ضعف ایران را بشناسیم | رضا منصوری
رضا منصوری، فیزیکدان و کیهان شناس، در کانال تلگرامی خود نوشت: مطلبی با عنوان «ایران را بهجا آوریم: تا ضعفاش نشناسیم به جا آورده نمیشود!» در سایت خود نوشته است که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
«۱.درآمد
سیدمحمد بهشتی در باب ایران و ایرانی «نظر» دارد؛ نظری بسیار بدیع، بسیار درخور تأمل، یکتا، و اصیل نه از روی استیصال. میگوید تا ایران را بهجا نیاوریم قدرش شناخته نمیشود و تنها عیباش میبینیم. مفاهیمی بدیع به کار میبَرَد که بسیار بهدرد درک ایران و ایرانی میخورد؛ از جمله طبع پرستار در برابر طبع شکارگر غربی. از لزوم درک زمینه- محیط طبیعی و فرهنگی- برای هر اقدام عمرانی یا توسعهای در ایران صحبت میکند. جزییات فراوان و شاهدهای تاریخی بسیار جالب چاشنی نظرش میکند. خواندن کتابهایش برای هر علاقهمندی به فرهنگ ایران لازم است و به هر علاقمند به ایران توصیه میکنم1.
۲. نوعشناختِ نوشتههای بهشتی
نوشتههای بهشتی پیرامون ایران از نوع تحلیلی نیست. روایی است، به داستانی شیرین میماند که خواننده نباید در پی راستیآزمایی گزارههایاش باشد بلکه بهتر است از آن لذت ببرد. دلنوشته و بیان بینش است، بینشی مبتنی بر تجربهء طولانی همراه با دغدغهمندی و شواهد بسیار. اهمیت آن را هم باید در این سبک بیانِ بینش دید. انگار، به قول خودش که میگوید ایرانیان «شعر آشپزی سرودهاند» یا «پل خواجو شعر معماری است»، نوشتههای او هم «شعرِ توسعه» است، توسعهای که هنوز «سروده نشده»؛ او «بینش خود را از ایران سروده». پس، با دید نوشتهای تحلیلی در باب ایران نباید خوانده شود، گرچه شواهد بسیار در نوشتههای او هست که تداعی تحلیل میکند.
هنگام خواندن نوشتههای بهشتی دهها اگر نه بیش از صد حاشیه بر گزارههایش نوشتهام؛ گزارههایی که در چارچوب مفهومهای آشنای ذهنم نمیگنجد- از نوع بدمفهومش است- یا ابهامی گمراهکننده برای خواننده دارد. این را از این جهت میگویم که تحسین کار سترگ بهشتی الزاما نباید به معنی پذیرش گزارههای او باشد- کاری که در سنت کتابخوانی و فرزانگی ایرانی مرسوم است: نوشته یا کفر است یا مقدس! یاد نگرفتهایم که نوشته، چه روایت، چه شعر که در سنت ما فراوان است، و چه تحلیل که در دنیای مدرن رسم جاری است، جهت برانگیختن فعالیت احساسی یا عقلی ذهن مخاطب است. اجماع بر پذیرش یا رد گزارهها فرایندی پیچیده در اجتماع است و نقدْ بخش مهمی از آن است- نوشتهای نقد میشود که ارزش نقد داشته باشد یا قرار نباشد «شعر تلقی شود». نوشتههای بهشتی چون خوب است نقدپذیر است: نقدِ آنْ راه مطلوب به آینده را میگشاید.
تنها به جهت تقدسزدایی از هر تأییدی، نمونهای تصادفی از گزارههای ناپذیرفتنی در نوشتههایش میآورم. در کتاب ایران کجاست، در انتهای ص ۱۷۰ مینویسد:
«جامعه امری اصیل است و نه اعتباری و قراردادی؛ این جامعه نیست که به تعریف فرهنگ ضرورت میبخشد و به آن اعتبار میدهد، بلکه فرهنگ مقدم بر جامعه است و به «جامعه» وجود و معنی میبخشد.»
لابد بهشتی معنایی در ذهن خود داشته که چنین گزارهای از آن برامده! یعنی این دو کلمهء فرهنگ و جامعه مفهومی در ذهن نویسنده تداعی کرده که منجر به چنین گزارهای شده؛ این معنی اما برای بشر امروزیِ آشنا با مفاهیمِ روزِ ثروت (سرمایه) و قدرت و علم غریب است: بهعبارت دیگر، با بدمفهومش سروکار داریم. ذهنیت امروزی جامعههای مدرنْ جامعه را طور دیگری تعریف میکند. تا زمانی هم تعریفِ مفهومْ شناور یا شخصیشده باشد اجماعی در کار نیست؛ دانشِ مرتبط با آن هم شخصیشده است و مابهازایی در اجتماع ندارد.
«جامعه» در مفهوم نویناش سامانهای است از انسانها که باهم در برهمکنشاند (در تعاملاند). این سامانه ممکن است ساده باشد- در حد جوامع بدوی یا حیوانی- یا پیچیده و گوریده. امروزه سامانههای انسانی موجود در کشورهای جهان همه از حالت پیچیده به گوریده تبدیل شدهاند. ویژگی سامانههای پیچیده، بهویژه گوریده، وجود پدیدههای برامده2 است.
فرهنگ چنین پدیدهای است. پدیدهء برامده نوظهور نیست بلکه نوعی ویژگی است که در هیچ عنصری از جامعه- فرد انسانی- موجود نیست یا برای فرد مصداقی ندارد و تنها هنگامی که فردهای انسانی گرد هم آمدند و برهمکنشدار شدند و جامعه تشکیل دادندْ «فرهنگ» هم «برمیآید». در این توصیف که کردم صفتهایی مانند «اصیل»، «اعتباری»، «وجود بخشیدن به جامعه» بی معنی است؛ از نوع «بدمفهومش» است؛ نوعی مفهومسازی که واقعیت را نشان نمیدهد و از درک آن دور میکند پس آنچه امروزه «درک» میشود، یعنی بی ابهام بر روی آن اجماع است، این است که هنگامی انسانها جامعه تشکیل دادند، در صورت رشد برهمکنش میانشان، پدیدهای برمیآید که به آن فرهنگ گفته میشود. حیابن یقظانِ ابن طفیل یا ابن سینا که در انزوا در جزیرهای زندگی میکند نمیتواند فرهنگ داشته باشد- یا بیافریند؛ از حضورش فرهنگ برنمیآید. اصلا رشد مغزیاش در حدی نیست که بتواند مفهومی ابداع کند چه رسد به اینکه فرهنگمند بشود.
این توضیح را از این جهت آوردم که بسیارند گزارههای مبهم یا ناشی از بدمفهومش در نوشتههای بهشتی، از نوع شعراند، معطوف به مخاطب، معنی مستقل از مخاطب ندارند- هر کس میتواند و مجاز است برداشت خود را بکند، بر معنای آن اجماع نیست. شاید شعر باشد و زیبا اما گزارهء دانشی نیست. احساس برمیانگیزد اما پذیرای راستیآزمایی نیست. این ادعای من ارزش نوشتههای بهشتی را کم نمیکند بلکه آن را در جایگاه درست خودش قرار میدهد: دلنوشتهای از نوع شعر که بینش مهمی را بیان میکند.
پس نتیجه، که همان بینش بهشتی از ایران و ایرانی است، برایم مهم است و ارزشمند و با آن همدلی دارم. گزارهها میتوانند در «شعر» اشتباه باشند یا مبهم اما سراینده نتیجهای مهم یا «دلچسب» از آن به دست دهد؛ صغرا و کبرا شاید درست نباشد اما بتوان به نتیجهْ دلبست. تکرار میکنم، در این معنی نوشتههای بهشتی از نوع تحلیلی نیست اما «سرودهای» دلچسب است. مگر سعدی و حافظ هست؟ به کمک از واژگان بهشتی میگویم او «شاعرِ توسعه است».
بینش عمیق بهشتی در تصویر کلان3 از ایران به حدی است که پدیدهء ظاهرا خرافی «توپ مروارید4» را با تکیه بر رندی ایرانیان تلطیف میکند و از امری خشن مانند جنگ و جنگافزار به مفهومی نرم و انساندوستانه برمیکشد. این تصویر کلان در تمام نوشتههای بهشتی منعکس است و بخشی است از ویژگی زیبای نوشتههای او. و همین است که نوشتههایش را از نوع آیندهنگاری میکند: توصیه به آیندهای برای ایران که جز با دانستن این «شعرِ زندگی که ایرانیان سرودهاند» امکانناپذیر است.
این نوع نگرش کلان به موضوع ایران بیبدیل است؛ پس نمیشود آن را با نگرش کلان دیگری مقایسه کرد؛ مگر با این گزارهء کلی که انسان ایرانی هم نوعی انسان خردمند است و تفاوتی با نوع خودش ندارد- گزارهای که کلیتر از آن است که بشود به موضوع ایران نسبتاش داد و نظری مفید برای آیندهء ایران از آن استخراج کرد. پس، کنارش میگذارم. در این معنی نگرش کلی بهشتی را بیبدیل میدانم؛ خودش مقایسهپذیر نیست اما مصداقهای ایرانیت را در آن میشود با انسان غربی یا شرقی مقایسه یا گزارهای را نقد کرد. میشود هم غفلت از مؤلفهای کلان در موضوع این تصویر را برشمرد. به این دو موضوع کوتاه و فشرده میپردازم.
۳. مفهومش بدیع در تصویر کلان بهشتی از ایران
واژهء مفهومش را چند سال پیش برای رفع مشکل آقای دکتر منصور وصالی در بیان مفهوم misconception در آموزش علوم جعل کردم. در علوم انسانی معمولا آن را بدفهمی یا کژفهمی مینامند که دور از واقعیتی است که قرار است بیان شود. در این دوران مدرن است که متوجه شدهایم درک انسان پدیدهای است جمعی و مبتنی بر مفاهیم پذیرفته شده در اجتماع. بدفهمی (سوء تفاهم یا کژفهمی) در چارچوب مفاهیمی پذیرفته رخ میدهد. اما هنگامی که مجموعه مفاهیمی در تعارض با مفهومهای پذیرفته بهکار برود بدمفهومش رخ میدهد که از نوع بدفهمی نیست اما اجماع را مشکل و تفاهم را متلاطم میکند.
مفاهیم ابداعی بهشتی دو نوع است. نوعی که بلامنازع است مانند «طبع پرستاری ایرانیان» یا «طبع شکارگر غربیها»- نه به معنی نبود نزاع در درستی آن بلکه در نبود نزاع با مفهومهای پذیرفتهء موجود. نوع دوم، که در بیان بینش او تعیینکننده است، مدعی دارد و نزاعخیز است و از بحثهای جاری مرتبط با آن در جهان غفلت میکند؛ گاهی هم در معرض کشایند محتوا است- کلمه موجود است اما بار معنایی سوار بر آن کشآمده و از عرف خارج شده.
اینجا است که باید از مفهوم «بدمفهومش» استفاده کرد و نه بدفهمی و برداشت اشتباه. از این جمله است مفهوم فرهنگ، دانایی، هنر، صنعت، ثروت، خلاقیت، دانش، علم، سیاست علمی، فروکاستگرایی ( بهشتی به آن میگوید روش علوم تجربی و مهندسی که البته درست نیست)، کلگرایی، حِکَمی، تجدد، مدرن سازی، جهانیسازی و جهانیشدن، توسعه، و مدرنیت. دقت کنید این مجموعه مفاهیم برای فرد مصداق ندارد؛ بلکه نظامی است مفهومی برامده در جامعهء پیچیدهء مدرن؛ تفکیکی که در بینش معمول ما ایرانیان هنوز جاپایی پیدا نکرده: نظام مفاهیم مرتبط با فرد در برابر نظام مفهومی جمعی یا اجتماعی.
۴. نقدِ تصویر کلان بهشتی از ایران و ایرانی
بهشتی در دو کتاب خود با حدود هزار صفحه تنها چند جمله از حکمرانی و حکمرانها نوشته5- جدا از فصلی در باب جمعوخرج ۱۳۰۴. تمرکز او بر مردم و جامعه است؛ در عرف مدرنْ مردم و سَمَنها و تأثیرگذاران جامعه و نه حاکمان. جامعهای که او بررسی میکند پیشامدرن است، یعنی، به قول خودش، « مجمع الجزایری» است متشکل از نقطههای زیستی کوچک شهری و روستایی- بیش از صدوچهل هزار زیستگاه- که برهمکنش آنها کمابیش در حد تجارت است. پس بهزحمت بتوان مفهوم مدرن سامانهء گوریده را برای ایران بهشتی بهکاربرد.
بیجهت نیست که بهشتی با مفهوم مدرن ملت در دوگانهء ملت-دولت مشکل دارد. نظری صریح در این زمینه میدهد که بهنظرم بدیهی نیست6. نقش حاکمیت و کشور یکپارچهء ایران همراه با دوگانهء ملت-دولت و ارتباط آن با مفهوم ملتِ ایران در دوگانهء ملت-سلطنت موضوعی است که ندیدم بررسی تحلیلی شده باشد. حکمرانی در چندهزار سال تاریخ ما را شاید بشود در دوگانهء ملت-سلطنت بیان کرد- یعنی در جامعهای ساده با ساختار سلسلهمراتبی که هنوز سامانهای پیچیده نشده. تازه پس از انقلاب اسلامی است که ساختار ملت-دولت، که متعلق به سامانههای گوریدهء اجتماعی است دارد در ایران «برمیآید». ایران دارد جامعهای مدرن میشود، نه تظاهر به مدرن بودن بلکه بهءمعنی گوریده شدن! پس، در ادامهء نقدم نبود جامعه به معنی مدرناش و نیز بیگانگی با دوگانهء ملت-دولت را در نظر دارم.
بهشتیْ برای ایران، برای طبع پرستاری، و نیز برای تعامل انسان ایرانی با محیط تصور دینامیک ندارد. اگر از بیقراری ایران صحبت میکند، و اگر از بینش درست انسان ایرانی از آمادگی برای بحران صحبت میکند، از نوع دینامیک به معنی مدرناش نیستَ، دینامیک در اجتماع نیست، تنها «تغییر» از نوع نوسان در فرد است یا نهادهای سادهء روستایی و شهری ؛ از جنس نوسانهایی است در حالت پایا7. اتفاقا مهار بحران که ویژگی ایرانی ذکر میشود به همین معنیِ توانِ برگرداندنِ تعادل و پایایی است در ابعاد فردی و ساختارهای کوچک- نه از جنس رشد یا توسعه یا پیشرفت که با مفهوم مدرن دینامیک در چامعهای گوریده مرتبط است.
بیجهت نیست که همواره به دانشجویان گفتهام من ۸۰۰ سال گذشته را زیستهام. بچگیام در تهران نه برق میدانستم چیست نه رادیو و نه یخچال و نه خیابان و نه خودرو؛ تازه دوازده سالم بود که چشمم به جمال برق روشن شد. تاریکی شب از این کوچه به آن کوچه در جنوب تهران با فانوس حرکت میکردیم که در دوران سلجوقیان هم همان بوده. این یعنی حالت پایا در تاریخ. برای ایرانیان زمان معنی نداشت- هنوز هم این سندرم بیزمانی (اَزَمانیت) در برنامهریزیهای ما حاکم است. توجه به زمان و درک دینامیک در زندگی ما ایرانیان تازه دارد شروع میشود.
تاریخ بشرِ جامعهمَند، از جمله ایران که موضوع صحبت ما است- نه بشر بدوی از نوعی که در استرالیا زندگی میکرد یا از نوع سرخپوستان آمریکایی- نشان میدهد برای درک دینامیک باید به سه مفهوم سرمایه (ثروت)، قدرت (فلسفه سیاسی)، و علم در جامعه توجه داشت- دقت کنید از بیان مفهومی در جامعه صحبت میکنم نه اطلاق هیچ یک از این سه مفهوم برای فرد یا جوامع کوچک شهری ساده. بهویژه اگر دقت کنیم که دو مفهوم قدرت و علم وابسته است به اجتماع پیشرفته؛ حتی سرمایه و گردش آن در جامعهای پیشامدرن سابقه نداشته.
ازپدیدهای برامده در جامعهء برهمکنشدار میان افراد و میان نهادها8 صحبت میکنم، و نه جمع افراد یا مجمعالجزایری مانند ایرانِ پیشامدرن. آنچه بهشتی در تصویر کلاناش از ایران و ایرانی مطرح میکند- توان کنار آمدن با طبیعت برای زندگی آرام و با رفاه در عین بیقراری- در مقولهء ثروت (سرمایهء بی دینامیک) میگنجد؛ بدون اینکه به مفهوم بیشانباشت سرمایه (ثروت) و ارتباط آن با قدرت (سرمایهگرایی و نظامیگری) توجه داشته باشد9.
دو مفهوم قدرت و علم در این بررسی جاپایی ندارد و در نتیجهگیری بیتأثیر. تنها چند جمله از هزار صفحه صحبت از حکمرانان است و یک بخش هم صحبت از دانایی مرتبط با فرهنگ، که البته دانایی ربط مبهمی با دانش دارد و از ربط پیچیدهاش با علم در معنای نوین صحبتی نیست10. پس بررسی دو مفهوم مهم در این تصویر کلان بهشتی غایب است. بهشتی صحبتی از این غیبت نمیکند و واضح است که دغدغهء او نیست و با محتوای مدرن برامده در جامعههای گوریده برای این واژگان غریبه است.
مؤلفه قدرت
خوشبختانه مرحوم سید جواد طباطبایی بحث این مهم را شروع کرد11. دغدغهء او فلسفهء سیاست در ایران بود. گرچه از قدرت صحبت نمیکند اما روشن است که موضوع سیاست شروع پرداختن به مفهوم قدرت در حکمرانی مدرن است. کسانی کوشیدند گزارهء امتناع اندیشهء سیاسی در ایرانِ طباطبایی را نقد کنند، اما تنها نوشتهء درخور توجهی که در این زمینه دیدهام کتاب اندیشه سیاسی ایرانی از حلاج تا سجستانی است12- حتی در سطح این بررسی پیشامدرن مفهوم سیاست و قدرت هم گفتمان مرتبط ادامه نداشته. پس موضوع هنوز باز است و متاسفانه گفتمانی جدی در پیرامون این موضوع حتی در باب ایدهء طباطبایی در ایران شکل نگرفته است.
موضوع ایرانشهر که این روزها رشد کرده و به او نسبت دادهمیشود بیشتر به نوعی طریقت فکری میماند تا بخشی از گفتمان. از گفتمان علم در این باب خبری نیست که این خود نشان میدهد ما در ایران به خصوص در علوم انسانی هنوز در چارچوب سنت و طریقت فکر میکنیم و به درک گفتمان علم نرسیدهایم- دست کم در این موردِ تصویر کلانِ ایران در زمینهء سیاست و قدرت؛ نقیصهای که در درک ما ایرانیان از سیاست هم بهوضوح مشهود است. همین است که شناخت قدرت در معنی امروزیاش و اهمیت بینش ژئوسیاسی در رفتار سیاستمداران ما کمترین نقش را دارد. غفلت بهشتی در این امر بسیار رایج است و بخشی از ضعف تاریخی ما است. قدرت و سیاست، حتی زمانی که موضوع آن کشور است، در سطح مفهومهای فردی مانده، به مفهومی جمعی و جهانی برکشیده نشده- حتی در نوشتههای طباطبایی.
مؤلفه علم
آنچه از تاریخ چند هزار سالهء ما در تاریخ مکتوب علم میشود گفت این است که ایران در سه قرن سوم تا پنجم هجری نقشی بسیار اثرگذار در تاریخ علم جهانی داشته که، به دلایلی که در نوشتههایم بهتفصیل توضیح دادهام، این تأثیرگذاری در جهش علمی جهان پایدار نماند، به اروپا منتقل شد، و دینامیک جوامع اروپایی جهشی در آن ایجاد کرد که ادامه یافته و امروزه شاهد جهانگیری آن هستیم. این علم تمایزی قطعی با دانش دارد چه رسد با دانایی. علم مدرن برابر با مجموع دانستهها نیست بلکه نهادی است برامده در اجتماع مدرن با ساختارها و روالهای ویژه که توصیف آن را در نوشتههایم میبینید. ازقضا، آنجا که بهشتی این علم را در برابر دانایی در ایران نقد میکند نشان از بهجا نیاوردن این علم دارد.
درک دینامیک جوامع در جهان بهشدت وابسته است به درهم تنیدگی این سه مفهوم؛ گفتمان مرتبط با این مفهومها پویا است و جاری. مقید کردن آن به طریقت درک آنرا محدود میکند. هیچ تصویر کلان در باب کیستی ایرانی و چیستی ایران کامل نیست مگر، علاوه بر نقش سرمایه و سازوکار رشد آن، به این دو امر مهم هم بپردازد. قدرت و علم دو امر مهم غایب در تصویر کلان بهشتی است. این غیبت بهوضوح در شناخت بهشتی از تصویر کلانش هویدا است؛ و نیز در برجسته کردن ویژگیهای ایرانی (انسان میانایی) در مقایسه با انسان غربی یا شرقی. نشان این بیگانگی در موردهای زیر واضح است:
نقش روش فروکاستگرایی در جهش علم در چهارصدسال اخیر
نقش گفتمان پیرامون ضعف فروکاستگرایی
نقش کاربرد روش کلگرایی (حِکَمی به قول بهشتی یا زیستارگرایی13 به قول من) و امکان و شرایط و قیدهای بهکارگیری آن
بیتوجهی به ارتباط یا به بیارتباطی اندیشهء سیاسی و نوع حکمرانی در رفتار حِکَمی ایرانیان
خَلط مفهوم سیاستگذاری علم با خود علم
خَلط مفهومهایی مانند فناوری و مهندسی و صنعت و پیشه با تصمیمهای سیاستی در غیبت یا ناکارامدی مفهوم قدرت و غفلت از این امر اجتماعی
بیتوجهی به تمایز دینامیک میان اجزای «مجمعالجزایر» و یکپارچگی آن در مقابل دینامیک تحولات در محیط و قدرتهای بیرونی
تمرکز ایرانیان به تجارت و کنار آمدن با محیط و غفلت از محیط خارجی و فرهنگ و اندیشهء خارج از محیط مألوف
چند پرسش کلی مرتبط با این غفلتها را- چه دو امر قدرت و علم و چه بدمفهومش- بی ترتیب خاص ذکر میکنم:
گیریم جمعیت ایران در گذشته و قبل از ایلخانان- که به قول بهشتی شروع نقزدن و غرزدن ما ایرانیان از خودمان است- حدود صد میلیون نفر مثل امروز بوده باشد. آیا نگاه حِکَمی بر مبنای استقراء از منش ما ایرانیان هنوز میتوانست حاکم باشد؟
چرا نگاه حِکَمی نتوانسته بلایای طبیعی مانند بیماریهای واگیر را دفع کند و بخش عمدهای از جمعیت را گاه و بیگاه نابود کرده. آخرین بار حدود مشروطه هنگامی که وبا درصد بسیار زیادی از جمعیت شیراز و تهران و شهرهای دیگر را نابود کرد
چرا نگاه حکمی- که کمابیش در هر یک از چند ده هزار نقطهء زیستی ایران حاکم بوده نتوانسته قدرت و دانشی ایجاد کند تا ایران را در مقابل بلایا و شکارگران و دیگر اقوام مصون کند
چرا نگاه حکمی نتوانسته ما را در برابر هجوم فرهنگ بیگانه حفظ کند؟ آخرین بار هم تهاجم علم و فرهنگ غرب که ما در مقابلاش دست بسته بودیم
بهشتی انسانِ ایرانی را دانا میداند به این معنی که بهترین راه زندگی در محیط خود را پیدا کرده. اما همین انسان ایرانی بهاندازه کافی دانا نبوده تا در مقابل قدرت و علم دیگران بتواند از خود دفاع کند. چرا؟
«افراد دانا» در معنای عرفیاش در هر حرفهای هستند، از جمله در حرفهء دانشگری و پژوهشگری. دانایی در حرفهء دانشگری یا پژوهشگری منجر به نوعی دیگر دانایی میشود که بسیار گستردهتر و عمیقتر از دانایی پیشامدرن است که بهشتی از آن سخن میگوید. اینکه دانشگر یا پژوهشگر معمولا دانا نیست بسیار برای بهشتی مزاحمت در پذیرفتن رفتار انسان ایرانی در دنیای مدرن ایجاد کرده. چرا؟ مگر در گذشته همه مردم ایران «دانا» بودهاند که حالا باشند؟
۵. نتیجهگیری
ایران را نمیشود «بهجا آورد» و برای آیندهاش روشی مبتنی بر دانایی ارائه داد مگر مؤلفهء سرمایه در گسترهء وسیعتری بررسی شود (نه تنها ثروت) و ما مسلح شویم به داناییِ ناشی از این گسترش معنا و نیز در همتنیدگی آن با دو مؤلفهء بسیار مهم قدرت و علم.»
پینوشت
1 بهویژه ایران کجاست و ایرانی کیست، دفتر اول، انتشارات روزنه، تهران، ۱۴۰۰. و نیز توسعه در تاریکی، انتشارات روزنه، تهران، ۱۴۰۲
2 نک ایران من ۶، مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه، فصل۳، نشرفرهنگان/دیبایه، تهران، ۱۴۰۰.
3 Big Picture
4 نک شیخ بهایی و توپ مردارید، الناز نجار نجفی و بهنام ابوترابیان و سید محمد بهشتی، انتشارات روزنه، تهران، ۱۳۹۶.
5 کتاب توسعه در تاریکی، پاورقی ۱، ص ۳۶۴ و نیز گفتار نهم در ص ۱۱۱.
6 نک کتاب توسعه در تاریکی، صص ۱۱۱- ۱۲۸.
7 Steady State. تأکید میکنم که این حالت اصلا ایستا نیست. اشتباه نشود. تفکیک این دو مفهوم در علم مدرن روشن است.
8 نک یادداشتم در کانال تلگرام با عنوان طرح سؤال: قدرت نهادی یا مردمی- تجلی قدرت سیاسی و انتخابات اخیر، ۲۹ تیر ۱۴۰۲.
9 نک فصل ۳ از کتاب پیامدهای کاپیتالیزم Consequences of Capitalism)) نوشتهء چامسکی و واترستون.
10 نک توسعه در تاریکی، صص ۲۳۵-۲۳۹.
11 درامدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، انتشارات کویر، تهران، ۱۳۷۲.
12 اندیشه سیاسی ایرانی از حلاج تا سجستانی، به کوشش محمد کریمی زنجانی اصل، انتشارات کویر، تهران، ۱۳۸۳.
13 نک کتابم ایران من ۱، ایران ۱۴۲۷، فصل آخر.
انتهای پیام