مهمترین اقدام دیپلماتیک پیامبر و مخالفت انقلابیون!
حجتالاسلام احمد حیدری در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
پیامبر علیه نظام شرک قیام کرد و مورد قهر دشمن واقع شد. از شهر و دیارش رانده گشت و به مدینه هجرت کرد. در این پایگاه جدید هم مورد هجوم دشمنان واقع شد. در جنگ ها و هجومهای متعدد به پیروزی و شکستهایی رسید و در گذر زمان، روز به روز قدرتمندتر شد تا این که در سال پنجم همه دشمنان و حزاب کفر با هم علیه او متحد شدند، ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند و شکست خورده و ناکام باز گشتند.
بعد از جنگ احزاب پیامبر احساس کرد قدرت کافی برای مقابله با دشمنان دارد و میتواند موجودیت خود را بر آنان تحمیل کند. حضرت در سال ششم مسلمانان را به انجام مراسم حج فراخواند که با توجه به دشمنی شدید مشرکان، بسیاری حرکت به سوی مکه آن هم نه با عِدّه و عُدّه جنگی بلکه با سلاح سفر را اقدامی نابخردانه دانسته و برای مسلمانان بازگشتی نمی دیدند(فتح/12) ولی پیامبر با امید به خدا، با جماعتی کمی بسیار کمتر از 2000 نفر به سوی مکه رهسپار شد.
قریش با تمام توان آرایش جنگی گرفت و شرایط هم برای آنان وسوسه انگیز بود. میدان جنگ نزدیک مکه و دور از مدینه؛ و پشتیبانی سپاه مشرکان به خوبی قابل انجام و پشتیبانی سپاه پیامبر ناممکن بود. تعداد همراهان پیامبر هم نسبت به سپاه قریش بسیار کم بود. علاوه از تجهیزات جنگی بی بهره بودند در حالی که قریش از امکانات فراوان برخوردار بودند و …
قریش در مقابل صلح طلبی پیامبر باید بهانه قانع کنندهای برای حمله مییافت و پیامبر با هشیاری و تاکید بر صلح طلبی، این بهانه را از آنان دریغ میکرد و خشونت های موردی سپاه قریش هم نتوانست مسلمانان را از کوره بدر برده و به قریش بهانه دهد و بالاخره قریش مجبور شد بر خلاف میل خود به صلح تن دهد.
جالب این که پیامبر با وجود دیدن ستم بی شمار از قریش و با وجود علم به مخالفتشان با اهداف و پیامش، جویای صلح بود ولی مخالفانش همچنان جویای جنگ وخشونت زیرا پیامبر پیام و برهان و منطق داشت و در شرایط صلح و نبود تنش، میتوانست پیامش را در سطح وسیع به گوش تشنگان هدایت برساند تا در امان از تهدیدهای دشمنان، سخن و پیام او را بشنوند وهدایت یابند و …؛ اما صلح و عدم تنش به ضرر دشمن جنگ طلب بود که با “پیامبر هراسی” مردم را از پیامبر دور ساخته بود لذا طبیعی بود قریش که خود را دست برتر و جنگ را با پیروزی قرین میدید، صلح را نپذیرد مگر این که بتواند بر روی مواد توافق نامه مانور داده و خود را با توجه بدان پیروز میدان نشان دهد. پیامبر بر این نکته واقف بود لذ با آینده نگری، اتکال به خدا و باور به پیروزی حق و زوال باطل، به اجابت خواسته قریش و انعطاف در برابر خواسته های نامشروع آنان تن داد به گونهای که یاران به ظاهر انقلابی و کوتاهبین این توافق را “ذلت وخواری” شمرده و از دادن امتیازهای به ظاهر دل خوش کن به دشمن اعتراض شدید داشتند.
نماینده پیامبر و نویسنده توافقنامه[امام علی] نوشت: “بسم الله الرحمن الرحیم” این توافقی است بین محمد، پیامبر خدا و سهیل بن عمرو نماینده قریش؛ ولی سهیل گفت: خدای رحمان و رحیم کدام است؟ ما چنین خدایی نمیشناسیم. علاوه اگر محمد را رسول خدا میدانستیم که با اونمی جنگیدیدم؛ پس بنویسید: “باسمک اللهم؛ این توافقی است بین محمد بن عبدالله و سهیل بن عمرو… .”
با شنیدن این سخن، رگ گردن انقلابیها ورم کرد و دستها به قبضه شمشیر چسبید تا …؛ اما بازهم نهیب پیامبر آنان را بر جای خود نشاند و نامه با «باسمک للهم» شروع و عنوان “رسول خدا” هم حذف گردید. دو بند دیگر هم بر مسلمانان انقلابی، گران آمد: اول این که مسلمانان موظف شدند از همانجا بازگردند و سال بعد برای زیارت خانه خدا بیایند.
دوم این که اگر مسلمانی مرتد شد و به مشرکان پیوست، مشرکان موظف به استرداد او به مسلمانان نیستند ولی اگر مشرکی مسلمان شد و به مسلمانان پیوست، پیامبر و یارانش باید او را به مشرکان تحویل دهند!
این دو بند و بخصوص دومی به ظاهر و برای برخی خیلی ذلیلانه مینمود و پذیرفتنش برانقلابیها!ناممکن حتی اگر خونشان ریخته شود، ولی رسول خدا با باور به یاری خدا به اقدام دیپلماتیک خود دل بسته و به ثمرات بیشمار آن چشم داشت لذا با همه مخالفتها، صلح را امضا کرد. بعد از صلح پیامبر امکان تبلیغ یافت و توانست قبایل زیادی از مشرکان متحد قریش را به اسلام جذب و دشمن سرسخت مسلمانان یعنی یهود خیبر را سرکوب کند و نهایتا قریش با توجه به گسترش سریع و وسیع اسلام، احساس خطر کرد و زمینه فتح بدون خونریزی مکه را ایجاد نمود و بلاخره دو سال بعد، مکه بدون مقاومت تسلیم اسلام شد.
انتهای پیام
باز هم که سانسور کردید…