او به قدرت و عملگرایی اعتقاد دارد تا به فلسفه و تا زمانیکه بتواند آنچه را میخواهد از سیستم موجود بدست آورد، راضی است.
همین فایدهگرایی دربارهی سیاست خارجی پوتین نیز صدق میکند. او مدام بهعنوان رهبری معرفی میشود که متعهد شده نظم جهانی موجود و هنجارهای لیبرال دموکراتیک آن را بربیندازد. او قاعدتاً آنچه را بههرحال، نظمی است که عمدتاً توسط غرب با ذهنیت غرب و به نفع غرب ایجاد شده، مورد انتقاد قرار خواهد داد.
او همچنین نقش قهرمان ارزشهای اجتماعی سنتی را بازی میکند، دورانی که در آن مردان مرد بودند، زنان جایگاه خود را میدانستند و هیچکس حتی دربارهی تراجنسیت هم چیزی نشنیده بود اما باز هم این بیشتر برایش جنبهی ابزاری دارد تا ایدئولوژیک. او معتقد است که غرب اساساً ریاکار است و نشانهی یک قدرت بزرگ ـ مانند ایالات متحده امریکا ـ استثناگرایی آن است که وقتی بخواهد میتواند قوانین مزاحم را نادیده بگیرد، چیزی که او هم برای روسیه دنبالش است.
او خوشحال است که از شکافهای موجود در غرب بهرهبرداری میکند و اتحادیه اروپا را طعمهی اولترالیبرالیسم منحط معرفی میکند. اگر پوشش تلویزیونی روسیه را دربارهی اروپا تماشا کنید ـ یا «گیروپا» نامی که برخی پروپاگاندیستها به اروپا دادهاند ـ به این باور خواهید رسید که کودکان در آنجا بهزور از خانوادههایشان جدا و به زوجهای همجنسگرا سپرده میشوند.
درنهایت، همهی اینها به این دلیل است که پوتین میتواند روسها را متقاعد کند تا نخواهند بیشتر از این شبیه ما شوند، درحالیکه بین ما تفرقه میاندازند، حواسمان را پرت میکنند و روحیهمان را تضعیف میکنند. بااینحال، مهمتر از همه، او تلاش میکند تا وضعیت قدرت بزرگ روسیه را عملاً به رخ بکشد و ما را وادار به پذیرش این نگاه کند؛ اما همهی اینها سیاست است.»
انتهای پیام