خرید تور تابستان ایران بوم گردی

روایت مهجوری سیاسی در فردای پیروزی (2) | محمدرضا تاجیک

محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

یک

در نوشتار نخست و در پاسخ به پرسش «چرا از فردای پیروزی انتخاباتی روایت فصل و فاصله یا جدایی و مفارقت و دوری و هجران آغاز می‌گردد؟» به نوعی «آلزایمر و فراموشی دوسویه» اشاره کردیم. در ادامه، به عامل دیگر مهجوری سیاسی، از منظری روانکاوانه، اشارتی می‌کنیم.

گروه دیگرِ آدمیان، از آن‌رو گرفتار احساس مهجوری سیاسی در فردای پیروزی می‌شوند که میان فانتزی‌های برساختۀ خویش و آن‌چه واقع می‌شود فاصله بسیار می‌بینند. به بیان دیگر، این آدمیان که زمانی (پیش از پیروزی) از دلِ فانتزی بیرون آمده و همچون «سوژه‌های منحرف» دست به عمل ‌زده‌اند، در فردای پیروزی فانتزی خود را بر دستان باد می‌بینند، و به بیان لکان، به «سوژۀ خط‌خورده» تبدیل می‌شوند. لکان، سوژۀ منحرف را آن می‌داند که برای تقبل نقش قربانی آماده است، او، به‌عنوان ابژه-وسیله‌ای عمل می‌کند که فقدان دیگری بزرگ را پرمی‌کند و خود را صادقانه وقف ژوئیسانس (کیف) دیگری بزرگ می‌کند. به بیان دیگر، این سوژه، آگاهانه یا ناآگاهانه، بدل به فرآوردۀ فانتزی‌های سیاسی و معطوف به قدرت «آن دیگری» می‌شود‌، از کیف‌اش، کیف می‌نماید. میل سوژۀ منحرف، میلِ آن دیگری است. پنداری، این سوژه در بستر زبان آن دیگری متولد شده است‌، و پنداری، جهان او، جهان زبان، و خانۀ هستی او، زبان آن دیگری است، و از این‌رو، آن واقعیت و حقیقت که می‎بیند، محصول و فرآوردۀ زبان آن دیگری است. این سوژه، گاه بی‌شباهت به بازیگر «سوپ‌اپراها» نیست.

«سوپ‌اپراها»، گونه‌ای از سریال‌های آبکی تلویزیون در مکزیک هستند که با سرعتی حیرت‌انگیز فیلمبرداری می‌شوند. اگر استاندارد ضبط مفید یک فیلم سینمایی دو دقیقه در روز باشد، این سریال‌های مکزیکی به‌طور متوسط ۲۵ دقیقه در روز فیلمبرداری می‌شوند. هر روز، یک اپیزود ۲۵ دقیقه‌ای ضبط و بلافاصله روانۀ پخش می‌شود. شیوۀ ضبط و تصویربرداری این سوپ‌اپراها، جالب توجه است. بازیگرها فیلم‌نامه را نمی‌خوانند. تمرینی پیشینی، در کار نیست. زمانی وجود ندارد. آن‌ها، گریم می‌شوند و به سرعت جلوی دوربین می‌روند. گیرنده‌های کوچک و نامعلومی در گوش آن‌ها وجود دارد که به عوامل پشت صحنه متصل است و از ثانیه اولی که جلوی دوربین می‌روند به آن‌ها می‌گوید که باید چه کار کنند و چه بگویند. بازیگران این سریال‌ها، یاد گرفته‌اند که آن‌چه را می‌شنوند بی‌درنگ اجرا کنند. حالا برو جلو؛ حالا بگو متاسفم؛ حالا برگرد عقب و از صحنه خارج شو…

دو

این گروه از آدمیان، از آن‌رو که در فردای پیروزی آن‌چه می‌خواهند نمی‌بینند و آن‌چه می‌بینند نمی‌خواهند (یا به علت آن‌که آن‌چه انتظار داشتند محقق نشده، و یا به سبب آن‌که آن‌چه محقق‌شده خارج از انتظار آنان است)، سخت گرفتار احساس مهجوری سیاسی می‌شوند. دقیقا در لحظۀ این احساس است که این گروه به سه گروه تبدیل می‌شود: نخست، آنانی که دچار نوعی انفعال و خمودگی می‌شوند و عطای سیاست و قدرت را به لقایش می‌بخشند. وضعیت روحی و روانی و احساسی برخی در این گروه نخست، وضعیتی هم‌چون وضعیت «ولف-مان: (مرد گرگ‌آذین) فرویدی است که همواره در ترس و هراس خورده‌شدن توسط دیگری است، و همواره در یک کنش به‌تعویق‌افتادۀ تروماتیک به لحظات خورده‌شدن‌های تاریخی برمی‌گردد و این لحظات تروماتیک به‌مثابه امر واقعی عمل می‌کنند که از نمادین‌شدن تن می‌زنند و نظم نمادین را با شکاف مواجه می‌کنند. افزون بر این، اینان همواره در هراس از قربانی‌کردن خود در پای یک دیگری برای مصون ماندن از دیگری دیگر، و توامان، در هراس از امتناع و تخطی خود از خورده‌شدن و قربانی‌شدن، است. بعضی دیگر در همین گروه نخست، به اسیر نوعی کلبی‌مشربی می‌شوند. دو دیگر، آنانی که در نقش «سوژۀ هیستریک» ظاهر می‌شوند و آن تصویر که از خود و جامعۀ خود ارائه می‌دهند، تلاشی است برای خودبیگانه‌سازی و اجرا یا ایفای نقشی متفاوت از آن‌چه آن دیگری (که اکنون تبدیل به دیگری بزرگ شده) میل و اراده کرده است، و در مسیر این تلاش، دائماً در حال به چالش‌کشیدن دیگری بزرگ و هویداکردن فقدان و حفره و عدم انسجام اوست. این سوژۀ جمعی، گاه یک ارادۀ معطوف به نیستی، یا الهۀ نابودی و مرگ و انتقام است. بدیو، این سوژه را «سوژۀ مبهم» نام می‌نهد و می‌گوید: سوژۀ مبهم  Obscure سوژه‌ای است که، از یک‌سو، افسرده، و از سوی دیگر، انتقام‌جوست. سوژه‌ای که در روبه‌رویی با حقیقت با فضایی خالی، فقیر و تهی روبرو شده که نه در آن آینده‌نگری‌ای وجود دارد، نه علاقه و منفعتی و نه اُمیدی به آرمانی.

تنها میل به «نفی» و «نهی» رادیکال بدون هیچ چشم‌اندازی از نتیجه و پیامدهای آن برای این سوژه اهمیت دارد. سه دیگر، آنان که باز دوباره اسیر توهم دیگری می‌شوند و به عالم خیال و رویا و فانتزی و آرمان و آرزوی دیگر، یا به کاخ نوعی معرفت‌شناسی با شکوه و پر طمطراق فراتاریخی و انتزاعی و تجریدی کلیت‌پرداز، زمان‌زدوده، تاریخ‌زدوده، سیاست‌گریز، در آینده‌ای دور، پناه می‌برند، و در همین عالم خیال، به یک «دیگری» دیگر دخیل می‌بندند و جنگ میان دیگری‌ها برپا می‌کنند و غنائم می‌برند. اما در انتهای روز، چون از آن‌چه در عالم خیال پرورده‌اند طرفی نبسته‌اند و روز و روزگار خویش سیاه‌تر و تباه‌تردیده‌اند، افسرده‌ای پرخاشگر گردیده‌اند، و سخت گرفتار نوعی وضعیت مازوخیستی، سادومازوخیسنی، پارانویایی، ماخولیایی (در اثر حرمان خویشتن را تهی‌دیدن) و اضطراب شده‌اند. البته، در کنار این گروه‌ها، گروه شگرف و شگفتی‌آفرین دیگری وجود دارد که به اقتضاء یک گام به عقب برمی‌دارند تا دو گام جلو نهند. اینان که «آن دیگری» (یا دیگری بزرگ) را پژواک نظم نمادین و ادامۀ معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی و روش‌شناختی خویش می‌پسندند، گاه، به مهجوری و محجوبی و مفارقت از قدرت تمارض می‌کنند، اما در همان لحظۀ کنارکشیدن از مداخله در وضعیت و پراختن به سیر و سلوک شخصی و تلاش برای مصون‌ماندن از آفات و هزینه‌های وضعیتی که خود از پدیدآورندگان آن بوده‌اند، ورودی بشکوه‌تر به دامان قدرت را طلب می‌کنند.

سه

حکم عقل سیاسی شاید آن است که از همان آغازین‌لحظه‌های تسابق و رقابت سیاسی، تکلیف این گروه که با مویزی گرمی‌شان می‌شود و با قوره‌ای سردی‌شان، و همان‌گونه که با شر و شور می‌آیند، با شر و شور می‌روند و می‌تازند و می‌نازند، مشخص گردد. اما چه باید گفت زمانی‌که حکم عقل را هم عقل گفت، زمانی‌که حکم عقل سیاسی طالبان قدرت در آستانۀ تغییر و تفویض قدرت برآن است که وارد عالم خیال و فانتزی این‌گونه آدمیان نشو، بگذار وز لذت خیالی آب بریزند تا ترا نیز، ژوئیسانس (کیف) قدرت نصیب گردد. 

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا