«چرا نمیگویید مشکل سیاسی دارید نه علمی»
متن گفتگوی حجت الاسلام والمسلمین «محسن غرویان»، استاد حوزه و از شاگران سابق آیت الله مصباح یزدی، با روزنامه ی اصولگرای «سیاست روز» درباره ی مسایل سیاسی در پی می آید:
حجت الاسلام غرویان فردی اخلاقگرا در جامعه شناخته شده که طرفدار اعتدال است؛ اما سوال این است که چرا این فرد دینی به سیاست ورود میکند؟
بحث خوبی را مطرح کردید من اتفاقاً چون فلسفه تدریس میکنم همین امروز صبح (چهارشنبه ۱۱ اسفند) هم هنگام تدریس در جامعةالمصطفی برای مقطع دکتری که طلاب از کشورهای مختلف جهان حضور دارند؛ فلسفه الهیات تطبیقی داشتیم و همین بحثها پیش آمد.
من با طرح یک سوال پاسخ میدهم؛ انبیاء آمدند، وحی نازل شد، کتابهای آسمانی بر انبیاء نازل شد، همه اینها برای چه بوده؟ من فکر میکنم که همه دستگاه دین برای اخلاق است، خود پیامبر میفرمایند که من مبعوث شدم برای مکارم اخلاقی، این هدف است. حالا دین حکومت تشکیل میدهد. یعنی عالمان دینی مثل جامعه ما حکومتی را به دست میگیرند و قانون اساسی مینویسند و قدرت و سیاست را به دست میگیرند، آیا عالمان دین و حکومت دینی و ولی فقیه میتواند هدفی غیر از اخلاق داشته باشد؟ وقتی پیامبر(ص) میفرمایند بعثت ما برای اخلاق است پس حکومت ما هم که حکومت دینی است برای اخلاق است و سیاست ما هم باید در خدمت اخلاق باشد. عالمان دینی ما هم اگر قدرت را به دست میگیرند باید هدفشان این باشد یعنی ترویج اخلاق و پرورش انسانهای اخلاقی در جامعه.
حالا شاید بحث پیش بیاید که اخلاق چه هست؟ اخلاق این است که ما به همدیگر ظلم نکنیم و حق همدیگر را ضایع نکنیم و مال دیگران را نخوریم مثلاً در بیتالمال تصرف نکرده و اختلاس نکنیم و امثال اینها. من برای حکومت دینی و نظام اسلامی و ولایت فقیه هدفی جز اخلاقیات نمیتوانم تصور کنم. علمای دین هم که بر سر کار آمدند باید اینها را در جامعه ترویج کنند. الان وظیفهای که بنده احساس میکنم این است که تلاش کنیم رئیسجمهورمان و سیاست داخلی و خارجی همه در جهاتی قرار گیرد که دلسوز مردم باشند و خدمت به مردم کرده و خدمتگزار باشند؛ از طرفی ظلم به کسی نکنند و مانع ظلم باشند. بنابراین این نکته که اشاره فرمودید که الحمدلله قضاوت شما و مردم این است که بنده اخلاقمدار و اعتدالگرا هستم این براساس فلسفهای است که من به آن اعتقاد دارم؛ رسالتی هم برای خودم جز این نمیبینم. حدود ۴۰ سال است در حوزه درس میخوانم و درس میدهم، مینویسم و مطالعه میکنم خب از خودم همیشه سوال میکنم این درسهایی که خواندی و کتابهایی که نوشتی چه ثمرهای برای مردم و جامعه داشته و من احساس میکنم اگر ثمرهای داشته و دارد باید این ثمره باشد. من دنبال این هستم که دانش و توانایی من برکت داشته باشد و برکت این است که به نفع مردم و اخلاقیات باشد.
این مقدمهای که من لازم دیدم اشاره کنم که فلسفه ورود من در مسایل سیاسی و اجتماعی بوده است و روی همین مبنای فکری است که به آن اعتقاد دارم و باعث شده به سیاست و مسایل روز ورود کنم.
شما اینطور که گفتید نه افراط را تایید میکنید و نه تفریط را. این موارد از برآیند صحبتهای شما و برآیند نظر افکار عمومی میتوان برداشت کرد بر این اساس پیشبینی شما از انتخابات ریاست جمهوری آینده چیست؟ آیا شاهد افراط و تفریطی در این راستا خواهیم بود؟
در مورد ریاست جمهوری آینده… نمیشود به طور قاطع پیشبینی کرد اما ما تلاش میکنیم که رئیسجمهوری انتخاب بشود که مردم را درست شناخته و سلیقه مردم و علایق مردم را بداند و اخلاقی باشد و جامعه را در جهت عدالت و ارزشهای اخلاقی پیش ببرد و حالا باید دید شرایط به چه سمتی پیش میرود و نهایتاً انتخاب مردم است که تعیینکننده است.
سال ۹۲ قبل از انتخاب آقای روحانی اتفاقهایی افتاده بود و تندرویهایی شکل گرفته بود که شاید بتوان گفت رأیی که مردم به آقای روحانی دادند به خاطر جلوگیری از همین تندرویها بود و فکر میکنم از برآیند صحبتهای شما در رسانه برداشت کردیم علت حمایت شما هم از آقای روحانی این بود که مشی ایشان مشی اعتدالی عنوان شد و برنامهها و صحبتهایی که قبل از برگزیده شدن داشت بر این امر صحه میگذاشت؟ الان سه سال و خوردهای از آن ماجرا گذشته و میخواهیم بدانیم نظر شما درباره دولتی که انتخاب شد و شعارهایی که داد تغییر کرده است؟ آیا این ادعایی که باعث شد مردم به آن رأی بدهند در مدت اخیر تبلور یافته و عملی شده است؟
من اولا عرض کنم آقای روحانی را من قبل از اینکه طلبه بشوم در نیشابور شناختم. آقای روحانی قبل از انقلاب در یکی از روستاهای اطراف ما دوره خدمت سربازی را به عنوان سپاه دانش سپری میکرد، یک شب در هفته به مسجد جامع ما میآمد و بحثهای دینی داشت و سخنرانی میکرد. من هم بچه مذهبی بودم و به سخنرانی میرفتم که گفتند آقایی کت و شلواری است (آن زمان به ایشان میگفتند آقای دکتر فَریدونی، فامیل وی هنوز روحانی نبود) میآیند مسجد و صحبتهای جوانپسند دارد؛ روشنفکر است، ما علاقه پیدا کردیم و رفتیم دیدم کت و شلواری بود و اتفاقاً او خیلی خوشتیپ بود و سخنرانی مذهبی میکرد اما خیلی مطالب جالب و جوانپسند و شیکی میگفت. علاقهمند شدم به ایشان و بعد در جلسه خصوصی در منزل یکی از بچهها به نام آقای حسامی شرکت کردم که دکتر فریدونی بحثهای نهجالبلاغه و قرآنی را قاطی سیاست کرد و با سیاست میگفت. کمکم ساواک و شهربانی آن زمان گفتند جلسه ممنوع است و باید تعطیل شود وگرنه همه را میگیریم و برای همین جلسه را تعطیل کردند. من از آن زمان دکتر روحانی را شناختم. بعد سخنرانی معروف آقای دکتر روحانی که در چهلم آقای مصطفی خمینی در تهران منبر رفت، شنیدم، البته آن زمان این نوار قاچاق بود؛ او برای نخستینبار از واژه امام خمینی استفاده کرد، تا آن وقت کسی نمیگفت امام، میگفتند آیتاللهخمینی و لقب امام از آنجا آغاز شد. به هر حال آقای روحانی از آن زمان مطرح شد؛ بعد رفت انگلستان و حقوق خواند. من قبل از انقلاب آقای روحانی را به عنوان سخنران مذهبی روشنفکر شناختم. به عقیده من ایشان عالم حوزه دیده، درس خوانده و آشنا به جهان امروز است البته در حد خودش، دانشگاهها و محافل بینالمللی را رفته و دیده است و به جهان امروز در حد خودش در مقایسه با علمای دیگر که از قم بیرون نرفتهاند، آشناست.
از لحاظ اطلاعات دینی آقای روحانی در حد اجتهاد است، اهل مطالعه بوده و سیاست بلد است، در امورات داخل کشور هم ایشان تجربه زیاد دارد، در جنگ و خیلی از مسایل کشور حضور داشته، کنار آقای هاشمیرفسنجانی بوده، بنده آقای روحانی را علاوه بر آن دیدگاه اعتدالیاش معتقدم که یک عالم جامع هست یعنی عالم به درد بخور امروز است و میداند چگونه باید کشورا را چطور با دنیای امروز و با دانش و علم و سیاست روز جهان مدیریت و هدایت کند. از این جهت بنده به آقای روحانی معتقدم و علاقه دارم و آن آشنایی که از سی چهل سال قبل دارم باعث شده او را اعتدالی ببینم و بگویم اعتدال او به معنای انتزاعی و ذهنی نیست. به هر حال اقتضای سیاست امروز و مدیریت جهان امروز این است که انسان نمیتواند افراط و تفریط داشته باشد، باید قرائتش از اسلام و برداشتش از دین به گونهای باشد که بتواند کشور اسلامی را به نحوی هدایت و رهبری و راهبری کند (البته در حد رئیسجمهور چون رهبر در جایگاه خودش محترم است، اما رئیسجمهور به هر حال مقام دوم کشور است) بتواند کشور را پیش ببرد. خیلی از سیاستگذاریها به رئیسجمهور برمیگردد. باید بتواند در دنیای امروز با بیشترین منافع و ثمرات و کمترین آسیب کشور را پیش ببرد. من در بین روحانیون علمایی که میشناسم آقای دکتر روحانی را در مجموع بهترین گزینه میدانم و این است که حمایت میکنم و سعی میکنم که حرفها و سیاستهای آقای روحانی را تئوریزه کنم یعنی مبانی دینی و فقهی و اسلامی را تا جایی که بلدم و میتوانم تبیین کنم.
جمله کلیدی داشتید در مورد افراط و تفریط، به این معنی که هر دو بد است، روند رفتاری در سیاست خارجی را در دوره گذشته شاهد بودیم که گاهی رفتارهای دولت حالت افراط داشت و براساس آن گاهی با منطقه تنش داشتیم، اما در دولت اخیر این است که برخی جاها شاهد هستیم کوتاه آمدن و مدارا کردن باعث شده طرف مقابل متوهم شود. مثل عربستان در فاجعه منا که حتی حاضر نشد پیکر شهدا را بدهد تا جایی که رهبر معظم انقلاب وارد عمل شدند؛ به نظر شما این رفتار ناشی از این نیست که دولت برای اینکه دچار افراط نشود دچار تفریط شده است؟
مفهوم کلیدی افراط و تفریط با اینکه کلیدی است اما همیشه در تعیین مصداق مبهم است. برای افراط و تفریط نظرات مختلف است، یعنی کسی اشغال سفارت عربستان را افراط میداند و کسی تفریط و کسی اعتدال میداند. من بنا به دیدگاه خودم که ممکن است در تعیین مصداقها با دیگران اختلاف داشته باشم حرف میزنم، عقیده من این است که باید همیشه به سمت تنشزدایی در سیاست بینالملل حرکت کنیم نه تنشزایی، بالاخره با گفتوگو و صحبت و با همین لبخند آقای ظریف میتوانیم مسایل را حل کنیم. جهان سیاست همین است. ببینید یک پا را روی هم انداختن جلوی وزیر امور خارجه یک کشور یا پا را روی پا گذاشتن هم حساب دارد؛ ما نباید فکر کنیم که اینها اثری ندارد؛ بالاخره بگو و بخند و خوشوبش و احوالپرسی و دست دادن و احوالپرسی ساده میتواند در سرنوشت سیاسی دولت و کشور و ملت تأثیر بگذارد. با اخلاق و روابط گرم عاطفی میتوان خیلی کارها کرد. بین من و شما هم همینطور است. آدمیزاد موجود ذوابعاد است یعنی هم عاطفه و هم عقل دارد. همه چیز که عقلانی حل نمیشود، خیلی چیزها عاطفی است. در عالم سیاست هم همین است میخواهم بگویم افراط و تفریط در تعیین مصادیق مشکل دارد که چه کاری افراط و تفریط و اعتدال است. اما کلاً افراطیون آدمهایی هستند که به نظر من خیلی خودشان را قبول دارند و دیگران را قبول ندارند و میگویند ما درست میفهمیم و ما درست درک میکنیم و فهم اسلام فقط مال ماست و اسلام حقیقی آن است که ما میگوییم، بقیه همه منحرف هستند و دین ندارند و تقوایشان و ولایتمداریشان ضعیف است، میگویند بقیه بصیرت ندارند و از این حرفها. اینها به نظر من همه مبهم است، خب من هم میگویم آقا شما ولایت و بصیرت نداری. در اینطور جاها در مجموع باید ببینیم که قضاوت عمومی چیست باید به افکار عمومی مراجعه کنیم و ببینیم که افکار عمومی چه قضاوتی میکنند. اینکه من بخواهم افراط و تفریط را فقط طبق تفکر و سلیقه خودم با مصادیق تعیین کنم شما ممکن است قبول نداشته باشید، اینجاست که باید به قضاوت عمومی مراجعه کنیم.
ببینید من مثال بزنم رئیس سابق موساد اخیراً گفته باید با ایران مذاکره کرد، اینکه دیگر برایمان مشخص است چراکه کسی در کشور نیست که به رسمیت نشناختن رژیم صهیونیستی مشکلی داشته باشد، درباره بقیه کشورها حضرت امام(ره) فرمودند مشی ما ارتباط با همه جهان است مگر طرف مقابل نخواهد؛ ما میگوییم برخی مواقع برای سیاستهای مشخص مانند این مورد خاص باید سفت ایستاد، چراکه در طرف مقابل ممکن است توهم ایجاد کند؟ این اظهارات رئیس موساد اگر در دوره قبل مطرح میشد همه دنیا به آن میخندیدند اما الان شاید با لبخندهای موجود کسی تصور کند ممکن است؟
باز من کلمه مبهم در مطالب شما یافتم و آن کلمه سفت ایستادن است، یعنی چه سفت ایستادن؟ ما میتوانیم مذاکره کنیم با امریکا و سفت بایستیم، یعنی از ارزشها و از آرمانها دفاع کنیم و مذاکره هم کنیم بنابراین سفت ایستادن معنایش عدم مذاکره نیست.
گفتیم با همه دنیا مشکل نداریم برای مذاکره منظورمان در بحث رژیم صهیونیستی و سخن رئیس موساد است؟
بله در این مفاهیم باز نظرات مختلف است، کسی سفت ایستادن را به عدم مذاکره معنا میکند و کسی میگوید مذاکره کردن سفت و دفاع از حقوق و ارزشها و اینها، باز میبینیم که اختلاف است. رژیم غاصب اسرائیل حساب دیگری دارد چون اصلاً تشکیلش غاصبانه بوده از وقتی گوشم با صدای رادیو آشنا شده بحث اسرائیل و فلسطین بوده تا الان آن وضعیت ارتباط با اسرائیل به حدی است که برای ما به قول شما روشن است و جای بحث ندارد که اینها غاصب و زورگو هستند. اختلاف نظری هم بین مردم و نخبگان در اینباره وجود ندارد، ولی در غیر آن مورد میبینیم صاحبنظرهای ما اختلاف دارند، کسی میگوید مذاکره کنیم کسی میگوید معنا ندارد، کسی میگوید مذاکره در صدر اسلام هم داشتیم و… معلوم میشود اجماعی وجود ندارد و یعنی فهمهای نخبگان سیاسی متفاوت است؛ در اینطور موارد به نظر من باز باید ببینیم اکثریت چه میگویند و افکار عمومی چه میگوید، جای تأمل دارد که ما با امریکا میتوانیم مذاکره کنیم یا نه؛ البته در اینطور موارد حرف نهایی و فصلالخطاب را باید رهبر نظام بزنند که میزنند و بقیه هم میگویند بله و تمام میشود. حرف نهایی را باید یک نفر بزند ولی جای بحث و تأمل دارد. حالا… آقای روحانی و دولت روحانی و مثلاً آقای ظریف اعتقادشان بر این است که با امریکا هم میتوانیم مذاکره کنیم و یعنی میشود مذاکره کرد ولی سفت میایستیم و مذاکره میکنیم اینها با هم منافاتی ندارد. کمااینکه در برجام هم این اتفاق افتاده است. بالاخره ظریف و دولت روحانی حرفهایشان را زده و ما چیزی از عزتمان و استقلال سیاسیمان کم نشده و محکم ایستادیم، حالا ممکن است خطکش بگذاریم و در مصداقیابیها، افراطیون میگویند نخیر ما همه چیزمان را از دست دادیم و اعتدالیون میگویند نخیر ما چیزی از دست ندادیم و بلکه خیلی چیزها را به دست آوردیم. آن یکی میگوید چرا شما رفتید سیمان ریختید روی راکتورها و… آن دیگری میگوید تحریمها را شکاندیم، همیشه این بحثها هست و دلواپسان نقطه ضعف میگیرند و اینها میگویند نقاط قوت را هم ببینید و ما خیلی چیزها را به دست آوردیم و به قول ما طلبهها جدلیالطرفین است.
قبول دارید که در این بحثها گاهی مردم مظلوم واقع میشوند به این معنی که نادیده گرفته میشوند و هر کسی به فکر این است من جناح مقابل را بزنم و خودم را نشان بدهم؟
احسنت؛ همه برای این است که رقیب را از میدان به در کنند، خودشان به قدرت برسند و رئیسجمهور بشوند و دولت تشکیل دهند؛ حق امضا برای آنها باشد و از این حرفها…
میشود گفت در فضای سیاسی جامعه آفتی در حال رشد کردن است، در واقع به جای آن جمله معروفی که امام(ره) میگفتند که شما سوار قدرت باشید نه قدرت سوار شما باشد این رشد پیدا میکند که به نوعی قدرت سوار آدمها شده. البته برای همه جناحها کم و بیش همینطور است، اما میبینیم که بعد از سه سال و نیم که از کار دولت گذشته همچنان میگوید مشکل مربوط به گذشته است، این نوعی عدم مسئولیتپذیری به حساب نمیآید؟ چرا اینطور شده است؟
ببینید سوال خوبی است ولی خیلی هم مشکل است جواب دادن و حل کردن و ریشهیابی اینکه چرا بر کشور و ملت و مسئولان ما الان فضای رقابت حاکم شده است؛ یعنی من شما را رقیب خودم میدانم و شما من را رقیب خودت، بعد من میخواهم شما نباشید و من باشم و شما برعکس؛ اصلاً باید ببینیم این از چه اخلاقیاتی رشد کرده، یعنی چرا فضای مسئولین ما اینقدر تخریب همدیگر و انتقاد از همدیگر و تضعیف همدیگر است؟ این خودش منشاء و مبنا و ریشهای دارد. من گاهی فکر میکنم چه مدل اخلاقی در اروپا، امریکا و در کشورهای دیگر حاکم است، مثلاً در ژاپن میدانم دروغ گفتن بزرگترین گناه است، یعنی بزرگترین عیب یک انسان در ژاپن این است که دروغ بگوید، الان در کشور ما اینچنین نیست دروغ را توجیه میکنیم و اسامی جدیدی برایش انتخاب کردهایم؛ میگوییم دروغ مصلحتآمیز یا توریه یا تقیه و مصلحتسنجی و… اینها را درست میکنیم و دروغ میگوییم. خلاصه خودمان میفهمیم که داریم بازی میکنیم. مثلا میگوییم آقا چرا پسرخالهات را آوردی در این اداره استخدام کردی؟ میگوید من باید اعتماد داشته باشم، به بقیه اعتماد ندارم! یعنی این آقا توجیهی برای خودش درست میکند که آن پارتیبازی خانوادگی را تحت این عنوان اعتماد، شناخت و… توجیه میکند. به هر حال بسیاری از این توجیهات ظاهرش دینی است یعنی ما با مسایل دینی خودمان هم میفهمیم بازیهایی میکنیم تا اهداف و اغراض منفعتطلبانهمان را پیاده کنیم.
یادمان میرود انگار همه با هم در یک کشتی هستیم؟
احسنت؛ من یک خاطراتی را دارم از ژاپن که قابل تأمل است، اینها دین و اخلاق ما را بهتر از ما در کشورشان نهادینه کردند. شما در پارک بزرگ بروید در چمن نگاه کنید یک ته سیگار نمیتوانید پیدا کنید؛ آنجا جایزه میدهند اگر یک چوب کبریت یافتی. دینداری اینهاست، ما شعار میدهیم و آنها عمل میکنند. من همیشه فکر میکنم آنها چطور میتوانند این را عمل کنند در حالی که ما شعار میدهیم اما نمیتوانیم این را پیاده کنیم؟ چرا؟ جایی گیر وجود دارد. در همین مسأله وحدت، میتوانیم به تمدید تحریمهای ایرانی (آسا) اشاره کنیم. باید دید چه فرهنگی و ذهنیتی است که ۹۹ نفر با هم متحد شدند و قانون تصویب کردند و تنها یک مخالف وجود داشت. وحدت یعنی این؛ اینها همیت ملی دارند و میگویند ما ملتی هستیم و باید با هم باشیم. اما ما این همه شعار وحدت میدهیم ولاتفرقو میگوییم اما در عمل مجلس با دولت، دولت با مجلس، مجلس با شورای نگهبان، شورای نگهبان با مجمع تشخیص مصلحت نظام جدل دارد، اینها که ارکان انسجام یک ملت هستند و نهادهای قدرت هستند اینطورند. چرا ما باید اینطور باشیم؟ برای من سوال است، آیا نمیشود طور دیگر بود؟ نمیشود ما با هم خوب باشیم؟
چرا نمیشود؟
این یک ریشهای دارد و به اعتقاد من ریشه آن بر میگردد به همین نفسانیات ما که یک نوع عناد پنهان با یکدیگر داریم، یا حسادت است یا بالاخره قدرتطلبی و انحصارطلبی است و… هر چه که هست ریشههایش نفسانی است که من میخواهم او نباشد خودم باشم؛ این در حالی است که میتوانیم همه را از جناحهای مختلف در قدرت بیاوریم، من عقیدهام این است. یعنی این امکانپذیر است.
آقا از همه احزاب و گروهها آدم بیاوریم و همه را شریک کنیم و اینطور نباشد که همه را بگوییم که اینها در صدد براندازی من هستند و اینها میخواهند من را براندازند و خودشان باشند؛ چرا اینطور فکر کنیم میتوانیم بنشینیم و همه با هم کار کنیم و بالاخره آنهایی که مسلم است خائن نیستند فقط تفکرشان ممکن است تفاوت داشته باشد برای کار انتخاب کنیم. کسی نمیخواهد به این مملکت، ملت، آب و خاک خیانت کند یعنی واقعاً بنده باید بگویم همه کسان و احزاب و گروهها که تفکر سیاسیشان غیر از من است خائن هستند؟! نه اینطور نیست. من فکر میکنم اینطور میشود وحدت ملی و انسجام ملی ایجاد کنیم. چراکه همه فکر میکنند که در سرنوشت کشور و مملکت دخیل و تأثیرگذار هستند و با این وضعیت انرژیها و استعدادها همه به میدان میآیند و کار میکنند. اینکه میگویند همفکران من و هم سلیقههای من باشند بد است.
برای رویه مورد نظرتان مصداقی میآورید؟
در انتخابات ۹۴ روشی که شورای نگهبان در تایید صلاحیت مجلس خبرگان و شورای اسلامی به کار برد چیز عجیبی اتفاق افتاد. من دیدم در حوزه اساتید زیادی الان گلهمند هستند، میگویند، صلاحیت علمی شاگردان ما را تأیید کردند و ما را نه؛ من میتوانم نام ببرم. این یعنی چه؟ معنا ندارد؛ این استاد مگر میتواند قبول کند. میگوید شاگرد من که پیش من درس خوانده شما اجتهادش را قبول کردید، آن وقت من را تأیید نمیکنید؟ این چه معنا دارد و در کجای عالم معقول است؟ آنها ناراضی میشوند با خود من شورای نگهبان کاری کرد که هیچ وقت یادم نمیرود؛ به من گفتند تایید نشدی! اول گفتند باید همه امتحان اجتهاد بدهند جز کسانی که قبلا امتحان دادند؛ من ۱۷ سال قبل امتحان دادم. پرونده من در شورای نگهبان است. من در تهران کاندیدا بودم و ۲۷۰ هزار رأی آوردم روزنامههایش هم هست همه را دارم. بر این اساس گفتند این افراد نمیخواهد امتحان بدهند اما در زمان تأیید صلاحیتها دیدم که صلاحیتم را تأیید نکردند. رفتم شورای نگهبان اعتراض کردم، گفتند امتحان ندادی. گفتم مگر نگفتید آنهایی که امتحان دادند لازم نیست خب من هم امتحان ندادم. گفتند مگر شما امتحان دادید؟ گفتم پس شما نگهبان میز و تلفن هستید؟ اینجا نگهبان چه هستید؟ این هم سند فرمانداری و استانداری و… گفتند سرمان شلوغ بوده و فرصت نکردیم، بعد گفتند دیگر مشکل نداری حل است؛ سرشان شلوغ بوده آقایان نتوانستند این پرونده را پیدا کنند گفتم این حرف است؟ شما سرتان باید برای همینها شلوغ باشد! برای احقاق حقوق کاندیداها شلوغ باشد چیز دیگری مگر وظیفه دارید. در آخرین فرصت اعلام اسامی دیدم صلاحیتم را اعلام نکردند، واقعاً اعصابم به هم ریخت هنوز هم نتوانستم این رفتارها را باور کنم.
اگر من مشکل علمی دارم خب طبق ضوابط مدارکی ارائه دادم که مشکل ندارم؛ اگر من مشکل سیاسی دارم چرا به من نمیگویید، سوال من این است چرا نمیگویید مشکل سیاسی دارید نه علمی. شما مرا میخواهید و میگویید مشکل علمیات را حل کن و من حل میکنم چرا به من نمیگویید که مشکل چیست این عدم شفافیت زشت است.
یعنی اصلاً بعداً هم به شما نگفتند مشکل چیست؟
هیچ نگفتند، کاغذ کامپیوتری رسمی دادند که مشکلت امتحان اجتهاد است، وقتی پروندهها را دادم گفتند حل شد و دوباره که آمدم دیدم نه، این عدم شفافیتها سوال ایجاد میکند و برای خیلی از اساتید حوزه الان اینطور است. این فضای بداخلاقی را ترویج میکند این درست است که شما صاف و صریح به من بگویید مشکل سیاسی دارید مشکل مشرب فکری سیاسی دارید؛ آن زمان من هم قبول میکنم اما اینکه یک چیز دیگر به من میگویید و بعد پشت پرده میروید تصمیم دیگر میگیرید اینهاست که فضای سیاسی را آلوده میکند، اینها دروغ و نفاق و عدم شفافیتهاست. همین فضا به مرور زمان در سایر عرصهها گسترش پیدا میکند، بعد نتیجه این میشود کسی به کسی اعتماد نمیکند، دیگر من الان پشت سر برخیها نمیتوانم نماز بخوانم، میگویم این آقا عادل نیست. قبلاً میخواندم اما الان نمیتوانم بخوانم چرا؟ چون میگویم عدالت این نیست.
این برخیها را نام میبرید؟
نه، فعلاً؛ اشخاص را خود مردم تشخیص میدهند. خیلیها هستند این را میگویند؛ من میخواهم بگویم چطور وقتی اخلاقیات از جامعه زدوده میشود چطور به همه جنبهها سرایت میکند در ابعاد اقتصاد و سیاست و فرهنگ آسیب وارد میکند. شما شاید اطلاعاتت از ما بیشتر باشد؛ من پسر روحانی سراغ دارم که میگفت من قبلاً نمازم را سعی میکردم در مسجد و جماعت بخوانم بعد کمکم بیاعتماد شدم به نماز جماعت، میگفت الان نماز نمیخوانم یعنی شک در نماز دارم که اصلاً این نماز چه ضرورتی دارد. ببینید آسیبهای فرهنگی اینطور نفوذ میکند ضربه به دین، اخلاق و فرهنگ دینی میزند و جوانان دینگریز میشوند. چون رفتارهایی میبینند که نمیتوانند اعتماد کنند بعد در اصل دین شک میکنند. همان پسر یک روحانی به من میگفت نکند اصلاً نماز، روزه و عبادتها همه ساخته شما آخوندهاست اصلش ریشه ندارد، چون من چیزهایی میبینم که به دست روحانیون و علمای دین اتفاق میافتد که شک میکنم. ببینید شک ساری است… درد دل زیاد است…
انتهای پیام