خرید تور تابستان

جان کولبران در برابر نان | سعید رضوی فقیه

«سعید رضوی فقیه»، جامعه شناس، در یادداشتی درباره ی کولبران در فیسبوک نوشت:

هر جا و هروقت که نان گران شود به همان میزان جان ارزان می شود. این گزاره یکی از قوانین بنیادی اقتصاد کار است. کارگران جسم و جان خود را چوب حراج می زنند تا لقمه ای نان برای خود دست و پا کنند و آن لقمه هم صرفا از آن رو چونان صدقه ای خیرخواهانه نصیبشان می شود تا باز توان کار کردن و جان کندن داشته باشند. تا جان کندنشان طولانی تر شود و بهره وری اش برای خریدار افزونتر.

کار استیجاری ترجمان عمر و تندرستی و جان کارگر مزدبگیر است که به ثمن بخس خریداری می شود و از قضا از ابزار تولید و انرژی و مواد اولیه و هر سرمایه گذاری دیگر ارزانتر است و هم ازینرو برای کاهش هزینه و افزایش درآمد اولین فقره ایست که با فشار یا ارزانتر می شود یا از چرخه حذف می گردد. پیش از آنکه هر پیچ و مهره ای را دور بریزند خیل کارگرانند که اخراج می شوند.

در چنین وضعیتی است که قانون نسبت معکوس بهای نان و جان در اقتصاد کار (که به اندازه قانون عرضه و تقاضا در اقتصاد سرمایه قدمت دارد و استوار و پایدار است) معنا می شود. باربری که هر روز کتف خود را زیر سنگینی سرمایه دیگران می فرساید و به مرور زیر فشار طاقت فرسای زندگی کمر خم می کند ماشین نیست بلکه انسانیست که به اندازه دیگر انسانها استعداد و توانمندی و نیاز و تقاضا و دلخواست دارد اما به خلاف دیگران فقط چاره ندارد و از سر ناچاریست که سلامت خود را حراج و روی جانش قمار می کند.

بدترین نوع باربری هم شاید کولبری مرزنشینانی باشد که خطر دستگیری و گلوله خوردن و روی مین رفتن و زیر برف ماندن و از کوه پرتاب شدن را نیز به جان می خرند تا نانی به کف آورند و در بدبختی و فلاکت بخورند. بیهوده نیست که در میان همه مشاغل همین باربری یا حمالیست که در زبان روزمره به دشنامی تحقیرآمیز و گزنده بدل شده.

کولبری شاید نقض قوانین گمرکی باشد اما بنا به قوانین اقتصاد کار چاره ای از آن نیست. اگر بنا به مصلحت روز بانکها … ربای حرام را حلال می کنند و اگر دستگاههای فرهنگی و هنری برای کسب درآمد صدها هزار تن سیگار قاچاق می کنند و برخی … به صادر کردن قیر سیاه و وارد کردن شکر سپید کمر همت می بندند پس چرا مرز نشینان تهیدست به عنوان آخرین راه برای حل معادله هزار مجهولی دخل و خرج جان خود را از ترکش داشته ها بیرون نکشند و آن را در چله کمان مخاطرات کولبری ننهند؟

برابر گرفتن کولبری با قاچاقچیگری و فراموش کردن سهوی یا عمدی فاصله میان سرمایه و کار در این حرفه جفای بزرگیست در حق گرسنگانی که سهمشان از زندگی در ایران تنها پرداخت مالیات است و تدارک سرباز و دیگر هیچ. گویی از عهد مادها به این سو تغییری در مناسبات اجتماعی ما رخ نداده. اینها شعر و افسانه نیست. واقعیتیست که هزاران نفر آن را هر روز تجربه می کنند و می زیند. کافیست سری به اطراف سردشت و بانه و دیگر شهرهای مرزی غرب بزنیم و دست کم یک بار با کولبران همراه و همسخن و همسفره شویم تا با سر از آسمان توهمات خویش به زمین سرد واقعیتها سقوط کنیم. واقعیت هایی که هیچگاه در چشم انداز زندگی ما حضور نداشته اند و النهایه برای وجود لفظی و کتبی شان سخاوتمندانه هشتگی زده ایم و بس.

کولبری قاچاق نیست. زیاده خواهی و سوداگری هم نیست. حتی شغل و حرفه سخت و طاقتفرسا هم نیست. جانفروشی ارزان است برای خرید لقمه ای نان ناگوارا. بی هیچ نانخورشی در کنار. کسی که این نان تلخ را از رهگذر این کار سخت نخورده در این باره هیچ درک ملموسی نتواند داشت. این پدیده در کنار همه رسوایی های ریز و درشت، داغ ننگ دیگریست بر پیشانی جامعه ما که با ندیدن و غفلت مردم و زمامداران پاک نمی شود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا