خرید تور نوروزی

وضعیت امید در تهران| فردا روز بهتری است؟

نگار فیض‌آبادی، انصاف نیوز: بسیاری امیدواری را برای ادامه‌ی زندگی حیاتی دانسته‌اند؛ در گزارش پیش‌رو، انصاف نیوز نظر ۲۲ نفر از مردم تهران را درباره‌ی امیدشان نسبت به آینده می‌خوانید.

شهروندان تهرانی، به این پرسش‌ها پاسخ دادند: چقدر به آینده ایران امیدوار هستید؟ آیا آمدن آقای پزشکیان (با وجود اینکه هنوز کابینه‌اش مشخص نشده است و عملکرد ملموسی نداشته است) باعث شده امیدوار شوید؟ سیاستمداران باید چه کارهایی انجام دهند تا به آینده امیدوار شوید؟ اگر کسی از هموطن‌هایتان بخواهد مهاجرت کند، چگونه او را برای ماندن تشویق می‌کنید؟

مادری بعد از شنیدن این سوال که چقدر به آینده امیدوار است، گفت: خیلی به آینده امیدوارم. همیشه امیدوار بوده‌ام. اگر کسی ناامید است، باید به گذشته و تاریخ نگاه کند و حضرت علی و امام حسین یادش بیاید و بداند که امام حسین جلوی یزید ایستاد. حالا هم رهبر فرزانه‌مان یعنی حضرت خامنه‌ای هستند و از چیزی نمی‌ترسند. یک‌سری غرب‌گرا هستند که با تبلیغات ناشایست می‌خواهند توجه مردم را به چیزهای منفی جلب کنند و ناامیدشان کنند!

خانمی ۳۲ ساله، در جواب این سوال که چقدر به آینده‌ ایران امیدوار هستید، بدون هیچ درنگی گفت: هیچی، فکرنمی‌کنم آقای پزشکیان هم بتواند کاری انجام بدهند. یعنی نمی‌گذارند. به نظرم اگر اقتصاد را درست کنند، همه‌چیز درست می‌شود.

قدرِ احمدی‌نژاد را ندانستیم!

خانمی حدودا ۴۵ساله گفت: به نظرم آقای پزشکیان با بقیه فرق دارد؛ چون زمان «اغتشاشات» هم مدافع ملت بود و در مجلس هم صحبت می‌کرد ولی نمایندگانی علیه او بودند. انشاءالله به امید خدا بتواند از نظر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ترتیب اثر بدهد.

باید اقلام مورد نیاز مردم ارزان بشوند. خودم از هر نظر شرایط مهاجرت را دارم ولی معتقدم ایران مملکت ماست. چرا باید بروم؟ هرکسی هم که رفته به خاطر شرایط اقتصادی مهاجرت کرده است. اگر وضع اقتصادی بهتر شوند، آنهایی که رفته‌اند هم برمی‌گردند!

صحبت عملکرد سیاستمداران که به میان می‌آید، نام احمدی‌نژاد را می‌آورد و می‌گوید: قدرش را ندانستیم! خودش هم می‌گفت که دزد زیاد داریم و باید جلوی آنها را بگیریم. به نظر من هم اگر جلوی دزدی‌ها را بگیرند، وضع بهتر می‌شود.

خانمی ۴۵ ساله، همراه دخترش به ویترین مغازه‌ها نگاه می‌کند. بعد از شنیدن کلمه‌ی امید می‌گوید: خیلی امیدوارم. با خنده‌ حرفش را ادامه می‌دهد: نمی‌دانم چرا، شاید چون مردم خوبی داریم. مردم ما اصالت دارند. امیدوارم آقای پزشکیان هم کارهایی انجام بدهد، مسئولانمان هم بد نیستند.

به نظرم اگر کسی به آینده امید نداشته باشد، اشتباه می‌کند و اگر تلاش کند به هرچیزی که بخواهد می‌رسد. راستش ما در یکی از مناطق محروم خوزستان زندگی می‌کنیم. یادم می‌آید کسی بود که نان خشک می‌فروخت اما آن‌قدر تلاش کرد که حالا مغازه‌ی سرامیک‌فروشی دارد!

دخترش هم جمله‌های مادرش را این‌طور تمام کرد: من هم امیدوارم و با مامانم موافقم، هرکسی تلاش کند، به هرچیزی بخواهد می‌رسد.

امیدی ندارم اما کاش بشود…

آقای ۳۹‌ساله‌ای با شغل آزاد، بعد از شنیدن کلمه‌ی امید، لبخند معناداری زد و گفت: برای آینده فرزندم، امیدی ندارم. آقای پزشکیان همشهری ما است و انشاالله بتواند کاری انجام بدهد. ما هم بتوانیم کمکش می‌کنیم ولی درباره سیاست داخلی و خارجی کاری از دست ما مردم برنمی‌آید.

هفته‌ی پیش کردستان بودم و به نظرم از موقعی که پزشکیان آمده است، تنش‌‌ها کمتر شده است. به‌هرحال او با این شعار که بین لر و ترک و… فرقی نمی‌گذارد، به مردم امید داده است.

او از بی‌ثباتی اقتصادی گلایه می‌کند و می‌گوید: در همین چند روز هم دلار بالا رفته است و همین چیزها چشم مردم را می‌ترساند. مسئولان باید امنیت و ثبات اقتصادی ایجاد کنند.

راننده ۵۷ ساله، درباره‌ی امیدواری‌اش به بهبود شرایط، آن‌هم بعد از رئیس‌جمهور شدن مسعود پزشکیان، می‌گوید: فعلا که کارش را شروع نکرده، من هم فعلا امیدی به آینده ندارم.

همان موقع، انگار سر درددلش باز شده باشد، به ون خود اشاره می‌کند و جمله‌ها را پشت سرهم ادامه می‌دهد: این‌ها دارند ۱۶ سال کار می‌کنند، درصورتی‌که ماشین‌هایمان باید ۵ سال کار کنند.

باید شرایطی بگذارند که بتوانیم ماشینمان را عوض کنیم چون داغون هستند و هزینه‌ها هم بالا است. کلی پول می‌دهیم اما کیفیتی نیست. از وقتی یادمان است، هرکدام از مسئولان آمدند، فقط قول دادند و کاری نکردند. آن تاکسی برقی را دیدید که رفت؟ قیمتشان خیلی بالا است. قسط‌هایشان هم همین‌طور. چقدر باید کار کنیم که بتوانیم قسط بدهیم؟ بقیه‌ی زندگی را چه‌طور بگذرانیم؟

زندگی سخت می‌گذرد اما به امید زنده‌ایم

از وسط حرف‌هایش، همکار ۶۷ساله‌اش هم می‌آید و می‌گوید: خانم بنویس که زندگی ما سخت می‌گذرد. درباره‌ی امید پرسیدید، بالاخره انسان به امید زنده است، اما معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد! راستش تا امروز فقط ناراحتی دیدیم. مثلا ناراحتی‌مان را به تاکسی‌رانی می‌گوییم، حرف خودشان را می‌زنند!

مرد دستفروش، با شنیدن این جمله که «خبرنگار هستم، سوالی دارم» سریع رویش را برگرداند و می‌گوید: من حوصله‌ی خودم را هم ندارم.

مرد دستفروش دیگری، به محض شنیدن کلمه‌ی امید، گفت: هیچی، به پزشکیان هم امیدی ندارم. همه‌شان یکی هستند.

دو خانم ۴۵ و ۴۸ساله، درحالی‌که مغازه‌ها را نگاه می‌کردند، جواب دادند:

– امیدی ندارم. علتش هم وضع مملکت و گرانی‌هاست. صبح تا شب باید کار کنیم اما پول‌ها می‌رود برای قسط. ۲۰۰ میلیون وام گرفتم اما باید ۳۲۰ میلیون پس بدهم!
– آدم نمی‌تواند راحت به چیزی که می‌خواهد برسد. چرا نباید راحت بتوانیم خانه و ماشین بخریم؟ چقدر باید قناعت کرد؟
به نظرم آقای پزشکیان با بقیه فرق دارد، حداقل می‌دانیم دکترای واقعی دارد و دکترایش افتخاری نیست!

دو دختر ۲۰ و ۲۲ ساله، بعد از آنکه می‌شنوند خبرنگار از آنها سوالی دارد، شالشان را سرشان می‌کنند و هردو باهم می‌گویند امیدی به آینده ایران ندارند. یکی‌شان از جنگ، اوضاع مالی، دین و سیاست ابراز نگرانی می‌کند و دیگری از کل وضع موجود ناراضی است و می‌گوید: شاید با تغییرات بزرگ‌تر یک‌چیزهایی درطول ۵ تا ۱۰ سال آینده درست شود.

دوستش اما بعد از گفتن این جمله که امیدی به پزشکیان ندارد، حرف متناقضی می‌زند: گشت ارشاد را کمتر می‌بینم. امیدوار نشدم ولی انگار بهتر شده است!

امیدواران و ناامیدان جامعه

دو خانم با پوشش چادر، در جواب این سوال که چقدر به آینده‌ی ایران امیدوار هستید، می‌گویند: چرا ناامید باشیم؟ انگار سوال برایشان عجیب است، برای همین یکی‌شان می‌پرسد: اصلا شما از کدام خبرگزاری هستید؟ خانم دیگر می‌گوید: در کشورمان رهبر داریم. کشورِ امام زمان است. اگر کسی امیدوار نیست باید سعی کند هدفی و امیدی در زندگی داشته باشد!

خانمی ۴۰ ساله، بی‌درنگ می‌گوید که امیدی به آینده ندارد و علت ناامیدی‌اش هم بی‌سروسامانی‌هایی است که در کشور تجربه‌ کرده است. معتقد است اگر کسی که بلد باشد، در مسئولیت‌های اجرایی قرار بگیرد، شرایط بهتر می‌شود.

پسر ۲۲ساله‌ای که می‌گوید شاغل است، جوابش را در کلمه‌ی «هیچی» خلاصه می‌کند و این‌طور ادامه می‌دهد: مگر اینکه همه‌چیز عوض بشود تا امیدوار بشوم. نباید از بالا برای مردم تصمیم بگیرند. حالا که حرف پزشکیان شد بگویم که اگر جلیلی بود مطمئنم اوضاع بدتر می‌شد و دلار به ۷۰ هزار تومان می‌‌رسید. شاید یک چیزهایی در دولت پزشکیان بهتر باشد.

مردم بعد از آمدن پزشکیان امیدوار شده‌اند ولی اگر قیمت‌ها بالا برود، چون نیازشان تامین نمی‌شود، دوباره ناامید می‌شوند. سیاستمداران باید کاری کنند تا با کشورهای خارجی در صلح باشیم، تحریم‌ها را بردارند و… ولی می‌دانم که خیلی از این چیزها اصلا دست پزشکیان نیست!

مردم زیاده‌خواه نباشند تا ناامید نشوند!

خانمی که سنش حدود ۴۵-۵۰ سال بود، درباره‌ی امیدواری به آینده ایران گفت:
– بالای ۱۰۰٪ امیدوارم. علتش ایمان، توکل به خدا و ولایتی بودنم است.
– به کسی که امید ندارد، چه می‌گویید؟
– می‌گویم قانع باشد. آن طرف دنیا خبری نیست. یک عده فکر کرده‌اند آنجا مدینه‌ی فاضله و دست‌نیافتنی است پس ناامید می‌شوند. قبول دارم که ایراداتی به وضعیت فعلی وارد است، ولی مردم هم نباید زیاده‌خواه باشند!

سه دختر ۲۴، ۲۵ و ۲۶ ساله هم به ترتیب گفتند:
– امیدوارم در یکی دو سال آینده با پزشکیان اوضاع بهتر شود.
– امیدی نداریم. مطمئنا پزشکیان هم نمی‌‌تواند کاری بکند.
– هیچ فرقی باهم ندارند. البته ایشالا که پزشکیان بتواند. باید خودش را نشان بدهد. ولی با آمدنش دلار پایین نیامده است!

دختری ۲۹ساله، شاغل، امیدش به آینده را خیلی کم توصیف کرد و گفت: به خاطر شرایط اقتصادی ناامید شده‌ایم. قیمت‌ها باید کمتر شوند. بعد از شنیدن اسم پزشکیان، کمی مکث کرد و گفت: امیدوارم بهتر از بقیه باشد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا