خرید تور تابستان

نیاز نسل‌های نو به گفتگو | به‌مناسبت سالگرد مجروحیت لطف الله میثمی

مهدی فخرزاده، روزنامه‌نگار، در یادداشتی به مناسبت سالگرد انفجار خانه خیابان «شیخ هادی» و مجروح شدن مهندس لطف‌الله میثمی، که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

سرکوب شدید در نخستین سال‌های قرن 13 هجری شمسی، آن سال‌ها را به سال‌هایی آرام تبدیل کرده بود. در این آرامش گورستانی، هرچند سازه‌هایی سر برآورد، اما نتیجه آن خفقان، پس از سقوط یک‌روزه دیکتاتور بزرگ و اشغال ایران خود را نشان داد.

دهه 20، سراسر آشوب و هرج‌ومرج بود، حتی جنبش ملی تحت تأثیر این آشفتگی بود. هرچند احزاب بسیاری در این سال‌ها فعال شدند و تغییر در ساختار قدرت بسیار وسیع بود، به‌طوری‌که عمر نخست‌وزیران به‌طور متوسط هشت ماه و عمر کابینه‌ها پنج ماه بود، اما این تحول‌های بزرگ به‌زعم بسیاری از تاریخ‌نگاران به معنای ورود طبقه متوسط و جامعه به کریدورهای قدرت نبود. ساختار قدرت در دست قدرتمندان باقی مانده بود، اما عنصر آزادی، فضای جامعه را مستعد رشد سرکوب‌شده پس از مشروطه کرد. نهال مشروطه که زیر پای رضاخان از رشد باز مانده بود، حالا فضای بالیدن یافته بود. کودتا، سرآغاز یأسی بزرگ در جامعه ایران شد. یأسی که نتیجه آن بخشی از زمینه‌های انقلاب سال 1357 را رقم زد.

هرچند از دل کودتای 28 امرداد یأس و سرخوردگی در جامعه دامنگیر شده بود، اما بخشی از نسل جوان آن دوران، دست به کار کارهایی بزرگ شدند. کارهایی که ریشه در آموزه‌های مشروطه داشت. دهه 30 و 40 دهه باروری ایران در بسیاری از حوزه‌ها بود. به روایت توران میرهادی، بخش بالندهاین نسل، غم بزرگ را تبدیل به کارهای بزرگ کرد. این نسل تا توانست و هر جا که فضا برایش مهیا بود نهاد ساخت. نهادهایی که حتی تیشه‌های برّان این روزهای مدیران ایران هم نتوانسته برخی از آن‌ها را ریشه‌کن کند. از کانون پرورش فکری کودک و نوجوان و شورای کتاب کودک گرفته تا تیم‌های مردمی و بزرگ فوتبال آن روزهای ایران همچون شاهین، از کانون نویسندگان گرفته تا جریان‌های مبارز و مسلح آن دوران. در تمام حوزه‌ها گویی ساختارهای کهن در حال پوست‌اندازی هستند و ساختار نو که ایده‌اش از مشروطه پا گرفته بود متولد می‌شد. ادبیات، اقتصاد، سینما و همه حوزه‌ها دستخوش تغییر اساسی بود به‌جز حوزه سیاست که شاه جوان پس از کودتا پای در چکمه پدر کرده بود.

در حوزه سیاست، همه جریان‌ها انسجام نسبی خود را داشتند و در میانه میدان مبارزه بودند. چپ‌ها پس از گسترش کیفی و کمّی دهه 20 شمسی که کارنامه‌ای پروپیمان از کارهای مثبت و منفی برایشان به همراه داشت، سرشان به سنگ کودتا خورده بود، محدود شده بودند، اما جوانان آن‌ها با خواندن همان اندک متون ترجمه‌شده توسط بزرگ‌ترها دست به کار برده بودند. ملی‌ها با محوریت یاران مصدق نیز در میانه میدان بودند، نیروهای مذهبی و سنتی جامعه که از نظر کمّیت (و نه کیفیت) بیش از دیگر جریان‌ها هوادار داشتند هم از سال 42 با محوریت آقای خمینی به جنبش پیوستند. در میان جریان‌های مختلف، نسل‌های مختلف به جمع‌بندی تحلیلی مشترک رسیدند. به قول مرحوم صابر، برای نخستین بار در تاریخ ایران، در سال‌های 39-42 سه نسل با مشی‌های مختلف به تحلیل مشترک مبنی بر سقوط حکومت رسیدند. درواقع می‌توان گفت سقوط، فصل مشترک تحلیلی همه جریان‌ها و همه نسل‌های آن دوران بود. بیشتر بار این تحلیل بر دوش نسل جوان تحمیل شد.

نسل جوان سیاسی حامل تحلیل مشترک با نسل‌های پیشین، آن‌قدر در کار خود پیش رفت که حوزه‌های دیگر را نیز از خود متأثر ساخت. ادبیات، سینما و روشنفکران این دوران، گویی به تعبیر شاملو سلاح مبارزان را برای روز انتقام صیقل می‌دادند.

دورانی که رسانه به مفهوم امروز نبود، شعر شاملو و سایه و اخوان و داستان‌های محمدعلی افغانی و درویشیان و بسیاری نویسندگان بزرگ دیگر و سینمای کیمیایی و نمایشنامه‌ها و صحنه‌های تئاتر و شاید بتوان گفت بخش بزرگ توان و سرمایه روشنفکری ایران همه در خدمت تحلیل مشترکی بودند که گفته شد و نسل پیشتاز این تحلیل، جوانان تحصیلکرده‌ای بودند که نزاعی خونین با ساختار را در پیش گرفته بودند.

هرچند جریان‌های میان‌مایه و کم‌مایه روشنفکری امروز جامعه که روشنفکری‌اش هم بالندگی آن روزگار را ندارد، از کنار لپتاپ و فنجان قهوه‌اش نقدهای اساسی به جوانان پای کار اهل تغییر آن روزگار دارد، اما نمی‌توان از نظر دور داشت که تجربه آن نسل، هنوز در جامعه کاربست فراوان دارد.

جامعه پر از بحران است؛ از بحران اقتصادی گرفته تا بحران‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و زیست‌محیطی. فشار ساختار برای اتمیزه کردن جامعه و ویژگی‌های جامعه امروز (مانند رسانه‌های نو) در همراهی با انکار هر پدیده نو از سوی ساختار، نسل نو را نسبت به ارزش‌های نسل‌های پیشین بدبین کرده است. این بدبینی و عبور، آنجا که حتی تجربه‌های پیشینیان را سراپا انکار کند، در جامعه بی‌تشکل امروز می‌تواند نتایج خوبی نداشته باشد.

لطف‌الله میثمی متعلق به بخشی از نسل دهه 30 و 40 شمسی است که تجربه دو نسل پیش از خود را در کوله‌بار حمل کرد، اوج تحرک اجتماعی و سیاسی دوران خود را تجربه کرد و کنش سیاسی این بخش از نسل دهه بالندگی، دستمایه شعر شاعران شد و توانست بزرگ‌ترین متحد نظامی امریکا در منطقه را به چالش بکشد.

امروز متأثر از شرایط فعلی ایران، نقدهای بسیاری بر آن نسل شده است. فضا طوری است که گویی تمام نابسامانی امروز جامعه ایران و حتی گاهی جهان، در کنش حدود یک‌دهه‌ای کنشگران انقلابی آن دوران ریشه دارد. این گزاره آنچنان توسط رسانه تکرار شده است که گاهی بخشی از کنشگران آن روزگار هم آن را باور کرده‌اند؛ البته بخشی از نقدها نیز به جوانان آن روز وارد است و این طبیعی است که هر کنش اجتماعی یا سیاسی در مقطعی که جریان دارد، نتواند تمام جوانب و سویه‌ها را ببیند و از این منظر همواره می‌توان در آینه تاریخ، آن کنش را نقد کرد.

به نظر من تاریخ در آن روزگار به نوعی روی دور تند بوده است. شتاب‌زدگی را در تمام ساحت‌ها می‌توان دید که گاهی باعث شده است همه جوانب با دقت دیده نشود. نسل آرمان‌خواهی که مهندس میثمی متعلق به آن نسل است، قصد داشت با ابزار مذهب، فضای سیاسی ایران را تغییر دهد. در دوران رضاخان، داور معتقد بود باید مردم را به زور به سمت توسعه کشاند، چون خودشان نمی‌فهمند! این دیدگاه نسل تحصیل‌کرده بود و موتور توسعه ایران همین تحصیل‌کرده‌ها در آن دوره بودند؛ نه سلطنت خانوادگی پهلوی‌ها. طبیعی بود که با آن‌ها نتوان با زور سخن گفت. چنان‌که با نسل جوان امروز نمی‌شود.

شاید بتوان گفت مهم‌ترین ویژگی میثمی، داشتن «تحلیل مشخص، از شرایط مشخص» بود. او پس از انقلاب دو دغدغه جدی داشت: یکی پیگیری نوعی نگاه دینی که دربرگیرندگی بیشتری داشته باشد؛ و دیگری یافتن راهی برای مقاومت اجتماعی در برابر سرکوب و ستم. در هر دو موضوع‌ نیز نظریه‌هایی دارد. در حوزه استراتژی هم تأکید ویژه بر قانون اساسی با استدلالی خاص دارد. یکی دیگر از ایده‌های او نوعی کنشگری گام‌به‌گام است که خودش آن را با عبارت «هدف محدود، مقاومت نامحدود» تعبیر می‌کند.

متأسفانه در ایران کمتر با مفهوم «گفت‌وگو» مواجه هستیم و بیشتر «تک‌گویی» جریان دارد. نظریه‌های بسیاری قبل و بعد از انقلاب در حوزه‌های مختلف منتشر شده، اما نظریه‌پردازان حتی اگر به نقد نظریه‌های هم پرداخته‌اند، گفت‌وگو بین منتقد و نظریه‌پرداز ایجاد نشده و نتیجه این روند کاهش یا حتی مرگ تألیف در نظریه شده است؛ البته بخشی از این «شکل نگرفتن گفت‌وگو» به نبود استحکام نظری کافی در بخشی از نظریه‌ها برمی‌گردد. میثمی از آن دست روشنفکرانی است که سال‌ها روی نظریه‌های خود کار کرده و استحکام نظری نسبی برای آن ایجاد کرده است. حالا وقت بسیار خوبی برای نقد نظریه‌های ایشان است. شاید اگر فضایی ایجاد و دیدگاه‌های او و دیگر هم‌نسلانش مطرح و نقد می‌شد و آنها پاسخ می‌داد، از دل این رفت‌وبرگشت‌ها می‌شد به نظریه‌های فراگیر ملی برای نجات ایران دست یافت. چیزی که امروز بسیار به آن نیاز داریم. برای دست یافتن به چنین فضایی، باید اندکی از درشت‌گویی و پرگویی رسانه‌ای دست برداشت و دست بر سر داشته‌های تئوریک واقعی گذاشت و آن‌ها را برای ایران جورید و نقد کرد و به ابزارهایی اجماعی‌تر برای حرکت سیاسی و اجتماعی ایران رسید.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا