صداهای ضعیف و گوشهای سنگین
یادداشت «صداهای ضعیف و گوشهای سنگین»، نوشته ی محسن گودرزی و عباس عبدی، منتشر شده در آخرین شماره سال 1395 نشریه مهرنامه به مناسبت انتخاب کتاب “صدایی که شنیده نشد” به عنوان کتاب سال مورد نظر کارشناسان این نشریه.
🔸چرا مجموعه تحقیقاتی که در دهه 50 شمسی با عنوان «آیندهنگری» انجام شد، هنوز بعد از چهار دهه همچنان اهمیت دارد و هنوز باید کسانی علاقمند باشند که آن را بخوانند؟ اهمیت و ضرورت مطالعه تحقیقاتی از این نوع را باید در نسبتی جست که با شرایط، پرسشها و دغدغههای امروز ما دارد. امروز بسیاری میپرسند آینده چه میشود و ما به کجا میرویم؟ هر چه ابهام و شتاب تغییرات بیشتر باشد، بر نگرانی ما از آینده افزوده شده و به طبع این پرسش در ذهن ما جای پراهمیتتری مییابد. در مقدمه کتاب نیز آوردهایم که «ذهن ما درگیر و آکنده از پرسشهایی در باره آینده است، از قبیل این که وضع ما در آینده چه خواهد شد؟ روندهای اقتصادی و اجتماعی به کجا میانجامند؟ و برای آینده چه باید کرد؟» پاسخ به این سوالات معمولا از آنجا شروع میشود که از کجا به اینجا رسیدهایم، چه مسیری را طی کردهایم و اگر در همین مسیر پیش برویم، به کجا خواهیم رسید؟ از این رو، هر پرسشی در باره آینده معمولاً به سفری در گذشته میانجامد. این کتاب هم سفری به گذشته است اما نه به خاطرِ صرفِ لذت سفر به گذشته؛ بلکه برای فهم وضعیتی که امروز با آن درگیریم. اگر همچنان روندها در همان مسیری پیش روند که تا کنون رفتهاند، به کجا میرسیم؟
این کتاب پاسخی به این پرسش است که جامعه ایران در چهار دهه پیش در مورد مسائل مختلف چگونه میاندیشیده است؟ جهان را چگونه میدیده، از چه چیزهایی نگران بوده است؟ از خوشبختی، بخت و اقبال و تقدیر و سرنوشت چه تصوری داشته؟ چقدر اعتماد عمومی گسترده بوده است و … تحقیقات «آیندهنگری» در دهه 50 تنها پیمایش گستردهای است که در آن سالها انجام شده است و موقعیتی منحصر به فرد دارد. بعد از چهار دهه، امروز میتوانیم به این گذشته نگاه کنیم و دریابیم که از کجا به کجا رسیدهایم. حالا تصور مردم از خوشبختی چیست؟ آیا امروز هم مردم خود را به همان اندازه چهل سال پیش منفعل و یا تحت تاثیر سرنوشت و شانس میدانند؟ اعتماد اجتماعی به چه وضعیتی رسیده است؟ برای یافتن پاسخ به همه این پرسشها ناگزیر باید به این تحقیق مراجعه کرد. مقایسه وضعیت امروز با وضعیت گذشته نشان میدهد چه مسیری را آمدهایم و اگر در همین مسیر پیش برویم، چه آیندهای پیش رو داریم.
از طرف دیگر، انتشار این کتاب در آستانه سالگرد انقلاب و با عنوانی که برای آن انتخاب شد – صدایی که شنیده نشد- بار دیگر توجه را به این پرسش طرح میکند که چرا رژیم شاه در برابر انقلاب غافلگیر شد و چرا نتوانست نشانههایی را که در جامعه وجود داشت، ببیند؟ در مورد انقلاب اسلامی ایران، نظریات و تحلیلهای مختلفی ارائه شده ولی کمتر به روانجمعی و نگرشهای اجتماعی توجه شده است و اگر هم توجهی شده مستنداتی قابل قبول برای ادعای گوینده ارائه نشده است.
در عین حال، این تحقیق نشان میدهد که نشانههای وقوع تغییر در جامعه آن زمان ایران، چندان هم پنهان و دور از دسترس نبودهاند ولی به دلیل نوع نگاهی که داشتهاند نه قادر به دیدن این تغییرات بودهاند و نه اگر میدیدند آن را در جهت یک دگرگونی بزرگ تفسیر میکردند. صداهایی تک و منفرد در جامعه آن روز این نشانهها را آشکار میکرد ولی چشمها به سوی دیگری متوجه شده بودند. جامعهشناسی ایران در آن روزگار با همه محدودیتهایی که داشت، توانست شناختی از جامعه ارائه کند که وقایع بعدی درستی نسبی آنها را تایید کرد. این تحقیقات تواتستند زودتر از حس عمومی و معرفت عامه، روندها و اتفاقات را ببینند.
امروز شنیدن اصطلاحاتی مثل آیندهپژوهی تعجبی را بر نمیانگیزد ولی در چهار دهه پیش که هنوز پژوهشهای اجتماعی در آغاز خود بودند، انجام این تحقیق، کاری بسیار نوآورانه و مهم بود. هنوز هم جای خالی تحقیقی که در چنین مقیاسی به موضوع آینده بپردازد، احساس میشود. پیمایشهایی که در دو دهه اخیر انجام شده است، دستمایههایی مناسبی برای این نوع ارزیابیها فراهم میکند ولی گام نخست و ضروری این تحقیقات، انتشار عمومی نتایج و بحث و گفت و گو در باره آن است.
جامعه ایران پیچیدهتر و به مراتب چندلایهتر از گذشته است. بسیاری از عناصر تازه در آن نقشآفرینی میکنند که در گذشته نبودهاند. رسانههای جمعی جدید همه معادلات گذشته را بههم زدهاند. جامعه ایران به شدت جامعهای سیاسی است، در هر محفل و گروهی مردم در باره سیاست بحث و اظهار نظر میکنند، فضای مجازی انحصار رسانهای را شکسته است، افکار عمومی به صورتهای مختلف، صدای خود را به مدیران جامعه میرساند و رفتار مدیران را ارزیابی میکند. اکنون شناختهای متعارف و بر اساس محیطهای محدودی که افراد در آن قرار دارند، میسر نیست. جامعه بسیاربزرگ و متکثر شده و هر فرد با بخشی از آن ارتباط و آشنایی دارد این نوع مطالعات و پیمایشها این امکان را فراهم میکند که فرد با کلیت جامعه و وجوه کمتر دیده شده آن ارتباط و شناخت پیدا کند. برای کنشگران سیاسی و اجتماعی مهم است تا با تصویری انتزاعی و خیالی از جامعه دچار اشتباهات مهلک نشوند. اگر مشابه این نوع مطالعات در یک دهه پیش از آن یعنی در دهه 40 انجام و منتشر میشد، شاید بسیاری از گروههای سیاسی و مدنی و روشنفکران شیوههای بهتری را برای ایجاد تغییر در جامعه خود انتخاب میکردند. خواندن این کتاب به فرد اطمینان می دهد که راههای تجربی برای شناخت جامعه وجود دارد. این نوع مطالعات تجربی به نزدیک شدن فهم مشترک کنشگران از جامعه کمک میکند و شکلگیری یک درک و فهم به نسبت یکسان را فراهم میکند. درکی که برای یک اقدام مشترک لازم است.
این کتاب همچنین نشان میدهد که فهم از نتایج تحقیق تنها با انجام آن میسر نمیشود. دقت و درستی نتایج تحقیقات یک چیز است و تفسیر و فهم نتایج آن یک چیز دیگر. گاهی در تفسیر نتایج یک تحقیق اشتباه روی میدهد. فهم درست این تحقیقات در صورتی ممکن است که نتایج آن منتشر و مورد مباحثه قرار گیرد. متاسفانه یکی از عواملی که مباحثه در باره نتایج تحقیق را دشوار میکند، این است که مخاطبان سیاستگذار به جای آن که در پی تفسیر نتایج باشند، از موضع متخصص به ارزشیابی فرایند تحقیق و درستی و نادرستی آن میپردازند. این کاری مهم است و البته جای آن هم در نهادهای علمی مثل دانشگاه و انجمنهای علمی است ولی دستگاههای سیاستگذار باید از خود سوال کنند جامعهای که در این تحقیقات ارائه شده است تا چه حد پذیرای تصمیمات و سیاستهایی است که از سوی آنان اتخاذ میشود.
خوب است این یادداشت را با یادآوری نکتهای که مرحوم تهرانیان در پایان هماندیشی آیندهنگری گفته بود به پایان بریم.
«در کمدی الهی دانته صحنهای هست که در آن ویرژیل دست شاعر (دانته) را گرفته و میخواهد او را وارد جهنم کند. ویرژیل در این صحنه به دانته میگوید در اینجا، در این جهنم، حقیقت مطلق حکمفرماست… تحقیق و علم به منزلة ورود به جهنم است. چون شاید [از آن رو] که باید بدون پیرایه با حقیقت روبرو شوید، جهنم است برای شخص محقق، و جهنم است برای کسانی که تحقیق او را خواهند شنید و درک خواهند کرد».
انتهای پیام