خرید تور نوروزی

ممکن است چیزهایی را بخواهیم که دوست نداریم و چیزهایی را دوست داشته باشیم که نمی‌خواهیم

«خواستن» و «دوست‌داشتن» دو فرایند جداگانه در مغز انسان هستند

شایلا لاو، روزنامه‌نگار حوزه علم مطلبی با عنوان «You can want things you don’t like and like things you don’t want» در وب‌سایت سایکی نوشته است که سارا شفیع‌زاده برای سایت ترجمان ترجمه کرده است. متن کامل را در ادامه می‌خوانید.

«ما اغلب گمان می‌کنیم وقتی چیزی را می‌خواهیم، حتماً آن را دوست داریم و، بالعکس، اگر چیزی را دوست داریم، یعنی آن را می‌خواهیم. ولی گاهی ممکن است حس کنید واقعاً از غذای چرب، یک تکه‌کیک یا قهوه‌‌ای که خورده‌اید لذت نبرده‌اید، با‌وجود‌اینکه خیلی دلتان می‌خواسته آن‌ها را بخورید. چرا این‌گونه است؟ ناهماهنگی میان «خواستن» و «دوست‌داشتن» را چگونه می‌توان توجیه کرد؟

شایلا لاو، سایکی— دلیل خواستن آنچه می‌خواهید چیست؟ فرقی نمی‌کند چه باشد -غذا، توجه یک آدم خاص، سیگار یا فنجان سوم قهوه- ما اغلب فکر می‌کنیم چون چیزی را دوست داریم، آن را می‌خواهیم. جان استوارت میل فیلسوف نیز همین دیدگاه شهودی را داشت: او می‌گفت وقتی چیزی را می‌خواهیم، به‌دنبال لذتی هستیم که برایمان به ارمغان می‌آورد. او در کتاب فایده‌گرایی (۱۸۶۳) نوشته است خواستن چیزی «جز به نسبتی که تصور آن خوشایند باشد، از نظر فیزیکی و متافیزیکی ناممکن است».

اما گاهی ممکن است حس کنید واقعاً از آن تکه‌کیک یا قهوه‌ای که خوردید لذت نبرده‌اید، با‌وجود‌اینکه خیلی آن را می‌خواستید. تحقیقات علمی تایید می‌کند که، برخلاف گفته‌های میل، می‌شود چیزی را بخواهیم که خیلی دوست نداریم. کنت بریج، عصب‌شناس دانشگاه میشیگان، می‌گوید چند دهه پیش «فکر می‌کردم که دوست‌داشتن و خواستن دو کلمه برای یک فرآیند واحد هستند». تحقیقات بریج کمک کرد تفاوت این دو فرایند روشن شود: خواستن انگیزه‌ یا اشتیاقی است که برای رسیدن به پاداش دارید، ولی دوست‌داشتن لذت حاصل از خود تجربه است. نوشته‌های او نشان داد که سازوکارهای خواستن و دوست‌داشتن از یکدیگر متمایز هستند و توسط مواد شیمیایی و مناطق متفاوتی در مغز ایجاد می‌شوند.

خواستن و دوست‌داشتن، با هم، ما را تشویق می‌کنند تا به‌دنبال پاداش برویم. اما این احساسات می‌توانند جدا از هم نیز باشند و موقعیت‌هایی را بسازند که از چیزی لذت می‌برید، اما نمی‌خواهید به‌دنبال آن بروید، یا میل شدیدی به چیزی داشته باشید که از آن لذتی نمی‌برید. این تفکیک می‌تواند به ما کمک کند اعتیاد را بهتر درک کنیم و بدانیم چرا مبتلایان برخی اختلالات روانی انگیزه‌شان را از دست می‌دهند. همچنین می‌تواند در رویارویی با خواسته‌ها و لذت‌های روزانه‌مان -و گاهی در بازنگری آن‌ها- مفید باشد.

تلاش بریج برای درک طرز کار خواستن و دوست‌داشتن به دهۀ ۱۹۸۰ برمی‌گردد که او دانشجوی تحصیلات تکمیلی بود و در مورد حس دوست‌داشتن تحقیق می‌کرد. در آن زمان، بیشتر دانشمندان بر این باور بودند که ناقل عصبی دوپامین مسبب این احساس است. آن‌ها به‌تازگی سیستم پاداش دوپامین را شناخته بودند و متوجه شده بودند این سیستم در طول تجربۀ پاداش‌هایی مانند غذا، مواد مخدر، رابطۀ جنسی یا پاداش‌های اجتماعی فعال است. روی وایزِ عصب‌شناس زمانی که جریان دوپامین را در مغز جوندگان متوقف کرد، دریافت که آن‌ها در نهایت از غذا‌خوردن، رابطۀ جنسی و معاشرت دست کشیدند، احتمالاً به این دلیل که لذت آن پاداش‌ها را از دست داده بودند.

بریج آزمایشی را انجام داد که باور داشت نظریۀ لذت دوپامین را تقویت می‌کند. او موش‌ها و حالت چهره‌شان را هنگام خوردن غذای خوشمزه یا غذای تلخ بررسی کرد. حالت‌ چهرۀ موش‌ها مشابه انسان‌ها بود: وقتی غذایی را دوست داشتند زبانشان را بیرون می‌آوردند و لب‌هایشان را لیس می‌زدند و وقتی طعم بدی را می‌چشیدند، دهانشان را از انزجار باز می‌کردند.

بریج می‌خواست با دارو جریان دوپامین را در مغز موش‌ها متوقف کند تا نشان دهد چطور حالت چهره‌شان از دوست‌داشتن به تنفر تغییر می‌کند. در کمال تعجب، این اتفاق نیفتاد. توقف جریان دوپامین در موش‌ها، انگیزۀ آن‌‌ها را برای غذاخوردن از بین برد، اما زمانی که به آن‌ها غذا دادند، تغییری در واکنش دوست‌داشتن آن‌‌ها رخ نداد. بریج با تری رابینسونِ عصب‌شناس همکاری کرد که روش‌های افراطی‌تری برای تخلیه‌ی دوپامین موش‌ها از طریق ضایعات مغزی داشت. آن موش‌ها هیچ انگیزه‌ای برای جست‌جوی غذا نداشتند و باید با دست تغذیه می‌شدند تا زنده بمانند. اما وقتی غذاهای شیرین به آن‌ها می‌دادند، باز هم حالت چهره‌شان نشان‌ می‌داد آن‌چه را که می‌خورند دوست دارند.

بریج به یاد می‌آورد «در آن لحظه، با خودم گفتم که بسیارخوب! باید در نحوۀ نگرشمان بازنگری کنیم».

بخش مهمی از آنچه دوپامین در واقع انجام می‌دهد این است که باعث خواستن می‌شود: چیزی که به انتظار پاداش مربوط می‌شود، نه لذت‌بردن از آن‌. خواستن و دوست‌داشتن هر دو با بخشی از مغز به نام هستۀ اکومبنس مرتبط هستند، اما در این منطقه‌ دو ناحیۀ متمایز وجود دارد: برخی که در تولید لذت دخیل هستند و باقی که در ایجاد انگیزه.

بریج، با افزایش دوپامین، حتی می‌تواند موش‌ها را وادار کند چیزی را بخواهند که آزارشان می‌دهد -مثل پروب الکتریکی. در تحقیق دیگری، بریج و همکارانش سطح دوپامین را افزایش دادند و دریافتند به نظر نمی‌رسد این کار علاقۀ موش‌ها به پاداش را زیاد کند، بلکه باعث می‌شود آن‌ها با شدت بیشتری پاداش را دنبال کنند.

حالت دوست‌داشتن را بخش‌هایی از مغز که به دوپامین متکی نیستند ایجاد می‌کنند. بریج و همکارانش دریافته‌اند که سیستم دوست‌داشتن از چیزی که آن‌ها «نقاط حساس لذت»1 می‌نامند ساخته شده است. فضایی که این نقاط حساس در مغز اشغال می‌کنند در مقایسه با سیستم‌های خواستن بسیار کمتر است. نقطۀ حساس لذت در هستۀ اکومبنسِ انسان حدود یک سانتی‌متر مکعب -۱۰ درصد حجم آن منطقه- است. ۹۰ درصد باقی‌مانده نمی‌تواند باعث شود چیزی را دوست داشته باشید، اما می‌تواند منجر به خواستن شود. به گفتۀ بریج، سیستم خواستن قوی‌تر است و احتمالاً در سیر تکامل ما اولین بوده، چراکه برای بقا خواستن ضروری‌تر از دوست‌داشتن است.

از زمان کشف تفاوت میان خواستن و دوست‌داشتن، بریج و همکارانش نظریه‌هایشان را بر روی اعتیاد پیاده‌سازی کرده‌اند. او می‌گوید «در ابتدا، بیشتر افراد ایدۀ ما را نپذیرفتند»، به‌غیر از یک گروه: روان‌پزشکانی که افراد مبتلا به اعتیاد را درمان می‌کردند. آن‌ها برای او نوشتند که نظریۀ او با حالات بیماران هم‌خوانی داشته است. آن‌ها می‌گفتند با اینکه مصرف مواد مخدر به دلیل افزایش مقاومت در برابر اثرات آن لذت‌ کمتری دارد، بیماران همچنان نمی‌توانند از تمایل به آن دست بردارند.

بریج دریافته است که اگر سیستم‌های دوپامین فرد حساس شود، سطح تمایل آن‌ها می‌تواند سر به فلک بکشد، حتی زمانی که لذت تحت‌تأثیر قرار نگیرد. او می‌گوید «فرد ممکن است تمایل بیشتری به مواد مخدر داشته باشد، حتی اگر علاقه‌اش ثابت بماند». برعکس، زمانی که محققان دوپامین را در افراد معتاد به کوکائین یا آمفتامین سرکوب می‌کنند، ممکن است تمایل افراد معتاد را به مواد کاهش دهد، ولی از میزان لذت آن‌ها نکاهد.

تصویربرداری از مغز افراد مبتلا به اعتیاد‌های رفتاری هم نشان داده که سیستم دوپامین آن‌ها در واکنش به نشانه‌های اعتیادآور، مثل قمار یا غذا، فعالیت بیشتری دارد -پس برای حساس‌کردن این سیستم، الزاماً نیازی به مواد مخدر نیست. همین‌طور، علی‌رغم سرکوب دوپامین در افراد، آن‌ها گزارش کردند که همچنان طعم غداها را دوست داشتند، با اینکه انگیزۀ آن‌ها برای غذاخوردن کاهش یافته بود.

انتظار می‌رود خواستن و دوست‌داشتن همراه هم باشند و هنوز به‌ندرت پیش می‌آید کسی چیزی را بخواهد که از انجام آن کاملاً بیزار است. مایک رابینسون، استادیار روانشناسی در دانشگاه وسلیان در کنتیکت آمریکا، می‌گوید «بر اساس فرض زیستی و تکاملی ما، این دو باید دست در دست هم باشند. با افزایش یکی، دیگری هم باید به همان مقدار افزایش یابد». اما ارتباط این دو می‌تواند از توازن خارج شود و در خصوص اعتیادها گاهی خواستن بسیار بیشتر از دوست‌داشتن است.

تمایزی مهم میان نوع خواستنی که بریج از آن صحبت می‌کند و «خواستن» به معنایی آرزومندانه‌تر وجود دارد. رابینسون می‌گوید «من می‌خواهم بیشتر ورزش کنم، می‌خواهم زمان کمتری در شبکه‌های اجتماعی صرف کنم، می‌خواهم غذاهای سالم‌تری بخورم -این‌ها برنامه‌های شناختی هستند». این شکل از خواستن می‌تواند با خواستن مورد نظر بریج همراه باشد، اما نه لزوماً. در مورد اعتیاد، پای میل شدیدتری در میان است.

موارد قابل توجه دیگری هم وجود دارد که خواستن خیلی زیاد یا خیلی کم می‌تواند در اثر تغییرات دوپامین ایجاد شود. افرادی که داروهای پارکینسون مصرف می‌کنند گاهی دچار اعتیادهای شدید رفتاری می‌شوند. داروهای قدیمی‌تر پارکینسون مثل ال-دوپا به مغز کمک می‌کرد دوپامین طبیعی ترشح کند. داروهای جدیدتر، دوپامین مصنوعی تولید می‌کنند که می‌تواند مستقیماً به گیرنده‌های دوپامین متصل شود. این روش می‌تواند منجر به قمار بی‌اختیار، استفادۀ بی‌اراده از پورنوگرافی و سرگرمی‌های جنسی، خرید یا خوردن بی‌اختیار یا حتی درخواست داروی بیشتر شود -با اینکه خوردن دارو تجربۀ چندان لذت‌بخشی نیست.

افراد مبتلا‌به سندروم تورت که دوپامین بیش از حد دارند، گاهی از مصرف داروهای کاهندۀ دوپامین اجتناب می‌کنند، چراکه دارو می‌تواند امیال آن‌ها را نیز کاهش دهد و منجر به مشکلات حرکتی شود. رابینسون می‌گوید «آن‌‌ها دیگر به زندگی اهمیت نمی‌دهند و تمایلی به غذاخوردن، رابطۀ جنسی و معاشرت ندارند».

همچنین بیماری‌هایی وجود دارد -ازجمله اسکیزوفرنی و افسردگی حاد- که می‌تواند آنهدونیا یا بی‌لذتی را به‌دنبال داشته باشد. بریج می‌گوید «به نظر می‌رسد ارزش پاداش‌ها از بین می‌رود و مردم می‌گویند پاداش‌ها دیگر هیچ ارزشی ندارند». اما در دهۀ گذشته، محققان دریافته‌اند که اگر به یک نفر پاداش مثبتی بدهید و از او بخواهید لذت آن را ارزیابی کند، احتمالاً امتیازها طبیعی باشد -فقط انگیزۀ دنبال‌کردن آن است که از بین رفته است. بریج فکر می‌کند شاید بهتر باشد بعضی از این موارد را به عنوان ناخواستی (از دست دادن انگیزه و اراده) یا بی‌لذتی انتظاری2 به جای بی‌لذتی پایانی3توصیف کرد.

به یاد داشتن اینکه خواستن و دوست داشتن جدا هستند می‌تواند مفید باشد، حتی اگر درگیر افسردگی یا تمایل به مواد اعتیادآور نیستید، اما با انواع دیگر تمایلات رایج یا بی‌انگیزگی دست و پنجه نرم ‌می‌کنید. اگر من بخواهم باقی روزم را به‌جای کار‌کردن در تیک‌تاک بگذرانم، قدرت آن حسِ خواستن ممکن است نشان دهد پاداشی بزرگ از نظر لذت وجود خواهد داشت.

اما می‌توانم به یاد داشته باشم که این پیشنهاد ممکن است گمراه‌کننده باشد و من احتمالاً در پایان احساس ناتوانی می‌کنم. تسلیم‌نشدن در برابر چیزی که می‌خواهید لزوماً به معنای محروم‌کردن خود از چیزی که دوست خواهید داشت نیست. و در مقابل، فقط به این دلیل که نمی‌خواهید کاری را انجام دهید -مثلاً دویدن، یا ملاقات با یک دوست جدید حتی اگر مضطرب هستید- به این معنی نیست که در نهایت از کار خود رضایت نخواهید داشت.

این مطلب را شایلا لاو نوشته و در تاریخ ۷ می ۲۰۲۴ با عنوان «You can want things you don’t like and like things you don’t want» در وب‌سایت سایکی منتشر شده است و برای نخستین‌بار در تاریخ ۲۰ تیر ۱۴۰۳با عنوان «ممکن است چیزهایی را بخواهیم که دوست نداریم و چیزهایی را دوست داشته باشیم که نمی‌خواهیم» و با ترجمۀ سارا شفیع‌زاده در وب‌سایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.

شایلا لاو (Shayla Love) از نویسندگان وب‌سایت سایکی است. مطالب علمی او همچنین در نشریاتی چون نیویورک تایمز و وایرد منتشر شده است.

پاورقی
1 hedonic hotspots
2 anticipatory anhedonia
3 consummatory anhedonia

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا