شام غریبان در تهران | از حضور نسل زدیها تا عزاداران پرشمار افغان: شیعه و سنی یکی هستیم و برای عزاداری آمدهایم
نگار فیضآبادی، انصاف نیوز: آنچه میخوانید گزارشی از مراسم خیمهسوزان و شام غریبان در میدان امام حسین تهران است. بیشتر جمعیت را افغانستانیها تشکیل داده بودند. برخی از ایرانیها هم میگفتند دینداری جوانها کم شده است اما محرم را قبول دارند.
به گزارش انصاف نیوز یکی از کسبه، عصر روز عاشورا در خیابان ۱۷ شهریور شمالی، به آقایی گفت: «یگان ویژه میرود سمت امام حسین. یعنی چه خبر است؟»
قبل از ساعت ۱۹ در میدان امام حسین، آقایی پشت بلندگو، والدین پسربچهای به نام محمدحسین را صدا میکردند تا هر چه زودتر پسر گمشدهشان را تحویل بگیرند.
شخص متولی مراسم، چند بار با خواهش از حاضران خواست تا برای حفاظت از جانشان، از خیمه فاصله بگیرند. مراسم خیمهسوزان روز عاشورا ساعت ۱۹ شروع شد و بعد از چند دقیقه هم با امنیت کامل به پایان رسید.
بنظر میرسید حدود دو سوم از جمعیت ۱۵۰۰ نفری عزاداران، افغانستانیها بودند. چند نفر از آنها با پرچم فلسطین عکس گرفتند و دربارهی علت کارشان گفتند: همینجوری! در یک هیئت پرچم میدادند، ما هم گرفتیم و عکس را هم برای خودمان میخواهیم.
مذهبی نیستیم اما به خدا و محرم اعتقاد داریم
سه دختر ۲۰-۲۱ ساله، در حالی که دو نفرشان سیگاری بدون بو در دست داشتند، گفتند که مذهبی نیستند اما به خدا، محرم و امام حسین اعتقاد دارند. یکیشان از لویزان آمده بود و دو نفر دیگر هم ساکن میدان شهدا بودند. امسال اولین دفعهشان بود که آمده بودند مراسم خیمهسوزان را تماشا کنند.
یکیشان دربارهی اعتقادات مذهبی همنسلانشان گفت: اعتقادها ضعیف شده، همین الآن هم اینجا را نگاه کنید، از همسنهای ما خیلی کم آمدهاند. دوستش گفت «دلیلش جامعه و حرفهای الکی مردم است. حرف و عمل آدمها فرق کرده و باعث شده روی اعتقادهای ما هم تاثیر بگذارد.» هردو در خانوادهای مذهبی بزرگ شده بودند.
چهار افغانستانی هم از خیابان گرگان به مراسم آمده بودند و میگفتند: «ما عاشقان امام حسین هستیم و هموطنهایمان از تجریش، چیتگر، کرج و جاهای دیگر برای عزاداری به اینجا آمدهاند.»
دین را بد نشان دادهاند
دختری با پوشش چادر که متولد سال ۸۰ بود، با لحنی آرام و طمانینهای خاص گفت: «هرسال میآیم مراسم خیمهسوزان را ببینم و هیئت هم میروم اما درکل پوشش همسن و سالهایم در جامعه کم شده است. به نظرم اتفاقاتی افتاده که باعث شده دین اسلام بد نشان داده شود. شاید خود مردم باعث چنین چیزی شده باشند!»
شیعه و سنی فرقی نداریم
تیپ پسر ۲۱ سالهی افغانستانی، آنقدر نسبت به جمعیت متفاوت بود که با یک نگاه کوتاه، میشد او را از فاصلهای دور هم پیدا کرد! میگفت برای زندگی در ایران کارت دارد و شش سال است که اینجا زندگی میکند. صحبت از دلیل آمدنش که به میان آمد، با لحنی قاطع گفت: «بین شیعه و سنتی فرق زیادی نیست و کسی که اینطور فکر کند، نژادپرست است.»
او صحبتهایش را اینطور ادامه داد: «ما هم مثل شیعهها مشکی پوشیدهایم و برای عزاداری آمدهایم. هر عاشورا مشکی میپوشیم و اگر هموطنمان مشکی نپوشد، به او میگوییم زشت است و باید مشکی بپوشد. ما اینجا خاموش ایستادهایم تا با این جمعیت یکی باشیم.» چون میخواست اشتیاقش را برای بیشتر کردن جمعیت نشان دهد، حرفش را اینطور ادامه داد: «ما به رفیقهایمان زنگ میزنیم تا بیایند اینجا. امام حسین برای ما هم هست!»
دو دختر دهه نودی هم با لباس مشکی آمده بودند اما به هیچ سوالی جواب ندادند و گفتند اجازه نداریم حرف بزنیم و در جواب این سوال که مگر برای جواب دادن مستقل نیستید، گفتند: «نه!»
آقای ۶۵ سالهای هم در حاشیهی میدان دربارهی جمعیت افغانستانیها گفت: «هرسال از همهجا (رسالت، مدنی، میدان خراسان و…) میآیند و تعدادشان هم زیاد است. تاسوعا و عاشورا تعطیل هستند و اینجا به دلیل مرکزیت، برایشان مثل پاتوق است و میآیند همدیگر را میبینند.»
بچهها در جمعیت، با هم بازی میکردند و آنهایی هم که شیطنت بیشتری داشتند، از سازههای آهنی بالا میرفتند تا بتوانند مسلط باشند و همهچیز را ببینند. کودکانی هم بودند که آرام کنار پدر و مادرهایشان نشسته بودند و با نگاههای گذرا، دور و برشان را دنبال میکردند.
ساعت ۱۹:۳۰ آتش خیمهها زبانه کشید و همه با گوشیشان فیلم و عکس میگرفتند. بعد از خاموش شدن آتش، حدود ساعت ۱۹.۳۸ دقیقه، جمعیت متفرق شد و به سمت خیابان ۱۷ شهریور حرکت کردند. در مراسم شام غریبان هم جمعیت افغانستانیها چشمگیر بود و از بچهها تا بزرگسالان، مشغول شمع روشن کردن بودند.
آرزوی کسانی که شمع روشن میکردند
یکی از آقایان جوان، بیسیم به دست، در خیابان ۱۷ شهریور در مراسم شام غریبان سعی میکرد مردانی که اطراف خانمها بودند را متفرق کنند تا جمعیت زنان در امنیت و راحتی شمع روشن کنند. میگفت «ما وابسته به جایی نیستیم و به شکل شخصی یک بیسیم داریم تا حواسمان باشد مراسم خوب برگزار شود».
پسر ۲۴ سالهای که روی دستش تتوی بزرگی خودنمایی میکرد، گفت برای اولینبار از نیاوران به این محل آمده است. وقتی میخواست از عقاید مذهبیاش بگوید، گفت: «نماز که نمیخوانیم اما به امام حسین اعتقاد داریم». خودش و دوستش معتقد بودند اعتقادات جوانها ضعیف شده است و علتش هم به تربیت و فضای مجازی برمیگردد!
دختری که متولد ۸۱ بود و شال از سرش افتاده بود، همراه دوستانش داشت شمع روشن میکرد. به دوستش تاکید میکرد فیلم بگیرد و از آرزویش حرف زد: «ما برای بازگشت اِکسهایمان شمع روشن میکنیم!» همان موقع با اخطار دوستش، انگار خجالت کشیده باشد، حرفش را با خنده و گفتن کلمهی «نه، نه» جمع کرد و گفت« برای شفای خواهرم که صرع دارد، شمع روشن میکنم». به خواهرش اشاره کرد که یعنی خودش هم اینجاست. دوستش هم گفت درکل چهار شب را در دستههای عزاداری شرکت کرده است.
خانمی با پوشش مانتو و شال، دلیل آمدنش را در کلمهی «حاجتروایی» خلاصه کرد؛ اما کمی بعدتر که احساس راحتی کرد، دربارهی حاجتش گفت: «در زندگی قبلیام شکست خوردم، الآن اما شخص دیگری سرِ راهم است. آدم معتقدی هستم و از امام حسین میخواهم اگر این مورد اکی است خودش کار را درست کند و اگر نه، بهانهای پیش بیاید تا نشود و زندگیام دوباره به دردسر نیفتد!»
خانم محجبهای هم بیآنکه درخواست زیادی داشته باشند، به نیت اعضای خانوادهاش شمع روشن کرد و گفت: «آمدهام برای سلامتی همهشان دعا کنم.»
برای کشتهشدگان آمدهایم| نماز نمیخوانیم اما قلبا امام حسین را دوست داریم
آقایی که حدود ۵۰سال داشت و خودش را خادم هیئت عشاقالحسین و آچار فرانسهی آنجا میدانست، مشغول مرتب کردن میزهای تکیه بود که چند جوان آمدند و گفتند شربت و یخ نذری آوردهاند. خادم گفت: «دارم جمع میکنم اما اشکالی ندارد. صبر کنید الآن درستش میکنم».
پسر ۳۲ سالهای گفت: «تا صاحب نذر بیاید، میگویم برای چه آمدهایم. ماجرا از این قرار است که پدر دوستم فوت شده و او هم از آلبالوهای باغ پدری شربت درست کرده است و میخواهد به نیت پدرش شربتها را به تکیه بدهد».
موقع تعریف کردن قصه، تاکید کرد که «بنویس ما به «زن، زندگی، آزادی» هم معتقد هستیم و اینطور نیست که کسی از ما خواسته باشد بیاییم. قبلا نماز میخواندیم و حالا دلمان خواست بیاییم اینجا». خانم جوانی گفت: «جوانها دینشان را از دست دادهاند، ما هم برعکس حالا، قبلا نماز میخواندیم».
یکی از پسرها گفت: «به خاطر عاشورای ۸۸ آمدهایم». خانم ۲۸ سالهای هم جملههایی را پشت سر هم ردیف کرد «به عشق حسین و برای کسانی که در سال ۱۴۰۱ کشته شدند آمدهام. کاش بنویسید یک کاری برای مستاجرها بکنند و ارزانی بشود تا جوانها بتوانند به شکل حلال ازدواج کنند!»
اینجا صفای قشنگی دارد!
خادم که شربتها را درست کرد و سرش خلوت شد، از جمعیت عزاداران حرف زد: «آنهایی که دنبال خوراکی هستند، توی صف میایستند یا با عجله هول میدهند؛ اما آنهایی که به عشق امام حسین میآیند، داخل حسینیه مینشینند».
او که حدود ۱۰ سال خادم هیئت بود، چند خاطره از همین شبهای اخیر تعریف کرد. مثلا از همراهی مردی کارخانهدار گفت که میگفت نان و پنیر ندهید و به جایش از کیکهای کارخانهی من بدهید تا با کلاس باشد! اما وقتی یکبار نان و پنیر تکیه را خورده بود، آنقدر از طعمش خوشش آمده بود که خودش و همسرش چندبار مبلغ پنج میلیونی واریز کرده بودند تا این نذریها ادامه داشته باشند.
خادم هیئت از گلفروش محل گفت که دو شب، یک بغل گل آورد و به تکیه داد. او حرفش را اینطور ادامه داد: «هرکسی به شکل دلی با این هیئت همراه میشود و از دیگری چیزی نمیخواهد. ما در همهی مراسمهای مذهبی هستیم. مثلا این اواخر سه تن جوجه کباب دادیم. شبی ۱۰-۲۰ هزار لیوان چای با چند طعم مختلف میدهیم. جالب اینجاست خرجی که برای امام حسین میکنیم، بعدا بهمان برمیگردد!»
او همزمان که هیئت را از دور نگاه میکرد، با لحنی خاص گفت «واقعا اینجا صفای قشنگی دارد…»
انتهای پیام