سرنوشت باغهای قدیمی روستای اورنه قزوین
پروین شهسواری در سایت ولایتنیوز (قزوین) نوشت: «با من همراه شوید تا در این مجال از باغهایی بگویم که روزی روزگاری سبز بودند و پرطراوت، وقتی پا در آن مینهادی گویی در بهشت بودی اما کمآبی آنها را تبدیل به برهوت و جهنم کرده است!
باغهایی که مدتهاست درختانش به پاییز نشستهاند و در غم بیآبی برگ و باری ندارند.
میخواهم از خشک شدن درختانی بنویسم که خودم از کودکی، از زمانی که پدربزرگم برایشان زحمت کشیده بود تا به بار بنشینند تا زمانی که باغها به پدرم رسید تا ادامهدهنده راه وی برای سر پا نگهداشتن و آبادی باغ باشد را نظارهگر بودهام، این باغها قدمتی زیاد دارند و طی این سالها چه آدمهایی را که به خود ندیده است؛ چه زحمتها که برای آبیاریهای شبانه (طی مسافت قزوین تا روستا) هرس، کوددهی و … برای این باغها کشیده نشد. سرپا ماندند و با هزاران مشکلات دست و پنجه نرم کردند.
اما دو سال است که دیگر تاب و تب ماندن و مقابله با کمآبی را نیاوردهاند.
شاید که نه، قطعا اگر مدیران مربوطه برای حل مشکل کمآبی همت میکردند حال و روز این باغها اینگونه نبود؛ اگر کمترین کار که ایجاد کانال سیمانی و هدایت همان آب کم چشمه به این باغها را انجام میدادند شاید کل باغها به این روز نمیافتادند!
باغهایی که روزگاری تا چشم کار میکرد سرسبز بودند و با طراوت، حالا تبدیل به برهوتی خشک شدهاند.
بوتههای انگوری که سالانه به بار مینشست و بچههای فامیل را موقع برداشت در خود جمع میکرد تا در میان بازیهای کودکانهشان بزرگترها هم مشغول برداشت محصول باشند حالا در کف باغ خوابیدهاند؛ گویی اصلا زمانی در این باغ نبودهاند!
درختان گردویی که قد و قامتشان سربه فلک کشیده بود و خرج یک سال خانواده را میداد، حالا جز تنهای که شاخ و برگهایش به دلیل خشکی هرس شدهاند چیزی ندارند!
باغی که همه سایه بود و هر رهگذری دوست داشت در سایه درختانش قدری بیاساید و از خنکای آن لذت ببرد و از میوههای بهشتی آن تناول کند حالا فقط باید از بیرون باغ نگاهی کند و دور شود تا غمی جانکاه درونش را فرانگیرد…
مگر میشود گذشته این باغها را در ذهنت مجسم کنی و برایش گریه نکنی؟
مگر میشود به یاد بیاوری که چگونه پدربزرگ زیر سایه درخت گردوی بزرگ باغ مینشست و چپقش را دود میکرد و به بار و بر درختش نگاه میکرد و حس خوشحالیاش را در خیالت تجسم کنی و چشم باز کنی و ببینی همان درخت هیچ برگ و باری ندارد و فقط یک تنه خشک از آن مانده! و !و برایش ناراحت نشوی؟
خشکسالی و بیآبی و تشنگی درختها در باغهای قدیمی روستای اورنه داستان تلخی است که خط به خط آن را باید برای مسئولان نوشت تا بدانند که چه بر سر این باغها آمده است.
بحران بیآبی و خشک شدن رو به گسترش باغها و زمینهای کشاورزی به دلیل تغییرات اقلیمی را همه میدانند اما اینکه بگذاریم باغات همین طور از دست بروند و هیچ کاری برایشان نکنیم اصلا منطقی نیست!
مسئولان مربوطه میتوانستند برای این باغها کارهایی از جمله ایجاد کانالهای سیمانی و لولهگذاری جهت هدایت آب چشمه به باغها به منظور کاهش هدررفت آب و یا احداث استخرهای معیشتی و طرحهای دیگر را اجرایی کنند اما متاسفانه هیچ کدام از این کارها در باغهای قدیمی روستای اورنه انجام نشد و باغها از دست رفتند.»
انتهای پیام