خرید تور نوروزی

تفاوت سرقت ادبی و انواع آن در ایران با جهان | کشورمان بهشت پخته‌خواران و مافیای صنعت نشر است

حسین قره در سایت خبرآنلاین نوشت: «دو نویسنده ممکن است یک سوژه را انتخاب کنند، ولی نمی‌توانند مانند هم راجع به یک سوژه کار کنند… اگر یک پژوهش بدون اعتنا و بدون اشاره به کار قبلیِ منتشرشده انجام گیرد، بدون ارجاع به آن و با همان روش، رویکرد و خط مشی، این کار سرقت ادبی است.

سرقت ادبی چیست؟ آیا تنها کپی کردن بدون ذکر ماخذ از متن دیگری سرقت ادبی به شمار می‌رود، یا پخته‌خواری و بازنویسی نیز نوعی سرقت ادبی است؟ به این معنی که پژوهش‌گری روی موضوعی پژوهش کرده اسناد و منابع را به سختی یافته و بر مبنای آن متنی نوشته و منتشر کرده، حالا فرد دیگری بیاید بدون اشاره به آن پژوهش اولیه، از همان منظر همان موضوع را بازنویسی کند و به منابع آن پژوهش اولی ارجاع دهد، بدون هیچ اشاره‌ای به اثر نویسنده‌ی نخست…

به نظر می‌رسد این معضلی است که به‌تازگی در بازار نشر ایران باب شده در حالی که قانون هم در این باره ساکت است، قانون می‌گوید اگر منبع ذکر شده باشد کافی است، حال آن‌که درباره‌ی پخته‌خواری و استفاده‌ی راحت از دسترنج پژوهش‌گرِ نخستین مسکوت گذاشته شده، چیزی که در دنیای مدرن بدون تردید سرقت ادبی به شمار می‌رود. مجید تفرشی پژوهش‌گر تاریخ ایران که سال‌هاست درباره‌ی تاریخ معاصر ایران در مراکز مختلف پژوهشی، به‌خصوص در آرشیو ملی بریتانیا پژوهش می‌کند در گفت‌وگو با خبرآنلاین به پرسش‌هایی در باب سرقت ادبی پاسخ داده است.

آیا سرقت ادبی مفهومی جدید و مربوط به دنیای مدرن است؟

خیر، بحث سرقت ادبی، سرقت معنوی یا سرقت علمی که در عربی و اصطلاح کلاسیک «انتحال» نامیده می‌شود و در انگلیسی نیز به آن پلیجریزم (Plagiarism) می‌گویند، بحث جدیدی نیست، از قدیم‌الایام و حداقل از زمانی که آثار معنوی ثبت و ضبط شده وجود داشته است. در متون کلاسیک فارسی نیز شایعات و شائبه‌هایی در این باره وجود دارد. برای مثال برخی از شعرای مشهور یا نیمه‌مشهور دیوان‌های شاعران گم‌نام را پیدا و اشعار آنان را به نام خودشان منتشر می‌کردند. به همین خاطر می‌بینید که بعضی اشعار مشابه در دیوان شاعران مختلف وجود دارد. در دوره‌های کلاسیک اروپا نیز از این دست موارد کم نیست. مثلا در ادبیات روسیه نویسندگان بزرگی داریم که متهم‌اند به این‌که برخی آثارشان متعلق به نویسندگان ناکامی است که در جوانی از بین رفتنه‌اند. مثلا لرمانتوف در روسیه که جوانی نابغه‌ بود و ناکام از دنیا رفت، مشهور است که برخی دیگر از نویسندگان بعضا مشهور، آثارش را برداشته‌ و به نام خودشان منتشر کرده‌اند.

چه وقت می‌توان گفت یک اثر ادبی مورد سرقت قرار گرفته است؟

سرقت ادبی انواع مختلف دارد: گاهی به معنای برداشتن و سرقت کل و بدون ذکر ماخذ اصلی اثر است، گاه به معنای برداشتن بخش مهمی از اثر است و آن‌چه از حدود نیم قرن اخیر گسترش پیدا کرده سرقت ایده و به اصطلاح اندیشه و نظر کلی نویسنده‌ای است که برای نخستین بار موضوعی را مطرح یا بر روی آن کار کرده است. بنابراین وقتی ما راجع به سرقت ادبی صحبت می‌کنیم فقط منظور این نیست که کسی کتاب دیگری را به طور کامل برداشته و به نام خودش منتشر کرده است، بلکه حتی اگر بخش‌هایی از آن را نیز به نام خود منتشر کرده باشد یا بدون اشاره به صاحب متن اصلی ایده را به نام خود برداشته باشد و یا حتی بخش‌های زیادتر از حد معمول را برداشته و ذکر ماخذ هم کرده، این نیز انتحال است.

در سابق در دانشگاه‌ها توجه چندانی به این موضوع نمی‌شد، اما اکنون بسیار جدی گرفته می‌شود. قدیم مثلا تا ۴۰ سال پیش اگر شما در یک پژوهش آکادمیک از کتابی استفاده می‌کردید و زیاد هم استفاده می‌کردید تا جایی که منبع می‌دادید اشکالی نداشت؛ ولی این مسئله در حال حاضر این‌گونه نیست؛ دیگر اگر از کتابی بیش از اندازه‌ی معقولی استفاده کنید، حتی اگر رفرنس هم بدهید باز سرقت ادبی به شمار می‌رود.

در این مورد یک مثال توام با طنز در ادبیات معاصر فارسی وجود دارد، البته مثال‌های زیادی وجود دارد که من یکی از آن‌ها را می‌گویم: مرحوم ایرج پزشکزاد که ما بیش‌تر او را با اثر جاودانه‌اش «دایی جان ناپلئون» می‌شناسیم، در مجله‌ی «فردوسی» یک ستون ادبی داشت به نام «آسمون ریسمون» که بعدا آن را به صورت کتاب هم منتشر کرد. در آن‌جا مطالب را به نام خودش نمی‌نوشت چون بیش‌تر مطالب طنز و کنایی که می‌نوشت راجع به دوست و آشنایان خودش بود و نمی‌خواست باعث دعوا شود، مطالب را به نام «الف پ آشنا» منتشر می‌کرد. یکی از مطالب بسیار جالبی که در آن‌جا منتشر کرد و اتفاقا راجع به یکی از دوستان صمیمی خودش بود از این قرار بود که از مرحوم دکتر عبدالحسین جهان‌بیگ‌لو، مقاله‌ای با عنوان «تئاتر عصر پریکلس» در مجله‌ی «سخن» منتشر و نام او به عنوان مولف آن ذکر شده بود. آقای پزشک‌زاد متوجه شد که این مقاله کلا ترجمه از یک متن انگلیسی است ولی آقای جهان‌بیگ‌لو نوشته تالیف.

پزشکزاد بدون این‌که اعتراض، توهین و تعرضی به جهان‌بیگ‌لو بکند نوشت که [نقل به مضمون] «اخیرا آقای امیرحسین جهان‌بیگ‌لو (ایشان در زمینه‌ی اقتصاد دانشمندی بزرگ و در اقتصاد سیاسی از برجستگان بود) مقاله‌ای نوشته‌اند تحت عنوان تئاتر عصر پریکلس که ظاهرا تالیف ایشان است. آخرِ آن مقاله نوشته است که در نوشتن این مقاله از نوشته‌ی تئاتر عصر پریکلس به قلم فلانی فراوان استفاده شده است… من هم خواستم به شیوه‌ی ایشان کاری شبیه کار ایشان انجام دهم؛ یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور و… اثر طبع الف پ آشنا، در سرودن این شعر از دیوان خواجه شمس الدین حافظ شیرازی به کوشش دکتر قاسم غنی و علامه محمد قزوینی فراوان استفاده شده است!» این در واقع یک نوع مطایبه در اعتراض به همان سرقت ادبی است. ظاهرا نویسنده می‌خواهد خودش را با ذکر مآخذ منزه کند در صورتی که بیش‌ترِ مطلب متعلق به یکی دیگر است، یعنی در چنین مواردی حتی اگر شما ماخذ را هم بگویی باز هم انتحال است.

چه فرقی میان ایران و کشورهای توسعه‌یافته در برخورد با سرقت ادبی می‌بینید؟

اکنون در دنیا ماجرای سرقت ادبی بسیار بیش‌تر از گذشته جدی گرفته می‌شود یعنی نه‌تنها کار افرادی که اثری را کامل می‌دزدند، یا بخش‌هایی را بدون ذکر مآخذ برمی‌دارند، بلکه حتی عمل آنان که با ذکر مآخذ این کار را انجام می‌دهند یا حتی ایده را برمی‌دارند بدون این‌که اشاره‌ای به صاحب ایده‌ی اصلی بکنند، سرقت ادبی محسوب می‌شود. این اتفاق زمانی در مورد نویسندگان بزرگ و صاحبان اثرِ معروف می‌افتاد اما الان اگر در حد یه تکلیف دبیرستانی و پیش‌دانشگاهی هم این کار انجام گیرد، با نرم‌افزارهایی که وجود دارد کاملا برملا می‌شود که از کجا برداشته شده و چه کسی نوشته است. بنابراین این موضوع کاملا در دنیا عادی و جاری است و هیچ‌کس هم در قباحت آن تردیدی ندارد؛ ولی در ایران از آن‌جایی که قبح از قباحت خیلی امور رفته، این مسئله نیز بسیار رایج است. روزگارانی از بین ۱۰۰ دانشجو اگر یکی یک پایان‌نامه یا مقاله می‌دزدید انگشت‌نما بود، اما الان اگر یک دانشجویی خودش برود برای پایان‌نامه‌اش زحمت بکشد انگشت‌نماست! و این امری طبیعی است، بین اساتید نیز رایج است، بین نویسندگان و ناشران نیز همین‌طور.

نمونه‌های مصداقی هم از سرقت ادبی در ایران در ذهن‌تان هست که بتوان نام برد؟

نمونه‌های مختلفی برای سرقت ادبی در ایران وجود دارد (این‌ نمونه‌هایی که عرض می‌کنم شنیده‌ها و دیده‌های شخصی خودم است): یکی این‌که ناشرانی بودند که می‌گشتند کتاب‌هایی را می‌یافتند که امکان دسترسی به نویسنده‌ی آن وجود نداشت، یا سالیان بود که از دنیا رفته بود و کارهای آن‌ها را منتشر می‌کردند؛ اگر شهرت نداشت به نام دیگران، اگر هم شهرت داشت به کوشش دیگران! نشرهایی وجود داشتند که می‌گشتند کتاب‌های نویسنده‌های قدیمی را (بر اساس قانون نشر که که اگر ۳۰ سال از مرگ مولف می‌گذشت، کتاب آزاد می‌شد) پیدا و چاپ می‌کردند، یا کتاب‌هایی که به هر دلیلی توقیف بود؛ یعنی نویسنده، اهتمام‌کننده یا کوشش‌گر کتاب ممنوع‌القلم بودند به نام خودشان چاپ می‌کردند. نمونه‌ی این مورد اخیر را در مورد مرحوم استاد ایرج افشار شاهد بودم که ناشری کارهای آقای افشار را که از نسخ خطی یا مجموعه‌های کمیاب چاپ کرده بود برداشته و به نام خودش منتشر کرده بود؛ آقای افشار اوایل انقلاب ممنوع‌الانتشار بود.

در این میان گاف‌هایی هم داده می‌شد مثلا نسخه‌ی منحصربه‌فرد روزنامه‌ی «کاوه» را چاپ کرده بودند (که متعلق به کتابخانه‌ی شخصی آقای افشار بود ایشان آن را از مرحوم سید حسن تقی‌زاده گرفته بود) ولی یادشان رفته بود که آن حاشیه‌هایی را که به قلم افشار یا تقی‌زاده بوده دربیاورند. یا یک معلم طلبه‌ای در گیلان بود (این‌هایی که می‌گویم تجربه‌ی شخصی‌ام است) که این واقعا ابن‌سینا و ذوالفنون زمانه بود! این آقا احتمالا در وزارت ارشاد و جاهای دیگر آشنا داشت، کتاب‌هایی که توقیف یا بی‌صاحب بود ولی احتمال داشت پرفروش باشد از داروین، مارکس، انگلس، لنین، استالین، مائو و سلینکو گرفته تا سنایی، بیرونی، ابوالمعالی، عنصرالمعالی، وراوینی، سدیدالدین عوفی، نجم‌الدین رازی، خواجه‌ نصیر، نظامی عروضی، خواجه نظام‌الملک، منوچهری، غزالی، جوینی و طبری، ناصرخسرو، حافظ، نجم‌الدین رازی، شاه نعمت‎الله، صائب، سعدی، وحشی بافقی و از معاصران، محمد حجازی، تقی‌زاده، ارانی، کسروی، مظفر بقایی، مینوی، ذبیح الله، صفا، امیرحسین آریان‌پور صمد بهرنگی، حسن عمید، محمد معین، آل‌احمد و جوانشیر را به کوشش خودش منتشر می‌کرد.

شاید الان اگر در کتابخانه ملی بگردید از این فرد ۱۰۰ کتاب در رشته‌های مختلف از پزشکی گرفته تا تاریخ و و جغرافیا ادبیات و فرهنگ پیدا کنید. اسم این شخص آقای عزیزالله علیزاده بود. ناشر پول مختصری به او می‌داد، و کتاب‌های دیگران را به نام خودش منتشر می‌کرد: این هم یک راه سرقت ادبی بود؛ یعنی سوءاستفاده از ارتباط با مقامات بالا و آشکار و پنهان.

نبود و سکوت راه‌کارهای قانونی فضا را برای پخته‌خواران و مافیای صنعت نشر ایران بازتر می‌کند

آیا بازنویسی یک اثر با همان محتوا نیز از مصادیق سرقت ادبی است؟

راه دیگر همین است؛ مثلا (در مورد همه‌ی این‌هایی که می‌گویم شواهدی وجود دارد) یک نویسنده‌ی کمتر شناخته‌شده یا تازه‌وارد، با انتشاراتی صحبت می‌کند و کتابش را برای بررسی در اختیار آن قرار می‌دهد، (این سیستم فقط در مورد کتاب نیست در مورد فیلم و سینما هم اتفاق افتاده و در دنیا جنجال زیادی بابت آن بپا و خسارت‌هایی هم گرفته شده است) ناشر کتاب را ظاهرا رد می‌کند، می‌گوید کم‌ارزش است، بی‌ارزش است، پرفروش نیست، خام است، قلمش خوب نیست، درست درنیامده و… ولی همان کتاب یا حداقل ایده‌ی آن را می‌گیرد و با یک بازنویسی و تغییرات سطحی و ساده یا زیرکانه توسط شخص دیگر که ممکن است وجود داشته یا نداشته باشد به عنوان اثر اریجینال منتشر می‌کند. در واقع اثر نویسنده را به جای این‌که حق و حقوق مادی و معنوی کار او را بدهند، می‌دزدند و به نام خودشان منتشر می‌کنند و در این‌جا درواقع زحمات نویسنده‌ی اصلی به طور کامل از بین می‌رود. هرچه ناشر معروف‌تر باشد، مقابله با این شیوه دشوارتر می‌شود.

البته این فقط مختص ناشران نیست، در وزارت ارشاد همین مسئله در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ مکرر اتفاق افتاده است یعنی نویسنده کتاب را برده‌ ارشاد، ارشاد کتاب را توقیف کرده یا اجازه نشر نداده ولی همان را برداشته آن سانسورهای مورد نظرش را که نویسنده نپذیرفته اعمال کرده و کتاب را (این بیش‌تر در مورد ترجمه رخ داده است) به نام شخص دیگری درآورده است. کتاب «عشق سال‌های وبا» گابریل گارسیا مارکز یا «سمرقند» امین معلوف سال‌ها در وزارت ارشاد توقیف بود، چند مترجم درجه یک هم آن‌ها را چاپ کرده بودند از جمله مرحوم دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی ولی یک‌دفعه به نام مترجمی گم‌نام منتشر شد؛ مترجمی که این اثر یا آثار توقیفی را می‌گرفت سانسورهای ارشاد را در آن اعمال می‌کرد و به نام ترجمه خودش منتشر می‌کرد. انواع و اقسام کتاب‌های ارزانی که کنار مترو، میدان‌ها و بازارها می‌فروشند دزدی کتاب‌های مترجمین یا یا مولفین معروفی است که یکی آمده بازنویسی کرده حالا یا با تبانی ناشر یا تبانی ارشاد یا مشترک…

این سیستم در دنیا سال‌هاست منقرض شده، حداقل در کشورهای که صاحب فرهنگ و ادب هستند؛ ولی در ایران به وقیح‌ترین شکل رایج است؛ یعنی نویسنده‌ یا به‌ویژه پژوهش‌گری (کارهای پژوهشی که قابل اندازه‌گیری هم نیست سوای ادبیات داستانی) به ناشر یا ارشاد مراجعه می‌کند، کتاب او فاقد ارزش یا غیر قابل انتشار تلقی می‌شود ولی ایده یا اصل کتاب او دزدیده می‌شود و با ترفندی به فرمت دیگری ولی با همان محتوا و ایده به نام دیگری بازتولید می‌شود و در واقع کلاه نویسنده و پژوهش‌گر اصلی برداشته می‌شود و مورد سرقت ادبی واقع می‌شود. این سیستمی است که در ایران بسیار رایج است. هرچه هم ناشران متاسفانه مشهورتر می‌شوند، حریم دست یافتن به آن‌ها سخت‌تر می‌شود و بنابراین کمتر کسی باور می‌کند که از این دزدی‌های سخیف انجام بدهند ولی واقعیت این است که این کار وجود دارد و کشف آن هم کار سختی نیست…

در مورد پژوهش‌های تاریخی یا اساسا کار پژوهشی یک امر رایج این است که مثلا یک پژوهشگر منابعی را به سختی پیدا می‌کند، بعد شخص دیگری همان ارجاعات را به‌راحتی برای کتاب خود استفاده می‌کند، به لحاظ قانونی هم می‌گوید ارجاع داده است. از این دست موارد چه زمانی سرقت ادبی به شمار می‌روند؟

پژوهش و منابع پژوهشی به‌خصوص در موضوعات تاریخی این‌گونه نیستند که همه به آن‌ها دسترسی داشته باشند، بعضی از منابع در دسترس است و همه می‌توانند به صورت آنلاین یا حضوری به آن‌ها دسترسی پیدا کنند ولی بعضی از منابع انحصاری است، یعنی محققی شخصا زحمت کشیده و با دشواری به آن دست یافته است، بعد می‌بینید که همان منبع در اثر سرقتی استفاده شده است، در این‌جا معلوم می‌شود که سرقت صورت گرفته است. در دنیا نرم‌افزارها و مکانیزم‌های فیزیکی برای کشف این موارد وجود دارد، اما در ایران کسی حوصله‌ی این کارها را ندارد و سیستم قضایی ما نیز در این مورد ناکارآمد است و این موضوع را تعریف نکرده و مسکوت گذاشته؛ بنابراین امکان دزدی و دست دزدی به‌ویژه برای اشخاص و ناشران سرشناس باز است و این کار را بسیار دشوار می‌کند و افرادی که کمتر شناخته‌شده‌اند سخت می‌توانند حق خودشان را بگیرند و این را ثابت کنند.

شما می‌بینید یک نویسنده‌ی تاریخ معاصر می‌آید ۹۵ درصد کتاب را به نام خودش رونویسی می‌کند و تنها چهار پنج جا مآخذ را ذکر می‌کند، و می‌گوید که تالیف من است! از این موارد زیاد است. آن‌قدر کتاب‌دزدی و کتاب‌سازی فراوان شده که بسیاری اساساً متوجه خلاف قانون و اخلاق بودن و قباحت آن نیستند و آن‌قدر سرایت کرده که که قبح از قباحت رفته است. در این‌جا البته من قصد ذکر موارد شخصی و تجربیات خودم را ندارم والا موارد مصیبت‌بار بیش‌تر می‌شد.

یک بحثی که وجود دارد این است که گفته می‌شود در مورد سوژه‌های تاریخی همه می‌توانند کار کنند و مثلا این‌که چندین نفر راجع به یک سوژه کار کنند سرقت ادبی نیست. معیار تمیز سرقت ادبی در این‌گونه موارد چیست؟

من به عنوان کسی که تقریبا از سن ۱۵ سالگی کار حرفه‌ای پژوهشی درباره‌ی تاریخ انجام داده‌ام این را می‌دانم و یاد گرفته‌ام (از اساتیدم، خودم نیز الان این مورد را به خیلی‌ها به صورت مستقیم و غیرمستقیم آموزش می‌دهم) که برای انجام پژوهش روندی وجود دارد، نخستین کارِ پژوهش‌گر این است که ببیند آیا قبل از او کسی این کار را کرده است که اگر خوب انجام داده از آن استفاده کند البته به حدی معقول، اگر کاری بسیار خوب است، کارِ تکراری نکند، اگر ناقص است، نواقصش را رفع کند. و اگر قرار است یک کار جدید انجام دهد یکی خط پژوهشی جدید و متفاوت با روی‌کردی جدید برای خودم ترسیم کند، به اصطلاح نقشه‌ی راه پژوهش خود را بنویسد. این‌ها کاملا بر اساس اندیشه‌ای است که پشت پژوهش او خوابیده و ذهن و قلب نویسنده و محقق با آن است.

دو نویسنده ممکن است یک سوژه را انتخاب کنند، ولی نمی‌توانند مانند هم راجع به یک سوژه کار کنند. الان راجع به شکسپیر در جهان انگلیسی‌زبان در سال ده‌ها کتاب جدی منتشر می‌شود ولی این‌ها هیچ‌کدام کپی همدیگر نیستند؛ از رویکردها و منظرهای مختلف و پنجره‌های مختلف نگاه می‌کنند.

دو یا ده نفر ممکن است یه مجموعه سند یا حتی یک تک‌برگ سندی را بخوانند و راجع به آن مقاله بنویسند ولی هر کدام از منظر، موضوع و نگاهی مختلف؛ یکی به کاغذ آن نگاه می‌کند، یکی به تاریخ موضوع، یکی به فرستنده و گیرنده، یکی به محتوا، یکی به جنبه اقتصادی‌اش و… نمی‌توان از همان جنبه‌ای که دیگری نگاه کرده روی آن سند کار کرد و عین همان مقاله را نوشت، چنین چیزی در دنیای پژوهش غیرممکن است. بنابراین اگر یک پژوهش بدون اعتنا و بدون اشاره به کار قبلیِ منتشرشده انجام گیرد، بدون ارجاع به آن و با همان روش، رویکرد و خط مشی، این کار سرقت ادبی است.

برای نمونه، سال گذشته کتابی دیدم با نام «ابوالهول جنایات» نوشته‌ی خانم فهیمه نظری که توسط ناشری منتشر شده که من آشنایی جدی با آن ندارم. کتاب درباره‌ی ماجرای قاتل زنجیره‌ای دوره‌ی رضاشاه، اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل و ماجرای عجیب جنایات اوست. به باور من، و با توجه به شناخت نسیبی من از پژوهش‌های سندی و کتابخانه‌ای، کار خانم نظری از جهت تجسس و پژوهش تاریخی، اصالت منابع سندی و روزنامه‌ای و روش پژوهش تاریخی به همراه انتقال جذابیت موضوع، آن هم در موضوعی که منابع محدودی درباره‌اش وجود دارد و برخی روایات هم مخدوش یا غیرقابل اثبات است، کاری موفق بوده و در عمل هم در بازار کتاب ایران مورد توجه مخاطبان واقع شده.

ولی اخیرا همین کار توسط یک ناشر دیگر، که اتفاقا صاحبان آن با من دوستی و آشنایی دارند، در یک فرمت ظاهرا متفاوت و با اسم شخص دیگر منتشر شده که شباهت‌های بسیاری از جهت پژوهش، منابع، روش تالیف، فرم تدوین و حتی جلد با کار خانم نظری دارد. صمیمانه امیدوارم این کار دوم، سرقت از کار خانم نظری نباشد و یا ناشر محترم معتبر از آن بی‌خبر باشند. به هر روی، این یک نمونه اخیر بود که من اتفاقا با آن برخورد کردم و البته موارد متعدد دیگری را هم از نویسندگان و ناشران دیگر سراغ دارم که در این مختصر میل و مجال ذکر تک‌تک آن‌ها را ندارم.

ولی در هر صورت، بحث سرقت معنوی و ادبی و ابعاد مختلف پیچیده و پنهان را باید جدی گرفت. ادامه و اشاعه‌ی چنین رفتاری در نبود و سکوت راه‌کارهای قانونی، ضمن آن‌که غیرقانونی و غیراخلاقی است، جای بروز خلاقیت، ابتکار و استعداد نسل جدید محقق و نویسنده را بسته و فضا را برای پخته‌خواران و مافیای صنعت نشر ایران بازتر می‌کند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا