آیا ادبیات باید دلیل سیاسی داشته باشد؟
فرهاد قنبری در کانال تلگرامی خود نوشت:
«یوسا: به هیچ عنوان. نویسندگانی هستند که سیاست در کارهایشان خیلی پررنگ است، آنها ادبیات سیاسی خلق میکنند، اما آنچه نمیشود انجام داد، سیاست ادبی است. اگر اساسا میخواهید عقاید سیاسیتان را منتشر کنید، ادبیات بهترین راه نیست. مقاله بنویسید، سخنرانی کنید.
ادبیات، خلق واقعیتی موازی است که با واقعیت واقعی فرق دارد و میتواند با مسلمات محض تحریک شود؛ چون ادبیات واقعیت را منتقل میکند و اگر این کار را نکند، ادبیات نیست؛ ژورنالیسم و تبلیغات است. ادبیات نمیتواند پروپاگاندا باشد. ادبیات باید تصوری توصیفی را با نوعی بیطرفی و نداشتن وابستگی به زندگی ارائه کند و این غیرممکن میشود اگر فرد درگیر سیاست شود.
من اعتقاد دارم نویسندهای که اغلب با انگیزههای سیاسی قلم میزند، به عنوان یک نویسنده شکست میخورد. ادبیات او بسیار فرار و زودگذر است و تحت تأثیر شرایط تاریخی که روزی از بین میرود، قرار دارد. این نوع ادبیات سقوط میکند و ضعیف میشود. آنچه من باور دارم این است که ادبیات میتواند از سیاست استفاده کند، همانطور که از تجربیات انسانی بهره میبرد. اما آنها را به کار بگیرد و نه به آنها خدمت کند، چون اگر ادبیات در خدمت سیاست باشد، به شدت تضعیف میشود. (ماریو بارگاس یوسا در گفتگو با یک روزنامه آرژانتینی)
پ.ن: این نکته ظریفی که یوسا به آن اشاره میکند را میتوان یکی از برجستهترین ویژگیهای ادبیات کلاسیک ایران و یکی از بزرگترین ضعفهای ادبیات معاصر و داستان و رمان ایرانی قلمداد کرد. مسئلهای که به بسیاری از رمانهای ایرانی برچسب تاریخ مصرف زده و با کنار گذاشتن عنصر سیاست به اثری بی ارزش و کم ارزش بدل میشود.
آثار سعدی و حافظ و مولوی و عطار و دیگران (آثار بزرگ غربی از جمله آثار داستایوفسکی و بالزاک و مان و استاندال و هوگو و فلوبر و تولستوی و کازانتزاکیس و… هم همگی همین ویژگی را دارند) با اینکه آینه تمام نمای فرهنگ و اجتماع عصر خویشاند، اما به هیچوجه در دام سیاست زدگی نیفتاده و برچسب تاریخ مصرف، ندارند.»
انتهای پیام
قاعده ی کلی این است که ادبیات بر همه زوایای حیات و شاخه های علوم اجتماعی از جمله سیاسی اشراف داشته باشد و هدایتگری کند نه کارگزاری