خرید تور تابستان ایران بوم گردی

آیا همه‌ی مشکلات روانی نوجوانان تقصیر گوشی‌های‌ هوشمند است؟

نوجوانی به‌خودی‌خود دوران بسیار دشواری است

لوسی فوکس، روان‌شناس و استاد دانشگاه آکسفورد، مطلبی با عنوان « I’m an expert on adolescence: here’s why a smartphone ban isn’t the answer, and what we should do instead» در وب‌سایت گاردین نوشته است که با ترجمه‌ی عرفان قادری در سایت ترجمان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

«جاناتان هایت در کتاب جدید و پرفروش خود، با عنوان نسل مضطرب، به میزان بالای اضطراب و مشکلات روانی نوجوانان می‌پردازد. هایت می‌گوید دلیل همۀ این‌ها ظهور گوشی‌های هوشمند و رسانه‌های اجتماعی است. بنابراین، راه‌حلی که ارائه می‌دهد نیز محدود کردن این امکانات برای نوجوانان است. ولی آیا واقعاً همۀ این مشکلات به گوشی‌های هوشمند برمی‌گردد؟ و آیا نمی‌توان بخشی از مشکلات نوجوانان را به خودِ دوران نوجوانی و اقتضائات آن مربوط دانست؟

لوسی فوکس، گاردین— سیزده سالم که بود، دو تا از دوستانم را به جرم دزدی از مغازه گرفتند. آن‌ها و دو پسر هم‌سالِ خودمان تصمیم گرفته بودند از مدرسه فرار کنند -مدرسۀ حومه‌شهری ما از نظر کیفیت آموزشی زبانزد بود- و به مرکز خرید آن حوالی بروند. همه‌چیز خوب پیش رفته بود، تا اینکه مأمور حفاظتِ بخش موسیقیِ فروشگاه متوجه سی‌دی‌های زیرِ کاپشن آن‌ها شده بود. خلاصه، پلیس را خبر کردند و دوستانم را چند ساعتی در بازداشتگاه کلانتریِ محل نگه داشتند. تا آخر شب، خبر بازداشت آن‌ها با اس‌ام‌اس به گوشی‌های نوکیای ۳۳۱۰‌مان رسید و در خانۀ یکی از دوستان جمع شدیم تا وضعیت را بررسی کنیم. بیشترمان گریه می‌کردیم.

این یکی از اتفاقات مهم آن سالِ پرحادثه بود. کلاس هفتم که بودیم، گروه شَروشوری داشتیم، ولی در بهار کلاس هشتم، دختر جدیدی به مدرسه‌مان آمد و ورودش همه‌چیز را به آتش کشید. علاوه‌بر دله‌دزدی، مشروب هم زیاد می‌خوردیم -مشروب‌ها را یا از کمد والدینمان می‌دزدیدیم یا در خیابانِ اصلی از غریبه‌ها می‌گرفتیم یا خواهر و برادرهای بزرگ‌ترمان برایمان می‌آوردند. ما هم مثل باقی نوجوان‌ها مشروبمان را شب‌ها در پارک می‌نوشیدیم، یا در مهمانی‌هایی که کسی مراقبمان نبود. بعید نبود یکی بیهوش شود و کارش به اورژانس بکشد. سیگار و علف هم زیاد می‌کشیدیم و دربارۀ پسرها و بین خودمان جروبحث می‌کردیم (که باز به گریه ختم می‌شد).

خاطرم هست که تمام این اتفاقات را در حالت وحشت توأم با حیرت سپری می‌کردم: نمی‌دانستم چرا آن حوادث پیش می‌آیند، می‌ترسیدم اتفاقی بیفتد یا گرفتار شوم، ولی به‌شدت دلم می‌خواست در گروه دوستانم باشم. حالا که فکر می‌کنم، کارهای آن سالِ ما آن‌قدر میان نوجوانان رایج بود که به‌ نظر کلیشه‌ای و بی‌مزه می‌آمد، ولی این امر باعث نمی‌شد ترس من کمتر شود. کلاس هشتم، به‌خاطر بی‌ثباتیِ مطلق‌اش و حساسیت فوق‌العادۀ ما، یکی از آشفته‌ترین سال‌های عمرم بود.

۲۳ سال جلوتر بیاییم و برسیم به فرضیۀ تازه‎‌ای که دربارۀ نوجوان‌ها مطرح شده است. کتاب جدید جاناتان هایتِ روان‌شناس، با عنوان نسل مضطرب1، به مشکل بسیار بااهمیتی می‌پردازد: نرخ اضطراب و مشکلات روانی دیگر در نسل فعلی نوجوانان رو‌به‌افزایش است. او مشکل را به ظهور رسانه‌های اجتماعی و کم‌شدن بازی‌های اکتشافی2 ارتباط می‌دهد و می‌گوید که می‌توانیم مشکل را با غدغن‌کردن تلفن‌های هوشمند برای افراد زیر ۱۴ سال و رسانه‌های اجتماعی برای زیر ۱۶ سال حل کنیم. اقبال فراوانی به این فرضیه شده: رهبران سیاسی و گروه‌های محلی حامی کودکان و خانواده‌ها خواستار اِعمال محدودیت شده‌اند. کتاب هایت فوراً به صدر فهرست‌های پرفروش‌ترین‌ها رفته، چون دلایل او به‌ نظر درست می‌آیند -نوجوانان را ببینید که به تلفن‌هایشان چسبیده‌اند، به ماجراهای عکس‌های خودآزاری، تهدید‌های سایبری و پیام‌های جنسی گوش کنید. نوجوان‌ها در عذاب‌اند و ناگفته پیداست که مقصر تلفن‌هایشان است.

اما علوم مربوط به روان‌شناسی (و خودِ زندگی) ندرتاً این‌‌قدر شسته‌رفته و دقیق هستند. افزایش گزارش‌های مشکلات سلامت روانی نوجوانان با تغییرات فراوان دیگری نیز هم‌زمان بوده است: مثلاً افزایش چاقی، افزایش فشار تحصیلی و همه‌گیری کرونا با وضعیت بدتر سلامت روانی بی‌ارتباط نیستند. فرضیۀ هایت دربارۀ رسانه‌های اجتماعی غلط نیست، ولی احتمالاً یک قطعه از پازلی بزرگ و پیچیده باشد.

اصل مهم دیگری که غالباً نادیده گرفته می‌شود گفتمان عمومی پیرامون سلامت روانی است که متحول شده است. امروزه جوانان در زمینۀ سلامت روانی در مدارس و دانشگاه‌ها آموزش می‌بینند و هر روز در معرض کارزارهای آگاهی‌بخشی عمومی قرار دارند. خودِ همین تحول احتمالاً نقش مؤثری در افزایش نرخ‌های گزارش‌شدۀ مشکلات روانی داشته است -چون اولاً امروزه نوجوانان بیشتری درمانشان را از راه‌های درست پیگیری می‌کنند، ثانیاً عده‌ای از آن‌ها هرگونه اضطراب ناچیزی را مشکل سلامت روانی معرفی می‌کنند: هر دو عامل نرخ‌های کلی را ناگهان افزایش می‌دهند. مطمئنم اگر من و دوستانم در کلاس هشتم پرسش‌نامه‌های سنجش اضطراب پُر می‌کردیم، نمراتم بسیار بالا می‌شد. ولی آن زمان وضعیت سلامت روانی نوجوانان این‌قدر سنجیده نمی‌شد و در خبرها نیز چندان انعکاس پیدا نمی‌کرد.

بحث‌های امروزی دربارۀ علت مشکلات روانی نوجوانان دنبال چیزهای جدیدی هستند که مختص این نسل‌اند. البته این موضوع تاحدی مهم است -به‌هر‌حال، با افزایشی آشکار مواجه هستیم- ولی اگر بیش از حد به پدیده‌های جدید توجه کنیم، ممکن است نکتۀ اصلی را فراموش کنیم: نوجوانی دورۀ بسیار بسیار سختی بوده و هست.

اخیراً کتابی در مورد این دورۀ زندگی نوشته‌ام و، علاوه‌بر اشاره به پژوهش‌های جدید، تعداد زیادی مصاحبه از بزرگ‌سالانی آورده‌ام که از سال‌های نوجوانی خودشان یاد می‌کنند. تأثیر خاطرات نوجوانی بر شخصیت فرد، حتی دهه‌ها بعد، تعجبم را برانگیخت. ولی نکتۀ جالب‌توجه دیگر شباهت مشکلات نوجوانان نسل‌های مختلف بود. یکی از مصاحبه‌شوندگان ۴۸ساله، که فضای مدرسۀ پسرانه‌شان را به رمان سالار مگس‌ها3تشبیه می‌کرد، موضوع را این‌گونه خلاصه کرد که «نوجوانی‌ من، مثل نوجوانی همۀ آدم‌های دیگر، پُر از اضطراب بود».

در هر دورۀ تاریخی یا فناورانه که زندگی کنیم، گذران دورۀ نوجوانی، به‌دلیل تحول بزرگی که باید رخ دهد، گیج‌کننده است. افراد در آغاز نوجوانی هنوز کودک‌اند -کوچک، آسیب‌پذیر و متکی به پدر و مادر یا پرستارانشان هستند. این کودک در پایان نوجوانی به بزرگ‌سالی مستقل تبدیل می‌شود که می‌تواند رابطۀ جنسی برقرار کند، تولید‌مثل کند و روابط اجتماعی پیچیده و جهان بزرگ‌تر را درک و مدیریت کند. این تحول بسیار عظیم است و تغییراتی که در مغز و بدن ما رخ می‌دهد احتمالاً همان چیزهایی هستند که نوجوانی را بسیار مشکل می‌کنند.

بلوغ جنسی که فرامی‌رسد، انگار در مغز چراغ چشمک‌زن قرمزی روشن می‌شود و به نوجوانان می‌گوید به یک چیز بیشتر توجه کنند: هم‌سالانشان. همیشه می‌شنویم که نوجوانان تسلیم فشار هم‌سالان می‌شوند و می‌خواهند حتماً رفتار دوستانشان را تقلید کنند، ولی پشت این پدیده هدفی تکاملی نهفته است. برای آنکه نوجوانان خارج از خانه و خانواده موفق عمل کنند و در گروه‌های اجتماعی ادغام شوند و شریک جنسی پیدا کنند، باید وقت زیادی را به فکرکردن به نظر هم‌سالانشان دربارۀ خودشان و میزان هماهنگی‌شان با آن‌ها صرف کنند. در نوجوانی خودِ من، مثل نوجوانی همه، هیچ‌کس تنهایی سیگار نمی‌کشید یا مست نمی‌کرد -نوجوانان این کارها را با دوستانشان، و به دلیل حضور آن‌ها، انجام می‌دادند.

اما درست همان لحظه‌ای که این چراغ روشن می‌شود، حادثه‌ای عظیم در جهان بیرون رخ می‌دهد و شرایط را بحرانی‌تر می‌کند. نوجوانان وارد مدرسۀ متوسطه می‌شوند و زمینۀ اجتماعی‌شان به‌کلی تغییر می‌کند. جیمز کلمنِ جامعه‌شناس در سال ۱۹۶۱ نوشت که نوجوانان با ورود به تحصیلات متوسطه «در جامعۀ هم‌سالان رها می‌شوند»، موضوعی که امروز نیز همچنان صادق است. نوجوانان اغلبِ روزهایشان را در داخل و خارج از مدرسه با هم‌سالانشان سپری می‌کنند و نسبت به دورۀ ابتدایی نظارت بسیار کمتری بر آن‌ها می‌شود. درست همان زمانی که هورمون‌های دورۀ بلوغ فعالیتشان را آغاز می‌کنند -و نوجوانان را به‌سمت دوستی‌های عمیق، تجربۀ عشق، رابطۀ جنسی و فرار از مدرسه برای دزدی از فروشگاه سوق می‌دهند- نوجوانان وارد عرصۀ نمایش این انگیزه‌ها می‌شوند.

گاهی این دیگ زودپزِ عوامل زیست‌شناختی و اجتماعی تجربیات و خاطرات فوق‌العاده‌ای به ارمغان می‌آورد. افرادی که من برای کتابم با آن‌ها مصاحبه کردم از دوستی‌های دورۀ نوجوانی‌شان برایم گفتند که نجاتشان داده، روابط عاشقانه‌ای که آن‌ها را به آدم‌های بهتری تبدیل کرده و ماجراهای شورانگیزی که موجب سرزندگی‌شان شده است. اما همان تمایلاتی که نوجوانی را بی‌نظیر می‌کند چه‌بسا آن را به دوره‌ای مزخرف تبدیل کند و افراد ماجراهایی از‌این‌دست نیز برایم تعریف کردند: کسانی که دائم مورد آزار‌و‌اذیت قرار می‌گرفتند، نخستین تجربۀ رابطۀ جنسی‌شان پشیمانی به بار آورده یا از کسی که دوست داشته‌اند جواب رد شنیده‌اند.

چنین اتفاقاتی در نوجوانی، همیشه موجب رنج‌های روحی فراوان شده‌اند. نوجوانانی که از سوی هم‌سالانش رد می‌شوند، تمسخر می‌بینند یا نادیده گرفته می‌شوند، همواره دچار افسردگی و ناراحتی شده‌اند، چون تنها چیزی که نوجوان می‌خواهد -یعنی پذیرش از‌سوی دیگران- بر باد رفته است. وقتی «خودِ» نوجوانان در حال شکل‌گیری است، پیام‌هایی را که از هم‌سالانشان دریافت می‌کنند درونی می‌کنند و هرگونه ارزیابی بد ممکن است ویرانگر باشد. ما دهه‌هاست می‌دانیم که وقتی نوجوانان با مشکلات و اتفاقات منفی فراوانی روبرو می‌شوند، درصد کمی از آن‌ها در معرض خطر مشکلات سلامت روانی یا بیماری روانی قرار می‌گیرند. این کشفِ جدیدی نیست.

این موضوع سبب نمی‌شود امروز مسئلۀ تلفن‌های همراه نابجا باشد. رسانه‌های اجتماعی تعاملات اجتماعی همۀ انسان‌ها را متحول کرده است: ما می‌توانیم خودمان را با آدم‌های بیشتری مقایسه کنیم، شکل عرضۀ خودمان به جهان را ویرایش و انتخاب کنیم و میزان محبوبیت -یا عدم محبوبیت- خودمان را بین هم‌‌سنخ‌هایمان اندازه‌گیری کنیم. وقتی اتفاق شرم‌آوری می‌افتد، افراد بیشتری از آن مطلع می‌شوند و ممکن است فیلم‌ها و تصاویر آن اتفاق تکثیر و اشتراک‌گذاری شوند. پس منطقی است اگر تحقیق کنیم تا ببینیم آیا این تحولات زندگی نوجوانان را بدتر می‌کنند یا خیر -نوجوانانی که اهمیت فراوانی برای روابط با هم‌سالانشان قائل‌اند- و چطور می‌توانیم در این مورد به آن‌ها کمک کنیم.

اما نکوهش رسانه‌های اجتماعی به بهانۀ افزایش مشکلات روانیِ نوجوانان بسیار ساده‌انگارانه است. اولاً، عوامل بسیار دیگری دخیل هستند. ثانیاً، تأثیر رسانه‌های اجتماعی بر هر نوجوانی متفاوت است. بسیاری از نوجوانانی که از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند مشکل سلامت روانی ندارند، پس روشن است که بدون مخاطرات قابل ‌توجه هم می‌شود از رسانه‌های اجتماعی بهره‌مند شد. برخی نوجوانان صرفاً تأثیر منفی از رسانه‌های اجتماعی نمی‌گیرند، ولی بعضی دیگر از آن‌ها منتفع می‌شوند. نوجوانان از رسانه‌های اجتماعی برای بهره‌مندی از همان جنبه‌های غیراینترنتی دوستی‌ها استفاده می‌کنند: عرضه و دریافت حمایت اجتماعی، اخذ اعتبار و تفریح.

این موضوع به‌خصوص برای نوجوانانی اهمیت دارد که در اقلیت هستند یا به حاشیه رانده شده‌اند -مثل مبتلایان به اوتیسم یا کسانی که مشکلات جسمی مزمن دارند. اینترنت جهان اجتماعی تازه‌ای را به روی برخی نوجوانان گشوده و به آن‌ها امکان داده خودشان را بشناسند و به طریقی روابط ایجاد کنند که قبلاً ممکن نبوده است. رسانه‌های اجتماعی دست‌کم برخی نوجوانان را شاداب‌تر می‌کند.

این موضوع باید در ارزیابی کلی ما از تأثیر رسانه‌های اجتماعی بر سلامت روانی مد نظر قرار بگیرد. عوض آنکه فرض کنیم رسانه‌های اجتماعی برای همه مضرند، باید سؤالات جزئی‌تری بپرسیم و ببینیم دقیقاً چه‌کسانی در برابر این فناوری آسیب‌پذیرند و در هر وضعیت خاص کدام سائقِ دیرینِ نوجوانان بیدار می‌شود: چنین تحقیقاتی در حال انجام‌اند. در این صورت، می‌توانیم عوض آنکه در برابر پدیده‌های ظاهراً جدید تسلیم شویم، از نتایج تحقیقات گستردۀ موجود دربارۀ گرفتاری نوجوانان و نحوۀ حل آن استفاده کنیم.

ضمناً باید واقع‌بین باشیم، چون رسانه‌های اجتماعی رفتنی نیستند. به نظر من، غدغن‌کردن رسانه‌های اجتماعی ناممکن است و ضامن بهبود سلامت روانی نوجوانان هم نیست. حتی در آن صورت هم بعضی نوجوانان می‌توانند صاحب تلفن همراه شوند: ممکن است از خواهر و برادرهای بزرگ‌ترشان به آن‌ها برسد، گوشی دست‌دوم بخرند یا والدینشان که چندان در قید این مسائل نیستند در اختیارشان قرار دهند. در واقع، اگر بزرگ‌ترها رسماً با تلفن‌های هوشمند یا رسانه‌های اجتماعی مخالفت کنند، این وسایل جذاب‌تر می‌شوند.

من پیش‌بینی می‌کنم که تلاش برای غدغن‌کردن آن‌ها منجر به دودستگی در مدارس و گروه‌های دوستی می‌شود: کسانی که به تلفن‌های هوشمند و رسانه‌های اجتماعی دسترسی دارند و کسانی که دسترسی ندارند. ممکن است محرومیت اجتماعیِ احتمالیِ کسانی که دسترسی ندارند باعث بروز مشکلات خاص خودش شود. و اینکه نوجوانان همچنان به تبلت و کامپیوتر دسترسی دارند، چون اقتضای دنیای امروز است، و می‌توانند آنجا از رسانه‌های اجتماعی استفاده کنند. اینترنت با نوجوانی آمیخته است و چندین سال است که همین‌طور بوده.

پس چه باید کرد؟ نرخ مشکلات روانی نوجوانان به‌نحو نامعقولی بالاست، و ظاهراً روز‌به‌روز هم بیشتر می‌شود، و دست‌کم برخی افراد تحت تأثیر منفی رسانه‌های اجتماعی‌اند. شرکت‌های فناوری می‌توانند برای کاهش مخاطرات بدیهی پلتفرم‌هایشان اقدامات ساده‌ای انجام دهند، ازجمله حذف تصاویر خودآزاری و مضامین نامناسب دیگر. هم‌زمان، خانواده‌ها می‌توانند به نوجوانانشان کمک کنند با چالش‌های رسانه‌های اجتماعی کنار بیایند: با اظهار علاقه به فعالیت‌های آنلاین نوجوانان، آموزش مقدمات امنیت آنلاین به آن‌ها و تشویق نوجوانان به بیان آنچه مشاهده می‌کنند یا برایشان رخ می‌دهد.

همچنین خوب است بزرگ‌ترها هم در مورد تلفن‌های هوشمند تجدیدنظر کنند. وقتی می‌بینند نوجوانان به گوشی چسبیده‌اند، نباید خیال کنند آن‌ها در دام «اعتیاد» جدیدِ دیجیتالی افتاده‌اند، بلکه باید رفتار آن‌ها را نشانۀ آشکار اهمیت به چیزی بدانند که همیشه برای نوجوانان مهم بوده است: هم‌سالانشان. بزرگ‌ترها باید تلفن‌های هوشمند را نه تهدیدی برای روابطشان با نوجوانان یا جعبۀ سیاه مرموزی که هرگز آن را درک نخواهند کرد، بلکه چیزی آشناتر بدانند: نسبت این موقعیت با رفتار دیرینۀ نوجوانان که من درک می‌کنم و احتمالاً خودم هم تجربه‌اش کرده‌ام چیست؟

باید حواسمان به نظراتی هم که در مورد سلامت روانی نوجوانان می‌دهیم خیلی جمع باشد و مراقب باشیم مشکل را عمیق‌تر نکنند. بیان این نکته چندان معمول و پذیرفتنی نیست، ولی حال بسیاری از نوجوانان خوب است. برخی حتی خوشحال هم هستند. اگر کمکِ درست و مناسب داده شود -که ممکن است پشتیبانی روانی را هم در بر بگیرد- حتی کسانی که مشکلات فراوانی هم دارند می‌توانند راهی برای عبور از سال‌های سخت نوجوانی‌شان پیدا کنند.

کتاب‌ها و مقالات فراوانی می‌گویند که نوجوانان امروزی نسلی گمشده و نابود هستند‌. نوجوانان هم این مطالب را می‌خوانند و پیام را جذب می‌کنند. من تصور نمی‌کنم نوجوانان امروزی نسل مضطرب باشند. آن‌ها نوجوان هستند، با مشکلات فراوان نوجوانی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند و با زبانی که بزرگ‌ترها در اختیارشان گذاشته‌اند به بیان تجربیاتشان می‌پردازند.

برای کتابم که با تعدادی بزرگ‌سال دربارۀ سال‌های نوجوانی‌شان مصاحبه می‌کردم، به دیدگاه بسیار امیدوارانه‌ای رسیدم و می‌خواهم آن را بیان کنم. خیلی‌ها در نوجوانی‌ با مشکلات فوق‌العاده روبرو می‌شوند، چه با رسانه‌های اجتماعی بزرگ شده باشند چه نه. حتی نوجوانیِ نسبتاً مطلوب و مرفه خودِ من هم مملو از احساسات و موقعیت‌های پیچیده بود. ولی با صبر، همدلی و حمایت ما نوجوانان می‌توانند به بزرگ‌سالانی سالم و متعادل تبدیل شوند. آن‌ها بیش از آنچه ما قبول داشته باشیم بادرایت‌ و انعطاف‌پذیرند. باید پیچیدگی زندگی‌هایشان را که اکنون با رسانه‌های دیجیتال عجین شده بپذیریم و محترم بشماریم. بی‌توجهی به آن‌ها با توجیه نسل مضطرب و معتاد به گوشی تقلیل کیستیِ آن‌ها و چیستیِ نوجوانی است. درست مثل نوجوانان نسل‌های پیش، نوجوانان امروز نیز بیش از این‌‌ها هستند.

این مطلب را لوسی فوکس نوشته و در تاریخ ۱۵ ژوئن ۲۰۲۴ با عنوان « I’m an expert on adolescence: here’s why a smartphone ban isn’t the answer, and what we should do instead» در وب‌سایت گاردین منتشر شده است و برای نخستین‌بار در تاریخ ۱۲ مهر ۱۴۰۳ با عنوان «آیا همۀ مشکلات روانی نوجوانان تقصیر گوشی‌های‌ هوشمند است؟» و با ترجمۀ عرفان قادری در وب‌سایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.

لوسی فوکس (Lucy Foulkes) روان‌شناس، استاد دانشگاه آکسفورد و استاد افتخاری کالج دانشگاهی لندن است. ازجمله کتاب‌های او What Mental Illness Really Is… (and what it isn’t) (2022) است.

پاورقی
1 Anxious Generation
2 exploratory play به بازی‌هایی می‌گویند که همۀ حواس کودک -لامسه، بویایی، چشایی، بینایی و شنوایی- را درگیر می‌کنند و در نقطۀ مقابل بازی‌های رایانه‌ای امروز قرار می‌گیرند [مترجم].
3 Lord of the Flies

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا