تعارض بنیانهای خیالاندیشی عربی اسلامی و شهادت حسینبنعلی
محمد عثمانی، دکتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی و پژوهشگر آزاد اندیشه سیاسی ایران و اسلام، در سایت دینآنلاین نوشت: «حوادث تاریخی، واکنش عینی به نزاعهای فکری و ایدئولوژیک مطرح در یک جهان زیست است. پیش فرضها، در کنار ارزشها، باورها و اعتقادات، کلیتی منسجم از مخیال یا خیال اندیشی را صورت بندی میکنند که بر بنیاد آن بافتار اجتماعی، برساخته میشود. این ذهنیتِ برسازنده خیال اندیشی، حقایق و وقایع را در یک نظم اجتماعی شکل میدهند. خیال اندیشی عبارت از مجموعه تولیدات (معناشناختی) زبانی و غیر زبانی که انسان آن را برمی سازد.
براین اساس، متناسب با شرایط زیست انسانی در ادوار مختلف، این بُعد خیال اندیشی را به مثابه معنابخش و پدیدار کننده وقایع و حقایق در نظر میتوان گرفت؛ به طور مثال عصر سنت به دلیل سلطه هژمونیک انگاره دین، خیال اندیشی رهیافتی دینی به خود میگیرد؛ یعنی انسان شبکه معناشناختی و دانایی خود را از منبع دین اخذ میکند. دین، مهمترین سرچشمه تولید معرفت انسانی در دوران سنت بوده است که متناسب با آن بسیاری از باورها، ارزشها و هنجارها شکل میگرفته است. ما در درک سنت، باید از چشم انداز فهم خیال اندیشی دینی حاکم بر آن اقدام کنیم.
یکی از دشواره های مهم دوران اولیه اسلام، واقعه کربلا بوده که در آن خاندان پیامبر و مؤسس نظام ذهنی و عینی جدید در شبه جزیره حجاز، به طور فجیع کشته میشوند. این حادثه در چارچوب معادلات قدرت نهادینه در آن روزگار، متکی بر خیال اندیشی دینی نهادینه، بسیار مهم جلوه میکرده است؛ اما در نتیجه فشارهای سیاسی حاکمیت اموی از یک سو و معادلات قدرت در دوران خلافت عباسی از سوی دیگر، مانع از آن شدند تا شهادت نواده مؤسس نظام جدید اسلامی مورد توجه قرار گیرد.
در ادوار بعدی نیز، انحطاط مسلمانان این بُعد خودآگاهی بخش را به منبع افیونی و تخدیر در بُعد خودآگاهی بخشی مکتب شیعه تبدیل ساختند. حال پرسش بنیادین این است که چرا و چگونه حسین بن علی در فاصله کوتاهی از زمان فوت پیامبر اسلام به شهادت رسیده است؟ شهادت او در جامعه تازه مسلمان نشانه چیست؟ این حادثه تاریخی را چگونه میتوان آن را تحلیل کرد؟
فهم این واقعه (سال ۶۱ هجری معادل ۶۸۰ میلادی و ۲۰ مهر ۵۹ هجری شمسی)، با رجوع به مناسبات ذهنی و عینی که به نظم جدید در شبه جزیره حجاز منجر شده است، امکانپذیر خواهد بود. بی شک برسازی نظم نوین توسط پیامبر اسلام با عبور از نظمی هژمونیک صورت گرفته است. تحولات بنیادین فکری و عینی که در این میان رخ داده در عبور از گذشته و غیریت سازی با آن بوده است.
تلاش درتحول نظام ذهنی وعینی مسلط، همراه با نزاعهایی در جامعه صورت گرفته است. پیروزی و نهادینگی نظام نوین به نفی فکری گذشته منجر نمیشود؛ بلکه گذشته با تمام بنیانهای فکری آن در بستر جدید از طریق خیال اندیشی نهادینه در عقلانیت انسان، بازاندیشی و باز تولید میشود. این تداوم گذشته در وضعیت جدید، خود را به صورت چالش و بحران در تحولات بنیادین جامعه نوبنیاد، نمایان میسازد.
از این چشم انداز، باید با بازگشت به دوران پیشااسلامی در عصر باستان متأخر (Laty Antiquity) و توجه به شرایط ذهنی و عینی آن دوران ظهور دین جدید اسلام و تأثیر آن بر مناسبات سیاسی و اجتماعی را فهم نمود. نهادینگی اسلام به مثابه دین و تاثیرگذاری آن به صورت ایده حاکم بر خیال اندیشی دینی را اززاویه رخدادها باید تحلیل شود. واقعه شهادت حسین بن علی، حادثه مهمی بود که در نتیجه نزاع معادلات قدرت بوقوع پیوسته است. توجه به این رخداد از دو منظر تاریخی و فکری ما را با شرایط عینی و حقیقی وقایع آشناتر میکند. این حادثه در طول تاریخ تحت تأثیر شرایط ناشی از شکست و ناکامیها در نزاعهای سیاسی، به حادثه بُعد اساطیری و غلو آمیز داده است.
تاریخ و تاریخ اندیشه، فرصت بازاندیشی و اسطوره زادایی از حوادث تاریخی را بوجود میآورد. شهادت حسین بن علی با توجه به اهدافی که در خود داشته و مسیری که پیموده از مضامین و غایات متعالی برخوردار بوده است که هیچ نیازی به غلو و اسطوره سازی ندارد. دوران عقلانیتی که جوامع مسلمان بر اثر مدرنیته تجربه میکنند، با بازخوانی بسیاری از حوادث و رخدادها به صورت حقیقی و بدور از ذهنیت شکست خورده، میتواند مضامین و اهداف متعالی موجود در این رخدادها را به آموزهای عملی در زیست مسلمانی تبدیل سازد.
گذار از خیال اندیشی بُتپرستانه و نظم حاکم آن
محمد بن عبدالله در جامعهای رسالت دینی و اخلاقی خود را عرضه داشت که در میان دو تمدن بزرگ در شرق و غرب خود محصور بود. تحولات فکری و عینی در این دو تمدن فرصت توجه به خویشتن خویش و باورهایی که ذهنیت عرب را به خود درگیر ساخته بود را مهیا کرد. امپراتوری روم در نزاع طولانی میان بت پرستی، یهودیت و آیین مسیحیت، نظم جدیدی را شکل میداد.
مسیحیت در فرآیند گسترش، چشم انتظار ظهور منجی و موعود آخر الزمان بود. همسو با آن در بخش شرقی دیانت زرتشتی که تاریخ را به صورت افسانهای به چهاردوره سه هزار ساله تقسیم میکردند در دوره سه هزار ساله آخر و در سالهای انتظار منجی آخر الزمان، سوشانت بودند. شبه جزیره حجاز در میان این دو تمدن به دلیل شغل تجارت مردمانش در رابطه عمیق با آن سرزمینها بود. تجارت تنها به داد و ستد کالا منتهی نمیشد؛ بلکه بر بار شترها، همراه کالاها! ایدههای فکری و فرهنگی و تأثیرپذیری از این دو تمدن را به همراه داشته است.
جامعه مرکزی مکه در میان دیگر شهرها به دلیل وجود کعبه و دین ابراهیم، اهمیت خاصی یافته بود. موسم حج، اهمراهجتماع بزرگ آیینهای دینی بر حول کعبهوو تجار بزرگ بود. داد و ستد فکری و فرهنگی در ایام حج به اوج خود میرسید؛ زیرا به رسم عرب، در حاشیه بازارهای تجاری، مراکز فرهنگی قرائت شعر و روایت داستانها و حماسههای ملل دیگر برپا میشد. این امر فرصت توجه به خود داشتهها با توجه به دادههای فرهنگی ملل پیرامون سرزمین عرب، بوجود میآمد. غسانیان و ارتباط عمیق آنان با رومیان و عربهای حیره تحت حاکمیت شاهنشاهی ساسانی، مهمترین دروازههای ارتباطی قبایل عرب در شبه جزیره حجاز با این دو امپراتوری بودند.
مردمان عرب در سرزمینهایی چون مکه، یثربی و طائف و … تحت تأثیر این ارتباطات و تحولات فرهنگی که در آن سرزمینها وباجود داشت، پرسشهای زیادی نسبت به باورها، ارزشها و حتی آیینهای دینی خود روبرو میشدند. نمود گروههای جوانمرد و عیار برای دفاع از مظلومان در منطقه مکه در صد ساله اخیر منتهی به اسلام، که پیامبر اسلام خود یکی از از این گروهها را شکل داده بود، نشانهای از تأثیرپذیری از فرهنگ ملل دیگر و آغازمواجه انتقادی با فرهنگ غالب بود. تلاش برای ایجاد فرهنگ کتابت و غلبه بر فرهنگ شفاهی و نگارش عربی با رسم الخط سریانی و نیز گسترش آیینهای توحیدی از یهودیت، مسیحیت تا مانویت و مزدکی در میان قبایل عرب، گواه بر ایجاد شک و ترک در باورهای یقینی عرب بود. (maecheak cook;2024:49_53)
آمادگی ذهنیت عربی، بر پذیرش تغییر، امری بود که در طبقه متوسط روبه پایین جامعه پیدا شده بود؛ اما در میان طبقه اشراف و گروه حاکم این نیاز به تغییر وجود نداشت. لذا در کنار رواداری در مقابل باورها و اعتقادات در طیف حاکم، در مقابل هرگونه تغییر بنیادین در پندار اجتماعی و ساختار قدرت متکی به آن مقابله میکردند. در منابع تاریخی ما روایتهایی دال بر ظهور مدعیان پیامبری در شبه جزیره حجاز بودیم، مانند خالد بن سنان العبسی که به خدای یگانه، ترک عادت واره های زشت میان عرب، چون میگساری و اقامه عدل و صلح تاکید داشته است. (ابن کثیر، ج ۱، ۲۱۱: ۲۰۰۴)
این خود نشانهای دال بر آمادگی ذهنی مردمان عرب برای پذیرش امر نو بوده است. در چارچوب چنین بستر اجتماعی، محمدبن عبدالله با شخصیت قوی و توانایی فکری، در مقام پیامبری صاحب رسالهای اعتقادی و اجتماعی در مکه ظهور کرد. این در زمانی بود که جهان پیرامون شبه جزیره حجاز و به تبع آن جهان زیست عرب، چشم انتظار موعود و منجی آخر الزمان بودند. (قرآن مورخان)
محمد در مکه مناسبات اجتماعی و قدرت سیاسی حاکم را مورد نقد اساسی قرار داد. نتیجه این کنش اصلاحی، واکنش تند حاکمیت مکه و طبقه اشراف بود؛ زیرا تغییر در بنیانهای اجتماعی و سیاسی به مثابه دگرگونی در اصول قوام بخش ساختار نهادینه حکومت است. این ساختار متکی به منافع و مصالحی طبقات گوناگون عرب، ذهنیت آنان بدان خو گرفته بود. ساختار قدرت مکه، پیش از اسلام، محصول ثروت و ایدئولوژی بُت پرستی بود که ذهنیت عمومی و مخیال دینی تودهها را شکل میداد. این مؤلفهها به مثابه لازم و ملزوم هم به تولید قدرت میپرداختند.
در این روند، پیامبر اسلام در مقام مُصلح اجتماعی، ارزشها و هنجارهای برسازنده خیال اندیشی دینی یا ذهنیت عمومی را مورد نقد و نفی قرار داد؛ یعنی اصول برسازنده قدرت و مشروعیت ساز آن، از جانب محمد مورد واسازی قرار گرفت. واکنش شدید حاکمیت مکه بر علیه محمد و پیروانش را باید در این چارچوب مورد توجه قرار داد. سقوط نظامهای متکی به تجارت و سرمایه، تأثیر مضاعفی بر جامعه خود و پیرامون آن داشت. لذا با اعلام رسالت محمدی، دو قدرت پیرامونی ساسانیان و رومیان، تحولات مکه و شبه جزیره حجاز را پیگیری میکردند.
در منابع سریانی که در شهر حیره تابع حاکمیت ساسانی و منطقه جنوبی شام تابع رومیان، ساکن بودند، ظهور شاه جدید در میان ساراسن (عرب) را گزارش میدادهاند. (Tommas tesei;2023:105) آنان با اشاره به شیوه محمد در مواجه با قدرت حاکم از یک سو و تنظیم مناسبات قدرت خود با دو قدت پیرامونیواز سوی دیگر، او را فراتر از ساختار قبایلی و ملوک الطوایفی نمیدیدند. آنان با اصطلاح شاه ساراسن، ساختار حکومتی مبتنی بر فرد فرهمند را در حکومت مدینه میدیدند. (John.v.Tolan;2002:89)
محمد در گذار از دوران پیشا اسلامی، با اطلاق صفت جاهلیت به آن دوران، بر غیریت سازی با آن و ایجاد نظم نوین تاکید داشت. اما از آن جهت که رویکرد محمد در مقام حاکم، اصلاح طلبانه بوده است؛، رویکرد نفی کامل فکری و فرهنگی عرب را در پیش نگرفت؛ بلکه با پذیرش بسیاری از ارزشها و هنجارهای پیشا اسلامی، از گسست کامل دو دوره و غیریت سازی کلی جلوگیری کرد. این امر، ارزشهای و هنجارهای عربی را در خیال اندیشی عرب مسلمان زنده نگه داشت.
پذیرش مشرکین مکه و رهبران آنان، چون ابوسفیان را از منظر این خیال اندیشی باید مورد توجه قرار داد. محمد حاکم سیاسی مسلمانان، نمیتوانست ابوسفیان و توان سیاسی نهادینه در مکه را نادیده بگیرد؛ لذا در فتح مکه با عفو از آنها، وجودشان را به مثابه نیروی سیاسی بالقوه در جامعه نوین مسلمانان پذیرفت. این طیف نیز با مشارکت در کنش سیاسی جامعه نوین اسلامی، این پذیرش را تأیید کردند.
با شناختی که محمد از جامعه مکه و پیرامون آن داشت، امکان گسست کامل در خیال اندیشی عربی و برسازی مخیالی دینی نوین را ناممکن میدید؛ زیرا عادت واره های عربی، مبتنی بر باورها، ارزشها و هنجارهایی بوده که شخصیت انسان عربی برمی ساخت. حال محمد در مقام پیامبر یا مُصلح اجتماعی با انسان عربی متکی به عادت واره های هویتی، روبرو است. این امر باعث میشود تا محمد در تکوین و حتی تدوین جامعه نوین مسلمانی، از بنیانهای اصیل عربی بهره لازم را ببرد.
به طور مثال در باور عربی، زن شخصیت در خدمت مرد و عامل پیشبرنده خدمات در جامعه است. این شخصیت، امکان برابری و یکسانی در حقوق و جایگاه اجتماعی با مرد را حتی در دوران اسلامی نداشت؛ از این رو محمد با تمام قابلیتها و توان تغییرسازی اجتماعی، زن را از نقطه هیچ و عدم برخورداری از شان انسانی به موقعیت درجه دوم در جامعه مسلمانی ارتقاء بخشید. این روند، میبایست از سوی دیگر رهبران امتداد مییافت؛ اما به دلیل اهمیت یابی ارزشهای برسازنده شخصیت عربی در بستر اسلامی ادوار بعدی، بسیاری از مسائل بنیادی در جامعه مسلمانی متوقف و بُعدی ایستاد پیدا کرد. این هماوردی خیال اندیشی عربی در کنار مخیال اندیشی دینی اسلامی سبب تعارضهای بنیادین در جامعه مسلمانان شد که به صورت عینی، پس از فوت پیامبر اسلام و در چارچوب جانشینی و خلافت خود را نشان داد. تاریخ اسلام بعد از پیامبر، تاریخ چالشها و بحرانهای ناشی ازهماوردی این دوگانه است که با گسترش اسلام به سرزمینهای دیگر، نمود مضاعف پیدا میکند.
نمود عینی تعارض خیالاندیشی عربی و اسلامی در چارچوب حاکمیت سیاسی
با پیروزی مسلمانان در واژگونی ساختار سیاسی حاکم بر ذهنیت و عنیت عربی و گسترش نظام نوبنیاد در سرتاسر شبه جزیره حجاز، مناسبات قدرت در شبه جزیره حجاز، مرکز گرا شد. ساختار اجتماعی متکی به کاستهای طبقاتی مبتنی بر نسب به نظم برابری خواه مبتنی بر عقیده تغییر کرد.
انصار و مهاجر، مومنان و غیر مومنان، صاحب کتاب و مشرک، در میان خود مسلمانان به صحابی و تابعین و بعدها موالی بافتواجتماعی را تقسیم بندی میکرد. اگر در پیش از اسلام، عامل ثروت و قدرت همزاد بودند، در ساختار حکومت مسلمانان، همراهی با پیامبر به عنوان صحابی، مؤلفه قدرت ساز شد. با تمام این تغییرها، ذهنیت عربی با تمام مؤلفههای آن در مخیال اجتماعی انسان عرب مسلمان به صورت مغلوب وجود داشت. لذا در سالهای منتهی به فتح مکه که مسلمانان به قدرت خود در تسخیر فکری و عملی شبه جزیره واقف شده بودند، چالشهای اولیه میان این دو مخیال اجتماعی را در جناح بندی سیاسی مسلمانان را میتوان دید.
درصلح حدیبیه که مسلمانان به خواستههای مشرکین مکه تن دادن، عوامل شوکت و هیبت ساز عربی که دربخشی از مسلمانان قوی میبود، متعرض محمد شدند، که چرا در اوج قدرت با خواستههای طرف ضعیف، مماشات کرده است؟ در روایتهای تاریخی نقل شده، عمر بن خطاب از شدت خشم، تردید خود را به جایگاه نبوت محمد بیان کرده است. وی بیان میدارد که اگر تا اکنون به پیامبری محمد شک داشتم با این رفتار محمد به یقین رسیدم. (ابن قتیبه، ۱۶۸: ۱۹۳۴) این برخورد، نتیجه تعارض مؤلفههای برسازنده خیال اندیشی است که داشتههای گذشته با مؤلفههای جدید را در ناهماهنگی کامل قرار میدهد.
آیا محمد در جایگاه شیخ الشیوخ عرب در مواجه با مسائل بنیادین باید رأی و نظر دیگران را مورد توجه قرار دهد؛ یا محمد حاکمی فرهمند با موقعیت پیامبری است که لازمه آن اطاعت و تبعیت است. از این رو در حوادث منتهی به فوت پیامبر، اطاعت و عدم پیروی از محمد، مسئله بحران ساز شده بود؛ در عین حال جریانهای سیاسی مخفی در پوشش اعتقادی، برای کسب قدرت بعد پیامبر سربر آوردند.
عدم اطاعت در پذیرش فرماندهی اسامه بن زید، چالش امامت نماز در روزهای آخر عمر محمد، دیداری که در آن پیامبر خواستار نگارش وصیت نامه شده بود و عمر بن خطاب با بیان الفاظی ناخوشایند، مانع از نگارش آن شده را باید در چارچوب تضاد ارزشها و باورهای موجود در خیال اندیشی انسان عرب_ مسلمان از یک سو و تنظیم مناسبات قدرت بر پایه این دوگانگی در مخیال اجتماعی انسان عرب مسلمان از سوی دیگر مورد توجه قرار گیرد.
با فوت پیامبر اسلام، اولین جرقه علنی هنجارهای عربی پیشا اسلامی در بستر اسلام با سقیفه و انتخاب جانشین نمایان میشود. این در زمانی نمود مییافت که خاندان محمد به مراسم کفن و دفن پیامبر مشغول بودند. سقیفه، بوسیله انصار آغاز شد. اهل یثربی که در نزاع طولانی خانمان سوز اوس و خزرج، محمد را دعوت کرده بودند، خود را محق به جانشینی و کسب قدرت، پس از او میدیدند. حضور مهاجرین با رهبری افرادی از قریش، چون ابوبکر و عمر در چارچوب تضاد منافع در کسب قدرت نمایان شد. (طبری، ۱۳۶۲، ج ۳، ۲۸۸)
اگر به گزارشهای مطرح در باب سقیفه توجه کنیم، استدلالهای دو طرف در کسب قدرت، با تکیه به اندوختههای فکری و فرهنگی عربی پیشا اسلامی در حال رد و بدل است. این که انصار بر شهر و دیار خود و پناهندگی به محمد و این که محمد از لحاظ مادری و مادربزرگ خزرجی است و مهاجرین اظهار میدارند که عرب به ریاست غیر قریشی اجماع نمیکند و مسائلی از این نوع، خیال اندیشی عربی در عرصه قدرت را نمود میبخشد. این در حالی است که این استدلالها مطرح میشد، فردی از انصار در پاسخ به حرفهای مهاجرین و به خصوص ابوبکر این مسئله را مطرح میکند که اگر عرب بر غیر قریش اجماع نمیکند، پس چرا بخشی از قریش که همانا خاندان پیامبر و در رأس آنان علی و عباس عموی پیامبر غایب هستند. (همان، ۳۲۱) امری که در تزاحم منافع قدرت به رویارویی میان انصار و مهاجر میشود.
سقیفه بنی ساعد در تعیین جانشین پیامبر، نقطه عزیمت جدید مسلمانان در تکیه به بنیانهای ارزشی پیشااسلامی در خیال اندیشی عربی بود. در این بستر تلاشهای بسیاری صورت میگیرد که ارزشهای گذشته در بستر جدید بازاندیشی و بازخوانی شوند. به طور مثال، آن گاه که در تقسیم غنائم و برخورداری از بیت المال مفهوم عدالت که همزاد برابری بود، به ناهمترازی در برخورداری از مواهب بر پایه جایگاه و نقش افراد در همراهی با پیامبر تغییر میکند.
در زمانی که علی بن ابیطالب در مقام خلیفه تلاش میکند، در مقابل روند آغاز شده از سقیفه ایستادگی کند، با فشار اجتماعی روبرو میشود. آن چه علی بن ابیطالب را در مقام حاکم، فردی متفاوت در حوزه تفکر از دیگر یاران پیامبر جلوه میکند را باید در مؤلفههای برسازنده خیال اندیشی دینی جستجو کرد. علی شخصیت برساخته در مکتب محمد و متکی به مخیال دینی اسلام است. اما در مقابل بسیاری از صحابه پیامبر حیات دوگانه پیشا اسلامی و اسلامی را درک کرده بودند؛ شخصیت آنان بر پایه مؤلفههای بنیادین مخیال اجتماعی عربی و اسلامی شکل گرفته بود. از این رو، بسیاری از تعارضها و دوگانگیهای شخصیتی موجود در یاران پیامبر اسلام را در علی و خاندانش نمیتوان دید. در آغاز تحول در معادلات قدرت در سقیفه بنی ساعده، شخصیت غایب اصلی، علی و خاندانش بودند.
علی اگرچه در طول خلافت ابوبکر، عمر و عثمان در مقام مشاور با آنان همراهی میکردی؛ اما در اساس نقش منتقد مُصلح را برای خود حفظ کرد. این نقش در ایام خلافت عمر و عثمان پُر رنگ تربوده است؛ زیرا در این دوران تلاش برای نهادینه سازی ساختار حکومتی نوین با تکیه بر پشتوانههای ایدئولوژیکی صورت میپذیرفت. لذا علی به مثابه جریان اقلیت در ساختار قدرت، موقعیت انتقادی را برای خود حفظ کرد. در دستورالعملهای حکومتی، بخشنامهها و احکام قضاوتی، علی از منظر خیال اندیشی دینی اسلامی اصولی، به نقد سیاستهای متکی بر همسازی خیال اندیشی عربی و اسلامی میپرداخت.
در دوران خلافت عثمان به دلیل نمود عینی این همسازی خیال اندیشی با اولویت ارزشهای عربی بر اسلامی، علی در عرصه کنش سیاسی فعالتر، منتقدتر شده بود. او در عین مشورت به خلیفه سوم، او را نسبت به سیاستهای در حال اجرا از سوی اطرافیان برحذر میداشته است. برخورد علی با بعضی از سیاست پیشگان اموی در زمان عثمان، تضاد میان مخیال اسلام اصولی با سیاستهای متکی بر خیال اندیشی عربی _ اسلامی را بیشتر کرد. قتل عثمان و روی کار آمدن علی به عنوان خلیفه چهارم، فرصت سازماندهی به جریان متکی به خیال اندیشی عربی_ اسلامی ذیل پیراهن عثمان مهیا شد. دوران خلافت علی بن ابیطالب، عرصه رویارویی این دو رویکرد در عرصه سیاسی در ساختار حکومت مسلمانان بود. این دو رویکرد، بعد از فوت پیامبر، امکانات لازم برای صف بندی مواضع خود پیدا کرده بودند.
حال در جریان خلافت علی، هنگامه رویارویی عینی و تثبیت موقعیت سیاسی هر دو سو بود. شهادت علی بن ابیطالب، جریان غالب مبتنی بر مخیال اصولی را در حاشیه قرار داد. این فرآیند با صلح حسن بن علی با معاویه به نقطه پایان حضور مخیال دینی اسلامی در چارچوب قدرت بود. (فیلیپ حتی، ج ۲، ۱۲۵: ۱۹۴۹)
معاویه با کسب قدرت، در مقام حاکم مسلمانان، آرزوی پادشاهی عربی پیشااسلامی را در بستر اسلام، برای نحله بنی امیه از قبیله قریش فرآهم آورد. معاویه خلافت مسلمانان را که متکی بر خیال اندیشی دینی اسلام بود را همساز با ارزشهای عربی کرد و آن را به سلطنت زمینی برای مسلمانان تبدیل کرد. در این سلطنت، حاکم تنها به ارزشها و باورهای دین اسلام متکی نیست؛ بلکه او جامع تمام تفاوتها، غیریت ها و متحد کننده جامعه متکثر است. این الگو درساختار خلافت وجود نداشت.
علی بن حسین مسعودی در کتاب مروج الذهب در گزارش از احوال معاویه بن ابوسفیان بیان میکند که او بسیار به الگو حکومتی ایرانیان در جمع تفاوتها و اتحاد میان آنها نظر داشته است؛ از این جهت در ساعاتی از روز به مطالعه و جمع اطلاعات در باب حکومت ایرانیان در عصر ساسانی مشغول بوده است. (مسعودی، ج ۲، ۳۱: ۱۳۹۶) این گرایش در پندار عربی پیشا اسلامی، تحت تأثیر مناسباتی که از سوی حاکمان حیره در میان قبایل عرب ترویج میشده است. لذا بستر از رویارویی فکری در میان مسلمانان بوجود میآورد.
معاویه بن ابوسفیان، از جایگاه و موقعیت یک اشراف زاده عرب که در دوران پیشا اسلامی، لوازم بایسته برای نخبگی از دانش و توانمندی به نگارش زبان عربی، شعر و اطلاعات عمومی برخوردار بود. در دوره اسلامی از این توانمندی استفاده کرد تا در ردیف کاتبان وحی قرارگیرد. لذا در توجه به منظومه اطلاعات مطرح در متون مسلمانان سنی، او را در ردیف فقهها صاحب رأی و راوی حدیث قرار میدهند.
این جایگاه در زمانی که نزاع بر سر قدرت را از موضع مخیال عربی در بستر اسلامی وارد کرد، گروهی از صاحب نظران مسلمان در مقام تأیید او در مقابل علی بن ابیطالب برآمدند. این امر ناشی تصویری بود که معاویه در میان صحابه پیامبر برساخته بود. زمانی که حسن بن علی با معاویه رو در رو شد؛ معاویه از موضع جایگاه و موقعیت قدرتمند در میان صحابه با حسن بن علی روبرو شد. (ابن اثیر، ج ۲، ۳۵۴: ۲۰۱۲)
سیاستهای متکی به خیال اندیشی عربی در بستر اسلامی توسط بنی امیه، از دوران خلافت عثمان شروع شده بود و با پیروزی معاویه به اوج خود رسید. در این رویکرد سیاسی، عرب گرایی، مؤلفه اصلی بود که در مواجه با مسلمانان غیر عرب اعمال میشد. هدف یکدست سازی جامعه بر پایه عربیت بود. عاملی که در عصر پیشا اسلامی، جامعه قبایلی در شبه جزیره حجاز بر آن استوار میشد. در این راستا، بنی امیه برای تحکیم موقعیت خود در شام به کارگزاران عرب از قبایل یمنی در ساختار حکومتی دیوانی گرایش یافتند.
بخش بزرگی از نو مسلمانان غیر عرب، ایرانی بودند و با توجه به خودآگاهی فرهنگی که در میان آنان بود به همرنگی هویتی تن در ندادند؛ یعنی بنی امیه شرایطی را بوجود آوردند که برای ورود به قدرت، پذیرش هویت عربی را شرط لازم قرار داده بودند. از این رو بسیاری از سرزمینهای چون مصر و شمال آفریقا و بلاد شام در موقعیت پذیرش هویت عربی برآمدند. سرزمین ایران در این چارچوب با نام موالی و تحت قیومیت نامهای بزرگ افراد عرب به زندگی ادامه دادند. با این سیاست، خطر نفوذ ایرانیان و کسب قدرت آنان که از سوی دیوانیان یمنی به بنی امیه گوشزد میکردند، دفع شد.
خطر بعدی که سلطنت نوبنیاد عربی در بستر اسلامی، امویان را تهدید میکرد، خاندان پیامبر بودند. معاویه که با این خط فکری در زمان علی بن ابیطالب جنگیده بود؛ همواره این خاندان را به عنوان خطر بزرگ، برای خود در نظر میگرفت. از این جهت با مدارا و اهمیت دادن به سران بنی هاشم از حسن و حسین بن علی و برادرانشان و دیگر اعضای خانواده، آنان را در موقعیت محسبات سود و زیان متوجه جامعه مسلمانان قرار میداد تا از اقدام مستقیم و مخالفت با بنی امیه جلوگیری کند. اما بهر صورت در این چارچوب، جامعه شکافهای متقاطع و متراکم متکی به خیال اندیشی عربی و اسلامی را به صورت پنهان در خود استمرار میبخشید. بی شک معاویه در روزگار حکمرانی، نسبت به عدم تحریک این شکاف و فعال سازی آن به صورت جنبش مخالف، مراقبت میکرد.
تعارض بنیانهای خیالاندیشی عربی _ اسلامی و شهادت حسین بن علی
با روی کار آمدن یزید بن معاویه، رویکرد سیاست ورزی معاویه مورد عدول قرار گرفت. یزید، تمام مؤلفههای مخیال عربی پشااسلامی را به مواجه مستقیم با خیال اندیشی دینی اسلامی نوبنیاد سوق داد. روندی که با نفوذ آرام در همسازی خیال اندیشی عربی و اسلامی از عصر عثمان بن عفان خلیفه سوم آغاز شده بود و در دوره معاویه به اوج خود رسیده بود را یزید به رویارویی مستقیم و عملی کشاند. سفارشهای معاویه به پسر در عدم تحریک شکافهای متقاطع جامعه، چندان تاثیرگذار نبود؛ زیرا ذهنیت یزید بر پایه شکست و افول از عصر طلایی عربی به دوره اسلامی بنا یافته بود. در دوره اسلامی تمام معیار شوکت ساز عربی روبه افول گذاشته بود.
حال با کسب قدرت و اعتلای بر ذهن مسلمانان، آنی برای شفافیت و بازگشت گذشته در حال پیدا شده بود. لذا با فوت معاویه و تکیه یزید به اریکه قدرت، شکافهای میان مسلمانان علنی شدند. در گام نخست، اخذ بیعت از سه شخصیت مهم و تأثیر گذار مسلمانان را در دستور کار قرار گرفت. معاویه در وصیت موءکد به یزید، در صورت عدم بیعت آنان، اصراری بر اخذ بیعت و برخورد با آنها نداشته باشد. حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر سه شخصیت مدنظر معاویه بودند. این سه بر اساس روایتهای تاریخی با عناوینی چون ((حبر المسلمین، معتمد القریشین)) دانایان و بزرگان قریش و مسلمانان از آنان یاد میشد. عبدالله عمر اهل هرگونه درگیری نبود؛ اما حسین بن علی و عبدالله بن زبیر برای خود در میان مسلمانان جایگاهی قائل بودند.
لذا سخن حسین بن علی که اظهار داشته، ((مثلی لا یبایع مثله، کسی چون من با شخصیتی چون یزید بیعت نمیکند)) از موضع تعارض خیال اندیشی بود که هر یک از آنان بر آن تکیه میکردند. حسین بن علی میراث دار افکار مبتنی بر خیال اندیشی دینی برساخته محمد بن عبدالله بود. او این مسیر را در پس از فوت جدش محمد، در حکومت پدرش علی بن ابیطالب و برادرش حسن بن علی متجلی میدید. لذا با تکیه بر عهدنامه صلح با معاویه، امر جانشینی و خلافت را به سبکی که ترتیب داده شده بود، قبول نداشت. عبدالله بن زبیر نیز از جایگاهی که خالهاش عایشه بنت ابوبکر و همسر پیامبر در میان مسلمانان داشت و پدرش به عنوان صحابی پیامبر، مدعی رهبری مسلمانان بود. این موقعیت، مانع از آن میشد تا او نیز با یزید از در بیعت در آید.
یزید، عدم بیعت این دو شخصیت متنفذ میان مسلمانان را به فرصتی برای رویارویی دو عقلانیت مبتنی بر پندارهای عربی و اسلامی تبدیل کند. عبدالله بن زبیر در جریان رویارویی با لشکر یزید، معتکف کعبه شد. یزید دستور حمله به کعبه و به منجنیق بستن آن را داد؛ تا عبدالله بن زبیر و یارانش را از آن خارج سازد. این در حالی بود که بر پایه آموزههای دینی و حتی عربی پیشااسلامی، کعبه تا مسافتی از پیرامون آن از قبل از اسلام با عبارت حرم معرفی میشد. حرم، مکانی امنی است که در صورت پناه گرفتن مجرمان، امکان جنگ و خونریزی در آن وجود ندارد. یزید در حمله به ساحت کعبه، با نماد دینی که مخیال عربی بدان وابسته بود، حمله کرد.
یزید ذهنیتی مملوء از کنیه برآمده از شکست عظمت پیشا اسلامی خاندانش بود؛ لذا با حمله به کعبه و دیگر نمادها، در صدد اخذ انتقام بود. یزید با حمله به شهر مدینه، واقعه حُره را رقم زد. این شهر هم بخاطر مرکزیت حکومت پیامبر و هم مسکن یاران و دانایان مسلمان از جایگاه خاصی برخوردار بود. حمله به این شهر با آزادی عمل لشکریان در قتل، غارت و تجاوز در نوع خود بی نظیر بود. در نهایت شهادت حسین بن علی بود.
جمع این سه واقعه، گواه علنی انتقام یزید از نمادهای اسلامی بود. قرائت ابیات شعر عربی که در مسجد اموی در جمع اسرای کربلا و بزرگان و عامه مردم شام خوانده، با این مضمون، ای کاش پدرانم گه در بدر کشته شدند، شاهد میبودند و نالهها و جزع اینان را از شمشیر میشنیدند. پس شاد باش میگفتند و یزید را بر بغلش تحسین میکردند. آن قدر از بزرگان و سادات آنان کشتیم تا با کشته شدههای بدر برابری کند.
بنی هاشم با ملک و پادشاهی بازی کردند و الا نه خبری از سوی اله آمد و نه وحی نازل شد. من از تبار خندق نیستم، اگر کینهام را از آن پیامبر و آن چه انجام داد، نگیرم. (طبری، ج ۷، ۳۸۳: ۱۳۶۲) این ابیات در منابع متواتر بسیاری از زبان یزید در آن مجلس نقل شده است. شعر از آن یزید نیست؛ اما انتخاب شعر برای قرائت در چنینی جلسهای با دقت انتخاب شده است. این شعر مخیال عربی آغشته به خوی انتقام از شکست پس از شوکت و بزرگی را به خوبی نشان میدهد. یزید از موقعیت عقلانیت شکست خورده، در لحظهای از تاریخ، روند نفوذ آرام خیال اندیشی عربی در بستر اسلامی را به انجام این سه حادثه، علنی میکند.
در تحلیل واقعه کربلا باید به نکاتی توجه کرد؛ حسین بن علی از پایگاه خیال اندیشی دینی محمدی، نمیتوانست با یزید بن معاویه بیعت کند؛ لذا هنگامی که اختلافات علنی شد، جناح بندی و صف آرایی مبتنی بر پایگاه فکری آشکار کرد. (از توجه به سخنان متداول در نزد روضه خوانان باید عدول کرد. حسین بن علی از مکه فرار کرد و نه در کربلا ملتمس آب، او با علم به جایگاه یزید و بیعتی که در پشت سر خود داشت، اختلاف دو مخیال اجتماعی در لحظه حساس تاریخی را آشکار کرد.) یزید بیعت مسلمانان را به مثابه خلیفه مسلمین در پشت خود داشت. از این موضع، حسین بن علی را تحت فشار بر بیعت قرار داد.
حسین بن علی نیز یزید را نمیتوانست به عنوان خلیفه مسلمانان پذیرش کند؛ روندی که معاویه برای اخذ بیعت برای یزید طی کرده بود، بر خلاف آموزههای عربی و اسلامی بود. معاویه از موضع حاکم بلا فصل و قدرتمند، بیعت نخبگان و بزرگان مسلمانان را برای یزید اخذ کرد. حال پرسش این است که اگر معاویه فوت میکرد و بعد از مرگش بزرگان مسلمانان به صورت آزاد تن در بیعت یزید میدادند. یزید از لحاظ شخصیت و وزانت اجتماعی، اولویتهای کسب این منصب را نداشت. معاویه با علم به این موضوع در زمان حیات خود برای استمرار حکومت در خاندانش، بیعت را اخذ کرد. حسین بن علی این امر را بدعت در سنت حکومت ورزی خلفای راشدین میدید.
در این شرایط که نزاع حسین بن علی با یزید نقل تمام مجالس و محافل مسلمانان شده بود، گروهی از پیروان سابق علی بن ابیطالب و حسن بن علی در کوفه و عراق، نامههای همراهی و کمک به حسین بن علی بر بازگرداندن حکومت به مجرای درست آن نوشتند. کوفه، مرکز حکومت علی بن ابیطالب بود. علی با علم بر مناسبات حسنه میان اهل عراق با ایدههای فکری خود، مرکز حکومتی خود را به کوفه انتقال داد.[1]
اکنون که یزید مواجه میان دو عرصه خیال اندیشی عربی و اسلامی را آغاز کرده بود، اهالی عراق متضرر از سیاستهای بنی امیه در عرب گرایی و غریت سازی مبتنی بر موالی را با تکیه بر حسین بن علی، خواستار مقابله شدند. یزید با انتصاب عبیدالله بن زیاد به حکومت عراق، برخورد شدیدی را با سران قبایل در آن منطقه، قبل رسیدن حسین بن علی آغاز کرد. لذا هنگامی که حسین بن علی به عراق و کربلا رسید، عبیدالله بن زیاد، جو رعاب و خشونت را چنان حاکم کرده بود که امکان اطلاع به حسین بن علی از اوضاع کوفه را سلب کرده بود.
یزید از موقعیت خود به عنوان خلیفه مسلمین، دستور مقابله و جنگ با حسین را صادر کرد. در تأیید دستور یزید بن معاویه، بسیاری از بزرگان مسلمان در مدینه و شام، دستور جنگ با حسین بن علی را توجیه شرعی کردند. آنان بیان میداشتند که یزید بن معاویه خلیفه بر حق مورد بیعت عامه و خاصه جماعت مسلمانان است. او بیعت بسیاری از علماء و فقهای مسلمان را در پشت سر خود دارد. این حسین بن علی است که با شکاف در صفوف مسلمانان بر علیه خلیفه مسلمانان قیام کرد است. از این رو حسین بن علی را خارج از صفوف مسلمانان، خارجی، بیعت شکن و کافر قلمداد کردند؛ از این جهت او و کسانی که از او تبعیت کنند بر پایه آموزههای دین مُبین و سنت نبوی خارج از صفوف مسلمانان، کافر و مهدور الدم هستند.
یزید بن معاویه که با کسب قدرت به رویارویی دو فکر متکی به خیال اندیشی عربی و اسلامی مبادرت کرده بود با بهره گیری از امکانات بالقوه و بالفعل آموزههای اسلامی و سنت نبوی بر علیه خیال اندیشی دینی اسلام محمدی و نماینده آن حسین بن علی بکار بست. واکاوی سخنان یزید بن معاویه، پس از حادثه کربلا و در هنگام اسارت خاندان بنی هاشم در مسجد اموی دمشق و دیگر مکانها که توسط تاریخ نگاران نقل شده، نزاع میان دو خیال اندیشی عربی و اسلامی و پیروزی خیال اندیشی عربی با شهادت حسین بن علی را نمایان میسازد.
نتیجه
در جریان تحول جوامع بشری از طریق انقلاب، تلاش میشود تا با ایجاد گسست و غیریت سازی با گذشته، نظام فکری و ساختاری نوین را شکل گیرد. محمدبن عبدالله در ابتدا در مقام پیامبری، روند اصلاح فکری و رفتاری مردم عرب در مکه و شبه جزیره حجاز را در پیش گرفت؛ اما در روند اصلاحات، قدرت نهادینه در مکه به مقابله با او و دین جدیدش برخاست. نتیجه این رویارویی، تغییر در تاکتیک پیش برنده اهداف توسط پیامبر اسلام بود. او با مهاجرت به مدینه و تأسیس حکومت، از موضع قدرت به مواجه با نظام حاکم در مکه اقدام کرد. اما از آن جهت که محمد در مبنای کنش رفتاری، فردی مُصلح بود، از واژگونی و انقلاب بنیادین در جهان زیست عربی خودداری کرد. او در جریان نهادینه سازی آیین اسلام، بسیاری از ارزشها و باورهای موجود در خیال اندیشی عربی را پذیرفت و با مخیال دینی جدید همساز و سازگار کرد.
نتیجه این کنش اصلاحی پیامبر اسلام، رویارویی دو فکر در بستر اسلام با تکیه بر دو خیال اندیشی عربی و اسلامی بود. اگرچه بسیاری از اندیشنندان معتقدند که اسلام در بستر عربی سربرآورده، رُشد و نمو یافته است؛ اما به گواه دادههای تاریخی، پس از فوت پیامبر اسلام، تعارض ارزشها، هنجارها و باورهای فکری و فرهنگی عربی و اسلامی، به صورت شکافهای متراکم و متقاطع وجود داشته است. این شکافها، عامل اصلی تمام بحرانها در ساختار حکومت مسلمانان در صدر اسلام بوده است. آن چه محمد بن عبدالله در مقام پیامبری به جامعه عربی حجاز عرضه کرد، بر علیه آموزههای عربی متداول در جامعه بوده است. از این جهت، تزریق فکری و فرهنگی در مجاری فکری موجود و نهادینه عربی، تعارض و کشاکش فکری و فرهنگی را به همراه داشته است. عمر کوتاه پیامبر اسلام نیز همسازی و رفع تعارضها را برای برسازی ایدهای بدون تعارض از بین بُرد.
حال اگر به واقعه کربلا توجه کنیم، دره مییابیم که شهادت حسین بن علی، ریشه در حوادث پی در پی دارد که از اواخر عمر پیامبر اسلام آغاز و استمرار یافته بود. تبار این حوادث، مبتنی بر رویارویی دو مخیال اجتماعی عربی پیشا اسلامی و اسلامی است که تا قبل از روی کار آمدن یزید بن معاویه به صورت آرام در بدنه اجتماعی جهان زیست اسلامی نفوذ میکرده است. یزید این روند نفوذی را به رویارویی علنی تبدیل کرد.
امروز با توجه به موقعیتی که مسلمانان در عصر علم و عقل قرار گرفتهاند، باید با رجوع به سنت و واکاوی عقلایی این حوادث، گذشته را به چراغ پیش روی آینده تبدیل کنند. حادثه کربلا در طول تاریخ به مسائل غیر واقعی و خرافی بسیاری آغشته شده که از غایت و حقیقت آن تهی شده است. بازخوانی این حادثه و تأمل در آن، به کسب دانایی و معرفت از اقدام حسین بن علی منتهی میشود. از این رو بر حسین باید اندیشید به جای آن که بر حسین گریید، اگر روزگاری ترس از فراموشی این حادثه در غبار تاریخ وجود داشت، امروز این ترس زایل گشته است. حسین بن علی را باید به مسئلهای برای اندیشیدن تبدیل کرد. حسین مدرسه برای عبور از جهل به سوی دانایی و معرفت است. نتیجه این گذار آزادی از بند جهل و استبداد و آزادگی است.»
انتهای پیام