استادی که به تندروها درس بلندنظری داد | جلال رفیع
جلال رفیع، نویسنده، در ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات به بهانهی ادای دین به معلمان با اخلاق خود، مطلبی نوشته است که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
ای حقوقی! حقـوق این کشـور
تیغ فرعون و گنج قـارون است
این همه قتل و غارت و اعـدام
در پناه حقـوق و قانون اسـت!
سرفصل اعلامیهای که در میان دانشجویان دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در کوی دانشگاه منتشر شده و شرکت در امتحانات سال ۵۳ را تحریم کرده بود، همین دوبیتی غیرحقوقی و ضدقانونی بود! شعر، طولانی است. این شعرپس از حملۀ مأموران ساواک و ربوده شدن همکلاسیهای صمیمی به دست آنان، سروده بودشده بود.
هرکس ربوده میشد، اصل بر این بود که لحظاتی بعد در سیاهچال است و در منگنۀ شکنجه است. بنابراین، بقیه دوستانش در عذاب وجدان میسوختند و هیچ کار دیگری را جز اعتراض و مبارزه برای آزادی وی روا نمیدانستند.
کتابخانههای اسلامی دانشجویان به وسیله ساواک غارت شده بود، هیچکس هیچ پاسخی به ما نمیداد. هر روز حمله و هجوم برای آدمربایی بیشتر میشد. گارد مسلح ویژه، هربار سنگینتر از قبل سرکوب میکرد. این است که اساساً سال ۵۳ فضای دانشگاه را التهاب و اعتراض سراسری فرا گرفته بود.
هیچ نصیحتی هم کارگر نمیافتاد. آن روزها انگار دانشگاه، فلسطینِ اشغال شده بود و بچههای دانشگاه به «انتفاضه» و «انقلاب سنگ» روی آورده بودند! کسی از جنگ تن به تن و حتی تن به تانگ هم پروا نداشت. حکایت «مشت و درفش» هم دیگر در گوش کسی تأثیری نداشت.
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
در چنین فضایی بود که با احساس غمی غریب و مظلومیّتی سنگین و سخت برافروخته از آدمرباییها و سرکوبها، دانشجویان معترض وارد کلاس درس استاد میشدند و فریاد میزدند «تعطیل» است!
«چه جای به غم نشستن و خاستن است؟»
از بـام بلنـد معرفـت کاستـن اسـت؟
برخیز و قیـام کن به پیـرایش نفـس
«کاراستن سرو به پیـراستن اسـت!»
البته دانشکدۀ حقوق، استادان بسیاری داشت. استاد محمود شهابیتربتی، دکتر گرجی، دکترسید حسن امامی، دکتر عراقی، دکتر آزمایش، دکتر آشوری، دکتر محمدی، دکتر باهری، دکتر مظلومان، دکتر نصیری. امّا از قضای روزگار، استاد کلاس درسی که آن روز به تعطیلی تحمیلی گرفتار آمد، «دکتر کاتوزیان» بود.
دانشمند و محقّق و نوآور و روشنفکر، فرهیخته و فرهنگی و فراتر از رشتۀ رسمی تحصیلی. استاد را از صمیم قلب دوست داشتیم. به آیندهاش امید بسته بودیم و او را، هم در حوزۀ سنّت و هم در حوزۀ تجدّد، واقعاً مجتهد مدرن و جامعالاطراف (جامعالشرایط) میدانستیم.
کتابهای پربارش از منابع فقه حوزههای تاریخی ایران و عراق (نجف) و نیز از منابع حقوق اروپا و غرب (پاریس)، رفرنس و مأخذ و سند
میداد.
تندروهایی که در آن ایّام، ویران کردن بنای فقه و سنّت را لازمۀ مبارزۀ مسلّحانه علیه نظام سلطنت و سرمایهداری میدانستند، استاد کاتوزیان را «حقوقدان متفکر ارتجاعی» میخواندند و میگفتند از معلّم برجستۀ دانشگاه و استاد صاحبنظری، چون او انتظار نمیرفت که در پاورقیها و منابع و مآخذ کتابهای حقوقیاش، آنهم در دنیای مدرن قرن بیستم، دانشجویان را به آراء و اندیشههای مثلاً شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر و به شیخ مرتضی انصاری صاحب مکاسب ارجاع دهد.
شگفت این است که پس از پیروزی انقلاب نیز طیف فکری دیگر و طایفه تندرو دیگری در همان نخستین سال ها، استاد را «حقوقدان روشنفکر افراطی» خواندند و چنین پنداشتند که اگر نظریۀ حقوقی تازهای را مطرح میکند، نه انگیزۀ علمی که انگیزۀ سیاسی دارد. پیش از انقلاب، از نگاه تندروان، به گناه دفاع از فقه و فقها متهم بود و پس از انقلاب به گناه ضدیّت با فقه و فقها.
نه در مسجـد گذارنـدم که رنـدی
نه در میخانه کاین خمّار خام است
هر دو اتّهام با حقیقت ناسازگار بود. استاد اصولاً بر متّکای علم و عقل و عدالت و انصاف تکیه میکرد و پیوسته بازار نوآوری بر پایۀ اصول و مبانی علمی و تخصّصی را رونق میداد، امّا دو گروه در باز شناخت حرکت عالمانه و عاشقانۀ او راه اشتباه را پیمودند.
یکی از آن دو گروه (قبل از انقلاب)، دانسته و ندانسته، علم را و حقیقت را قربانی سیاست و مبارزه کرد، در جهت نفی نظم حقوقی موجود؛ و گروه دیگر نیز (پس از انقلاب) همین کار را کرد، امّا در جهت اثبات نظم حقوقی موجود. آری دو گروه در دو زمان و در بستر دو نظم سیاسی متفاوت، امّا در یک مکان، (دانشگاه).
البته در هر دو زمان هم کم نبودند طیفها و طایفههایی که قدردان و قیمتشناس بودند و منزلت والای علمی و انسانی این معلّم دلسوختۀ دانشگاه را نیز کم و بیش میشناختند و اگر نقدی هم داشتند، عالمانه و حرمتگزارانه بود.
من نیز با وجود ادعّای مستقل و معتدل و منصف بودن، به هر حال از این امواج تأثیرگذار برکنار نبودم. دوستان به یکدیگرهشدار داده بودند: «استاد، برهم زنندگان نظم کلاس (در روز ۱۶ آذر) را تنبیه خواهد کرد. در هر درسی که امتحان داده یا نداده باشند، از استاد نمرۀ صفر (هـ) خواهند گرفت. جریحهدار کنندگان تاوان خواهند داد.»
پاسخ دهندگان میگفتند: ما به استاد انتقاد داریم و استاد به شاگردانش. ولی با این همه، میدانیم که احوال سوخته دلان را درک میکند. معلّم است. در عین حال هر چه باداباد. خربزه خوردهایم و پای لرزش هم مینشینیم.
امتحانات آن ترم و ترم بعد، برگزار شده و برگزار نشده، گذشت. روزی که نمرۀ درسها اعلام شد، اعتراض کنندگان شانزدهم اذر، با ترس و لرز پیش رفتند. با تعجب دیدند که نمرۀ «الف» و نمرۀ «ب» گرفته اند!
ظرفیّت روحی استاد، بیش از آن بود که میپنداشتند. استاد بیهیچ اعتنایی به آنچه جز علم و استدلال و منطق حقوقی بود، حق شان را به خوبی ادا کرده بود. درس صبوری و بلندنظری از درسهای دیگراستاد، مهمتر بود!»
انتهای پیام