بمان و بساز! | یادداشتی از محمدرضا واعظ شهرستانی دربارهی مهاجرت مجدد او
محمدرضا واعظ شهرستانی، پژوهشگر و دکتری فلسفه علم در حساب اینستاگرامش دربارهی برخوردی که موجب مهاجرت مجدد او شده نوشت:
به ایران بازگشتم و در حالی که هر سه چهار ماه یکبار در رفت و آمد به آلمان بودم، امیدوار که “بمانم و بسازم!”
ابتدا، قرار بود پژوهشگر پسادکتری یکی از دانشگاههای دولتی شوم. دقیقه نود مطلع شدم که در فینال، کمیته بررسی، میان بنده از گروه فلسفه و شخص دیگری از گروه ادبیات، بنده را انتخاب نکرده است؛ خوشبینانه به حساب شایستگی وی گذاشتم.
همان ترم قرار بود درس فلسفه علم را در گروه فلسفه علم و درس فلسفه علم روانشناسی را در گروه روانشناسی همان دانشگاه دولتی معتبر! ارائه دهم. روز و ساعت درسها هم مشخص شده بود که دو روز مانده به اول مهر، تماس گرفتند و گفتند معاونت دانشکده با حضور شما مخالفت کرده است. از یکی از اساتید جویا شدم پیگیری کند که قضیه چیست.
پس از پیگیری، صریحا به من گفت: “معاون پژوهشی دانشکده با حضور شما در گروه مخالف است.” تازه متوجه شدم که ایشان تصمیمگیرنده انتخاب پژوهشگر پسادکتری نیز بوده و قصه از چه قرار بوده است. یادم آمد در خانهای که بودجهاش از شهرداریست، به نام فلسفه و به کام ایشان، پس از برگزاری دو دوره “نقد عقل محض امانوئل کانت”، تماس گرفتند و گفتند: مدیریت تصمیم گرفته عذر شما را برای ادامه تدریس بخواهد. با لحنی تند و …! و مدیر این خانه، همان معاون پژوهشی آن دانشگاه دولتی بود.
ناامید نشدم. یکی از همکاران گرامی پژوهشگاههای تهران به من گفت شما شانس خوبی برای عضویت هیئت علمی اینجا داری. راه ورودت، دوره پسادکتریست. گویا پژوهشگاه مذکور مصوبهای اخیرا برای استخدام پژوهشگر پسادکتری اعلام کرده بود. این عضو هیئت علمی که مدیر تحصیلات تکمیلی نیز بود، پس از یکسال پیگیری در نهایت به من گفت: پژوهشگاه مصوبه خود را رد کرده و متعاقبا درخواست شما نیز در نهایت رد شده است!
همزمان در دانشگاه آزاد، فلسفه علم روانشناسی و معرفتشناسی تدریس میکردم. مدیر گروه از من تقاضا کرد برای هیئت علمی موقت اقدام کنم و برای عضویت ابراز علاقهمندی کرد. در مرحله مصاحبه علمی تائید شدم، اما هنوز پرونده در مرحله گزینش در حال بررسی است!
صبح زود است و در حال رانندگی به سمت دانشگاه آزاد مذکور هستم. مدیر گروه روانشناسی تماس میگیرد و میگوید: “دکتر جان، امروز بعد از کلاسهای صبحتان، یک سر به حراست بزنید، معاونت حراست دانشگاه احضارتان کردهاند”. در کمال تعجب، به سراغ معاونت میروم؛ با احترام، و تعریف و تمجید از شیوه تدریس اینجانب، دو نکته را گوشزد میکند:
الف. چرا در زمانی که سر کلاس غیبت داشتید، یک جوان ۲۵ ساله با موی بلند با عنوان دستیارتان به جای شما سر کلاس رفته است؟! موی بلند در شان استاد یک دانشگاه ایرانی اسلامی نیست! و ب. چرا برای ارائه کنفرانس در اتریش، حراست دانشگاه را مطلع نکردهاید؟! من با تعجب در پاسخ میگویم: مگر استاد مدعو حقالتدریسی هم برای خروج از کشور باید اطلاع دهد؟ با اطمینان میگوید: چطور شما خبر ندارید؟! مدیر گروه مطلعتان نکرده!
حالم خوب نیست. قرار بود بمانم و بسازم، اما مجبورم بازگردم و ساخت ویرانه وطن را به برخی بسپارم که در مقام عضو هیئت علمی دانشگاه، چشم دیدن همکار جدید را ندارند، آنها که خوب میدانند چطور بپوشند، حرف بزنند، و از رانت کشور نام و مالی بیاندوزند.
من نیز میروم. همانند بسیاری که رفتند و خاطری مشوش نشد برای “نبودنشان”
انتهای پیام
اول اینکه از ماست که بر ماست . گاهی حسادت و بخل و حسد همکاران و دوستان .و رعایت نکردن قانون توسط خود ما که ایشان دو موردش را در آخر یاد آور شدند.
قرار نیست که همه چیز از الف تا ی ساخته شده بدهند دست ما پیگیری و دفاع از حق خودمان وپاپس نکشیدن ما وجامعه را به نقطه مطلوب میرساند.
امیدوارم با وحود ناملایمات بمانید و بسازید و برای بهتر شدن همین فضایی که گفتید تلاش کنید.
من ریشه و دلیل اصلی چنین رفتاری را می گویم شاید هم خودتان بدانید
دلیل اصلی ساختاری است که در آن افراد با کمک سهمیه و رانت تحصیلی و استخدامی رشد می کنند
بسیاری از استادان بعد از انقلاب با سهمیه به این جایگاه رسیده اند و به همین دلیل کسانی که دانش و سواد واقعی دارند برای آن ها خطر محسوب می شوند چون باعث مشخص شدن بی سوادی آنها می گردد
فعلا ایران بیش از ۴۰ سال است که بر مدار ساختار سهمیه (تقلب دولتی) می گردد و بسیاری از ساختارهای نیروی انسانی اجتماع دچار مشکل شده است مثل همان مورد شما
سلام
ببین نمیدونم این جا رو خودت میخونی یا نه
اما واقعیتش رو بخوای خیلی از مسائلی که بیان کردی مشکلات کلی کشورهای در حال توسعه است
اون فضای کانکشن داشتن هم به نظر میاد کلا همه جا چه تو ایران و چه تو خارج تاثیر داره
یه مسئله ی دیگه ای که من به عنوان دانشجوی کارشناسی تو خیلی از استادای با سواد گروه خودمون می بینم اینه که تک بعدی هستن
و این موضوع باعث میشه نتونن تو ارتباط گیری با استادان دیگه یا دانشجویان خوب عمل کنند, بررسی کن ببین این موضوع تو رفتارای اون استادایی که باهاشون کار می کنی یا خودت نمود نداره
نهایتا این را هم بگم که ما تو خیلی رشته ها فارغ التحصیل مازاد بر نیاز داریم مخصوصا تو گروه های علوم انسانی
همه هم طبیعتا به داشتن یه جایگاه خوب شغلی علاقه مند هستن که خیلی منطقیه اتفاقا
ولی نهایتا ظرفیت های شغلی دولتی محدوده و کار برای بچه هایی که رشته هاشون عموما تو فضای تدریس و تحقیقه بیشتر یه کوچولو سخت میشه
در کل به نظرم خیلی احساسی تصمیم نگیر
یه کم صبر کن خشم و احساسی که الان داری فروکش کنه
بعد بشین و بسنج که به عنوان یه مهاجر ایرانی تو آلمان با PhD فلسفه علم چه جایگاهی و آینده ای خواهی داشت و در ایران چه کارهایی میتونی بکنی و چه آینده ای خواهی داشت
بعد هم بشین و بسنج و تصمیم بگیر و عمل کن
سلامت، موفق و عاقبت به خیر باشی