رفع تحریمهای ثانویه و اصلاحات در پنج حوزه منجر به تحول اقتصادی میشود
| راهکارهای بهبود وضعیت اقتصادی در گفتوگو با یک اقتصاددان و کارآفرین |
محمدجواد محمدحسینی: با یک جهتگیری صحیح، اقتصاد ایران میتواند ظرف پانزده سال، از رقبای منطقهای چون ترکیه، عربستان و امارات پیشی گرفته و حتی در ثروت و از جهاتی با کشورهایی چون اسپانیا رقابت کند.
امیرعلی امیری، اقتصاددان و کارآفرین، در گفت و گو با انصاف نیوز ضمن بیان این مطلب، دانش، تجربه و قدرت اخذ تصمیم را سه ویژگی کلیدی برای آنانی دانست که قصدی برای اصلاح وضعیت اقتصادی دارند.
امیری همچنین با اشاره به مزیت ویژه ایران در اقتصاد نسبت به رقبای منطقهای که وجود همزمان نیروی کار آموزشدیده، فراهم بودن نسبی زیرساختها و سرمایه است، رشد اقتصادی قابل قبول اشاره شده در میان مدت را نه یک توهم شعاری، که امری دستیافتنی دانسته که با اقداماتی در سیاست خارجی و اصلاحاتی در پنج حوزه نظام مالی، نظام پولی، یارانهها، خصوصیسازی و بروکراسی محقق خواهد شد.
متن کامل نقطهنظرات او دربارهی راهکارهای گشایش در اقتصاد ایران را در ادامه بخوانید:
دانش، تجربه و افق دید منسجم، نیاز مدیریت اجرایی برای تحول اقتصادی
امیری: در مدیریت اقتصاد و صنعت، دانش، شامل دیدگاه و چهارچوب فکری و اطلاعات و تجربه به یک میزان اهمیت دارند و یکدیگر را تکمیل میکنند. با دادههای ناکامل نمیشود تصمیم گرفت. در عین حال در لحظه وقوع بحران زمان اندک و محدود است و معمولاً دادهها ناکافی. من هم از لحاظ تجربی، آموزش دیدهام هم از لحاظ آکادمیک؛ هم کف بازار تهران بودهام هم دانشآموخته مدرسۀ اقتصاد هاروارد هستم. در مدرسۀ اقتصاد، ما این مهارت را کسب کردیم که چطور در وضعیتهای بحرانیِ یک شرکت باید تصمیمگیری کرد. در آن مدرسه آموختهام که در موقع بحران، چطور تشخیص دهیم مشکل از کجاست.
اقتصاد حوزهای است که با بحران مداوم درگیر است و این بحرانها در مملکت ما به نسبت بیشتر است. من از تهران به هاروارد رفتم و از هاروارد به تهران برگشتم و الان 25 سال است که در تهران آنچه را یاد گرفتم، در عمل پیاده میکنم. امروز کاملاً حس میکنم که هر کس بخواهد در هر زمینهی اقتصادی نظر دهد و به خصوص بخشی را مدیریت کند، به دانش و تجربه توأمان نیاز دارد و اگر ما بخواهیم با تمام جامعهی بینالمللی، در سطح اقتصادی، پیوند برقرار کنیم، هر دوی اینها لازم است و این امر را من با تمام وجود درک میکنم.
بسترهای مناسب و مزیتهای ایران در تحول اقتصادی
امیری: ایران از طرفی بسیار غنی و ثروتمند است؛ چه از جهت منابع مالی و چه منابع معدنی، چه نیروی کار آموزش دیده و منابع مالی بالقوهای که از قبل این ثروت عظیم قابل تصور است. مشکل اینجاست ما به خاطر اینکه اقتصادمان به صورت یک جزیره درآمده و ارتباطمان با جامعهی بینالمللی قطع شده، مزایایی را از دست دادهایم؛ البته راهبرد ما این نبود که جزیرهای شویم؛ اما به هر حال به دلایل مختلف الان اینطور شده و دسترسی زیادی به ثروت عظیم کشور خود نداریم.
ایران حدود 21 تریلیون دلار در زیر خاکش منابع نفتی دارد؛ از حیث گازی هم در دنیا دوم هستیم؛ چیزی که اسپانیا ندارد. ثروت ذاتی کشور ما، عجیب و غریب است؛ یک درصد جمعیت دنیا را داریم، ولی 6 تا 7 درصد منابع طبیعی دنیا را دارا هستیم. این ثروت، بهطور بالقوه، توان یک جهش گسترده به ما میدهد که چنین جهشی را کمتر مملکتی میتواند داشته باشد؛ این جهش در صورتی محقق میشود که بتوانیم در آینده راهبردهایی انتخاب کنیم که خروجی آن ارزش افزوده داشته باشد و ثروت ما را تبدیل به نقدینگی صادرات کند؛ یعنی اگر ثروت را تبدیل به سرمایههای تولیدی و انسانی و زیرساختی کنیم، میتوانیم صادراتی داشته باشیم که درآمد مملکت را در یک افق پانزده ساله به یک حجم چشمگیر برساند.
ما همزمان به نیرو و منابع انسانی آموزش دیده و کارآزموده گسترده و منابع مالی لازم دسترسی بالقوه داریم. رقبای ما در منطقه عربستان و ترکیه هستند. عربستان 30 تا 40 تریلیون دلار منابع نفتی زیر زمینش دارد، ولی هیچ نوع منابع دیگری را ندارد. منابع انسانی هم ندارد. ما در ایران هم منابع طبیعی دیگری داریم و هم منابع انسانی. ترکیه منابع زیرساختی و منابع انسانی دارد، ولی سرمایه ندارد؛ بنابراین برای گسترش اقتصادش، قدرت مانور کمی دارد و لذا هر ده سال دچار یک چالش اقتصادی میشود که طی آن هزینهاش از درآمدش بیشتر میشود. پس نمیتواند گسترش سریع را داشته باشد.
پس اگر با راهبردهای درست جلو برویم، میتوانیم بهسرعت به رشد اقتصادی 8 درصد که در برنامهی هفتم توسعه ذکر شده است، و حتی رشد بالاتری مثل کشور چین، برسیم و در افق 15 سال، با بومیسازی محصولات، از لحاظ رشد صنعتی به ترکیه برسیم؛ زیرا ایران مثل یک ترکیهی با نفت است.
به شرط اتخاذ راهبرد درست، اگر ما نتوانیم در افق 15 ساله، در GDP سرانه به پای کشورهایی مثل اسپانیا، پرتغال، یونان و برخی کشورهای بزرگتر اروپای شرقی برسیم، جای تعجب دارد. من هم امید دارم و هم اطمینان دارم که میتوانیم به این جایگاهها برسیم؛ به شرط آنکه راهبرد ما جوری باشد که تمام ثروتمان به سمت مصرف نرود (اتفاقی که در چند دهۀ قبل افتاد) که اگر به سمت مصرف برود، باعث رشد اقتصادی نمیشود؛ بلکه ثروت نفتی به سمت حمایت از صنایعی برود که برتریهای خاص دارند و سیاستهایی که خروجی آن ارزش افزودهی صادراتی و اشتغال ماندگار باشد.
نقش سیاست خارجی در تحول اقتصادی و اقدامات لازم در این حوزه
امیری: فیل سفید داخل اتاق، موضوع FATF و تحریمها است. در اقتصاد سیاسی، فیل سفید به پروژههای سرمایهگذاریای گفته میشود که گران به دست میآیند، ولی حاصل چندانی ندارند. پروژههای فیل سفید به عنوان ابزار مریدپروری توسط سیاستمداران استفاده میشوند.
اگر موضوع FATF و تحریمهای ثانویه-و نه الزاماً اولیه- حل نشود، دیگر آن اصلاحات اقتصادی در داخل کشور هم جوابگو نخواهد بود؛ فقط و فقط با ارتباط و پیوند با اقتصادهای دیگر دنیا، این چرخها میتواند دوباره شروع به چرخیدن کند. اگر این دو موضوع حل نشود، اقتصاد ما جزیرهای خواهد ماند و در داخل جزیره راهبردهای خوب هم جواب نمیدهد؛ گویی یک موتور قوی در اختیار داریم که روغن در آن نیست؛ این موتور خیلی نمیتواند کار کند.
یکی از مزیتهای ارتباطات جهانی برای اقتصاد ما این خواهد بود که مدیریت سیاستهای مالی، در پیوند با سرمایهگذاری خارجی که در شرایط فعلی از راه FATF میگذرد، میتواند به چرخه پولی سرعت بخشد که به موازات آن با کاهش پایه پولی تورم کنترل و رشد اقتصادی افزایش مییابد.
در ماجرای FATF بسیاری از کشورها روی کاغذ آن اصول را قبول میکنند؛ اما کار خودشان را میکنند
امیری: در مذاکرات پیشِرو، در حوزۀ FATF، چه کسی است که دلش نخواهد پولشویی از بین برود؟ مسئلۀ ما پولشویی نیست؛ ما مسئله را سیاسی میبینیم درحالی که باید از این امر سیاستزدایی شود. مسئله بر سر تأمین مالی گروههای تروریستی است. طبق FATF، بانکها باید تلاش کنند در دادوستدهایشان، تروریسم جایی نداشته باشد.
الان راهبرد ما این است که داریم از بیرون اتاق میگوییم باید اصول شما تغییر کند تا ما داخل اتاق بیاییم؛ اما آنها، ما را داخل اتاق نمیکنند؛ مثل اینکه ما بگوییم به شرطی وارد جام جهانی میشویم که دو تا از اصول برگزاری جام تغییر کند؛ در چنین شرایطی آنها میگویند اصول ما همین است و شما هم میتوانید وارد این رقابتها نشوید؛ حال آنکه در ماجرای FATF بسیاری از کشورها آن اصول را قبول میکنند و به عبارت دیگر، داخل اتاق میشوند، اما کار خودشان را میکنند و در جایی هم که اختلاف دارند، داخل همان اتاق میروند پای میز مذاکره.
بنابراین ما هم باید داخل اتاق برویم و ارتباط خود را گسترش بدهیم و مذاکره کنیم. در حال حاضر ما بیرون اتاق هستیم، ارتباطی هم نداریم و میگوییم هم ارتباط میخواهیم هم تغییر اصول اتاق را. چنین چیزی شدنی نیست و اگر هم بخواهد بشود، شاید صد سال طول بکشد.
ما به مذاکرات موازی و گنجاندن مکانیسم رفع ریسکهای اقتصادی برای بانکهای غربی در مذاکرات نیاز داریم تا امتیازات قید شده را دریافت کنیم
امیری: در حوزۀ رفع تحریمهای ثانویه، یک نقد به برجام و نحوهی مذاکرهای که صورت گرفت، وجود دارد؛ مذاکرات از هر دو طرف در بعد سیاسی و هستهای خوب جلو رفت، ولی در مورد برداشتهای اقتصادی صحبتی نشد؛ این نقدی بود که من نسبت به تمام طرفهای برجام داشتم؛ نه فقط طرف ایران. علتش این است که برخی از تحریمهایی که برداشته شد، در دنیا برداشتنش تجربه نشده بود؛ هیچ کس نمیدانست با برداشتن این تحریمها چه اتفاقاتی خواهد افتاد؛ لذا بعد از برداشته شدن تحریمها، بانکها جلو نمیآمدند! میترسیدند! چون اطمینان نداشتند که فردا جریمه نشوند! دولتهای اروپایی هم میگفتند ما به بانکهایمان میتوانیم بگوییم چه کاری را نکن، اما نمیتوانیم به آنها اجبار کنیم که چه کاری انجام دهند و هیئت مدیرههای بانکها خودشان تصمیم میگیرند.
پس سوال این است که بعد از برداشته شدن تحریم، چگونه باید ترس را از بین برد؟ این روندها در برجام مغفول مانده بود و برای همین هم شرکتها میخواستند که به ایران بیایند، ولی بانکها میگفتند ما جرئت چنین ریسکی را نداریم؛ حتی آقای جان کری به اروپا آمده بود و به بانکهای اروپایی گفته بود شما بروید با ایران کار کنید، اما بانکها به چهار ریسک در ارتباط با ایران اشاره میکردند و در نتیجه باز هم از کار با ایران خودداری میکردند. بنابراین اگر دوباره بخواهد مذاکرهای انجام شود، از همان اول باید تمام ریسکهای بانکها و فعالان بینالمللی اقتصادی در نظر گرفته شود و خنثی شدن این ریسکها در مکانیزم توافق گنجانده شود؛ وگرنه ممکن است باز هم توافق خوبی در زمینۀ هستهای و سیاسی شکل بگیرد، اما آن کامیابیهای اقتصادیای که ما به آن نیاز داریم، بهزودی حاصل نشود و در این فاصله دوباره چالشی جدید ایجاد شود و به تبع آن، دوباره این صدا بلند شود که ما امتیاز دادیم، ولی امتیازی نگرفتیم. پس ما به یک مذاکرات موازی با مذاکرات سیاسی و هستهای نیاز داریم که در زمینۀ اقتصادی است و به امتیازاتی مربوط میشود که ما قرار است دریافت کنیم.
پس از این دو کار (حل موضوع FATF و رفع تحریمهای ثانویه) یک جهش در صادرات نفتی و پتروشیمی ما ایجاد میشود که این خودش یک نقدینگی وارد اقتصاد ما میکند تا اقتصادمان بتواند نفسی بکشد. پس از حل این دو مشکل، به فاصلۀ 6 تا 12 ماه میتوانیم حس مثبت اقتصادی داشته باشیم؛ یعنی بودجۀ دولت تأمین میشود و بدهی دولت به سیستم بانکی کاهش پیدا میکند؛ بنابراین چاپ پول از بین میرود و پایۀ پولی کشور کاهش پیدا میکند، ارتباطات تجاری برقرار میشود، قیمتها کاهش مییابد و تورم نیز پایین میآید و عددش به سمت 15 الی 20 درصد میرود. این روند، خیلی فوری میتواند انجام شود. پس از رسیدن به این موقعیت، میتوان اصلاحات اساسی اقتصادی را آغاز کرد؛ این اصلاحات میتواند در نهایت منجر به این شود که ایران در افق 15 ساله به ثروتهای سرانهی اروپایی برسد.
اگر در داخل اصلاحات اقتصادی انجام ندهیم، شکاف بین فقیر و غنی بیشتر میشود
امیری: پس از اینکه به سیستم بینالمللی اقتصاد پیوند خورده و در راه توسعهی اقتصادی بودیم و نقدینگی کشور در خروجیهای صادراتی روان شد، آن موقع و فقط آن موقع، باید پنج حوزه را در اقتصاد داخلی کشورمان اصلاح کنیم که اگر نکنیم، ثروتمندان کشور خیلی ثروتمند میشوند، ولی باقی مردم همان جایی که بودند خواهند ماند و این یک فاجعه است. در پنج موضوع باید تغییر جهت اتفاق بیافتد: یارانهها، سیاستهای مالی، سیاستهای پولی، خصوصیسازی و بروکراسی و مقررات.
در حال حاضر ثروت نفتی کشور دارد صرف مصارف جاری اجتماع و دولت میشود. ثروت سرانهی کشور ما برای هر فرد 1400 بشکه نفت است که البته زیر زمین و بالقوه است. این ثروت، خیلی زیاد است و شاید هیچ جای دنیا چنین ثروت بالقوهای را نداشته باشند؛ باید برنامهریزی کرد که این ثروت بالقوه در دو سه دههی آینده بهدرستی خرج شود. یا این ثروت مصرف و تمام میشود یا با سرمایهگذاری تبدیل به یک ثروت سرانهی فراوان میشود.
یارانهها باید از مصرف جاری خزانهی دولت به شکل داراییهایی اقتصادی تغییر یابد؛ در شکل کنونی، دهکهای بالا 11 برابر دهکهای پایین دارند از یارانه استفاده میکنند. یارانهها باید بهطور هدفمند در جهت جذب سرمایهها پرداخت شود تا در نهایت صادرات کشور رونق بگیرد. بدین ترتیب هم سرمایهگذاری خارجی در کشور انجام میگیرد، هم صادرات را در پی دارد؛ این همان کارآفرینیای است که ما لازم داریم. آن وقت دیگر مالیات درآمدهای بالاتر که اشغالزایی در جامعه ایجاد کرده است، وارد بودجهی دولت میشود. این تغییر جهت، یک تغییر جهت بسیار مهم است که در اقتصادمان لازم داریم.
این تغییر جهت، ساده و سریع نیست و باید بهتدریج انجام شود؛ آنچه که سریع میتواند انجام شود، قطع یارانههای عامِ مربوط به دهکهای بالای جامعه است که میتواند خیلی زود از آنها گرفته شود. برنامههای جالب توجهی برای توزیع عادلانه یارانه وجود دارد که طی آن برای برخی دهکها یارانه کاهش پیدا کند؛ دهکهایی که اصلاً نیازی به این یارانهها ندارند. در کشورهای OECD نیز همین طور است و آنها به همه یارانه نمیدهند؛ به برخی از افراد جامعه یارانه میدهند. حجم یارانهها، 50 میلیارد دلار در سال است که برای هر اقتصادی چشمگیر است. حتی اگر نصف این رقم کاهش پیدا کند، در بودجهی دولت خیلی مؤثر است.
نکتهی دیگر در مورد یارانهها، این است که یارانهی انرژی در کشورمان سودهای بادآوردهای برای برخی صنایع به بار میآورد که در نتیجهی آن، سودهای هنگفت حاصل از این یارانهها باز هم به جیب دهکهای بالای جامعه میرود. برای همین میگویم که اگر اصلاحات صورت نگیرد، فقط دهکهای بالا هستند که پولدارتر میشوند. بدون اینکه خودشان هیچ قانونی را زیر پا گذاشته و یا فسادی انجام داده باشند؛ بلکه سیاست کنونی ما جوری است که پولدارها را پولدارتر میکند و بخشهایی که نیاز به حمایت دارند، ثروتی را دریافت نمیکنند. من فکر میکنم امروز کل جامعه، آمادهی اصلاح نظام یارانهها است.
سیاستهای پولی نیز باید از سیاستهای مالی استقلال پیدا کند. بانک مرکزی باید از یک عامل مجری سیاستهای مالی به سمت استقلال و رسیدن به اهداف خیلی محدود و مشخص حرکت کند. این اهداف عبارتند از: مبارزه با تورم و مدیریت پایهی پول؛ مدیریت ارز، ارز تکنرخی در یک باند مشخص (اینها کارهای کلاسیک است که در همه جای دنیا هست)؛ ارز تکنرخی، مزایایی دارد: ثبات اقتصادی در بخش خصوصی و دولتی، پیشبینی پذیری و تسهیل سرمایهگذاری خارجی. همچنین ارز تکنرخی موجب کاهش فساد اقتصادی میشود.
همچنین در کنار این دو هدف، مدیریت نظام بانکی باید به یک نهاد جدید واگذار شود؛ مانند آنچه در سوئیس و چندتا از کشورهای دیگر دنیا هست؛ نظارت بانک مرکزی باید از روی نظام بانکی برداشته شود و نهاد دیگری جایگزین آن گردد تا مشخصاً فقط روی مدیریت نظام بانکی تمرکز کند. بانک مرکزی ما، اکنون تکالیف زیادی دارد و تمرکز ندارد؛ الان ابزاری شده برای توزیع یارانه! این، باید اصلاح شود. البته بانک مرکزی بطور کلاسیک باید بانک نهایی بانکها باشد و حسابهای دولت را هم نگه دارد.
سیاستهای مالی مرتبط با بحث یارانهها است و الان در کشورمان، این سیاستها ثروت را به مصرف جاری میرساند. این سیاستها باید تغییر پیدا کرده و به سمت حمایت از صنعت به منظور صادرات برود. باید ثروت را به سمت اکوسیستمهای داخلی که هابهای اساسی هستند، هدایت کند تا محصولاتشان به سراسر دنیا پخش شود. هم شرق و هم غرب جهان.
باید در مورد حمایت از برخی صنایع تجدید نظر کنیم
امیری: الان حمایتهای مالی روی گسترش صنایع نادرست یا ناکارآمد تمرکز کرده است. اقتصاد داخلی ما مثل چین آنقدر بزرگ نیست که صنایع مادر در آن بتوانند موفق باشند و سود کنند؛ ما یک اقتصاد میانهقد هستیم. راهبردهای ما در حمایت از صنایع باید با توجه به اندازهی اقتصادمان باشد. تیراژ ما در صنایع مادر در حدی نیست که بتواند به سوددهی برسد. بنابراین با یک ناکارآمدی اقتصادی مواجه هستیم؛ مگر اینکه صادرات بالایی داشته باشیم تا تیراژ ما افزایش یابد یا اینکه زنجیرههای تولید دیگری را در سطح بینالمللی حمایت کنیم. حمایتهای مالی ما باید به این سمت و سو برود. پس باید بررسی کنیم که کدام یک از صنایع میتواند حجم صادراتی بالاتری داشته باشد و پس از مشخص شدن این صنایع، هم از ساختار صنعتی اینها با یارانههای خاص و هدفمند حمایت کنیم و همچنین برای بازیگران خصوصی و بزرگ اقتصادی بینالمللی انگیزه ایجاد کنیم که بیایند و در آن صنایع سرمایهگذاری کنند.
به نظر من بهترین راهبرد برای کشور ما این است که ایران نقطهی توزیع نهایی شرکتهای بزرگ شرقی به سمت دنیای غرب و دنیای جنوب باشد؛ و از تمام ظرفیت راه ابریشم (هوایی، زمینی و ریلی) استفاده کنیم؛ همچنین زنجیرههای تولید محصولات را نهایی کنیم و با دادن یارانهی انرژی و کاهش قیمتهای تمامشده برای محصولات، انگیزهی تولید و سرمایهگذاری را برای شرکتهای شرقی افزایش دهیم. پس بهطور خلاصه وقتی با شرقیها کار میکنیم باید ارزش افزودهی محصولات تمامشده را کاهش دهیم و پخش آن را خصوصاً در دنیای جنوب تسهیل کنیم. وقتی هم که قرار است با غربیها کار کنیم باید در زنجیرهی تولید محصولات تمامشدهی آنها سهیم شویم.
یعنی صادرات ما به کشورهای غربی باید قطعات پیچیدهای باشد که ارزش افزوده دارد. مالکیت اینها میتواند مال فولکس باشد، میتواند مال زیمنس باشد، فرقی ندارد، ولی منابع انسانی لازم برای تولید این قطعات میتواند مال ایران باشد و این، یک درآمد کلانی را برای ما در پی خواهد داشت؛ چنین روندی در اسپانیا، ترکیه و اروپای شرقی هم جریان دارد. این نوع درآمدهای صادراتی وسیع هستند؛ ما هم زمینۀ آن را داریم. کسانی که از غرب بخواهند بیایند و در این حوزه با ایران وارد شراکت شوند، انتخابهای متعددی را پیش روی خود خواهند داشت و از خیلی جاهای دیگر دنیا میتوانند بهرهمندتر باشند. بنابراین انگیزهی بیشتری خواهند داشت و به مرور زمان این قابلیت برای برخی صنایع غیرنفتی ما وجود دارد که تبدیل به هابهای بینالمللی شوند.
یک نمونه موفق در دورهی ریاستجمهوری آقای خاتمی بود که ده درصد قطعات پژو 405 تولید و توزیع شده در سطح جهانی ایرانی و تولید داخل بود و این موفقیت قابل توجهی برای صنعت خودروسازی ایران بود. الگوی صحیح همین است و برنامهی ما باید گسترش این مقدار و بسط چنین سیاستی در تولیدات صنعتی ایران باشد.
شرکتهای دولتی باید از درون خصوصی شوند
امیری: اصل خصوصیسازی در کشور ما درست است، ولی 50 درصد از روند آن هنوز باقی است. برای حل این مسئله، باید شرکتهای خصوصیشده از درون یک تغییر جهت بدهند؛ باید درونشان خصوصی شود؛ چون این تغییر جهت در آنها اعمال نشده، اسمشان «خصولتی» شده است. این شرکتها باید کاملاً خصوصی شوند. اگر داخل این شرکتها خصوصی نشود، اینها در همان روند ناکارآمد گرفتن بودجۀ دولتیِ بدون تمرکز روی نقدینگیِ زیانده باقی میمانند. بازسازی داخلی هیئت مدیرۀ این ارگانها و تغییر حکمرانی این شرکتها و سیستمهای انگیزشی آنها باید تغییر یابد. تمام این انگیزهها باید به سمت سوددهی برود.
روشهای حکمرانی در داخل شرکتها، الگوهای متعددی در دنیا دارد. مدیران نهادهایی که در بورس تهران هستند، نباید به فعالان سیاسی پاسخ دهند؛ بلکه فقط باید به سازمانهای مالیاتی و محیط زیستی، کارمندان، مشتریان و مهمتر از همه به سهامداران پاسخگو باشند. این یک مدل کلاسیک شرکت موفق در سطح دنیا است. چنین انگیزههایی باید ایجاد شود. اجرای آن ساده است و در تمام دنیا انجام شده است.
اگر انگیزههای سوددهی وجود داشته باشد و مدیران با هوش بالا هم جذب شوند، خودشان کار خودشان را انجام میدهند. در یک افق 5 ساله، تمام شرکتهای خصولتی میتوانند در سطح بینالمللی فعالیتهای چشمگیر انجام دهند.
پس نیازی نیست که بیشتر خصوصی شویم؛ بلکه باید آنچه را خصوصی کردیم، صد درصد خصوصی شود. این شرکتها باید بدون گرفتن یارانه، سودده باشند. تمام شرکتهای موفق دنیا بدون یارانۀ انرژی، سودده هستند؛ چرا ما نباید مثل آنها باشیم؟
همچنین در برخی صنایع، ما ممکن است شاهد ورشکستگی باشیم، اما ورشکستگی یک واقعیت است؛ بهترینها، بقیه را کنار میزنند؛ ولی آن بهترینها واقعاً سودده هستند و ارزش افزودۀ آنها در جامعه خیلی بالاست. آنهایی هم که ورشکسته میشوند راهی پیدا میکنند و در آخر خود را به سوددهی میرسانند.
بروکراسی و نظام قوانین و مقررات نیز نیاز به اصلاح دارد. هر قانونی که کارآمد نیست، باید برداشته شود؛ ما در اقتصادمان تعداد خیلی زیادی قانون داریم. حجم قوانین ما به مراتب بالاتر از یک اقتصاد عادی است. خیلی از قوانین ما کنترلی است و با اقتصاد چین کمونیست هماهنگ است. باید با اصلاح قوانین، فرصت فساد کاهش پیدا کند و سرعت اجرا افزایش یابد. همچنین باید به مدیران میانی کشور انگیزه داد؛ اینها اصلاحاتی است که شدنی و شیرین است؛ اهدافی که در لایههای بالایی حکومت صادقانه انتخاب شده است، با این اصلاحات به اجرا میرسد. ما به جایی خواهیم رسد که سیاستهایی گذاشته میشود، بهسرعت به اجرا میرسد. این، در GDP اثری جدی دارد.
سادهسازی اقتصاد، فساد را کاهش می دهد
امیری: همچنین سادهسازی سیاستهای اقتصادی، خودش میتواند فساد را تا 80 درصد کاهش دهد. ثبات را هم افزایش میدهد. شفافیت و اطمینان هم افزایش مییابد. به تبع آن، سرمایهگذاری داخلی و خارجی هم افزایش مییابد. به تبع آن نقدینگی داخل کشور شده و بودجه افزایش مییابد؛ کارآفرینی ایجاد میشود و درآمدهای دهکهای پایین هم افزایش مییابد. خیلی از کشورها به اینجا رسیدهاند. کشورهای کوچک مثل سنگاپور و سوییس و دوبی راحتتر به اینجا رسیدهاند. یک زمانی، ترکیه هم رشد چشمگیری داشت؛ در بین سالهای 2000 تا 2010. در این مدت که بهسرعت توانست اقتصادش را در منطقه رشد دهد، سیاستهایش از تصویب تا اجرا، کمتر از یک سال زمان میبرد. ما هم میتوانیم این کارها را بکنیم.
بازنگری مداوم نیاز ماست
امیری: ما باید به یک دیدگاهی برسیم که هر جا آن را پیاده کنیم، راهبردمان به عملکرد برسد. باید از توجیه به سمت سیاست گذر کنیم و از سیاست به اجرا برسیم. در خیلی از شرکتها، هیئت مدیره استراتژی میگذارد و همه مات و مبهوت به او نگاه میکنند و این استراتژی بایگانی شده و اجرا نمیشود. فقط هم در ایران نیست و در همۀ جای دنیا چنین اتفاقی میافتد. دیدگاه من در طول تمام این سالها، یک چرخش زنده بوده است.
آنچه به نظر من میرسد در این روند چهار مرحله وجود دارد:
1- در موضوع مورد نظر چه هستیم؟ چه ارزشهایی داریم و کدام ارزشها را میخواهیم توسعه بدهیم؟ وقتی بدانیم فعالیت ما حول چه مواردی است، افق حرکت ما مشخص میشود.
2- مرزهای ما کجاست؟ با توجه به ارزشهایی که داریم، چه کارهایی را نباید انجام دهیم؟ اگر در صنعت پتروشیمی فعال هستیم، پس دیگر در صنعت ساختمانسازی نیستیم. اگر فلسفۀ سیاستهای ما بازار آزاد است، بنابراین وارد فلسفههای اقتصاد دستوری نمیشویم. بدین ترتیب مجریان سیاستها هم افق پیشِروی خود را میدانند و هم به موقعیت مرزهایشان واقف هستند. این یک قدرت مانور عجیب و غریب در هر سازمانی ایجاد میکند. اینجاست که استعدادها و خلاقیتهای فکری شکوفا میشوند. حالا این شکوفایی باید جهت داشته باشد؛
3- اهداف ما دقیقا چیست؟ میخواهیم به کجا برسیم؟ به چه صورت؟ با چه دادههایی؟ چه چیزی را باید تحت نظر قرار داد؟ اهدافی که برای مجریان تعیین میشود باید ساده و قابل فهم و قابل ارزیابی باشد. باید بتوان بین وضع موجود و وضع هدف نقاطی را تعیین کرد. به تناوب هم باید بازنگری انجام داد.
4- دنیا مدام در حال تغییر است؛ باید دید این تغییرات کداماند؟ مدیران ارشد باید دائماً بیرون سازمان را رصد کنند و ببینند چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آیا تغییراتِ بهوجود آمده، ارزشهای ما را تغییر میدهد؟ آیا مرزهای ما را تغییر میدهد؟ آیا فرصت جدید ایجاد شده است؟ آیا تهدید جدید ایجاد شده است؟ این بازنگری دائمی در مورد تغییرات باید به سه سوال قبلی بازخورد دهد.
این، یک روش زنده است و در هر جایی میتواند اجرا شود؛ چه در یک شرکت و چه در مملکت. من اگر در زندگی حرفهای خود موفقیتهایی کسب کردهام به علت بکارگیری این روش بوده است. این روش میتواند در سیاستگذاری ما نیز بازتاب پیدا کند و من دوست دارم تجربیات موفق خود در شرکتها را به روند سیاستگذاری در کشورم منتقل کنم.
انتهای پیام