خرید تور تابستان

شورش شورمندانه اندیشه ‌در برابر اندیشیدن

محسن آزموده، در روزنامه اعتماد نوشت: «از میانه دهه 1380 تا اواسط دهه 1390 خورشیدی، بساط فوکو و فوکوخوانی در جامعه روشنفکری ایران بسیار داغ بود. نه فقط بسیاری از آثار درباره او تالیف و ترجمه می شد، بلکه در محیط‌های دانشگاهی هم تمایل به او بسیار زیاد بود، در دانشکده‌های علوم اجتماعی یا گروه‌های تاریخ و علوم سیاسی، بسیاری از دانشجویان تمایل داشتند که با آنچه خود «تحلیل گفتمان» یا «تبارشناسی» می‌گفتند، پایان نامه یا مقاله بنویسند. فوکو ورد زبان بیشتر فارغ‌التحصیلان علوم انسانی بود. از همین دوره بود که ترجمه آثار او- بعضا هر کدام با چند ترجمه- به فارسی منتشر شد.

از عجایب اما آن که با ترجمه این آثار، به تدریج تب فوکو فروکش کرد و گویی همگان به توصیه بودریار گوش کردند و فوکو را فراموش. این اتفاق از قضا فرصت خوبی است برای انتشار و بحث‌های جدی تر راجع به این متفکر اثرگذار معاصر. یکی از کتاب های خوبی که به تازگی راجع به فوکو ترجمه شده، دیرینه شناسی عقل علمی میشل فوکو نوشته گری گاتینگ است. این کتاب شرحی عالمانه بر اندیشه و آثار فوکو است و فرهاد قربان‌زاده ربطی آن را به فارسی ترجمه کرده. به این مناسبت با او گفت‌وگو کردیم.

نخست بفرمایید چرا فوکو؟

پرسش «چرا فوکو» مرا یاد سارا میلز می‌اندازد که کتاب خود در شرح آرای میشل فوکو را با همین پرسش می‌آغازد. فوکو را نه می‌توان نادیده گرفت، نه فراموش کرد. به خاطر رهیافت‌های بدیعی که در حوزه تاریخ اندیشه خلق می‌کند؛ به خاطر گریزاندیشیِ موسّعی که به تعبیر سارا میلز، واجد آن است؛ به دلیل روش‌شناسی منحصر بفردی که عرضه می‌کند؛ به خاطر شورش شورمندانه اندیشه‌اش در برابر اندیشیدن؛ به‌خاطر واگشاییِ امکان‌های دیگرگونه‌بودن و دیگرگونه‌اندیشیدن در مقابل هست‌های اکنونی؛ به خاطر دعوت بی‌پایانش به امتناع از واقعیت‌های موجود و بازاندیشی درباره اشکال صورت‌بندی آنها، به‌خاطر پرده‌گشایی از رابطه پنهان قدرت و معرفت؛ به‌خاطرنشان دادن ابعاد و نحوه مقاومت و بسیاری از موارد دیگر، خواندن فوکو امری است گریزناپذیر و حتی بالمسامحه شاید بتوان گفت بدیهی. اگر اجازه بدهید، تغییری کوچک اما بنیادین در پرسش شما ایجاد کنیم. به جای پرسش «چرا فوکو» بهتر است بپرسیم «چرا فوکوی دیرینه‌شناس؟» یا «چرا فوکو به روایت گاتینگ؟»

بسیار خب، «چرا فوکوی دیرینه‌شناس؟» آثار زیادی در فارسی راجع به فوکو تالیف و ترجمه شده. کتاب حاضر چه ویژگی‌ها و شاخصه هایی دارد؟

همان طوری که فرمودید تا کنون آثار مهم و با ارزشی در خصوص اندیشه‌های فوکو تألیف و ترجمه شده است و هر یک جایگاه قابل احترامی دارند. از میان شارحانی که آثار آنها به فارسی ترجمه شده، می‌توان به بری اسمارت، سارا میلز، هیوبرت دریفوس، پل رابینو، کریستوفر فالزن، لیسا دانینگ، کریس هوروکس و مایکل کلی اشاره کرد که عمدتا انگلیسی‌زبان بوده و با سبک و سیاق متداول در آکادمی‌های آنگلوامریکن، به معرفی اجمالی و بعضا سطحیِ دوره‌های فکری فوکو پرداخته‎ اند.

البته کتاب فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک از هیوبرت دریفوس و پل رابینو را باید استثنایی بر این قاعده دانست. حتی خود گاتینگ نیز از این وسوسه معرفی فلاسفه به نحو کشکول‌وار و ابتدایی مصون نمانده است و کتابی چند ده صفحه‌ای و مقدماتی در مورد فوکو نوشته است. این رویکرد غالبا در دانشکده‌های علوم انسانی ما نیز تداول دارد و در طول یک ترم، در یک کلاس درسی دو واحدی، هم فوکو و بودریار می‌خوانند، هم وبر، هم مارکس، هم کنت، هم دورکیم، و هم جفری الکساندر! اما آنچه در آکادمی‌های متأثر از شیوه آموزشی فرانسوی جریان دارد، مراجعه به نص و به ویژه متن اصلی است.

کتاب «دیرینه‌شناسی عقل علمی میشل فوکو»، نزدیک‌ترین، موشکافانه‌ترین و تفصیلی‌ترین مواجهه با نص آثار مربوط به دوره دیرینه‌شناسی فوکو است. فی‌الواقع این کتاب، به یک معنا علمی‌ترین کتابی است که در شرح آرای میشل فوکو نوشته شده است. شناخته‌شده‎ترین فیگوری که از فوکو در جهان انگلیسی‌زبان و تأسی از آن در نوشتارگان فارسی عیان است، معرفی وی به عنوان یک اکتیویست، منتقد و نظریه‌پرداز اجتماعی‌انتقادی است. از این‌رو در این فضای فکری چهره فوکوی تبارشناس، وضوح بیشتری نسبت به فوکوی دیرینه‎شناس دارد. گری گاتینگ در این کتاب می‌کوشد فوکو را در ردای یک مورخ و فیلسوف علم به تصویر بکشد.

گاتینگ فهم دقیق فوکوی متقدم را، سنگ بنای ورود به فهم فوکوی متأخر می‌داند. فوکوی متأخر در دوره تبارشناسی خود و به‌طور مشخص در کتاب مراقبت و تنبیه: تولد زندان، و درس‌گفتارهای خود، در هم‌تنیدگی دانش با تکنیک‌های نظارت اجتماعی یا به عبارتی رابطه معرفت و قدرت را نشان می‎دهد و بعدها در پروژه پایانی خود، به بحث تناتگی و اخلاق می‌پردازد.

وجه ممیزه این دو دوره فکری چیست و چرا دوره دیرینه‌شناسی از نظر شما دوره مهمی است و تبار آن به کجا می‌رسد؟

در واقع دیرینه‌شناسی، گفتمان‌های موضعی و محلی را تحلیل می‌کند و تبارشناسی خود را در کسوت تاکتیکی عیان می‌کند که دانش‌های از انقیاد رهیده متأثر از همان گفتمان‌ها را در نسبتی که با قدرت دارند، وامی‌کاود. به دیگر سخن، تبارشناسی، دیرینه‌شناسی را جمع‌بندی می‌کند. لذا دوره دیرینه‌شناسی فوکو، صورت‌بندی‌های و روابط گفتمانی را تشریح می‌کند و در کنار آن، نقبی هم به قلمرو کردارهای غیرگفتمانی می‌زند.

بنابراین فوکو مقدمه ورود به قلمرو غیرگفتمانی را در آثار به‌اصطلاح دیرینه‌شناسی خود شکل می‌دهد و سپس به واسطه رویکرد تبارشناسی، و با امعان نظر به دوره قبلی، کردارها و اعمال غیرگفتمانی را بررسی می‌کند. وی مشخصاً از سال 1976 بعد، به واسطه روش تبارشناسی، تمرکز خود را بر کردارهای غیرگفتمانی معطوف می‌سازد. لذا برای درک بهتر چیستی معرفت و نظام‎های معرفتی، تسلط بر روش دیرینه‌شناسی فوکو، ضرورت دارد. گاتینگ معتقد است آثار دوره دیرینه‌شناسی وی به اندازه‌ای پیچیده و مهم است که مستحق مداقه‌ای مبسوط‌تر از آنی باشد که تا امروز شاهدش بوده‌ایم.

اگر ریشه دوره تبارشناسی فوکو را در آرای مارکس، نیچه و فروید بدانیم، دوره دیرینه‎شناسی او مشخصا متأثر از فلسفه علم گاستون باشلار و تاریخ علم ژرژ کانگیلم است. در حالی که اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم شکل غالب اندیشه اجتماعی و سیاسی در فرانسه سال‌های 1940 و 1950 بود، و دغدغه اصلی آن دوران، که با کتاب «نقد عقل دیالکتیک» ژان پل سارتر به اوج رسید، ترکیب پدیدارشناسی با مارکسیسم بود، و در حالی که این دغدغه بعدهای جای خود را به هم‌پیوندی مارکسیسم و ساختارگرایی داد، و به عبارت دیگر، در حالی که هر یک از اندیشه‌های غالب، برای در آغوش کشیدن مارکسیسم با هم رقابت می‌کردند، فوکو مسیر متمایزی را در پیش گرفته بود. فوکو مسیر غالب در اندیشه فرانسوی را مختص اندیشمندانی می‌دید که مقولاتی چون تجربه، معنا و سوژگی را مورد توجه قرار می‌دادند.

اما به قول فوکو، برخی از متفکران از این نهضت پیروی نکردند. این‌ها افرادی بودند که به تاریخ علم گرایش پیدا کردند و مسیر فکری‎شان به ژرژ کانگیلم نزدیک بود. فوکو می‌گوید بسیاری از دانشجویان کانگیلم از جمله خودش، نه مارکسیست بودند، نه فرویدی و نه ساختارگرا.

خصلت و ویژگی اصلی رویکرد دیرینه شناسانه فوکو در چیست؟

ویژگی عمده رویکرد دیرینه‌شناسانه فوکو برای فهم تاریخ، تاکید بر عمل تاریخی و مناقشه‌های انضمامی است و در مقابل از الزام‎های فلسفیِ پیشینی و نظریه‌های فلسفی صرف پرهیز می‌کند. از این‌رو تلاش فکری فوکو را می‌توان در قالب «تاریخ اندیشه» خلاصه کرد. فوکو، تاریخ اندیشه را هم در مسیر معرفی کران‌مندی و محدودیت انسان، و روش‌های مواجهه با این کران‎مندی پیش می‌برد. گاتینگ در این کتاب به بررسی روش دیرینه‌شناسی فوکو از خلال آثار متقدم وی و به‌طور مشخص «تاریخ جنون»، «پیدایش کلینیک»، «نظم چیزها» و «دیرینه‌شناسی علوم انسانی» می‌پردازد و درنهایت عقل علمی فوکو را در چارچوب پروژه فلسفی وی بررسی می‌کند. اهمیت درک این تمایز، زمانی بیشتر می‌شود که درمی‌یابیم فوکو به نحوی ناهمزمان وارد جامعه روشنفکری و آکادمیک ایران شد.

در اصل دوره متأخر وی، پیش از دوره متقدم رواج یافت و تالیِ منطقی مباحث وی حفظ نشد و همین امر، به سردرگمی و غموض کار وی دامن زد. ای‌بسا این‌گونه جلوه کرد که دوره تبارشناسی، مقارن و ملازم با انتفاء دوره دیرینه‌شناسی و حد اعلی و اکمل آن است و دیگر نیازی نیست که مباحث مرتبط با دوره دیرینه‌شناسی را مطمح نظر قرار داد. لذا در ایران، آثار دوره اول فکری فوکو یا به عبارتی دوره دیرینه‌شناسی، بعد از انتشار و رواج آثار دوره فوکو متأخر یا فوکوی تبارشناس منتشر شد.

به نظر شما علت این موضوع در چیست؟

علت این موضوع را می‎توان در اوضاع اجتماعی‌سیاسی کشور دانست. بیت‌الغزل تبارشناسی فوکو، قدرت، معرفت و مقاومت است. چیزی که جامعه روشنفکری کشور، خاصه در اواخر دهه هفتاد و دو دهه بعد از آن به‌شدت به این موضوعات روی خوش نشان می‌داد. البته رویکرد نقادانه‌ای نیز به نگاه ابژکتیو به فوکو و طبقه‌بندی دوره‌های فکری وی وجود دارد که معتقد است، این نگاه طبقه‌بندی‌شده به فوکو و آرای او، مانع این می‌شود که به‌نحو توأمان از تمامی ظرفیت‌های کار فکری او بهره ببریم. اما بحثی که ما در اینجا طرح کردیم، متمایز از این نگرگاه است. ما مشخصا مواجهه جامعه فکری ایران با فوکو در اواخر دهه هفتاد و دو دهه بعد از آن را بررسی کردیم و اقبال بیشتر به چهره سیاسی فوکو، در مقابل چهره تاریخی و علمی وی را بیان کردیم. وگرنه به تصلب عقلانیت آکادمیک در خصوص نگاه انتخابی به ظرفیت‌های فکری وی، نقد جدی داریم.

اگر ممکن است راجع به نویسنده کتاب هم توضیح دهید، گری گاتینگ کیست و در میان جریان های متاثر از فوکو به کدام دسته یا گروه یا سنت تعلق دارد؟

گری گاتینگ از مهم‌ترین شارحان فلسفه قاره‌ای است. به واسطه طنین غالب فلسفه تحلیلی در انگلستان و ایالات متحده، فیلسوفان قاره‌ای این کشورها، که عمدتا سهم علمی چشمگیری در رشد فلسفه قاره‌ای داشتند، مغفول واقع شده‌اند. یکی از مهم‌ترین میراث گاتینگ، معرفی همین چهره‌هاست که نقش پررنگی در قبض و بسط تئوریک فلسفه علم داشتند. در ضمن، گاتینگ توانست فلسفه علم را از انحصار فیلسوفان علم تحلیلی خارج کند که مهم‌ترین نمود این ادعا، کتابی است تحت عنوان «فلسفه‌های قاره‌ای علم». فلسفه‌ای که در فلسفه علم تحلیلی در قالب خادم‌العلم نمود می‌یابد، به مدد خوانش قاره‌ای از فلسفه علم، از خصلت خادم‌العلمی فاصله می‌گیرد. به این ترتیب زمینه‌گرایی و پس‌زمینه‌هایی چون جامعه، ابزار تولید، تاریخ، قدرت و حکمرانی در شکل‌گیری فلسفه علم ذی‌مدخل تلقی می‌شوند.

لذا گاتینگ، فوکو را در زمره اندیشمندانی می‌بیند که روش‌شناسی وی، در چارچوب فلسفه علم قاره‌ای قرار می‌گیرد. یکی دیگر از وجوه تمایز گاتینگ این بود که وی جزو معدود شارحان فوکو است که روی سرچشمه نوینی از ریشه‌های فکری فوکو نور می‌تاباند. از نظر او، فوکو را از مجرای شناخت تاریخ علم ژرژ کانگیلم و فلسفه علم گاستون باشلار باید شناخت. گاتینگ در همین کتاب، فصل مجزا و مفصلی را به کند و کار در آرای گاستون باشلار و ژرژ کانگیلم اختصاص می‌دهد و سهم علمی هر یک از این اندیشمندان را در شکل‌گیری فلسفه علم و تاریخ علم بیان می‌کند و در فصل‌های آتی کتاب نیز، هنگام بررسی آثار فوکو، ریشه‌های فکری دوران دیرینه‌شناسی فوکو را در بن‌مایه‌های کار باشلار و کانگیلم می‌یابد. لذا فصل اول این کتاب را می‌توان به جرات یکی از منابع قابل اتکا برای آشنایی عمیق با فلسفه علم باشلار و تاریخ علم کانگیلم دانست.

با توضیحاتی که گاتینگ می‌دهد، بهتر درمی‌یابیم که چرا فی‌المثل کانگیلم در جامعه آکادمیک ما به‌حدی تک‌افتاده و مهجور مانده است که حتی روی تلفظ صحیح اسم وی، اجماع حاصل نشده است و از کانگییم گرفته تا کانگیلهم و کانگویلهم تلفظ‌هایی است که از نام این اندیشمند در ترجمه‌های فارسی به چشم می‌خورد. همین‌طور درمی‌یابیم که چرا جامعه آنگلوامریکن، و به تأسی از آن جامعه فکری ایران گاستون باشلار را بیشتر در قالب یک شاعر و منتقد ادبی می‌شناسد و گاستون باشلار در قامت یک فیلسوف علم، چهره‌ای است که خیلی دیر شناختیمش. در صورتی که بسیاری از رویکردهای باشلار در حوزه فلسفه علم، به ویژه بحث گسست‌های معرفت‌شناختی وی، دو یا سه دهه قبل از امثال توماس کوهن و پل فایرابند طرح شده بود.

آیا نویسنده نقد یا انتقادهایی هم به فوکو دارد؟

گاتینگ در بخش‌های مختلفی از کتاب خود، نقدهایی را به فوکو وارد می‌کند که به فراخور موضوعات تخصصی، ردپای آنها در جای‌جای کتاب دیده می‌شود. از طرف دیگر، در بسیاری از موارد، پاسخ نقدهای نابجایی که از فوکو می‌شود را به‌طور تفصیلی می‌دهد. فی‌المثل در پاسخ به منتقدانی چون یورگن هابرماس که اثرپذیری فوکو از نیچه را حمل بر شکاکیت و نسبی‌گرایی فوکو می‌دانند، می‌گوید مستند چنین انگاره‌ای که از سوی منتقدان طرح می‌شود، مقاله «نیچه، تبار‌شناسی، تاریخ» است و این در حالی است که فوکو مقاله مذکور را به نحو تام و تمام در خدمت شرح و تأویل آرای نیچه قرار داده است.

همان‌طور که در مقدمه اشاره شد، این متفکر فرانسوی، سال‌هایی در ایران بسیار بورس بود، اما الان کمتر در فضای روشنفکری به او مراجعه می‌شود، علت را چه می‌دانید؟ نحوه معرفی و استفاده‌ای که از فوکو در ایران می‌شد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از اصطلاح جالبی استفاده کردید. فوکو مدتی در ایران «بسیار بورس» بود! این نشان می‌دهد که هیچ بخشی از جامعه، از رواج مناسبات نئولیبرالیستی و منطق بازار مصون نیست! در این فضا، اندیشه‌ها نیز خصلت شی‌ءواره به خود می‌گیرند. از این‌رو باید از جامعه در برابر این حجم از کالایی‌شدن دفاع کرد. پاسخ سوال را در تمایزی می‌توان یافت که بین جامعه روشنفکری و آکادمیک وجود دارد، گرچه تفکیک آن در بسیاری از مواقع کار دشواری است. هر اندیشه یا اندیشمندی که به‌مثابه یک کالای مصرفی، وارد جامعه شده باشد، پس از گذشت دوره کوتاهی از مد می‌افتد و تاریخ انقضایش فرا می‌رسد. فوکو آنهایی را که با هدف رسیدن به تحلیل سیاسی بسیط و روشن از اوضاع و احوال اجتماعی‌سیاسی سراغ وی می‌روند، دست خالی به منزل می‌فرستد.

حتی ماجرا زمانی پیچیده‌تر می‌شود که می‌بینیم فوکو باورها و عقاید متصلب سیاسی‌اجتماعی ما را به چالش می‌کشد و ما را به بازتعریف تمامی دیدگاه‌های پیشین فرامی‌خواند. اینجاست که صرفا با بهره‌برداریِ زودگذر، شتاب‌زده و سیاست‌زده از افکار فوکو مواجه می‌شویم. این‌که فی‌المثل در کشور ما، درس‌گفتارهای کولژ دو فرانس 1975-1976 موسوم به «باید از جامعه دفاع کرد»، پیش از انتشار ترجمه‌هایی قابل اتکا از مهم‌ترین آثار دوره دیرینه‌شناسی فوکو منتشر می‌شود، و فوکو در آنجا دمادم به اهمیت تاریخ و ضدتاریخ اشاره می‌کند، مخاطب به یک‌باره با ارجاعاتی مواجه می‌شود که توالی و ترتّب آنها مفقود است.

مثلا در همان درس‌گفتارها، هنگام نقد قدرت به این نکته اشاره می‌کند که قدرت، همواره نیازمند آن است که خود را امری ازلی‌ابدی، مشروع، یکپارچه، بلاشبهه و حیرت‌زا نشان دهد و برای خلق این تصویر از خود، لاجرم باید از تاریخ کمک بگیرد. فوکو، راه‌حل خنثی‌سازی این تصویر را در درک عمیق تاریخ و ضدتاریخ می‌بیند. تاریخ و مشخصا تاریخ اندیشه و تاریخ علم نیز جزو مفاهیمی هستند که در دوره دیرینه‌شناسی فوکو تشریح می‌شوند. شاید علت «از بورس افتادن فوکو»، ریشه در نارسیسیسم رگروسیوی داشته باشد که در جامعه جریان دارد؛ جامعه‌ای که عموما در پی یافتن اکسیری همه‌چیز تمام برای درمان تمامی دردها، سراغ رویکردهای فکری مختلف می‌رود و قدری فرصت می‌دهد و به محض این‌که حاجت خود را نمی‌گیرد، رو سوی منزلگاه دیگری پیش می‌گیرد.

علت، شاید ریشه در نگاه ابزاری ما به فلسفه و علوم انسانی و جایگزین شدن عقلانیت ابزاری با عقلانیت ذاتی باشد. این موضوع در عصر کپشن‌نویسی که تلازم زمانی با گسترش شبکه‌های اجتماعی دارد، شکل حادتری به خود گرفته است. مباحث روشنفکری به شبکه‌های اجتماعی گسیل یافته‌اند، آن هم در شرایطی که نوشتن و محدودیت‌های مترتب بر تعداد کلمه در پلتفرم‌های متن‌محور، به کالایی لوکس بدل شده است که مخاطبش حوصله مکاشفه و اندیشیدن ندارد، بلکه در حد یک مصرف‌کننده تقلیل می‌یابد.

در برابر این وضعیت چه باید کرد؟

اتفاقا اکنون که گرد و خاکِ استفاده نمادین از فوکو در قالب ژست‌های روشنفکری فرو نشسته است و فوکو دیگر به‌مثابه یک کالای لوکس، ارزش مصرفی خود را از دست داده است، بهترین زمان برای مراجعه، از نوع آکادمیک و نص‌محور، به آرای اوست. میراث فکری فوکو، خاصه در حوزه روش‌شناسی و معرفت‌شناسی، بسیار ارزنده و قابل اعتناست. شاید بتوان گفت بعد از فوکو، شبح وی بر فراز میز کار اندیشمندانی که در حوزه فلسفه و تاریخ و به ویژه فلسفه علم و تاریخ علم فعالیت می‌کند، در حرکت است.

به نظرتان مشخصا میشل فوکو برای فهم و تبیین مسائل جامعه ما چه دستاوردی دارد؟

روش فوکو برای درک تاریخ، تحلیل اکنون است. وی اکنونیتی را که در آن هستیم، وامی‌کاود و از رهگذر آن، جاگیری‌ها و موضع‌یابی‌های قدرت عیان می‌شود. فوکو اصطلاح superposition یا برهم‌نهش را از زمین‌شناسی وام می‌گیرد که به معنای انباشت متوالی طبقات رسوبی در دوره‌های تاریخی گوناگون است. وی کار تاریخی خود را بررسی لایه‌هایی می‌داند که در دوره‌های تاریخی مختلف روی هم انباشت شده‌اند.

از خلال همین رویکرد، فوکو نشان می‌دهد که بسیاری از اموری که چونان حقایق مسلّم و تغییرناپذیر و حتی ازلی‌ابدی جلوه می‌یابند، خاصه در عرصه مناسبات اجتماعی و فرهنگی، اموری پیشایندی بوده و فاقد رابطه الزام‌آور و حدهای تخطی‌ناپذیر هستند. فوکو کار خود را با فاصله‌گذاری پی‌در‌پی نسبت به تاریخ‌نگاری متعارف بازتعریف می‌کند. فوکو به جای پرسش از «نحوه پیشرفت امور»، به پرسش از «نحوه پیش‌آمدن امور» می‌پردازد. به همان میزان که پیشرفت یا تکامل، واجد بار ارزشی مثبت بوده و تلویحا، حرکت از وضعیت کنونی به وضعیت مطلوب را نشان می‌دهد، در مقابل اصطلاح «تطور»، مفهومی است ارزش‌ خنثی که تاریخ را امری تکاملی نمی‌بیند.

لذا فوکو در مواجهه با پدیده‌ها رویکرد متفاوتی را در تاریخ اندیشه اتخاذ و عنوان دیرینه‌شناسی را برای آن انتخاب می‌کند. به این معنا که می‌خواهد ساختارهای زیرین و لایه‌های انباشت‌شده سطوحی را که در معرض مداقّه و موشکافی‌های تاریخیِ متعارف قرار دارند کندوکاو کند. وی تکنیک‌هایی را برای رویارویی با متون و اقدامات مختلف در جریان تاریخ در پیش می‌گیرد و این تکنیک‌ها را در سطحی متفاوت‌تر و بنیادی‌تر از سطح روش‌های هرمنوتیکیِ متعارفی اعمال می‌کند که در پی کشف معانی گفتار‌ها و کنش‌های فردی‌اند. او روشی خاص در رهیافت‌های تاریخی را عرضه می‌کند که برعکس روش‌های تاریخی متعارف، مرکزیت آن با سوژگی نیست، بلکه روشی است ناسوژه‌محور. روش دیرینه‌شناختی فوکو می‌بایست به‌نحوی قادر به فهم ساختار‌های مشترک در تمامی متون و اقدامات یک دوره و درون یک قلمرو خاص باشد.

در ضمن فوکو اندیشه‌ورزی پروبلماتیک را جایگزین اندیشه‌ورزی دیالکتیک می‌کند. روش تاریخی وی نیز غیر دیالکتیکی است، به نحوی که تاریخ را به صورت غیر زمان‎مند و به دور از تغییرات می‌نگرد. وی لایه‌های هم‌نهشت‌شده تاریخی، گسست‌ها، واگسست‌ها و انقطاع‌ها را در کردارهای گفتمانی و غیرگفتمانی مورد توجه قرار می‌دهد. لذا تاریخ از نگاه فوکو نه به مثابه پیوستاری دائم‌التغییر، بلکه در حکم لحظه‌ها و آنات گسست و انقطاع نمود می‌یابد. ضمنا فوکو نگاه متفاوتی به مفهوم قدرت دارد.

به تعبیر گاتینگ، فوکو با خوانش متعارفی که قدرت را در جایگاه «نیروی اجتماعی مطلقاً منفی و سرکوبگر» می‌پنداشت مخالف بود. وی مخالف با خوانش کلان از قدرت بود که پرتوِ آزادی‌بخش حقیقت با آن به مبارزه برمی‌خیزد و مغلوبش می‌کند. از نگاه فوکو، گرچه قدرت اغلب امری نابود‌کننده و همواره خطرناک است، در عین حال سرچشمه خلاق ارزش‌های مثبت، اعم از ارزش‌های ناظر به دانش و حقیقت، نیز هست.

این دیدگاه‌ها یا رویکردهای فوکویی چه کارکردی دارند؟

تمامی این ابزارهای مفهومی می‌توانند برای ساختن جامعه‌ای بهتر به کار بیایند. کار روشنفکر از نگاه فوکو، عبارت است از گفتن آنچه هست و نمایاندن آن به منزله آنچه می‌توانست نباشد یا آنچه می‌تواند آن‌گونه که هست، نباشد. چه چیزی ارزشمندتر از آن‌که بدانیم چیزی به اسم عقلانیت نداریم، بلکه با عقلانیت‌ها مواجهیم؛ این‌که هر جایی که قدرت باشد، مقاومت هم جریان دارد؛ این‌که تاریخ، امری پیوسته و تک‌خطی نیست، بلکه سراسر آکنده از گسست‌ها و انقطاع‌هاست؛ اینکه تاریخ، نباید کنیز حلقه‌به‌گوش فلسفه باشد؛ این‌که توجه به روابط قدرت، مهم‌تر از تمرکز روی نهادها و مراکز قدرت است.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا