حاشیه و زمینهی چهلم کارگران معدن طبس [گزارش میدانی انصاف نیوز]
آسیه توحیدنژاد، انصاف نیوز: از 31 شهریور تا به حال خبرنگاران و رسانههای مختلف گزارشهای میدانی و مصاحبههای تخصصی بسیاری دربارهی شرح حال بازماندگان کارگران معدن، شرایط فعلی معدن طبس و کارگران مشغول در آن کار کردهاند. متن پیش رو تلاش کرده تا چیزی افزون بر این باشد. مشکلات مختص معدنکاران و بازماندگانشان نیست. زنان ایرانی در هر جا و جایگاهی با مشکلات یکسانی دست و پنجه نرم میکنند.
نکتهی مهم یکی از کارگران که البته نیاز به تایید یا تکذیب یک متخصص دارد این بود: «حتما دوباره اتفاق میافته! زیر زمین لایه لایهست، یه لایه آبه، یه لایه گازه یا سنگای مختلفه. اون لایهای که الآن دارن کار میکنن دیگه گازه. اجبار میکنن که باید کار کنی!»
و اتفاقی که در این بازدید محل حدس و گمان منفی خبرنگاران شد این بود که با وجود تلاش بخش رسانهای دولت و عبور گروهی از خبرنگاران از ورودی اصلی، اجازهی حضور خبرنگاران در بلوک C یا B، حتی در محوطهی بیرونیشان، نیز داده نشد. آنجا چه اتفاقی در حال رخ دادن است که نیاز به این همه سختگیری دارد؟
اگر موردی خلاف وعدهها وجود نداشت انتظار میرفت بازدید خبرنگاران با استقبال هم مواجه شود و حتی یک ناظر یا مهندس بیطرف هم همراه خبرنگاران شود تا سوالات آنها را پاسخ دهد. انتظار میرفت اجازهی گشت زدن در محوطه و مصاحبه با کارگران آزاد باشد. به نحوی که آزادیشان در حرف زدن و حفظ شغلشان تامین شده باشد.
به خبرنگاران از جانب دولت یادآوری شد که اگر در مشاهدات و مصاحبههایشان به مورد خاصی برخورد کردند حتما گزارش دهند تا پیگیری شود.
در این سفر یک روزه (5شنبه، 10 آبان) تعداد زیادی خبرنگار به دعوت و با هزینهی دولت از رسانههای مختلف و متنوع برای پوشش خبری اقدامات دولت، حضور وزرا و مصاحبه با خانوادهی چند جانباختهی معدن طبس حضور داشتند. احتمالا شباهتها میان تولیدات رسانهای این روز قابل توجه خواهد بود.
10 صبح، باغ رضوان، ورودی زنان
«خانمای خبرنگار از اون در وارد بشَن!» «چادر بپوشید»! ب بسمالله دردسر شروع شد و ادامه هم داشت. سر نکردند. خادمان ناراضی غر میزدند، وسط مصاحبه با خانوادهی بازماندگان مزاحمت ایجاد میکردند و حتی فیلمبرداری میکردند! دو، سه نفر که از بقیه جدا افتاده بودند سر آخر به میل یا اجبار تن دادند.
خادمان میگفتند شهر مذهبیست و مکان هم یک مکان مذهبی. خبرنگاران هم میگفتند شرایط حضورشان همانطور که هستند باید فراهم شود. یکی از خبرنگاران هم میگفت قبلا بیچادر به این محل آمده و مشکلی هم پیش نیامده است. معاون وزیر را هم اجبار کردند که چادر سر کند.
جانهایی که از دست رفتند تنها یک نام نبودند
زنی همراه دخترش با قاب عکسی در دست ایستاده و آمادهی پاسخگویی به سوالات خبرنگاران بود. اعظم یزدانی همسر محمد مرادیست. دخترش همان است که ویدئوی حرفهایش در حضور صادق مالواجرد، اتابک و قالیباف فراگیر شد. خواستش این بود که به داد شرایط ایمنی معدن برسند تا دوباره چنین حادثهای رخ ندهد.
سمیرا شیبک زن دیگری که از زاریاش مشخص بود از خانوادهی جانباختگان است. او همسر محسن سرگزیست. سمیرا سه فرزند دارد. هنوز خانهای به آنها تحویل نداده اما وعدهاش را دادهاند. به نظر میآمد حتی از چند خانه هم بازدید کردهاند اما خبر قطعیاش را به آنها ندادهاند.
«شب تولدش بود»
سمیرا به شیوه و اخلاق قناعت کارگری و میان گریههایش میگفت:«تا الآن که خوب بوده ببینیم در آینده چی میشه!» حقوقشان یعنی همان 12 میلیون را پرداخت کردهاند و از این نظر مشکلی نداشتند. در پاسخ به سوالم دربارهی سن همسرش میگوید: 36 سال. شب تولدش بود. و بغضش بیشتر میترکد. به عزاداریاش ادامه میدهد. محسن سرگزی کارگر زابلی معدن طبس بود.
نورا، بازماندهی هشت ماههی محمدجواد قاسمی
همسر محمدجواد قاسمی بالای سر قبر همسر نشسته است. هر از گاهی دختر هشت ماههاش هم کنار قبر میآید. تلاش بسیاری برای حفظ ظاهر و بیتابی نکردن دارد: «خب من اینجوریام دیگه! همیشه سعی میکنم تو خودم بریزم.» دختر جوانی که حالا یک دختر هشت ماهه دارد و همسر 27 سالهاش را نیز از دست داده است.
محمدجواد قاسمی ظاهرا جوانترین جانباختهی این حادثه بوده. روایتی از او هست که بارها هم تکرار شده و هر بار هم تاثربرانگیز است. دوستانش میگویند او پیش از رفتن به مسئولان معدن و همکارانش در مورد شرایط معدن هشدار داده و حتی عصبانی شده اما تاثیری نداشته. تهدید کردهاند که یا به داخل معدن میروید یا استعفا میدهید.
همسر محمدجواد قاسمی در پاسخ به چند و چون شرایطش و کمکهایی که وعده داده شده گفت:«خدا رو شکر. تا الآن که بودن پای کار. کمک کردن در حد توانشون.» مستمریشان را هم پرداخت کرده بودند. نام دختر هشت ماههشان نورا بود.
«بچهی من موقع خدمت به رحمت خدا رفته»
مادر محمدجواد قاسمی مریضی سختی داشت. قبل از این اتفاق پسرش او را برای درمان به یزد میبرده اما حالا دیگر پسرش نیست. مسئولان استان وعدههایی دادهاند که در تامین هزینههای شیمیدرمانی به او کمک کنند اما تا به حال کمکی نکردهاند. او با گفتههای رئیس بنیاد شهید هم مشکل داشت: بچهی من موقع خدمت به رحمت خدا رفته! شهیده!
زن دیگری در میانهی چند زن ایستاده و گلایه میکند. سمانه کوهساری همسر براتعلی غریب است. «آقامون خودش 43 سالش بود.» سمانه خود 34 سال سن دارد. یک پسر 13 ساله به نام امیرعلی هم دارد.
از مسئولان طبس دلگیریم
احوالش را که میپرسم جواب میداد: ناراحتیم دیگه! ناراحتیم. بخاطر یه سری چیزا. خود مسئولای طبس اصلا نیومدن که حداقل خانوادهها فکر کنن از طرف طبس هم کسی اومده و برای نیروش ارزش قائل شده. بعد از 22 روز تازه زنگ زدن و گفتن که آقا معاون مریض است و ما داریم از طرف او تماس میگیریم.
با تاکید میگفت: ببین اومدن با تماس گرفتن خیلی فرق داره. از جاهای دیگه اومدن. از جاهای دیگه گلایه ندارم اما چون نیروی اینا بود نباید اینجوری برخورد میکردن.
سمانه کوهساری از حقوقی هم که برایشان تعیین شده ناراضیست و میگوید کفاف زندگیاش با یک بچه را نمیدهد. او میگفت مستمریشان نه میلیون تومان است. اعلام شده که از طرف مسئولان شهرستان طبس 5 میلیون تومان هم به این مبلغ افزوده خواهد شد.
همسر براتعلی غریب که در یک شرکت تولید کلید و پریز کار میکند توضیح میداد که در زمان حیات همسرش حقوق هر دوشان به حدود 27 میلیون تومان میرسیده اما باز هم به دلیل وامها و مشکلات زندگی به سختی زندگیشان را جمع و جور میکردهاند.
بعد 18 سال من از کجا 850 میلیون تومان پول بیاورم؟!
روایتها دربارهی پرداخت هزینهی خانهها متفاوت بود. یکی روایت دولت را تایید میکرد و دیگری نه. خانم کوهساری میگفت در ابتدا به آنها وعده دادهاند که هزینهی ساخت این خانهها را تمام و کمال پرداخت خواهند کرد اما بعد قرار شده نصف هزینه را طی اقساطی به دولت بپردازند. به گفته همسر این جانباخته اقساط از سال 1406 و از مبلغ 10 میلیون تومان شروع میشود. «خب یه خانواده مثل ما از کجا بیاره این اقساط رو پرداخت کنه؟! همین جوری هر سال زیاد میشه تا سال آخر که 1421ه و باید 850 میلیون تومان واریز شود.»
سمانه همین حالا نگران پرداختی سال آخر بود. زن دیگری کنارش میگفت: از حالا نگران اون موقعی؟! تا اون موقع 850 میلیون دیگه چیزی نیست.
خبرنگاران مطلع میگفتند اقساط این خانهها از سال سوم و از مقدار بسیار کمی، کمتر از دو میلیون، آغاز میشود. مبلغ این قسط سالانه و بصورت پلکانی افزایش مییابد اما به هر حال در پایان 18 یا 20 سال باید نصف مبلغ آن خانه از خانوادهی جانباختگان پرداخت شود. ارزش خانههایی که در اختیار خانوادهها قرار گرفته نیز متفاوت است.
میگفت ما رفتنمان با خودمان است و برگشتنمان با خدا
او در میان حرفهای همسرش چیزی از وسایل و اقدامات ایمنی نشنیده بود. از او خواستم بیشتر راجع به توضیحات همسرش دربارهی شرایط کاریاش بگوید: میگفت خیلی سخته! میگفت وقتی میریم رفتنمون با خودمونه و برگشتنمون با خدا. کارشون خیلی سخت بود. مثل بقیهی معدنا سرپایی نبود. مثل بچه که چهار دست و پا راه میره اینا هم مجبور بودن تو یه متر جا خم بشن و کار کنن.
همسر آقای غریب در توضیح شرایط کاری نامناسب همسرش به نبود مسیری درست برای خروج هوا اشاره میکرد: اگر یه راه درستی برای خروج هوا هم بود هیچوقت این اتفاق نمیافتاد.
«نوکرتم ممدجواد»
محمدجواد بهشتی 33 ساله بود. دختر کوچکی هم به نام مرسانا داشت. خواهرزادهاش با حسرت میگفت: با عزت رفت. او میگفت خانوادهاش هنوز نتوانستهاند مرگ جوانشان را بپذیرند به خصوص مادرش.
مادرش بر سر مزارش هم از همه بیشتر بیتابی میکرد، به سینه میکوفت و میگفت: نوکرتم ممدجواد! مردی که کنارش ایستاده بود از اطرافیان میخواست اجازه دهند خود را خالی کند.
خواهرزادهی محمدجواد بهشتی با تمام این اوصاف تایید میکرد که رفتار مسئولان بسیار خوب و همدلانه بوده است.
مردمی که آمده بودند تا نامهشان را به دست خود وزیر برسانند
گروهی از مردم روی فرشهای حیاط نشسته بودند و در گروههای چهار، پنج نفری مشغول نوشتن نامه بودند به امید آن که بتوانند آن را به دست یکی از وزرا برسانند. زهرا که 38 سال هم داشت میگفت همسرش به دلیل کار کردن با دستگاه دیسک کمر و گردن گرفته و دیگر چندان توان کار کردن ندارد.
اینجا نرخ اجاره خانه بالاست | حقوق ما کفاف قسطهای مسکن ملی را نمیدهد
او از سختی فراهم کردن مسکن میگفت: اینجا با اینکه شهرستانه اجاره خونه خیلی گرونه چون میگن اینجا محل کاره. ماهی هفت، هشت میلیون میشه! حالا به سختی با قرض و وام مسکن و وامای دیگه تونستیم یه خونهای بسازیم. حقوق شوهرم خیلی دست بالا بگیرم 16، 17 میلیونه. قسط این وام مسکن خیلی برامون سنگینه با دوتا بچه محصل. چه از لحاظ خوراک، چه از لحاظ پوشاک تو مضیقهایم. نوشتم که اگه میشه یه خرده این قسطها کمتر بشن.
او میگفت پولی که بعنوان گرو برای گرفتن زمینهای مسکن ملی و وام گرو گذاشتهاند نیز به آنها بازگردانده نشده است.
زن دیگری که در جمع در حال نوشتن نامه بود میگفت بخشی از زمینهای مسکن ملی که 350 هکتاریست در کنار مسیر رودخانه بوده و این چند روز که باران آمده پیریزی خانههایشان از دست رفته است و حالا مجبورند دوباره هزینه کنند.
به دلیل پیگیری قضایی حق کارگران مسئولان اتحادیهشان دیگر نتوانست سر کار برود | 80 نفر هم اخراج شدند
مجدد بحث کار شد. زهرا میگفت همسرش و گروهی از همکارانش به دلیل اعتراض و پیگیری حق مسلمشان برای رسمی شدن یک سال بیکار شدهاند: «هیچکس به داد کارگر نمیرسه!» حتی دادگاه یزد و اردکان هم به سود کارگران رای میدهد اما در تهران مختومه میشود. اتحادیهی کارگری هم داشتهاند. رئیس و معاون این اتحادیه هم دیگر کلا نتوانستهاند سر کار بروند.
سه زن دیگر با فاصله نشسته بودند. با لهجهی غلیظی صحبت میکردند اما قابل فهم بود. برخلاف خادمین میگفتند متوسط حجاب در شهر آنقدرها هم سختگیرانه نیست. هر سه تائید میکردند که در دو، سه سال اخیر شکل حجاب خیلی تغییر کرده است: دو، سه سال پیشتر یه مانتویی میدیدن میگفتن اون نفر از راه دوره! غریبهست! طبس همه چادری بودن. همون دو، سه سال پیش یه اعتراضایی تو شهر ما هم شد ولی خیلی کم بود.
اینجا کار هست اما سخت و حقوقش کم است | مسکن ملی باعث رونق مشاغل مربوط به ساختوساز شده
میگفتند بخاطر معادن زیادی که اطراف هست کار هم در طبس زیاد هست. حاضر نبودند پسران خودشان را برای کار به معدن بفرستند. شغل خانوادگیشان جوشکاری و آلومینیومسازی بود. توضیح میدادند که مسکن ملی باعث رونق کارهای مربوط به ساختوساز در این شهر شده است.
از آنها پرسیدم که آیا پیمانکاران این معادن در شهر شناخته شدهاند؟:«نه طبسی نیستن. سرمایهدارن. صاحب همین معدنو که ایطو شده میگفتن اینقد جوش کرده که سکته کرده. نمیدونم حالا الآن خوب شده یا نه!» شخصی که مجتهدزاده، مدیرعامل شرکت معدنجوی را دیده بود بعدتر با کنایه به من گفت: اتفاقا سور مورو گنده هم بود.
آنها به جادهی مسیر این معادن و خطرات آن نیز اشاره کردند. بخشی از این مسیر که به جادهی مرگ شهرت داشته در این سفرِ وزیر راه دوبانده و ایمنتر شد.
ورود خبرنگاران ممنوع
به معدن رفتیم تا بازدید حضوری داشته باشیم. علیرغم کمکی که دولت سعی داشت انجام دهد تنها توانستیم وارد مجموعه پروده شویم. انتظامات جلوی ما را هنگام ورود به بلوک C گرفت. از دور تعدادی کارگر در محوطه دیده میشدند. ریلهایی که زغال سنگ و این اواخر اجساد کارگران روی آنها بیرون آمد در دید ما بود. جلوتر از این نشد.
فقط افق 8 بلوک C تعطیل شده؟
خبرنگاران با لطایفالحیل به یکی از کارگران که در بلوک C کار میکرد دسترسی پیدا کردند. مردی سی و چند ساله که اهل طبس هم نبود. دستهایش از سختی کار متورم بودند. کار و بارش در شهر خودش زمین خورده بود و به ناچار آنجا آمده بود. نام مستعارش محمد است.
او به ما گفت پس از این اتفاق تنها افق 8 بلوک C کاملا تعطیل شده است و در بلوک B و افقهای دیگر بلوک C مجددا کارگران مشغول کار شدهاند. افق 8 بلوک C محل اصلی حادثه بوده و نیاز به ترمیم یا تعمیر دارد.
یکی دیگر از کارگران که به شدت محافظه کار بود هم به ما گفت کارگرانی که در محوطهی بلوک C دیدهاید برای تعمیر آنجا حضور دارند.
منبعی در استانداری به ما گفت بلوک B و C تعطیل بوده و کارگرانش در بلوک A کار میکردهاند. پس از آمدن وزیر کار بلوک A هم تعطیل شده است. انصاف نیوز نمیتواند این بخش را تایید یا تکذیب کند.
تعداد زیادی استعفا دادند | «تجهیزات ایمنیتان در راهند»
تعداد زیادی از کارگران بعد از آن اتفاق استعفا دادهاند. میترسند و تغییر خاصی هم مشاهده نکردهاند. کارگر بلوک C که با انصاف نیوز مصاحبه کرد میگفت به آنها گفتهاند تجهیزات لازم برای فراهم کردن شرایط ایمن خریداری شده اما هنوز در گمرک است.
ماسک خودنجات فردی به ضررش نمیارزد
ماسکهای خودنجات فردی همین حالا هم در دسترسشان است اما به ضررش نمیارزد! به کارگران میگویند هر وقت واقعا احساس خطر کردید از آنها استفاده کنید.ماسکها اگر گم یا دزدیده شوند 10 میلیون و اگر بیدلیل باز شود 3 میلیون ضرر برای کارگر است.
سختی کار کارگر معدن بیشتر از این حرفهاست | باید زودتر بازنشسته شویم
محمد گلایهاش از این بود که چرا سختی کار آنها را به قدر کافی نمیبینند! او میگفت غالب کارگران در معادن زغال سنگ بدنشان بعد چند سال به عفونت مبتلا میشود و با دردهای مختلف مفصلی و استخوانی و عضلانی مواجه میشوند. کارگران معدن معمولا نیمی از ماه را در دو شیفت 6 ساعته کار میکنند. به باور او کارگری با این حجم از سختی کار باید زودتر از 20 سال بازنشسته شود. یکی دیگر از کارگرانی که با او تماس گرفتیم و حتی کارش هم روی زمین بود ضمن تکرار همین حرفها با کنایه میگفت: مگه بردهداری چی بوده؟! بردهداری بدتر از اینه!
مشکل یک ماه رد نشدن بیمهی بعضی کارگرها
مشکل دیگری که محمد به آن اشاره کرد یک ماه بیمهی بیکاری اضافهی دوستانش بود. او توضیح میداد که پس از حادثه به آنها گفتهاند که میتوانند یک ماه به مرخصی با حقوق و بیمه بروند. او تاکید میکرد: از برج 6 بیمه بیکاری رد کردن در حالی که باید از برج 8 این بیمه رو رد میکردن! او به طریق انصاف اضافه میکرد که پیش از این اتفاق قراردادها، حقوق و بیمهشان همیشه به موقع و قانونی بوده است.
این اتفاق حتما دوباره رخ میدهد
محمد کارگرانی که سالها آنجا کار میکردند را متخصصتر از مهندسانی میدانست که به معدن میآیند. او میگفت مکانی که کارگران الآن در حال کار کردن آنجا هستند افقی از زمین است که گاز دارد و این اتفاق حتما دوباره میافتد.
پایان سفر خانهی یکی از بازماندگان به شکل نمادین تحویل داده شد. صاحبخانه میگفت قرعهکشیای برای این اولویت انجام شده است. داخل خانه همانطور که وعده داده شده چهار اسباب اصلی یک خانه را داشت.
چند خبرنگار اتفاق مشابهی که در دولت دیگر افتاده بود را با اقدامات این دولت قیاس میکردند.
تایید یا تکذیب گفتههای کارگران و مردم عادی نیاز به یک متخصص بیطرف دارد.
انتهای پیام