چگونه «مغالطهی نرخ پایه» پایههای ازدواج را سست میکند؟
محمدرضا سلیمی، روانشناس و نویسنده، در کانال تلگرامی خود نوشت: «دانیل کانمن، بنیانگذار خطاهای شناختی و پدربزرگ اقتصاد رفتاری، دو بار ازدواج کرد: بار اول با آیرا کانمن و بار دوم با آن تِرِزمن. ازدواج اول کانمن به طلاق منجر شد. او مجدداً در سال ۱۹۷۸ با آن تِرِزمن، روانشناس شناختی، ازدواج کرد. یک روز دانیل کانمن خطاب به همسر دومش، آن تِرِزمن، میگوید مغالطهی نرخ پایه در کمین ماست؛ باید مواظب این خطا در زندگی مشترکمان باشیم.
منظور دانیل کانمن چیست؟
تصور کنید مردی درخواست همسرش را به هر دلیلی رد میکند، اما اگر همان درخواست از طرف پدر یا مادرش مطرح شود میپذیرد. این رویداد به دعوا و تنش بین این زوج منجر میشود، و حتی ممکن است در مواردی به طلاق بینجامد. چرا این اتفاق میافتد؟ چون همسر این مرد به نرخ پایه و آمارهای عینی در زندگی مشترکشان توجه نمیکند. درواقع، او از نرخ پایه و اطلاعات عینی در زندگی مشترکشان غافل است.
مغالطهی نرخ پایه یا غفلت از نرخ پایه چیست؟
مغالطهی نرخ پایه یا غفلت از نرخ پایه نوعی سوگیری است که در آن افراد تمایل دارند اطلاعات عینی و آماری را کلاً نادیده بگیرند و صرفاً به موارد خاص توجه کنند. ذهن ما تمایل دارد به اظهار نظرهای شخصی و اطلاعات فردی توجه کند تا به اطلاعات عینی و آماری. مغالطهی نرخ پایه زمانی اتفاق میافتد که ما با دو نوع اطلاعات مواجه هستیم: اطلاعات خاص و اطلاعات نرخ پایه. در این حالت ما اطلاعات نرخ پایه را که عینی و آماری هستند نادیده میگیریم و فقط به اطلاعات خاص توجه میکنیم.
برای مثال، ما تصور میکنیم چون فرزندمان (اطلاعات خاص) در مدرسهی تیزهوشان درس میخواند صددرصد در رشتهی پزشکی در دانشگاه قبول میشود، و دانشآموزان باهوش دیگر (اطلاعات آماری یا نرخ پایه) را که در مدارس تیزهوشان، مدارس عادی، مدارس غیرانتفاعی و مدارس نمونه دولتی در سراسر کشور درس میخوانند کلاً نادیده میگیریم.
نرخ پایه یعنی فراوانی یا احتمال اتفاق افتادن رویداد یا حادثهای بدون دخالت دادن خطاهای شناختی از قبیل اثر تاخر، میانبر ذهنی دسترسی و همانندی، تعمیم شتابزده و خطای شناختی موفقیت (خطای بقا).
در موقعیتی که پیشتر شرح دادیم گفتیم که همسر این مرد از نرخ پایه در زندگی مشترکشان غافل است. منظور این است که او در طول زندگی مشترک از شوهرش درخواستهای فراوانی کرده که با کمال میل و طیب خاطر به آنها پاسخ مثبت داده است، اما او صرفاً به یک درخواست که با پاسخ منفی مواجه شده توجه میکند.
از طرف دیگر، ممکن است در طول زندگی پدر یا مادر همسرش درخواستهای فراوانی کردهاند که با پاسخ منفی فرزندش مواجه شده است. در اینجا باز هم او به نرخ پایه توجه نمیکند؛ یعنی نمیداند که ممکن است پدر و مادر همسرش درخواستهای فراوانی از فرزندش کردهاند و او پاسخ منفی داده است.
خطاهای شناختی متعددی در شکلگیری مغالطهی نرخ پایه نقش دارند. در اینجا به دو مورد اشاره میکنیم: «اثر تاخر» و «میانبر ذهنی دسترسی». زمانی که ذهن تمایل دارد به آخرین اطلاعات توجه و بر آنها تمرکز کند، خطای تاخر اتفاق میافتد. در مثال بالا، همسر مرد صرفاً به آخرین درخواست که به آن پاسخ منفی داده شده توجه میکند و به درخواستهایی که قبلاً به آنها پاسخ مثبت داده شدهاند توجه نمیکند.
همچنین، میانبر ذهنی دسترسی در شکلگیری مغالطهی نرخ پایه نقش اساسی دارد. میانبر ذهنی دسترسی یعنی تمایل ذهن به توجه به سریعترین، آسانترین، راحتترین و، به بیان بهتر، دردسترسترین اطلاعات در تصمیمگیری.
آشنایی با «مغالطهها و خطاهای شناختی در ازدواج و طلاق» سبب میشود که زوجها از خطاها و دامهایی که در زندگی مشترک در کمینشان هستند آگاه شوند و با ذهنآگاهی، هوشیاری و کاربست آموزههای تفکر نقادانه در دام این خطاها نیفتند.»
منابع:
خانوادهی خردمند: چگونه در خانواده نقادانه بیندیشیم
۶۶ خطای شناختی در تصمیمگیری: پیامدها و راهحلها
انتهای پیام