علم سیاسی است، چه بهتر که دانشمندان هم آن را بپذیرند
پل ام. ساتر، اخترفیزیکدان و مشاور ناسا، مطلبی با عنوان «Paul M. Sutter Thinks We’re Doing Science (and Journalism) Wrong» در وبسایت آندارک نوشته است که با ترجمهی شراره توکلی در سایت ترجمان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.
«یکی از چیزهایی که در بحران همهگیری کرونا، به اندازۀ مرگومیر وسیع انسانها، وحشتناک بود، آشکارشدنِ شدت بیاعتمادی مردم به علم و دانشمندان بود. چهرههای سرشناسی از دنیای علم به این مسئله واکنش نشان دادند. چرا علم جایگاهش را نزد مردم از دست داده است؟ چرا دیگر کسی به حرف دانشمندان گوش نمیدهد؟
پل. ام. ساتر، اخترفیزیکدان دانشگاه کلمبیا، در کتاب جدیدش میگوید مسابقۀ بیامان انتشار مقاله، دانشمندان را از مردم عادی و جهان آنها دور کرده است. پس زمان آن فرا رسیده است که دانشمندان مردم را جدی بگیرند.
گفتوگویی با پل ام. ساتر، آندارک— پل ام. ساترِ اخترفیزیکدان برخی از عظیمترین پدیدارهای جهان را مطالعه میکند، ازجمله حفرههای کیهانی یا همان شکافهای وسیع و تقریباً خالی که خوشههای کهکشانی را از یکدیگر جدا میکنند. ساتر، استاد مدعو دانشکدۀ بارناردِ دانشگاه کلمبیا و استاد و پژوهشگر دانشگاه استونی بروک، به شوخی میگفت «از اینکه تخصصم در هیچِ مطلق بیشتر و بیشتر میشود شادمانم».
بااینکه ساتر عاشق علم است، معتقد است که روشهای علمی، در عمل، مشکلات عمیقی دارند. پیشاز همهگیری کرونا، او متوجه برخی از این مشکلات شده بود، اما کرونا بسیاری از آنها را نمایانتر کرد. ساتر میگوید «من همان زمان هم شاهد از میان رفتن اعتماد به نهاد علم و همچنین مشکلات دانشمندان برای در میان گذاشتن موضوعاتی بسیار مهم و اضطراری با مردم بودم که ما همزمان که دربارۀ آنها صحبت میکردیم درحال شناختنشان نیز بودیم». و ادامه میدهد: «داشتم ازمیانرفتن اعتماد مردم به علم را موردبهمورد تماشا میکردم».
ساتر با رقابت بیشازحد در دنیای علم، ارزیابی و داوری همتایان، نشریات، روش تعامل دانشمندان با مردم، سیاسیکردن علم و موضوعاتی از این قبیل مخالف است. اما کتاب جدید او، نجات علم: بازگرداندن اعتماد در عصر شک فقط حاوی فهرست بلندبالایی از نارضایتیها نیست، بلکه دربردارندۀ ایدههایی دربارۀ نحوۀ اصلاح علم است. مصاحبۀ ما از طریق زوم انجام شد و ویرایش شده است تا کوتاهتر و روشنتر شود.
آندارک: امروزه بزرگترین مشکل علم چیست؟
پل ساتر: صادقانه بگویم، به گمانم ناتوانی دانشمندان برای تعامل معنادار با مردم.
آندارک: ممکن است توضیح بیشتری بدهید؟
پل ساتر: بهنظرم دانشمندان قدر ارزشی را که در تصور مردم و مطبوعات و تصمیمات سیاسی دارند و احترامی را که آنها برایشان قائلند نمیدانند. بنابراین، ما دانشمندان این موارد را دستکم میگیریم. در نتیجه، برای ارتباط با مردم یعنی در میان گذاشتن روش علمی واقعی کارمان و نحوۀ دستیابی به تصمیماتمان واقعاً تلاش نمیکنیم و صرفاً نتایج کارمان را در اختیار آنها قرار میدهیم. ما با سیاستمداران و سیاستگذاران تعامل درستی نداریم. بارها شاهد بودهام که دانشمندان وادار به سکوت شدهاند و افراد دیگر، اغلب با مقاصدی ضدعلم، بهجای آنها حرف زدهاند. به همین دلیل، میخواهم دانشمندان، به عنوان نمایندگان علم در فضای همگانی، در صف مقدم قرار بگیرند.
آندارک: چهکسانی دانشمندان را وادار به سکوت میکنند؟
ساتر: افرادی که سعی در عوامپسندکردن علم دارند. آنها تحصیلات علمی ندارند، ولی نتایج علمی را میگیرند و به نفع خودشان با مردم در میان میگذارند. ژورنالیستها، که تحصیلاتشان در حوزۀ علم نیست، اطلاعات علمی را میگیرند و به گوش مردم میرسانند. سیاستمداران نیز همین کار را میکنند. شرکتهای بزرگ صحبتهای دانشمندان را برای مقاصد خود به کار میگیرند، چه برای کسب درآمد، چه برای تبلیغ یک برنامۀ سیاسی خاص. و من معتقدم که دانشمندان خودشان نقش فعالی در این گفتوگوها ندارند.
آندارک: مضرات تمرکز دانشمندان روی انتشار مقالات چیست؟
ساتر: ما، جامعۀ دانشمندان، خیلی زیاد درگیر انتشار مقالات هستیم. اولین چیزی که به دانشمندان جوان میآموزند شعار «منتشر کن یا نابود میشوی» است، یعنی اینکه باید مقالات زیادی را در نشریات سطح بالا منتشر کنید و این کار هدف شماره یک شما در زندگی باشد. و این امر به ایجاد محیطی میانجامد که در آن آزادانه تقلب علمی رشد میکند. زیرا ما وظیفۀ خود را در نقش دانشمند انجام نمیدهیم. ما فرصت بررسی متقابل مقالات یکدیگر را نداریم، وقت نداریم که زمان کافی صرف این بررسی کنیم، فرصت کافی برای صبوری در روند پژوهشمان و اختصاص وقت کافی برای آن نداریم، زیرا بیشازحد بر انتشار مقالات هرچه بیشتر تمرکز داریم.
به همین دلیل، در طول سالهای گذشته، شاهد رشد انفجاری تقلبهای علمی در انواع گوناگون آن بودهایم. نوعی تقلب که حاصل جعل کامل و بیاساس دادههاست. و نوع دیگری که «تقلب نرم» مینامم نشانگر دانش سست و بیهودهای است که حاصل اهمالکاری دانشمندان است. نتایج خود را کمی دستکاری کنید تا به نتایج قابلانتشاری دست پیدا کنید.
این کار به فوران اطلاعات علمی بیارزش و ضعیف منجر شده است. و این موضوع به مردم ارتباط پیدا میکند، زیرا مردم نتایج پژوهشهای علمی، ازجمله همۀ موضوعات جعلی و دانش سستِ حاصل از اهمالکاری دانشمندان را میبینند. بنابراین، مردمی را که مرتباً شاهد نتایج متناقض هستند برای ازدستدادن اعتمادشان به علم سرزنش نمیکنم، زیرا ما برای اعتمادپذیری خود کاری نکردهایم و نظارت کافی بر تقلبهای علمی نداریم.
آندارک: شما طرفدار «ضریب تأثیر»1 و «شاخص اچ»2 نیستید. اینها چه هستند و ازنظر شما مشکلشان چیست؟
ساتر: از یکی دو دهۀ پیش، دانشمندان به این نتیجه رسیدند که باید بتوانیم میزان موفقیتهای همدیگر را اندازهگیری کنیم؛ در واقع، چهچیزی دانشمند خوب را از دانشمند بد متمایز میکند؟ و به معیارهایی رسیدیم مثل شاخص اچ که معیاری نسبی است و تعداد ارجاعات به مقالات اخیر شما را نشان میدهد.
بنابراین، عددِ بالاتر در شاخص اچ نشانگر آن است که شما مقالات زیادی با ارجاعهای فراوان دارید. شاخص اچ پایین به معنای آن است که شما مقالات زیادی ننوشتهاید و/یا ارجاعهای فراوانی به مقالاتتان نشده است. بنابراین، براساس این منطق، کسی که شاخص اچ بالایی دارد دانشمند بهتری است؛ یعنی احتمال اینکه برای تحصیلات تکمیلی پذیرفته شود، شغلهای پژوهشی بگیرد، عضو هیئت علمی شود، استاد دائمی بشود، بورسیۀ تحصیلی دریافت کند یا ارتقای شغلی بگیرد بیشتر از بقیه است. بسیاری از پیشرفتهای شغلی علمی به این عدد یا معیار وابستهاند.
کاری که انجام دادهایم این است که با تمرکز فراوان بر معیارهایی اینچنینی، یک عدد واحد یا مجموعهای از اعداد، رسیدن به آن عدد را تا حد ممکن تشویق کردهایم. و وقتی تشویق میشوید شاخص اچ خود را تا جای ممکن بالا ببرید، معنایش انتشار مقالات هرچه بیشتر است. و انتشار مقالاتی که به نظر شما قوی، تأثیرگذار و تحولآفرین باشند. بنابراین، تمایل بیشتری پیدا میکنید تا نتایج پژوهشتان را به فراتر از آنچه شواهد واقعاً نشان میدهند گسترش دهید. و همۀ ما همین کار را میکنیم. در واقع مراقب نیستیم و عملاً علم مفید یا دانشمندان شایسته تولید نمیکنیم، فقط دانشمندانی با رتبههای بالا تولید میکنیم.
آندارک: و ضریب تأثیر چطور؟
ساتر: نشریات با ضریب تأثیر بالاتر مقالات بیشتری را منتشر میکنند که در بازۀ زمانی معین، معمولاً دو سال، ارجاعهای فراوان دریافت کردهاند. بنابراین، اگر من بخواهم پژوهشم تأثیر بیشتری داشته باشد، عدۀ زیادی آن را بخوانند و شانس بیشتری برای ارجاعدهی داشته باشد، مقالۀ خود را به چنین نشریهای ارسال میکنم، زیرا معتقدم که نتیجۀ مطلوبی خواهد داشت، بیشتر دیده میشود و تأثیرگذارتر خواهد بود. نشریات با ضریب تأثیر بالاتر نشریاتی هستند که دائماً دربارهشان میشنویم. باید حرف گندهای بزنید، ادعای جسورانهای داشته باشید یا کار بزرگی انجام دهید -و به احتمال زیاد، نتایج بزرگ درست نیستند، زیرا ماهیت پژوهش علمی چنین است.
آندارک: پیهکینگ3چیست و چرا مشکلساز است؟
ساتر: معیاری آماری به اسم «مقدار احتمال» یا ارزش پی4 وجود دارد که معمولاً استفاده میشود و معیاری تقریبی است از میزان اطمینان شما به نتایجی که به دست آوردهاید. البته، دارم از جزئیات آمار و ریاضیات چشمپوشی میکنم. هرقدر «مقدار احتمال» پایینتر باشد، نتیجۀ حاصله مطمئنتر است. «مقدار احتمال» زمانی به کار میآید که نظرسنجی یا پژوهشی را انجام دادهاید و میخواهید بفهمید که آیا این علت آن است؟ آیا الف به ب میانجامد؟ و بهدقت دادههای خود را بررسی میکنید، تجزیهوتحلیل را انجام میدهید و «مقدار احتمالی» که به دست میآورید بسیار بالاست: متأسفانه، نتیجه میگیرید که الف منجر به ب نمیشود. به خود میگویید نمیتوانم آن را منتشر کنم، نمیتوانم مقالهای دراینباره بنویسم. هیچ نشریهای قبولش نمیکند.
بنابراین، دوباره نگاهی به دادههایتان میاندازید؛ احتمال دارد زمانی که دادههایتان را گردآوری میکردید یا مشاهداتتان را انجام میدادید، متغیرهای دیگری را هم یافته باشید، چیزهای دیگری را هم پیدا کرده باشید. شاید الف منجر به ب نشود اما در عوض منجر به ج بشود. در واقع بهدنبال آن نبودهاید، اما در میان دادهها به چشمتان میخورد؛ مقدار احتمال هم پایین است، بله میتوانم این را منتشر کنم. مشکل این کار آن است که اگر دادههای کافی جمعآوری کرده و در اختیار داشته باشید، بسیار محتمل است، بهدلیل شانس آماری محض، میان دو متغیر همبستگی تصادفی با «مقدار احتمالی» پایین وجود داشته باشد، که دلیلش صرفاً گردآوری دادههای کافی است.
آندارک: شما معتقدید که فرایند ارزیابی همتایان نیز اساساً مخدوش است؛ مشکلش چیست؟ و آیا اصلاحپذیر است؟
ساتر: این فرایند نقش معیار طلایی را بازی میکند، مثل اینکه بگوییم «این مقاله اهمیت چندانی ندارد، مگر اینکه ارزیابی همتایان را پشت سر گذاشته باشد». اما در جایگاه فردی که دهها بار، اگر نگویم صدها بار، ارزیابی کردهام و در معرض ارزیابی همتایان بودهام میگویم که در واقع ماهیتش این است: «شانسی است، نمیدانید نتیجه چه خواهد شد.» همکار شما، که کارتان را ارزیابی میکند، ممکن است زمان بسیار زیادی را صرف خواندن مقالۀ شما کند، تجزیهوتحلیل شما را بفهمد، بکوشد تا ایرادات و اشتباهات کارتان را پیدا کند، به شما کمک کند، پیشنهادهای بسیار مفیدی درخصوص کارتان ارائه کند و واقعاً مقالۀ شما را اصلاح کند.
تجربۀ شخصی من و بسیاری از کسانی که با آنها صحبت کردهام این است که کمتر چنین اتفاقی میافتد. بیشتر اوقات، همتای ارزیابتان میگوید «بله، به نظر عالی است. فقط چند جایی منابع را ذکر نکردهاید. اما، صرفنظر از آن، فوقالعاده است». از این ارزیابی متوجه نمیشوید که آیا مقالۀ شما واقعاً عالی است یا نه. در مواقع دیگر، همتای ارزیاب رقیب شماست، یا از گروه رقیب است، یا در این موضوع خاص دیدگاه دیگری دارد و از این موقعیت فقط برای شکست کامل یا نابودی تدریجیتان استفاده میکند.
ازآنجاییکه همۀ ما خیلی گرفتاریم، خودمان مقالات زیادی مینویسیم، دستمزدی برای ارزیابی همتایان پرداخت نمیشود و کاری است که همیشه داوطلبانه انجام میدهیم، هیچکس زمان کافی برای بررسی مناسب نتیجهگیریهای مقالات و مرور دقیق روند پژوهش در فرایند ارزیابی همتایان ندارد. بهویژه، با توجه به اینکه اکثر مقالات جدید برمبنای محاسبات بسیار زیاد و تحلیل مفصل دادهها نوشته میشوند، خواندن همۀ آن مطالبِ دشوار و خستهکننده مستلزم صرف وقت و تلاش زیادی است و بنابراین ارزیابی همتایان در قرن بیستویکم تقریباً کار بیحاصلی است.
آندارک: شما طرفدار سیستم استادی دائمی هم نیستید، دلیلش چیست؟
ساتر: از دو منظر طرفدار سیستم استادی دائمی نیستم. یکی اینکه، فرایند عملی رسیدن به رتبۀ استاد دائمی تقریباً در همۀ رشتههای علمی طولانی و طاقتفرساست و عملاً رضایتبخش هم نیست. در واقع، ثبات هر نوع زندگی عاقلانه را بر هم میزند. با گذراندن مقطع تحصیلات تکمیلی، به یک موقعیت پژوهشی پسادکترا دست مییابید که معمولاً دو تا پنج سال طول میکشد، بعد احتمالاً موقعیت پژوهشی جدیدی را در یکی از رشتههای فراوان موجود خواهید داشت. سپس کاندیدای بالقوۀ هیئت علمی میشوید.
پساز آن، اگر در یکی از دانشگاههای پژوهشی سطح بالا باشید، دورهای پنج ساله در آنجا کار میکنید. تا زمانی که عملاً رتبۀ دائمی علمی را کسب کنید -چیزی که در دانشگاههای متمرکز بر پژوهش استادی دائمی محسوب میشود- به اواسط دهۀ چهارم زندگیتان رسیدهاید و به سراسر کشور، اگر نگویم همۀ جهان، چندین بار سفر کردهاید؛ اغلب با درآمدی که، بهویژه در مقایسه با همکارانی که پساز گرفتن دکترا از سیستم دانشگاهی خارج شدهاند، بسیار ناچیز است.
بنابراین اگر بخواهید خانوادهای تشکیل دهید، صاحب خانهای شوید و ثباتی در زندگیتان برقرار کنید، اموری که بیشتر افراد تا اواسط دهۀ چهارم زندگیشان سعی در انجامشان دارند، طیکردن مسیر وصول به رتبۀ استادی دائمی انجام همۀ آنها را بسیار دشوار میسازد. به همین دلیل، وانمود میکنیم که طرفدار شایستهسالاری هستیم و فقط باهوشترین پژوهشگران مراحل مزبور را طی میکنند و به رتبۀ استادی دائمی میرسند.
اما، در واقع، افرادی را انتخاب میکنیم که با این سبک زندگی سازگارترند. و بعد، وقتی به رتبۀ استادی دائمی رسیدید، احتمال آنکه بورسیه شوید یا کمکهزینۀ تحصیلی دریافت کنید بیشتر میشود. در واقع، دادههای فراوان بنیاد ملی علوم نشان میدهد که مبلغ کمکهزینۀ تحصیلی یا نرخ دریافت کمکهزینه برای افراد باسابقه بیشتر از جوانترهاست.
معتقدم که این روند به جمود علم میانجامد، یعنی پساز آنکه مسیر پژوهشی خود را یافتید، صرفاً میخواهید تا زمان بازنشستگیتان همان مسیر را ادامه دهید. اما به اعتقاد من، علم نیازمند تزریق دائمی ایدههای نوین است. در واقع، ما به حمایت از جوانان و ایدههای آنها نیاز داریم زیرا آنها کسانی هستند که به راهحلهای جدید برای مشکلات دیرینه میاندیشند.
آندارک: شما دربارۀ سیاسیشدن علم نوشتهاید و راهپیمایی برای علم را، که از سال ۲۰۱۷ هرساله برگزار میشود، نمونۀ آن ذکر کردهاید. راهپیمایی برای علم چه اشکالی دارد؟
ساتر: این مطالعۀ موردی جالبی است، زیرا راهپیمایی برای علم ظاهراً کار صادقانهای است، مثل این است که بگویید «آهای مردم! لطفاً از دانشمندان حمایت کنید. ما به بودجۀ دولتی نیاز داریم. ما کارهای خوبی انجام میدهیم. پس لطفاً علم را گرامی بدارید». من قطعاً از آن حمایت میکنم. ما به دانشمندان بیشتری نیاز داریم که بیرون از دانشگاه با مردم صحبت کنند و از نهاد علم و بودجۀ دولتی برای علم دفاع کنند.
اولین راهپیمایی برای علم بیشتر واکنشی بود به ریاستجمهوری دونالد ترامپ و مراسم تحلیف او. تردیدی نیست که دونالد ترامپ در مبارزات انتخاباتی خود علیه بسیاری از جنبههای علم سخنان نامناسبی بیان کرده بود. البته نه همۀ جنبههای علم، بلکه بسیاری از جنبهها، بهویژه اقلیمشناسی. و درخواست اولیۀ بودجۀ زمان ریاستجمهوری او به کنگره موجب کاهش شدید بودجۀ بسیاری از مؤسسات علمی شد.
بنابراین کاملاً درست است؛ سابقۀ جمهوریخواهان در دورههای اخیر در زمینۀ کاهش بودجۀ علم یا درخواست این کاهش مشخص است. اما راهپیمایی اولیه برای علم بیشاز هرچیز راهپیمایی علیه ترامپ بود و کمتر با هدف حمایت از علم صورت گرفت. بنابراین، به اعتقاد من، اتفاقی که افتاد این بود که هرکس شاهد آن راهپیمایی بود و گرایش یا تمایلی علیه علم داشت یا به علم اعتمادی نداشت، آن را عملی سیاسی دانست و نه تلاشی برای «بیایید دانشمندان بیشتری را با خود همراه کنیم و بودجۀ بیشتری برای علم بگیریم». به نظر من راهپیمایی برای علم عملاً به دلسردی بسیاری از جمهوریخواهان انجامید، زیرا اطمینان پیدا کردند که «آهان، علم حوزۀ دموکراتهاست.
به جمهوریخواهان مربوط نمیشود. فهمیدم. این افراد همه در تیم آبی (دموکراتها) هستند و ما در تیم قرمز (جمهوریخواهان) هستیم، بنابراین از علم حمایت نمیکنیم». واقعاً نظرم این است که راهپیمایی برای علم نتیجۀ عکس داشت. من دلم میخواهد، صرفنظر از اینکه چهکسی در کاخ سفید یا در کنگره باشد، علم بودجۀ کلانی دریافت کند.
آندارک: اما شما همچنین گفتهاید که دانشمندان باید بیشتر به سمت سیاست روی بیاورند یا دستکم از ضدسیاسیبودن دست بردارند.
ساتر: جریان پنهانی عمیقی در فضاهای دانشگاهی وجود دارد که میگوید «سیاست کثیف است، سیاست آلوده است؛ ما درگیر آن نمیشویم». به گمانم حرف بیاساسی است. بهنظرم دروغ است. زیرا تقریباً همۀ پژوهشهای بنیادی در ایالات متحده -راجع به پژوهشهای پایه، مثل فیزیک پایه، نجوم پایه و شیمی پایه صحبت میکنم- بودجۀ خود را از نهادهای دولتی دریافت میکنند. و اگر نهادهای دولتی بودجۀ شما را تأمین کنند، حدس بزنید چه میشود: شما سیاسی میشوید؛ شما نهادی سیاسی میشوید. سیاست را نمیشود از علم جدا کرد.
بنابراین، تظاهر به غیرِ آن به ضرر ما دانشمندان است. به همین دلیل دانشمندان را تشویق میکنم که سیاسی باشند، نظرات سیاسی داشته باشند، اعتقاداتشان را بیان کنند، دیدگاههای خود را ابراز کنند و بهویژه دربارۀ تأثیر و اهمیت علم در زندگی روزمره صحبت کنند. بروند افراد ضدعلم را پیدا کنند و بکوشند بفهمند پیشینهشان چیست، با آنها همدلی کنند، راههایی را برای ورود علم به زندگیشان بیابند و دلایل اهمیت علم را به آنها نشان دهند.
اما معتقدم دانشمندان باید هنگام انجام این کار بسیار مراقب باشند. به باور من، هنگامی که دانشمندان دربارۀ موضوعات مهم مورد توجه عموم صحبت میکنند، باید متوجه باشند که در سر میز مذاکره ما همه یک صداییم، همه دیدگاهی یگانه و بسیار قدرتمند درخصوص جهان داریم و قطعاً باید نظرات و تخصصهای خود را به سر میز مذاکره بیاوریم؛ اما ازآنجاییکه ما جوامعی متشکل از صدها میلیون یا میلیاردها نفر انسان هستیم، عملاً سیاستگذاری و تصمیمگیری دربارۀ تغییرات اقلیمی یا بیماریهای همهگیر، به چیزی بیشاز دیدگاههای علمی نیاز دارد.
تلاش میکنیم که با هم تصمیمی جمعی بگیریم. علم بخش مهمی از این فرایند است، اما تنها بخش آن نیست. دانشمندان باید هنگام تعامل با مردم فروتنی خود را حفظ کنند. در واقع، علم فرایندی کند، بحثبرانگیز و ژرفنگر با آشفتگیهای فراوان است؛ ما با هم مخالفت میکنیم، به بحثوجدل میپردازیم و با شواهد متناقضی روبهرو میشویم. سپس بهکندی، در طول زمان، به نتیجه و اجماع و درک یکپارچهای از موضوعات میرسیم.
باید در هنگام صحبت با مردم از کندی علم آگاه باشیم، تا وقتی در فرایندی سیاسی مشارکت میکنیم، بتوانیم بگوییم «هنوز نمیدانم. این چیزی است که تا الان به آن رسیدهایم. شواهد موجود تا کنون این را نشان میدهند، اما این تغییر خواهد کرد زیرا دانستههای ما تغییر میکنند».
آندارک: شما گفتهاید مخالف «علمگرایی» هستید؛ علمگرایی چیست و چرا با آن مخالف هستید؟
ساتر: علمگرایی یکی از کلمات مندرآوردی است که بسته به زمینۀ موجود، مفاهیم متفاوتی از آن برداشت میشود. به نظر من، [علمگرایی] به این باور اشاره دارد که علم برترین راه مشاهده و بررسی جهان است و از سایر روشهای بررسی جهان مانند دین، فلسفه، ادبیات، تاریخ، هنر و موسیقی برتر است. و این نگرش، بهویژه در میان مبلغان محبوب ایدههای علمی، وجود دارد که اگر از دریچۀ علم جهان را نبینید، فایدهای ندارد، فقط خودتان را فریب میدهید و در جهان توهمات زندگی میکنید.
اما مخالفت من با این موضوع از آن جهت است که اگرچه من دانشمندی حرفهای هستم، اکثریت قریببهاتفاق تصمیمهایی که در زندگی روزمرهام میگیرم براساس روشهای علمی نیست. وقتی میخواهم دربارۀ شام امشبم تصمیم بگیرم یا دربارۀ اینکه عاشق چهکسی بشوم، از روش علمی استفاده نمیکنم، صرفاً از حس درونیام تبعیت میکنم، مخصوصاً وقتی صحبت شام در میان باشد.
در واقع، برای نتیجهگیری و تصمیمگیری از ابزارهای دیگری بهجز روش علمی استفاده میکنم. سؤالات بسیار زیادی هست که علم پاسخ قطعی برایشان ندارد و ممکن است هیچوقت هم نداشته باشد. مردم کاملاً حق دارند که برای یافتن پاسخ سؤالاتشان و رسیدن به آرامش به شیوههای دیگر تحقیق و تفحص درخصوص این دنیای زیبا و آشفتهای که در آن زندگی میکنیم روی بیاورند.
آندارک: درعینحال، شما علیه مخاطرات شبهعلم هشدار دادهاید.
ساتر: قطعاً، زیرا علم در برخی از حوزهها واقعاً مفید است. روش علمی، یا همان تلاش فلسفی [برای فهم جهان]، عملکرد فوقالعادهای برای کاوش بسیاری از جنبههای جهان طبیعی و دستیابی به توضیحاتی درخصوص نحوۀ عمل آن دارد. و اکنون شاهد موج فزایندۀ شبهعلم هستیم، باورها یا روشهایی که ظاهراً شبیه علماند و بسیاری از ویژگیهای علم را تقلید میکنند، اما اجزای اصلی علم را، که موجب تأثیر و قدرت آن میشود، نادیده میگیرند. علم مجموعهای از اصطلاحات تخصصی نیست.
علم عبارت از ریاضیات نیست. علم لباس آزمایشگاهی و آزمایش و رصدخانههای فضایی نیست. علم بهمعنای کنجکاوی است، عبارت از تلاش و پایداری است، بهمعنای شک به خود و همتایان خود است و عبارت از بهکارگیری دقیق روششناسی برای حل مسئله و رسیدن به نتایج است. روح علم این است. این چیزی است که علم واقعاً به آن اختصاص دارد. چیزی که بسیاری از، یا کل، باورهای شبهعلم فاقد آن هستند.
آندارک: شما در کتابتان به مردم توصیه میکنید که از خواندن گزارشهای خبری علمی دست بردارند و خود دانشمندان را در رسانههای اجتماعی، وبلاگها یا نظایر آن دنبال کنند. آیا نمیتوان بهجای انتظار از مردم برای انتخاب گروه خاصی از دانشمندان و دنبالکردن آنها، خواندن مجموعۀ منتخبی از گزارشهای خبری علمی مطمئن را توصیه کرد؟
ساتر: همانطور که گفتید، میتوان جایی برای گزارشهای علمی منتخب باز کرد تا علم در دسترس مردم قرار گیرد. اما این کار باید با دقت فراوان صورت گیرد. زیرا هدف علم و درمیانگذاشتن اطلاعات علمی لزوماً با هدف ژورنالیسم همسو نیست. هدف علم درک نحوۀ عمل جهان طبیعی است.
هدف از ارتباط علمی درمیانگذاشتن نتایج کار با عموم است. هدف ژورنالیسم ممکن است گاهی با این اهداف همسو باشد و گاهی نباشد. عناوین وحشتناک بسیاری را میبینیم که حکم طعمۀ کلیک و جلب توجه مخاطب را دارند؛ میبینیم که نظرات بسیاری از دانشمندان بهاشتباه نقلقول میشود؛ شاهد تحریفهای زیاد در نتایج مطالعات بهمنظور افزایش حساسیت موضوع، تبلیغات بیشتر و جلب توجه فراوانتر هستیم.
دانشمندان باید سیمای علم باشند. چگونه میتوانیم تنوع و بازنمایی علم را افزایش دهیم؟ چطور میتوانیم به مردم نشان دهیم که دانشمندان واقعاً چگونهاند؟ مردم واقعاً چگونه روش علمی را درک میکنند؟ چه میشد اگر دانشمندان حقیقتاً نحوۀ بهکارگیری روش علمی در شغل هرروزهشان را برای مردم توضیح میدادند؟
مردم دلیل کارهایی را که دانشمندان انجام میدهند متوجه نمیشوند. دانشمندان این کارها را انجام میدهند چون دوستشان دارند، اشتیاق انجامشان را دارند، برای انجامشان هیجانزدهاند. مردم میتوانند با این نوع عواطف انسانی ارتباط برقرار کنند، میتوانند با اشتیاق و هیجان مرتبط شوند. و اگر دانشمندی در شبکههای اجتماعی یا پادکست یا وبلاگی با هیجان دربارۀ موضوعی پیچیده و ناآشنا صحبت کند، تعداد فراوانی از مردم نهتنها عاشق آن موضوع، بلکه عاشق خود علم میشوند. آن وقت، آدمها با آدمها ارتباط برقرار میکنند، نه با مفاهیم انتزاعی علمی.
این مطلب گفتوگویی است با پل ام. ساتر در تاریخ ۳ اوت ۲۰۲۴ با عنوان «Paul M. Sutter Thinks We’re Doing Science (and Journalism) Wrong» در وبسایت آندارک منتشر شده است و برای نخستینبار با عنوان «علم سیاسی است، چه بهتر که دانشمندان هم آن را بپذیرند» در سیویکمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ شراره توکلی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۴۰۳ با همان عنوان منتشر کرده است.
دن فالک (Dan Falk) روزنامهنگار علمی ساکن تورنتوست. The Science of Shakespeare (2014) و In Search of Time: The History, Physics, and Philosophy of Time (2010) از کتابهای اوست. او همچنین از مجریان پادکست «بوکلب» است که کتابهای علمی عامهپسند را مرور و نقد میکند.
Sutter, Paul M. Rescuing Science: Restoring Trust In an Age of Doubt. Rowman & Littlefield Publishers, 2024
پل ام. ساتر (Paul M. Sutter) اخترفیزیکدان، آموزشگر علم، مشاور ناسا و سفیر فرهنگی آمریکاست. How to Die in Space: A Journey Through Dangerous Astrophysical Phenomena (2020) و Your Place in the Universe: Understanding Our Big, Messy Existence (2018) ازجمله کتابهای او هستند.
پاورقی
1 impact factor
2 h-index
3 p-hacking
4 p-value
انتهای پیام