از کربلا تا فلسطین | عبدالکریم سروش
عبدالکریم سروش، روشنفکر دینی، در کانال تلگرامی خود نوشت:
«کجایید ای شهیدانِ خدایی؟
بلاجویانِ دشتِ کربلایی
کجایید ای سبک روحانِ عاشق؟
پرنده تر زِ مرغانِ هوایی
در آن بحرید کاین عالم؛ کفِ او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کفِ دریاست صورتهای عالم
زِ کف بگذر اگر اهلِ صفایی
سلام میفرستیم بر روح پاک سالار شهیدان، و تاریخ ساز و فرهنگ ساز مسلمانان، امام حسین (ع) و اصحاب و یاران او و همه کسانی که با او هم دل و هم گامند و درس جهاد و شهادت را از او آموختهاند و میاموزند. که آن آموزهها قدم نهادن در عرصه زندگی، ستیزه کردن با ظلمها و ستمها و فسادها و تباهیها و شجاعت ورزیدن در این میدان و ترجیج نهادن عزت بر ذلت میباشد، و چنانچه مولانا میگوید:
همه صورتهای عالم را چون کفی بر دریای وجود دیدن، و از این کف عبور کردن و به قعر دریا رفتن و گوهرهای گرانبها صید کردن. این غزل مولانا که من هیچگاه از شنیدنش سیر نمیشوم، حقیقتا در بر دارنده معارف بلندی است. من ندیدهام یکی از مداحان و سخنگویان دوران محرم و ایام عاشورا و تاسوعا، این غزل را بخوانند و اقبال و اهتمامی به آن کرده باشند، و در گشودن رازها و گرههای این غزل کوشیده باشند و بگویند این شهیدان که چون مرغان سبکبال و سبک روح که در فصای قدس پرواز میکردند به چه معنا در مخزن را گشودند به چه معنا در زندان را گشودند؟
این کدام زندان بود، این کدام مخرن بود، واین کدام طیران و پرواز بود؟
آن چه حقیقتی بود که برای آنان چون کف بر روی اب ظاهر میشد، و به آنان میآموخت که از ان کف عبور کنند وجان ببازند وبه بی جا بروند. متاسفانه تمام روضه خوانیهای ما و ذکر مصیبتهای ما برای تحریک عواطف است و عقلانیتی در آنها دیده نمیشود و به بُعد قدسی و معنوی این حرکت توجهی نمیشود.
شیعیان میخواستند در میان مسلمانان احراز هویت و ابراز هویت کنند . فاجعه عاشورا چنان بگویند و بپردازند که هرگز از یادها نرود، و سیاهی و تباهی بنی امیه را که بدست آنان اسلام مثله و منحرف شد و خلافت اسلامی به ملوکیت بدل شد به رخ بکشانند.
یاد امام حسین (ع) کردن و آن حادثه تاریخ ساز و فرهنگساز را بزرگ کردن و نمایش دادن و اسطوره پردازی کردن و آن را با هنر و شعر ماندگار کردن، کار شایستهای بود که در تاریخ اسلام و تشیع صورت گرفت، اما دریغا که هر جا که پای تحریک عواطف در میان است، عقلانیت به محاق میرود و حقیقت واقعه فراموش و له و لگدمال میشود و صورتی بزرگ میشود و مغز و معنایی خورد و کوچک میشود.
امروز در کنارآن کربلای تاریخی کربلای دیگری هم داریم کربلای فلسطین کربلای غزه. کشته شدن مردان و زنان و کودکان در فلسطین، یتیم شدن کودکان و قحطی زده شدن انها، حمله به مدارسشان به پناهگاه هاشان، و تمام این جنایات در دنیایی که همه تماشاگرند وبانگی بر نمی آورند و متاسفانه کمترین اقدامی و اهتمامی برای شکستن دست ظالم نمیکنند، بلکه با حمایتهای لفظی و عملی جنایتکار را تشویق به ادامه جنایت خود میکنند.
کربلا امروز فلسطین است، و ارتش اسراییل متضمن صدها شمر و یزید که بی رحمانه بر کودکان فلسطینی میتازند و از میان بر میدارند. این جنایتکاران آبی، غذایی، راحتی، پناهی برای فلسطینیان باقی نمیگذارند. به انجا هم باید چشم بدوزیم و اشک بریزیم و باید بکوشیم مصایب فلسطینیان بازگو شود تا فراموش نشود، مبادا این اخبار عادی شود. این آمار کشته شدگان در ظاهر عدد هست ولی زیر این اعداد چه جهنمی نشسته است. مغلان ، یزیدیان، هیتلر و جانیان عصر ما اینان هستند که در مقابل چشم جهانیان با بی شرمی تمام چنین جنایتهای آشکاری را مرتکب میشوند.
بهر نحوی هست به کمک این عزیزان و شهیدان و این غریبان باید شتافت. عاشورا و تاسوعای ما امروز فلسطین است، و
آنجا را باید به چشم سر و چشم سِرّ نگریست و از آن غافل نباید بود. قصه آنها را با صد زبان، با هنر با شعر با سخنرانی با ذکر مصیبت باید گفت. در روزگار سیاه و تباهی زندگی میکنیم، بهر نحوی که میتوانیم باید کمک خود را به این مظلومان برسانیم، باید با بی ارزش شمردن داشتههای خود به فریاد آنها که ندارند بشتابیم، تا شاید اندکی از غم جانفرساشان بکاهیم و مرحمی بر زخمهای عمیقشان بنهیم.»
۲۴ تیر ماه سال ۱۴۰۳
انتهای پیام