ایران جایزه واقعی سیاست خارجی اوباماست
به گزارش انصاف نیوز به نقل از دیپلماسی ایرانی، استفان والت در یادداشتی در فارن پالیسی نوشت:
پس از اینکه باراک اوباما، در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته برای بار دوم پیروز شد،من در یادداشتی نوشتم که انتظار ندارم او توجه خاصی را به امور سیاست خارجی معطوف کند و نباید توقع داشته باشیم که اتفاق خارق العاده ای در این زمینه، به وقوع بپیوندد. اما آیا باتوجه به تحولات اخیر ( شامل سوریه؛ احیای گفت و گوهای صلح بین اسرائیل و فلسطین و …) نیازی برای تغییر طرز تفکر من وجود دارد؟ پاسخ این پرسش هم بله است و هم خیر.
این درست است که مساله سوریه اوباما را بر آن داشته تا زمان بیشتری را نسبت به آنچه که می خواهد، در امور سیاست خارجی صرف کند، اما نباید فراموش کرد که آنچه در سوریه می گذرد در سطحی وسیع تر؛ آنچنان هم اهمیت ندارد. بله، این برای مردم سوریه و برخی از همسایگان نزدیک اش اهمیت دارد، اما سوریه به نوبه خود خیلی قدرتمند و بانفوذ نیست. در واقع آنچه که در سوریه اتقاق می افتد – پیروزی بشار اسد، خلع سلاح شیمیایی ، پیروزی معارضان، برقراری دمکراسی پایدار یا ایجاد کشور اسلامی – خط سیر سیاست های جهانی را به طور چشمگیری دستخوش تغییر نمی کند. پس حتی اگر قرارداد ژنو کار کند و من اعتبار این معامله را به اوباما و شرکای اش بدهم ( که لیاقت آن را ندارند)، باز هم من آن را در سطح دستاوردهای بزرگ سیاست خارجی ، طبقه بندی نمی کنم.
اکنون خبرهای بد. در حال حاضر، به نظر نمی رسد که تحولات بهار عربی به خوبی پیش می رود و دست کم در آینده کوتاه مدت اینچنین خواهد بود. باتوجه به اینکه اوباما از آزادی بیشتر در منطقه حمایت می کند، پشتیبانی از کودتای نظامی در مصر ، یک موفقیت برای سیاست آمریکا به شمار نمی رود. به طور مشابه، از سرگیری مذاکرات صلح بین اسرائیل و فلسطین تا زمانی که راهی برای خروج از بن بست و ظهور کشور فلسطین بادوام پیدا نشود، به منزله موفقیت نخواهد بود. چند نفر از شما حاضر هستید که 5 دلار روی چنین نتیجه ای شرط ببندید؟ درواقع همانگونه که ایان لاستیک اخیرا در نیویورک تایمز نوشت، آنچه که ما داریم یک روند صلح است که بیش از اینکه خوب باشد، بد است. در حقیقت، ایجاد صلح بین اسرائیل و فلسطین یک دستاورد بزرگ به شمار می رود ، اما احتمال اینکه این گفت و گو ها نیز به شکست برسند، بسیار بسیار زیاد است.
پس در این شرایط کجا می توان به یک موفقیت بزرگ در سیاست خارجی دست یافت؟ واضح ترین مکان روابط پردردسر آمریکا با ایران است. ایران یک کشور قدرتمند و بانفوذ است( هر چند که تهدید هایی نیز وجود دارد) و روابط مثبت بین تهران و واشینگتن می تواند به نفع دو کشور باشد. در واقع، حتی گونه ای عادی تر از رقابت – شامل به رسمیت شناختن دیپلماتیک- راه را برای غلبه بر اختلافات هموارتر می کند. به همین دلیل است که چهره هایی مانند جسیکا متیوز از موسسه کارنگی و توماس پیکرینگ ، دیپلمات سابق آمریکایی ، شرایط کنونی را یک فرصت طلایی می دانند که می تواند از آن برای حل مشکلات بنیادین با تهران استفاده کرد. همچنین به یاد داشته باشید که اوباما با شعار توافق هسته ای با ایران و برقراری روابط بهتر با تهران روی کار آمد. بخشی از شکست او در گذشته به انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری 88 مربوط می شود، و بخش دیگر به اشتباهات متعددی که کاخ سفید مرتکب شد.
اکنون رئیس جمهور جدید ایران علاقمند به حل مشکلات به نظر می رسد و پیام های مثبتی نیز ارسال کرده است. دولت اوباما نیز به این واقعیت اشراف دارد که ایران یک بازیگر مهم در امنیت منطقه به شمار می رود و نمی توان برای همیشه این کشور را کنار گذاشت. اما باوجود لزوم راضی کردن فشار داخلی و گروه تندرو در آمریکا، هیچ کس در دولت تمایلی به استفاده از گزینه های جنبشی ( شامل استفاده از زور)ندارد. به نظر نمی رسد وزارت خارجه ؛ نیروهای مسلح و آژانس های جاسوسی نیز در جهت درگیری نظامی حرکت کنند.
علاوه بر این، مفاد اصلی یک توافق هسته ای بر همگان آشکار است. این غیر واقع بینانه است که از ایران بخواهیم تمامی فعالیت های غنی سازی را متوقف کند اما این واقع بینانه خواهد بود که تصور کنیم ایران با اعمال برخی محدودیت ها در برنامه های هسته ای و دور ماندن از باشگاه هسته ای موافقت می کند. البته ایران فاصله زیادی با باشگاه هسته ای نخواهد گرفت، چرا که جمهوری اسلامی دلایل امنیتی خوبی برای پیشبرد فعالیت های هسته ای دارد( همانگونه که ژاپن و دیگر کشورها این اقدام را انجام دادند). بنابراین پرسش مطرح در مذاکرات این است که این فاصله باید چقدر باشد؟
آیا اوباما و روحانی خواهند توانست به توافقی در این زمینه برسند. نمی دانم. روسای جمهور سابق ایران و آمریکا شاید به طور نصفه نیمه؛ اما به هر ترتیب در این مسیر گام گذاشتند که با مخالفت گروه های تندرو به نتیجه نرسید. امروز ما نمی دانیم که آیا مقام رهبری به روحانی اجازه داده اند که به اندازه ای که نیاز دارد، پیش برود؟ همچنین نمی دانیم مخالفان در کنگره و گروه های تندرو تا چه اندازه بر سر راه اوباما مانع تراشی می کنند. ( برای نشان دادن سطح حماقت این گروه ها می توان به لابی آنها برای ممانعت به عمل آوردن از حضور روحانی در هتل مورد نظر در نیویورک اشاره کرد . این گروه مدعی شده اند که نباید به روحانی اجازه داد در جریان سفر به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل در این هتل اقامت کند. هدف آنها تنها از بین بردن فرصتی دیگر برای مذاکرات رو در رو است اما خوشبختانه هیچ کس به اظهارات آنها توجهی نکرده است.)
مخالفت های اخیر با اقدام نظامی علیه سوریه؛ نشان داد که آمریکایی ها هیچ علاقه ای به درگیر شدن در جنگی دیگر در خاورمیانه ندارند و این یک خبر خوب برای آنهایی است که به دیپلماسی علاقمند هستند. در عین حال این مخالفت ها نشان داد که این روزها اوباما طرفداران زیادی در کپیتال هیل ندارد و به این ترتیب هرگونه تلاش برای تعامل با ایران با مخالفت های جدی در کنگره روبرو خواهد شد. همچنین نحوه برخورد دولت آمریکا با مساله سوریه این اطمینان را ایجاد نمی کند که کاخ سفید می داند چگونه روندی پیچیده و طولانی را به نحوی هدایت کند که هم شامل مذاکره با دشمنان باشد و هم حمایت داخلی از سیاست ها را به همراه داشته باشد.
شاید این نظر من ، کوچک شمردن دولت باشد اما این چیزی است که اطلاعات نشان می دهد.
دستاوردهای سیاست خارجی دور نخست ریاست جمهوری اوباما با توجه به اکراه وی در زمینه به عمل آوردن اقدامات قاطع و مخالفت های داخلی، محدود شد. او سخنرانی های خوبی ایراد کرد و نشان داد شعور درستی دارد، اما هر بار که با مخالفت داخلی مواجه شد، عقب نشست. اگر او خواستار مشروعیتی فراتر از موضوعات مربوط به بیمه و خدمات درمانی، حقوق همجنسگرایان و احیای اقتصادی است، باید موضعی قاطع تر اختیار کند و به آن دسته از افرادی که در راه سیاست های مهم آمریکا ، مانع تراشی می کنند، توجه کمتری نشان دهد.
اگر رئیس جمهور نتواند توصیه های احمقانه تندروها – و به خصوص آنهایی که توصیه های گذشته شان بیشتر یک گرداب بوده- را نادیده بگیرد، آنگاه یک اردک لنگ بودن چه فایده ای دارد؟
انتهای پیام