رقص آینهها | بهرام نورایی قسمت ۴
متین مهرنو، سردبیر سابق یک مجله در حوزه موسیقی رپ (ماه رپ)، در یادداشت ارسالیاش به انصاف نیوز اثری از بهرام نورایی، خواننده و ترانهسرای رپ، را بررسی کرده است:
باران حقیقت بر عرصه زندگی جاریست و چقدر دلرباست عطر نفس های شبنم از پشت ارسی
اما گاهی باید از خود پرسید چشم هایمان، چتر هایمان، قدم هایمان چه میزان خیس و نمناک است…
سلامی دوباره عرض می کنم خدمت همراهان و مخاطبین عزیز سایت انصاف نیوز، با قسمت چهارم از سلسله یادداشت های بررسی آثار بهرام نورایی، خدمت شما اهالی ادب و هنر هستیم. در این یادداشتها سعی شده، علاوه بر کشف و واکاوی دنیای درونی هنرمند و اندیشه جاری در آثارش، مطالعه و پژوهش مستقلی هم پیرامون پدیده های الهام بخش و تاثیر گذار بر جهان بینی هنرمند، داشته باشیم. به امید روزی که بتوانیم غرق در لذت روح نواز نسیم حقیقت بخش و با لنز هایی شفاف تر به جهان اعجاب انگیز انسان و طبیعت بنگریم و بی درنگ به سمت قسمت جدید، میشتابیم.
گاهی سقوط در مسیر پر پیچ و خم ذهن انسان، اجتناب ناپذیر است. سقوطی به ظاهر مرگبار ولی مولد، مولد کشف و شهودی آدمیزادی و انسان وار. در تمامی فراز و نشیب های تاریخ ادب و فلسفه و هنر، هرگاه گامی در جهت شناخت ساحت انسانی دیگری، به نگریستن از روزنه نگاه فرد دیگری به جهان، نزدیک تر شده ایم، آنجا جلوه گاه رشد و شکوفایی اخلاقی و انسانی بوده است. مسیری اعجاب آور با مناظری خیره کننده ولی آغشته به خطر سقوط؛ تهدید دائمی سقوط که در گردنه های هولناک مسیر به کمین نشسته و شیب درههایش حاصل فرسایش عقاید رسوب کرده، باورهای نهادین، سنت هایی برآمده از دل عادات جمعی و بدون اساس یا حتی محاسباتی ورای تناسبات منطقی و آلوده به عدم قطعیت است که مجرب ترین ها نیز، فریفته نتایج غیر کارآمدش میشوند و در هفتادمین بهار زندگیشان به اعماق دره های ذهن، سقوط میکنند، تنگنایی اسرار آمیز و ورطهای پر تلاطم از تمام هرآنچه انسان و دنیای پر رمز و رازش را شکل میدهد. این لغزش و سقوط اجتناب ناپذیر است.
اما حاصل این ضربه و تکانه، ترک هاییست بر پوستین پولادین پیله ی تنهایی انسان و مقدمات پروازی بر افق بی کران عشق به انسان و انسانیت. اما در آن روی سکه چه رخدادی در انتظار است؟ در اعماق دره، در حاشیه ی امن تعصب و چشم بستن،آرامش فریبنده و توهم آور سکونت در عمق شکاف خودپرستی، خودگشیفتگی و خودباوری های دروغین.
آتش تمامی صف آرایی و نبرد های تاریخی، از دل این ورطه ی پر تعصب و غرور و آرمان، گریبانگیر نسل های بعدی و تناسباتشان می شود. شکافی عمیق ، که مرز جدا کننده هستی فرد فرد مردمان است. ، خلائی غیر مادی ولیکن تا حدودی قابل نفوذ و هنگامی که دست درازیمان به رشته های روح دیگری، حادثه ساز می شود، آنجاست که امر هنری شکل می گیرد، عواطف بکر پدید می آیند و از قید تمامی عناوین و برچسب ها رها می شویم و گامی به ساحت انسان، به انسانی کامل تر شدن، نزدیک تر…
حقیقت می تواند در لفافه ی کلمات بپیچد و هنگام بیان هر گزاره و جمله ی آغشته به لحن، دچار دگردیسی های اساسی شود که حتی برداشت های کاملا متضاد از آن جمله ی مشخص، منطقی به نظر بیاید، دقیقا مانند مکعبی که هر یک از شش وجهش به رنگ متفاوتی درآمده است و هر کس از هر زاویه ی خاصی نسبت به آن، توصیف مختص به خود را ارائه دهد. یا به مانند آینه هایی با خصوصیاتی گوناگون و بازتاب های گوناگون که هر یک تصویر متفاوتی را از یک پدیده ثابت نمایان می کند. این امر یک امر اجتناب ناپذیر است.
بخصوص در دنیای سریع و مدرن امروز که مفاهیم، دستخوش تغییراتی شیمیایی شده و تغییر ماهیت داده اند. عقاید مختلف که به دست پیشگامان سیاسی، دینی و هنری با سویه های هدفمند ، رنگ آمیزی می شوند و بدست رسانه ها،ابزاری در خدمت جریان های بالادست، ذره ذره به به ساختار عقیدتی مردمان تزریق می شود و در نتیجه شاهد همسان سازی تفکرات و از بین رفتن مرز خبر و عقیده خواهیم بود.
«عقیده ای وجود نداره/اصلا زندگیای اتفاق نیافتاده/فقط اخبار مصرف شده
اخبار/عقیده نه/ اخبار»
هنگامی که این گزاره های عقیدتی و سلیقه ای، بر ذهن و زبان جاری می شوند، کژتابی شان در هاله ای از پذیرش و مقبولیت محو می شود و هر روز شاهد بازتولیدش هستیم. جایگاه پایداری در ذهن و سینه افراد می یابند، مشت ها به آسمان شلیک می شوند و جبهه و جناح شکل میگیرد. سربازان جان بر کف در خطوط مقدم آماده دفاع و جان نثاری می غرند و بت ها و اسطوره ها شکل می گیرند. میدان نبردی با خاکریز هایی از جنس باور که در پناه آن، ستیزگران مشغول پروراندن خشونت، کینه و خون خواهی و انتقام جویی، تیغ بران عقاید خود را تیز می کنند.
بهرام نورایی در آلبوم کوتاه گذار، به واکاوی این موضوع پرداخته و با این نگرش که برای گام نهادن بر پله ی بعدی در مسیر رسیدن به اجتماعی مترقی، مستلزم گذار از این مقطع و پوست اندازی های مختلف فردی، اجتماعی و فرهنگی هستیم. در آهنگ های قهقرا و چرخه به روایت داستان شخصیت اصلی و جامعه اش می پردازد و در آهنگ عدم نسبت به آسیب های تعصب، اسطوره سازی و خشونت گرایی هشدار می دهد. گذاری از عقاید سنتی گذشته و شناسایی و ترمیم ناکارآمدی باور های گذشته و بروز کردن سیستم مشاهده گر و قضایی ذهن به کمک نوگرایی؛ با به تصویر کشیدن دنیایی که در سنت ها غرق شده و شخصیتی پویا و پیشگام که در کشمکش های درونی خودش و پیوند نامناسبش با جهان پیرامون، دچار دوگانگی های ارزشی شده و معلق بین دیروز و فردا دست و پا می زند.
احتمالا برای شما هم پیش آمده که بعد از ساعت ها بحث و جدل بر سر موضوعی با دوستان یا اعضای خانواده، در نهایت متوجه این موضوع شده اید که در واقع هیچ اختلاف عقیده ی اساسی وجود ندارد و فقط نوع خوانش و برداشت شخصی شما از آن موضوع مشخص، به ادامه بحث دامن زده و برای مدت ها متعقد بودید که آن شخص نظرش مخالف شماست. در انتهای مسیر این دومینوی از پیش مهندسی شده ی اندیشه و باور، دستاوردی به غیر از تک قرائتی شدن نظرات و دگماتیسم نگرشی، انتظارمان را نمیکشد.
سو گیری های جناحی که ریشه در احساساتمان دوانده و در عمل مبتنی بر حقیقت تصفیه شده ای نیست. طرز فکری که نه تنها هیچ مالکیتی بر روی آن نداریم، بلکه عکس آن صادق است و باید به این فکر کنیم که چطور هویتمان به تسخیر باوری ناشناخته درآمده و حالا در لباس سربازانی جان بر کف آماده هر نوع دفاع و ستیز هستیم؛ دفاعی خشونت بار از هرآنچه که در حباب عقیده، به جوهره وجودیمان رخنه کرده و تکثیر شده.
حقیقت، همچون طرحی با خطوط مغشوش، انعکاس یافته و عاری از مفهوم که بر بوم ذهنمان نقش بسته و هر یک از ما شکلی منحصر به فرد درون بوم تجسم می کنیم و با قلمویی متناسب با عقلانیت و ظرفیتمان، بر آن رنگی از جنس عرف و هنجار و فرهنگ، نقش می زنیم و مسئه قابل تامل اینجاست؛ اینکه این طرح و رنگ به چه میزان، عاری از آلودگی و به دور از استعمار و دست درازی عوامل بیرونیست…
آیا اصلا می توان چنین سازوکار عقدیتی مستقلی را تصور کرد که حتی بدون ذره ای ناخالصی، کارکردی موثر در جوامع متمدن و بهم وابسته ی امروزی، ارائه دهد؟ یا باید سعی در ایجاد تعادلی بین استقلال فکری و تاثیر پذیری های سازنده داشت؟ بهرام نورایی، در اسکیت آلبوم گذار به نام عمق، این تعارضات باوری را اینطور بیان می کند:
# عقیده ای وجود نداره /اصلا دنیایی نیست که/ عقیده ای بتونه تووش به وجود بیاد/ رنگ ، رنگ مهمه/ حالا طرح هر چی می خواد باشه؛ باشه/ رنگ…#
( فرای متن: فلسفه نسبی گرایی که ردپای آن در طول آلبوم به چشم می خورد؛ حقیقت نمود های متفاوت و متضادی دارد و در آیینه ی زمان و مکان و جامعه و فرهنگ و منطق، دائما تغییر شکل می دهد)
یک اختلاف نظر ساده، همچون آبی یا مشکی پنداشتن آسمان، که حاصل دو نگاه یکی در شب و یکی در روز است؛ در قدم های بعدی زیر سایه تعصب و غرور و سویه گیری به قدری تقویت و تغلیظ شود که شاهد فضایی آغشته به خشونت ورزی و اسطوره سازی و پیامد های ناگوار دیگر باشیم. همانطور که درآهنگ عدم شاهد تکه تکه شدن راوی، کسی که اعتقاد به سیاه بودن آسمان داشت، به دست گروهی از افراد هستیم که آسمان را آبی می پنداشتند و حتی بعد از شهادت راوی در راه دفاع از عقیده خود، تبدیل به اسطوره ای مقدس برای افراد جامعه می شود که مردم همگی پیرو ارزش و آرمان هایش، تصویرش را بر دیوار های خانه شان آویزان کرده اند.
اما جدای از معضلات بدیهی خشونت ورزی و خونخواهی و اسطوره سازی، چه چیز مهم دیگری در این میان از نظر ها پنهان مانده ؟ حقیقت. حقیقتی که در تمام این هزارتوی جیغ و داد و فریاد مدام تغییر شکل میدهد،آلوده می شود و بدون هیچ ثباتی از دست می رود. بهرام نورایی در آهنگ مقابله، با رویکردی دیالیکتیکی راهکاری برای حل این تعارضات باوری ارائه داده است. ( فرای متن: اندیشه دیالیکتیک هگل که مبتنی بر اصل تناقض است، به عقیده هگل، راه حل درخشان مسائل،برآمده از دل ورطه ی تضاد و تناقض و زد و خورد های عقیدتی است) شخصیت اول روشنفکری پرمدعا که به دور از ورطه عمل، صرفا کارآموزی تئوریکال بوده و ارزش هایش بر اساس فلسفیدن و تعمیق افراطی در مسائل شکل گرفته و حالا در موضع فردی نخبه، توده ی عام مردم را مورد خطاب قرار می دهد وآنها را به عدم برخورداری از استقلال فکری متهم می کند:
در ورس دوم، شخص مقابل، از روزنه دید خود، منطق تمام گزاره های فرد اول را زیر سوال می برد. اینکه چقدر تجربه و جهان بینی افراد یک جامعه می تواند در عین تضاد و اختلاف کارآمد باشد. اینکه بسیار بیشتر از آن چیزی که فکر میکنیم، وابسته به شرایط محیطی و اجتماع پیرامون خود هستیم و به چه میزان تمامی این شاخص ها که خود فرد هم مستقیما دخل و تصرفی در آنها ندارد، می تواند باعث شکل گیری شخصیت های متفاوت و بروز عقیده های متضاد باشد. شخص دوم، فردی که در مواجه با مشکلات واقعی یک زندگی به دور از ایده آل ها، به درک درست تری از حضور رسیده وبا ذهنیتی واقع گرایانه به راحتی تحت تاثیر برچسب های تقلبی روشنفکرانه قرار نمی گیرد.
در انتهای هر آهنگ پیام هایی که بهرام از زبان خودش مطرح می کند تامل برانگیز است:
دست راستت روی خرخرمه و دست چپ رو شونه
پر شکّه تو نگات
منم پُرم از انتظار
ببینم تهش با کدوم دست و با چه زوری میدی فشار
نه با زور و ترس نه واسه پول
بدون بحث و بدون زور
نخوری به درد می ریزیمت دور
آدما دو دسته ن یا دلبسته به مسیرن یا فقط پی نتیجه ن
تو پی چی ای ها؟
مغز تو درگیر یه مشت سوال پیچیده ست
که چی؟ من جواب خوب می خوام
تو پی چی ای ها؟
کلمه ها زندانی سیاسی ان پشت سیبیلات
منتظری چی بشه؟ منتظری کی بیاد؟
(جوانب نهان و نقاط اتصال دیگری هم در سراسر آلبوم و همچنین در دیگر آثار بهرام نورایی، به چشم میخورد. توصیه این است که بعد از مطالعه این یادداشت و دیگر قسمت هایش، مجددا به خود آثار هم رجوع شود)
انتهای پیام
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور