خرید تور نوروزی

آیا «برابری» نامنصفانه است؟

دارین ام. مک‌مان، استاد تاریخ کالج دارتموث، مطلبی با عنوان «The Triumph of ‘Equity’ Over ‘Equality’» در وب‌سایت کرونیکل آو هایر اجوکیشن نوشته است که متن آن با ترجمه‌ی محمد ابراهیم باسط در سایت ترجمان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

برابری مفهوم چالش‌برانگیزی است. هر جا صحبت از آن می‌شود، سریع سوالاتی از این دست به میان می‌آید که آیا درست است همۀ کارمندان حقوق یکسانی بگیرند، در حالی که برخی از آن‌ها تنبل و اهمال‌کارند و برخی جدی و با پشتکار؟ آیا درست است که آدم‌ها با نیازهای گوناگون، خدمات واحدی دریافت کنند؟ این نوع سوالات، در واقع بحثِ عدالت و انصاف را به میان می‌کشند و می‌گویند برابری می‌‌تواند «نامنصفانه» باشد. دارین مک‌مان، تاریخ‌نگار اجتماعی آمریکایی، تاریخی از جدال این دو مفهوم در دهه‌های اخیر ارائه می‌کند.

دارین ام. مک‌مان، کرونیکل آو هایر اجوکیشن— کلمۀ عدالت1 در سال‌های اخیر در دانشگاه‌های آمریکا بسیار رواج پیدا کرده، و البته به کانون جنگ‌های فرهنگی این کشور نیز تبدیل شده است. مراکز آموزش و یادگیری از آن استقبال می‌کنند، همچنان که مؤسسه‌ها و مدرسه‌های مروجِ «رشد فراگیر» و «عدالت در آموزش عالی» چنین می‌کنند. در همین حین، انجمن‌های پیگیرِ تنوع، عدالت، و فراگیری2 چندین برابر شده‌اند، تا آنجا که واکنش برانگیخته‌اند: سیاست‌مداران محافظه‌کار حالا در پی بستنِ آن‌ها هستند، و بسیاری از راست‌ها «عدالت» را کلمه‌ای جنجال‌برانگیز می‌دانند، یعنی اسم رمزی برای ایده‌های تهدیدآمیز، از جمله سهمیه‌بندی و نظریۀ انتقادی نژاد، که بنا بر ادعای ایشان از کالج‌های «ووک»3 آمریکا سرچشمه گرفته‌اند.

اما واقعاً معنای «عدالت» چیست، و چه موقع و چرا امروزه به کلمه‌ای کلیدی تبدیل شده است؟ پاسخ به این پرسش‌ها وابسته به سرنوشت یک مفهوم دیگر است، یعنی برابری4، و جایگاه بحث‌برانگیز آن در زندگی معاصر آمریکایی.

فارغ از اینکه وضعیت فعلی «عدالت» چیست، این کلمه تاریخی کهن دارد و در زبان انگلیسی و سایر زبان‌های هندواروپایی به قرون وسطی بازمی‌گردد، و البته سابقه‌ای باستانی و قدیمی‌تر نیز دارد. برای مثال، ارسطو روایتی اولیه از «عدالت» (epieikeia) را در اخلاق نیکوماخوس و فن خطابه ارائه می‌کند: «تصحیح قانون، در جایی که قانون، به سبب کلّی‌بودنش، ناکام می‌ماند». ارسطو می‌گوید «عدالت‌داشتن» یعنی قضاوت همدلانه داشتن در مواقع خاص و وقایع ویژه، مثل وقتی که یک قاضی خوب با حس تمییز خود فراتر از نص قانون حکمی را صادر می‌کند. خلاصه اینکه عدالت یک نوع دادگری5 جبرانی است، که وقتی نمی‌شود برای همه یک نسخه پیچید، انصاف6را به ارمغان می‌آورد.

رومیان نیز به سهم خود با قراردادن عدالت (aequitas) در جایی بین قانون طبیعی و قانون مدنی بار معنایی آن را افزایش دادند. هدف از عدالت ایجاد انصاف و دادگری است، و به قول سیسرو «حق هر دو را به‌جاآوردن».

عمدتاً به‌دلیل همین پیشینه‌های کلاسیک بود که عدالت به شاخه‌ای ویژه از علم حقوق در قرون وسطی و اوایل دورۀ مدرن تبدیل شد، و «دادگاه‌های عدالت» ایجاد شدند که درمورد موضوعاتی قضاوت می‌کردند که قانون درمورد آن‌ها ساکت بود یا روشن نبود. چنان‌که وکیلی انگلیسی توضیح داده، گرچه قانونی متعلق به دورۀ حکمرانی شاه ادوارد سوم صدقه‌دادن به کسی که قادر به کارکردن باشد را ممنوع می‌کند، عدالت می‌گوید اگر کسی با فقیری عریان و بیچاره در برف برخورد کرد، ولو قادر به کارکردن هم باشد، می‌تواند به او کمک کند. درنهایت، هدف عدالت «تعدیل و تخفیف سخت‌گیری‌های قانون بود».

با توجه به ارتباط نزدیک عدالت با مفاهیم دادگری و انصاف، نه‌تنها اهل حقوق بدان توجه کرده‌اند، بلکه مورد توجه الهی‌دانان، فیلسوفان، و انسان‌گرایان نیز قرار گرفته و ایشان طی صدها جستار و رسالۀ عالمانه بر سر معنای آن با هم منازعه کرده‌اند. درحالی‌که بعضی‌ها به تمجید از عدالت پرداخته و آن را لازمۀ رفاه مردم دانسته‌اند (salus populi [سلامت مردم])، همچون «مرهمی که مهربانانه پیشانی زمخت قانون را تسکین می‌دهد»، دیگران فغان برآورده‌اند که جوازی است برای تبعیض و دفاع جانب‌دارانه. یکی از همان رساله‌ها هشدار می‌دهد که «بخشندگی اگر زیاد به کار گرفته شود دیگر بخشندگی نخواهد بود. بیش از حد پذیرابودن و بیش از حد مروت‌داشتن، در کل، مروت را از میان می‌برد».

قطعاً پژواک آن مباحث عالمانه را می‌توان در منازعات معاصر شنید، و نیز در معنای جدیدتر این اصطلاح که در اقتصاد و تجارت به کار می‌رود، که در آن‌ها «عدالت» یعنی ارزش یا سهمی که فرد در یک کسب‌وکار دارد. بااین‌حال، به‌سادگی ممکن است آن صداهای پس‌زمینه در هیاهوی گفت‌وگوهای فرهنگی امروزی گم شود، یعنی در جایی که عدالت را به شکلی گمراه‌کننده به شیوه‌های مختلف به کار می‌برند. مروری بر پیشینۀ پژوهشی این موضوع نشان داده که دست‌کم پنج معنای متفاوت از عدالت در مباحث امروزی آموزش‌وپرورش وجود دارد، ازجمله برابری نتایج برای هر دانش‌آموز یا هر گروه نژادی یا قومی، توزیع مساوی منابع در بین مدارس مناطق و استان‌های مختلف تا تلاش ویژه برای کمک به افراد کمتربرخوردار و افراد بازمانده از تحص

یل. نویسندگان آن مقالۀ مروری نتیجه گرفته‌اند که «عدالت آموزشی به‌طور کلی بسیار ستایش می‌شود، اما به همان اندازه نیز تعریف درستی از آن نداریم». در حوزه‌های دیگر مثلاً در حوزۀ منابع انسانی و سلامت نیز عدالت تعریف ساده‌ای ندارد. چنان‌که نویسنده‌ای صادقانه اقرار کرده «عدالت خیلی چیزهاست» و البته درعین‌حال خواستار حمایت از آن در تحصیلات عالی شده است.

هرچند گفتنِ اینکه عدالت دقیقاً چیست دشوار است، گفتنِ اینکه عدالت چه نیست ساده‌تر است. و اینجا مفیدترین مفهوم قابل مقایسه همان «برابری» است. بی‌شک این دو کلمه ارتباط نزدیکی دارند. هر دو از ریشۀ لاتینی aequus گرفته شده‌اند، به معنای «صاف»، «هم‌سطح»، «برابر»، که همگی به وضعیت کفه‌های ترازو اشاره دارند. و همان‌طور که در این ریشه‌شناسی می‌بینیم، هر دو بر اندازه‌گیری و مقایسۀ وزن چیزها نسبت به هم دلالت دارند.

ولی امروزه این کلمات بیشتر برای نشان‌دادن واگرایی به کار می‌روند. جزوه‌ای متعلق به انجمن کالج‌ها و دانشگاه‌های آمریکا، که هدف خود را «پیشبرد اهداف دموکراتیک آموزش عالی با تقویت عدالت، نوآوری، و رشد» تعریف کرده، این نکته را به‌خوبی نشان می‌دهد، آنجا که متذکر شده «برابری به همسانی ربط دارد؛ و بر اطمینان حاصل‌کردن از اینکه به هر کس چیزِ یکسانی می‌رسد تمرکز دارد». درمقابل، «عدالت به انصاف ربط دارد؛ اطمینان حاصل می‌کند که به هر کس چیزی می‌رسد که به آن نیاز دارد».

به همین شکل، لغت‌نامۀ عدالت اجتماعیِ انجمن مسیحی زنان جوان توضیح داده که برابری یعنی «با همه برخورد یکسان داشتن»، در‌حالی‌که عدالت یعنی «با همه منصفانه برخوردکردن». و در ادامه گفته است که «تأکید بر برابری» یعنی «کوررنگی» داشتن، و بنابراین اغلب «عوامل تاریخی و ساختاری را نادیده می‌گیرد، که به نفع برخی گروه‌های اجتماعی هستند»، و این به ضرر دیگران است. «تأکید بر عدالت» یعنی توجه‌کردن به رنگ‌ها، همچنین به عواملی مانند جنسیت، و با پیش چشم داشتن عوامل ساختاری و تاریخی در پی اجرای عدالت رفتن. انجمن مسیحی زنان جوان درک روشنی از پیامدهای این دو موضوع دارد. «گاهی اوقات دادگری نیازمند عدم برابری است تا عدالت ایجاد شود».

این اقرار صادقانه که نه‌تنها برابری و عدالت یکی نیستند بلکه رسیدن به عدالت کاملاً ممکن است نیازمند عدم برابری باشد در هر دو موردی که ذکر شد با رسم شکل توضیح داده شده است. انجمن کالج‌ها و دانشگاه‌های آمریکا شکلی رسم کرده که در آن سه نفر با قد متفاوت تلاش می‌کنند زنگی را با کشیدن یک طناب به صدا درآورند.

نفر اول، که فرد بلندقامتی است، کار را به‌راحتی انجام می‌دهد. نفر دوم بالاخره دستش به انتهای طناب می‌رسد. اما نفر سوم که قدش از همه کوتاه‌تر است اصلاً دستش به طناب نمی‌رسد. درمقابل، در مثال عدالت، دو نفری که کوتاه‌قامت هستند روی سکوهایی با اندازه‌های متفاوت ایستاده‌اند تا آن‌ها نیز بتوانند به‌راحتی زنگ را به صدا درآورند.

انجمن مسیحی زنان جوان نیز همین نکته را با به‌تصویرکشیدن سه زن ایستاده با قدهای متفاوت نشان داده است. در مثال برابری، سر هر یک از این زن‌ها در سطح متفاوتی قرار می‌گیرد. اما در مثال عدالت، دو زنی که قد کوتاه‌تری دارند روی بلوک‌هایی ایستاده‌اند تا هر سه نفر قد یکسانی پیدا کنند. به قول معروف، آن‌ها را «بالا کشیده‌اند».

این قبیل شکل‌ها از دهۀ ۲۰۱۰ به بعد خیلی رایج شدند، یعنی از زمان وایرال‌شدنِ یک کارتون که نشان می‌داد افرادی با قدهای متفاوت دارند از پشت فنس‌های زمین یک بازی بیسبال را تماشا می‌کنند. کرگ فروله، در سال ۲۰۱۲، مطابق نگاه «محافظه‌کارانه» و «لیبرال» به برابری را به این شکل با هم مقایسه کرده بود. در مثال محافظه‌کارانه، سه نفر دارند یک بازی را نگاه می‌کنند و هر سه روی جعبه‌های یک‌اندازه‌ ایستاده‌اند، به طوری که بلندقامت‌ترین تماشاچی بهترین دید را به بازی دارد، فردی که قد متوسط دارد به‌سختی می‌تواند از بالای فنس بازی را ببیند، و نفر سوم اصلاً قادر به تماشای بازی نیست. در مثال لیبرال، جعبه‌ها اندازه‌های متفاوتی دارند به طوری که هر سه نفر سرشان در ارتفاع یکسانی قرار می‌گیرد.

با اینکه این تصویر اولیه برای نشان‌دادن انواع متفاوت برابری ترسیم شده بود -برابری فرصت‌ها و برابری نتایج- از آن زمان تاکنون این اصطلاحات حساس تغییر کرده‌اند. صدها نسخه از آن تصویر اکنون برابری را به‌غلط در برابر دادگری، انصاف، و عدالت قرار می‌دهند. عدالت و برابری اکنون دیگر نه مکمل یکدیگر، بلکه دو چیز متضاد تلقی می‌شوند.

متخصصان آموزش‌وپرورش اصطلاح «عدالت» را در دهۀ ۱۹۹۰ مطرح کردند. اما تقابل فاحش آن با برابری یک اتفاق جدیدتر است، محصول قرن ۲۱ و، بیش از همه، محصول دهۀ دوم این قرن است. در واقع در سال ۲۰۲۱ بود که مطلبی در وب‌سایت اینساید هایر اجوکیشن مدعی شد که «عدالت» «کلیدواژۀ آموزش عالی امروز» است. یک سال بعد از آن، مسئول تنوع دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های آیوی لیگ7 به من گفت که «ما قطعاً در فرهنگ عدالت قرار داریم و نه فرهنگ برابری، و این چیز خوبی است».

اینکه کسی فکر کند فرهنگ عدالت جدید چیز خوبی هست یا نه مسلماً وابسته به دیدگاه آن فرد است. اما فارغ از اینکه راجع به این تغییر چه فکری داشته باشیم، باید دید چطور می‌توان آن را توضیح داد. چه تبیینی برای ظهور عدالت و درمقابل افول برابری در سال‌های اخیر داریم؟

مطمئناً یک سطحِ پرسش ما معناشناختی است، یعنی اینکه «عدالت» عبارت است از ترجیح آن چیزی که کارتون فروله در ۲۰۱۲ به آن برابری «لیبرال» (یا سوسیال-دموکراتیک) می‌گوید، یعنی برابری در پیامدها و نتایج. اگر بخواهید با این تلقی در پی عدالت بروید باید اطمینان حاصل کنید که همه در انتهای کار به یک نقطه می‌رسند، و اقدامات ویژه‌ای برای به حاشیه رانده‌شدگان و افراد کمتربرخوردار انجام دهید تا آن‌ها نیز به نتیجۀ نهایی برسند. از این نظر، رفتن در پی عدالت همان رفتن در پی برابری از راهی دیگر است. به قول آن فرمان سوسیالیستی قدیمی، «هر کس به قدر توانش کار کند، و به قدر نیازش استفاده کند».

این تبیین به‌نوبۀ خود منطق تبعیض مثبت را به خاطر می آورد که در استخدام‌ها و پذیرش‌های دانشگاهی از دهۀ ۱۹۷۰ به بعد حاکم شد. مؤسسه‌های آموزشی با استثناگذاشتن روی استانداردها و پیش‌نیازهای عمومی، بر مبنای جنسیت یا نژاد، به دنبال جبران بی‌عدالتی‌های تاریخی و اصلاح اشتباهات گذشته بودند تا شاید درنهایت برابری حقیقی برای همه تضمین شود.

اما اگر زبان عدالت، از برخی جهات، صرفاً تکرار دوبارۀ منطق قدیمیِ تبعیض مثبت و تأکید سوسیال‌دمکراتیک بر برابری نتایج باشد، پس نقد شدید برابری چه دلیلی دارد، که می‌گویند در برابری همه یکسان می‌شوند و نهادهای آموزشی نمی‌توانند واکنش مناسبی به تفاوت‌های افراد داشته باشند یا حتی آن را تشخیص دهند؟ چنان‌که در وب‌سایت رِیس فوروارد آمده است، «برابری از راهبردهای یکسان برای همه استفاده می‌کند، اما ازآنجاکه افراد در موقعیت‌های متفاوتی قرار دارند، احتمالاً به نتایج یکسانی نمی‌رسند. عدالت از راهبردهای متفاوت و هدفمند برای رفع نیازهای متفاوت و رسیدن به نتایج منصفانه استفاده می‌کند». این نقد بر میراث سیاست هویت استوار است، که از ابتدا با گفتمان عدالت گره خورده بود، و بازتاب صورت‌بندی‌ای است که اولین بار منتقدان فمینیست در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ آن را ارائه کردند.

آن منتقدان همیشه می‌گفتند که طرفداران برابری و حقوق برابر مجبور شده‌اند که به نام یک انسانیت مشترک ادعایی، که درحقیقت صرفاً تصویر مرد سفیدپوست دگرجنس‌خواه (هویت اصلی سیاست هویت) بود، تفاوت‌های خود (جنسیت، قومیت، نژاد یا گرایش جنسی) را انکار کنند. این منتقدان، با امتناع از «باج‌دادن» به یک کلی‌گرایی ساختگی که تفاوت‌های ویژه را پنهان می‌کرد، مدعی شدند که «اصلاً برابری خودش یعنی همین تفاوت‌ها»، چنان که جون اسکات، مورخ و نظریه‌پرداز فمینیست، گفته است. آنچه ایشان طلب می‌کردند فراگیری بود، اما نه فراگیری بر مبنای برخی ویژگی‌های مشترک یا کلی بشر، بلکه چنان که سونیا کروکس، استاد فلسفه، بعداً به‌اختصار آن را بیان کرد، اتفاقاً مطالبۀ فراگیری به‌دلیل وجود آن ویژگی‌ها.

در کل تاریخ برابری‌طلبی، این واقعاً ادعای بدیعی بود. چون گرچه برابری و تفاوت همیشه تا حدی با هم سازگاری داشتند -از هرچه بگذریم بالاخره هیچ دو انسانی با هم یکسان نیستند- دعوی‌های برابری به‌لحاظ تاریخی بیشتر اوقات با توسل به شباهت، یکسانی، یا متعلقات مشترک همراه بوده است. این هم در اینجا روشنگر است که لغت‌نامه‌های قدیمی معمولاً برابری را به «انطباق» معنا می‌کردند، یا این کلمه را، مثل نوا وبستر در ۱۸۰۶، به «شباهت، برابری، یکسانی» معنا می‌کردند.

نظریه‌پردازان گذشته، با رد این تعاریف و با ارائۀ تفاوت به‌عنوان مسیر رسیدن به هدف غایی برابری، مجموعه منابع قدرتمندی را به ارث گذاشتند که از دل آن‌ها عدالت امروزی شکل گرفت. این نظریه‌پردازان، که نوشته‌های مارکس و انگلس را به‌خوبی خوانده بودند، احتمالاً این را نیز می‌دانستند که این دو مکرراً برابری را تحت این عنوان که یک «توهم» و یک امر کلی کاذب است مورد انتقاد قرار می‌دادند، برای اینکه منافع واقعی قدرت را پوشش می‌دهد و نیازهای واقعی را پنهان می‌کند. در هر صورت، برابری به نظر بسیاری از طرفداران امروزی عدالت، که آن را در مقابل دادگری و انصاف قرار می‌دهند، چنین است.

در همین حین، محافظه‌کاران برجسته در کنار مدافعان ارزش‌های لیبرال کلاسیک در دانشگاه‌ها (مانند نظریه‌پرداز سیاسی، یاشا مونک) عدالت را تحت این عنوان که دشمن دادگری است مورد حمله قرار می‌دهند و آن را متهم می‌کنند به ازمیان‌بردن شایسته‌سالاری، ترویج تبعیض معکوس، و تضعیف دیدگاهی که کریستوفر اف. روفو، یکی از همکاران ارشد مؤسسۀ منهتن، به آن «برابری کوررنگ» می‌گفت.

درعین‌حال، نیروهای پوپولیستِ راست به‌کلی بحث برابری را کنار گذاشته‌اند. آنان با دمیدن در آتش انزجار از این حقیقت که عدالت برای برخی به معنای عدم برابری برای دیگران است -بیش از هر کسی، آنان که از قدیم از امتیازات تاریخی بهره‌مند بوده‌اند- بر «تفاوت» و «هویت» خودشان تأکید کردند، و درعین‌حال از نامنصفانه‌بودن نظامی گله کردند که بنا به ادعای ایشان فریب خورده و علیه آنان شده است. اگر آن‌ها تصدیق می‌کنند که برابری یک امر کلی ساختگی و دروغین است، چرا اصلاً از ارتقای کسانی که خودشان را برتر می‌دانند حمایت نمی‌کنند؟

این‌ها منطق‌های معاصر و رقیبِ برابری و عدالت هستند. تا وقتی نتوانیم راهی برای حل تفاوت‌هایمان، و پذیرش و سپس تعالی‌دادن آن‌ها بر مبنای یک بنیان مشترک پیدا کنیم، یکسانی بنیادین انسانیت در ما، فارغ از بحث برابری و عدالت، کماکان از چنگمان خواهد گریخت.

این مطلب را دارین ام. مک‌مان نوشته و در تاریخ ۱ آوریل ۲۰۲۴ با عنوان «The Triumph of ‘Equity’ Over ‘Equality’» در وب‌سایت کرونیکل آو هایر اجوکیشن منتشر شده است و برای نخستین‌بار با عنوان «آیا «برابری» نامنصفانه است؟» در سی‌ویکمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ محمدابراهیم باسط منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ با همان عنوان منتشر کرده است.

دارین ام. مک‌مان (Darrin M. McMahon) استاد تاریخ کالج دارتموث و مؤلف کتابEquality: The History of an Elusive Idea (2023) است.

پاورقی
1 Equity
2 در اینجا، فراگیری (inclusion) به این معناست که امکانات موجود در جامعه باید برای همه به صورت یکسان توزیع شود و «فراگیر» باشد [مترجم].
3 کلمۀ woke به معنای «بیدارباش نسبت به بی‌عدالتی نژادی» است و در جریان مبارزات نژادی آمریکا ساخته شد [مترجم].
4 equality
5 justice
6 fairness
7 مجموعه‌ای از هشت دانشگاه خصوصی برتر در شمال شرق آمریکا [مترجم].

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا