خرید تور تابستان ایران بوم گردی

فلسفه سیاسی فارابی از دیدگاه کُربَن

روزنامه اطلاعات نوشت: «هانری کربن ـ شرق‌شناس و شیعه‌پژوه فرانسوی ـ با اتخاذ رویکرد فراتاریخی در نگارش تاریخ فلسفه اسلامی، به صورت غیرتخصصی به فلسفه سیاسی فارابی نیز توجه نشان داده و نقش به‌سزایی در تبیین و معرفی آرای سیاسی او به جوامع غربی داشته است. وی نظریه نبوت را عالی‌ترین بحث فارابی در زمینه سیاست معرفی می‌کند و در تفسیر و تبیین فلسفه سیاسی او، بر آن است که فارابی در بسیاری از موضوعات سیاسی، از دیدگاه افلاطون فراتر رفته و اصالت دینی آرای سیاسی خود را به عنوان فیلسوفی مسلمان حفظ نموده است و فلسفه سیاسی او با فلسفه نبوت در اندیشه شیعی مطابقت دارد.

افکار و عقاید سیاسی مسلمانان را از نخستین سده‌های اسلامی، فقها، ادیبان و مورخان بیان کرده‌اند. نوع دیگری از اندیشه سیاسی در تمدن اسلامی، نظریاتی است که برخی فیلسوفان همچون فارابی، ابن سینا، ابن رشد و دیگرانی که موضوع دولت مطلوب و حاکم آرمانی را بررسی کرده‌اند، مطرح نموده‌اند.

در این میان، فارابی پرآوازه‌ترین شخصیت فلسفی سده چهارم هجری، بنیانگذار بنای فاخری است که در جهان اسلام به «فلسفه سیاسی» شهره یافته است. حکیم بزرگ ایران، ابونصر محمد فارابی ارجمندترین نماینده اندیشه سیاسی در حوزه تمدن اسلامی است. وی نخستین اندیشمند بزرگ دوره اسلامی است که با اقتدا به فیلسوفان یونانی و خاصه افلاطون، اما با جهت‌گیری الهیاتی، به تأملی ژرف درباره «حاکم آرمانی» پرداخته است. در سراسر تاریخ فلسفه در جهان اسلام، شاید هیچ کس به ژرفا و پهنای اندیشه او به تفکر فلسفی در باب سیاست نپرداخته؛ بنابراین مطالعه، بررسی و توصیف آرای سیاسی فارابی همواره مورد توجه اندیشمندان غربی بوده است.

رویکرد کربن در بررسی فلسفه سیاسی فارابی

مطالعه و بررسی منظم و منسجم فلسفه سیاسی فارابی را به صورتی که امروزه می‌شناسیم، نخستین بار اندیشمندان غربی با رویکرد شرق‌شناسانه آغاز کردند. هرچند مطالعه‌ پژوهشگران غربی درباره فلسفه اسلامی زودتر آغاز شده، اما بررسی آنان درباره فلسفه سیاسی اسلامی به صورت تخصصی‌تر، با تأخیر زیادی شروع شده و در واقع در دوره معاصر است که غربیان به بررسی فلسفه سیاسی مسلمانان ازجمله فلسفه سیاسی فارابی توجه کرده‌اند. در این مطالعات عموماً دو رویکرد وجود داشته است:
نخست رویکرد تخصصی آنها در این موضوع است که به‌ویژه در نیم قرن اخیر صورت گرفته و آروین روزنتال در کتاب «اندیشه سیاسی اسلام در سده‌های میانه»، توجه اندیشمندان غربی به مطالعه اندیشه سیاسی فلاسفه اسلامی را مربوط به دهه 1940 می‌داند و خاطرنشان می‌کند که اندیشه سیاسی فیلسوفان اسلامی تنها در دهه‌های اخیر توجه اندیشمندان غربی را جلب نموده است. او خود و لئوی اشتراوس را از نخستین کسانی می‌داند که توصیف و ارزیابی فلسفه سیاسی فارابی را شروع کرده اند و اهمیت آن را در تاریخ فلسفه اسلامی مورد تأکید قرارداده‌اند.

دوم رویکرد عمومی است که در چارچوب آن، اندیشمندان غربی که تاریخ‌نگاری فلسفه اسلامی که ظاهراً از اواخر قرن هجدهم به شیوه جدید را آغاز کردند، به مطالعه و بررسی وجوه سیاسی عقاید فلاسفه اسلامی نیز توجه داشته‌اند. در قرن نوزدهم کتاب‌های مهمی در این زمینه منتشر شد.

مجموعه «فلسفه یهودی و عربی» (1859) اثر سلیمان مونک، کتاب‌های «تاریخ فلسفه اسلامی» (از دبوئر)، «تفکر اسلامی و پایگاه آن در تاریخ» و «انتقال علوم یونانی به عالم اسلام» (هر دو از اولیری)، ازجمله کتاب‌های مهم و تأثیرگذاری هستند که درباره تاریخ فلسفه اسلامی و جنبه‌های مختلف آن به طبع رسیده است. در این کتاب‌ها و سایر رساله‌هایی که بعداً اندیشمندان غربی درباره تاریخ فلسفه اسلامی نوشتند، در کنار بررسی سیر تحول اندیشه فلسفی در جهان اسلام، به صورت عمومی به ابعاد سیاسی عقاید فیلسوفان مسلمان و ازجمله فارابی اشاراتی شده است.

در قرن بیستم در میان کتاب‌هایی که غربیان درباره فلسفه اسلامی و تاریخ آن نوشتند، آثار هانری کربن جایگاه خاصی دارد. او با نگارش کتاب «تاریخ فلسفه اسلامی»، در خلال بررسی اندیشه فلسفی در جهان اسلام، به صورت عمومی فلسفه سیاسی فارابی را نیز تبیین نموده است.

زندگی فکری و فلسفی کربن را به سه بخش می‌توان تقسیم کرد: بخش اول مربوط به دو دهه 1920 و 1930 است که او به تحصیل و تدریس فلسفه غربی اشتغال داشت؛ بخش دوم مربوط به سالهای 1939 تا 1946 است که آثار شهاب‌الدین سهروردی و مکتب اشراق را مطالعه کرد. در واقع آشنایی با کتاب حکمه‌الاشراق سهروردی در تعیین مسیر فلسفی او بسیار مؤثر بود.

بخش سوم مربوط به سال 1946 تا پایان عمر است که به مطالعه و بازشناسی فلسفه اسلامی در ایران پرداخت. کربن استاد مطالعات اسلامی دانشگاه سوربن پاریس بود که سالها در ایران به تحقیق و‌پژوهش پرداخت و مدیر بخش ایران‌شناسی «انجمن ایران و فرانسه» در تهران بود. وی در غرب نزد اتین ژیلسون، ادموند هوسرل، مارتین هایدگر و لوئی ماسینیون تلمذ کرد. در ایران با آیت‌الله کاظم عصار، دکتر مهدی الهی قمشه‌ای و علامه طباطبایی همکاری و گفتگوهای طولانی داشت. کربن کتب، مقالات و رسایل متعددی در زمینه فلسفه تألیف کرده که به لحاظ کمّی و کیفی بسیار شایان توجه است.

کربن در مقابل برخی از مستشرقان غربی که برای فلسفه اسلامی اصالتی قائل نبودند و آن را تقلیدی و اقتباسی و در بهترین حالت، ترجمه‌ای از فلسفه یونان باستان معرفی می‌کردند، موضع انتقادی داشت و برای فلسفه اسلامی اصالت و استقلال قائل بود و برایش مضمونی در درون خود اسلام می‌جست که آن را از فلسفه یونان به‌کل متمایز می‌ساخت.

کربن بیش از هر چیز مفسر فلسفه اسلامی بود و بررسی تخصصی آرای سیاسی فیلسوفان مسلمان جایگاه عمده‌ای در کارهای‌پژوهشی او نداشت؛ بنابراین به طور اختصاصی رساله یا کتابی در زمینه فلسفه سیاسی در جهان اسلام ننوشت، اما در کتاب «تاریخ فلسفه اسلامی»، ضمن بررسی اندیشه فلسفی در حوزه تمدن اسلامی، به صورت عمومی اشاراتی گذرا و مختصر به فلسفه سیاسی فیلسوفان مسلمان نیز داشت و در این میان با توضیحات بیشتری فلسفه سیاسی فارابی را مطالعه و بررسی نمود.

کربن در فصل پنجم آن کتاب زیر عنوان «فیلسوفان یونانی‌مشرب»، از فارابی به عنوان «نخستین فیلسوف بزرگ مسلمان»، یاد می‌کند و می‌نویسد: «این فیلسوف بزرگ، اندیشمندی عمیقاً دینی و اهل عرفان بود» و به کتاب‌های «آرای اهل المدینۀ الفاضله»، «السیاسۀ المدینه»، «تحصیل السعاده» و «تلخیص نوامیس افلاطون» به عنوان رساله‌های مربوط به «فلسفه سیاسی» فارابی اشاره می‌کند. کربن معتقد است فارابی در مسئله سیاست گاهی با افلاطون موافقت دارد و جائی با ارسطو؛ اما گاه از آرای آن دو فراتر می‌رود و به جانب زهد و تصوف می‌گراید؛ بنابراین فلسفه سیاسی فارابی، به‌رغم منشأ افلاطونی و یونانی، پاسخگوی الهامات فلسفی و عرفانی یک فیلسوف اسلامی است.

نبوت در فلسفه سیاسی فارابی

یکی از پرسش‌هایی که فارابی در زمانه خود با آن مواجه بود، این بود که: اساساً چه نسبتی میان «دین» و «فلسفه » و «عقل» و «وحی» وجود دارد؟ در قرن سوم و چهارم هجری، موجی از شک و تردید برخاست که نبوت و انبیا را انکار می‌کرد و سخنگویانش دلایلی هم می‌آوردند؛ کسانی همچون: احمد بن طیب سرخسی، ابن راوندی و به‌ویژه محمد بن زکریای رازی از پیشروان این نظریه بودند و هر گونه کوشش در راه تلفیق دین و فلسفه را باطل می‌شمردند و معتقد بودند که تنها راه اصلاح فرد و جامعه، فلسفه است و ادیان سرچشمه کشمکش و نزاع‌اند.

این گروه می‌خواستند تنها با ابزار خرد و فلسفه به درک حقیقت نایل آیند. بدین ترتیب در زمانه فارابی دین و فلسفه از جهاتی در مقابل هم قرار گرفته بودند. فارابی در واکنش به این نظریه، معتقد به سازش و هماهنگی میان «وحی» و «عقل» و «فلسفه» و «دین» بود.

کربن در تفسیر و تبیین فلسفه فارابی به این موضوع توجه دارد و درباره نسبت میان دین و فلسفه از دیدگاه او می‌نویسد: «این فیلسوف به جمع میان فلسفه و دیانت نبوی اعتقاد داشت.

به نظر می‌رسد که احساس ژرف معلم ثانی از این اندیشه ناشی بود که حکمت نزد کلدانیان در بین‌النهرین ظاهر شد و از آنجا به مصر و آنگاه به یونان انتقال یافت و در یونان مکتوب شد و وظیفه او این است که این حکمت را به کانون اصلی خود بازگرداند» (کربن،تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه سیدجواد طباطبایی، ص225).

در تاریخ فلسفه اسلامی فارابی اولین کسی است که نظریه نبوت را که مهمترین حلقه توفیق میان دین و فلسفه است، مطرح کرد. بنابراین مقوله نبوت مهمترین جزء فلسفه مذهبی اوست که بر پایه علم‌النفس و ماورای طبیعت استوار است و با سیاست و اخلاق ارتباط کامل دارد. کربن نظریه نبوت فارابی را عالی‌ترین بحث او در زمینه سیاست می‌داند و می‌نویسد: «نظریه مدینه فاضله فارابی، نظر به منشأ افلاطونی آن، تأثیری یونانی در خود دارد؛ اما پاسخگوی الهامات فلسفی و عرفانی یک فیلسوف اسلامی است. از این نظریه، اغلب به عنوان سیاست فارابی سخن گفته می‌شود.

در واقع فارابی به هیچ وجه فردی نبود که امروزه ما «اهل عمل» می‌نامیم. او هرگز با مسائل سیاسی از نزدیک آشنایی نداشت. سیاست او، بر مجموعه روان‌شناسی و جهان‌شناسی او مبتنی است و از آن، قابل تفکیک نیست. به همین دلیل، مفهوم مدینه فاضله او، همه ارض مسکون را شامل می‌شود. مدینه فاضله، برنامه سیاسی امروزی نیست. فلسفه سیاسی او را می‌توان به عبارتی بهتر، فلسفه نبوت نامید» (همان، 230).

فلسفه سیاسی فارابی به‌رغم تأثیرپذیری از آرای فلسفه یونان، در ماهیت واقعی خود بیشتر مبتنی بر تعلیمات اسلامی است؛ لذا باید توجه داشت که فلسفه سیاسی فارابی با وجود همانندی‌ها با فلسفه بزرگان یونان باستان، در ماهیت و ترکیب خود، از فلسفه یونان به‌کل متمایز است. کربن بر آن است که تفاوت آشکاری میان «نظام مطلوب فارابی» و «دولت کمال مطلوب» افلاطون وجود دارد. او از چند جهت این تفاوت‌ها و تمایزها را مورد بررسی و توجه قرار داده است.

1ـ نخست آنکه فارابی در توصیف مدینه فاضله خود تأکید زیادی بر «رئیس مدینه فاضله» دارد. او همه امید خود را به رئیس مدینه می‌بندد و برایش اهمیت زیادی قائل است؛ همان‌طور که افلاطون برای رئیس «جمهوریتِ» خود چنین اعتباری قائل بود. فارابی همچون افلاطون برای اصلاح جامعه و ایجاد مدینه فاضله، از بالا به پائین می‌آید؛ لذا از دید هر دو فیلسوف، رئیس مدینه فاضله، بر خود مدینه تقدیم دارد و هم بر محور کمال و فضلیت اوست که کمال و فضلیت مدینه سامان می‌یابد. به‌رغم شباهت رئیس مدینه فاضله فارابی با شهریارـ فیلسوف (یا حکیمِ حاکمِ) افلاطون، این دو یکی نیستند.

فارابی برخلاف افلاطون، فیلسوف را به صرف اینکه فیلسوف است، شایسته برای در دست گرفتن مقدرات شهروندان جامعه نمی‌داند. فارابی در نظریه حکیم ـ پیامبر خود از حد فیلسوف یونانی‌ماب صرف، فراتر می‌رود.
کربن می‌گوید آنها که این دو را یکی می‌پندارند، واقعیت «حکمت نبوی» را به‌درستی درنیافته‌اند و شیوه بیانشان حاکی از بی‌توجهی به جایگاه «حکمت نبوی» در فلسفه فارابی است: «نزد فارابی، حکیم ـ پیامبر، رئیس مدینه فاضله، باید به مرتبه والایی از سعادت انسانی رسیده باشد که همان اتصال با عقل فعال است.

در واقع هر گونه الهام و وحی نبوی، از این اتصال ناشی می‌شود و منظور از این وحدت، اتحاد نیست، بلکه اتصال است. برخلاف حکیمِ افلاطونی که باید از نظارة معقولات برای تدبیر امور سیاسی، به عالم محسوسات بازگردد، حکیمِ فارابی باید به وجودات معنوی دیگر بپیوندد و وظیفه اصلی اش این است که اهل مدینه را به سوی این غایت هدایت کند؛ زیرا سعادت مطلق از این پیوند ناشی می‌شود. (همان، 231).

2ـ از دیدگاه کربن تمایز دیگری میان رئیس مدینه فاضله فیلسوف اسلامی و رئیس مدینه فاضله فیلسوف یونانی وجود دارد. فارابی می‌گوید اتصال به عقل فعال هرچند به ندرت صورت می‌گیرد و مخصوص مردان بزرگ است، اما از دو طریق میسر است: طریق عقل و طریق مخیله. از نظر فارابی اتصال فیلسوف با منبع افاضه حقیقت از طریق عقل، بحث و نظر است، در حالی که ارتباط نبی با آن منبع، از طریق قوه خیال است. کربن می‌نویسد: «در نظر فارابی، حکیم از طریق تأمل نظری، به عقل فعال اتصال پیدا می‌کند و نبی از طریق خیال و همین امر، منشأ نبوت و وحی نبوی است.

این دریافت ممکن نیست، مگر اینکه روح‌القدوس با عقل فعال یکی شمرده شود. این وحدت، به هیچ وجه به معنی عقلانی کردن روح‌القدس نیست، بلکه عکس آن درست است. وحدت فرشتة معرفت و ملَک وحی از الزامات حکمت نبوی است و نظریه فارابی در این راستا قرار دارد. به همین دلیل، بیان اینکه فارابی، برای وحی شالوده‌ای فلسفی ایجاد کرده، رضایت‌بخش نخواهد بود، همچنان‌که درست نخواهد بود که بگوییم او فیلسوف را برتر از پیامبر می‌دانست. این شیوه بیان، حاکی از بی‌توجهی به واقعیت حکمت نبوی است» (همان، 232 ـ233).»

(ادامه دارد..)

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا