در نقد ریاکاری، دورویی و تظاهر
علی مرادی مراغهای، پژوهشگر تاریخ، در کانال تلگرامی خود نوشت: «این کاریکاتور مجله ملانصرالدین که در زیر نوشته آورده ام در نقد ریاکاری در پوشش است، کاریکاتور مربوط به ۱۲۰ سال پیش است اما تازه است و هر روز ما این دوروریی و تظاهر را می بینیم!
در کاریکاتور، ملانصرالدین به دورویی و تضاد در پوششِ مسلمان تحصیلکرده به همراه همسرش در کشور خود ایران و همچنین وقتی در خارج از کشور و در پاریس بسر میبرد می پردازد…
می بینید که از زمان این کاریکاتور ۱۲۰ سال می گذرد اما تازه است.
خاطره ای از ۲۰ سال پیش که اولین بار به ترکیه رفتم ذکر می کنم که حتما برای شما هم اتفاق افتاده:
سوار اتوبوس شدیم بعد از چند ساعت حرکت، از مرز که گذشتیم وقتی برگشتم به آدمهای اطرافم و عقبِ اتوبوس که نگاه کردم زنان و دختران ۱۸۰ درجه فرق کرده بودند! نمی توانستم تشخیص بدهم که اینها همان همسفران چند ساعت پیش ما هستند!
این تضاد رفتاری را حتما هر روز در فضای مجازی نیز می بینید مثلا طرز پوششِ بازیگران، هنرمندان و یا سلبریتی هایی که از ایران خارج می شوند و تصاویرشان توسط خود یا دوربین مخفی ها گرفته می شود و تفاوت و تضاد پوشش آنها در ایران و خارج از ایران را می بینید!
جالبه که در زمان انتخابات ریاست جمهوری اخیر نیز اگر به ایرانیان رای دهنده در خارج از کشور نگاه می کردید آنجا هم این تفاوت و تضاد دیده می شد!
در بیرون از سفارتخانه ها پوششی داشتند که وقتی در داخل سفارت رای می دادند پوشش شان کاملا متفاوت و متضاد با بیرون می شد یعنی اگر داخل آن اتوبوس ما در عرض ۵ یا ۶ ساعت پوشش آدمها متضاد می شد اینجا در عرض پنج دقیقه و تنها به اندازه یک دیوار یا در…!
یک خاطره بگویم، ۵ سال پیش مادرم را برده بودم برای عمل پیوند قرنیه در بیمارستان بقیة الله تهران.
مادر ۷۵ ساله ام که همیشه ملتزم به شعائر دینی و نماز و روزه است و مثل تمام زنان روستاهای آذربایجان همیشه هم چادر می پوشد، اما آنروز بخاطر مریضی و یک چشمش هم که نمی دید و نابینا بود نمیتوانست چادر را نگهدارد فلذا بدون چادر بود.
یک دستش را روی چشمش گذشته بود و آن دست دیگرش را هم من گرفته بودم که خیلی آهسته حرکت می کردیم. وقتی وارد بیمارستان شدیم، یک خانمی که در آن اتاقک مسئول چادر دادن بود و تلی چادر در کنارش ریخته بود یک مرتبه، جلوی ما را گرفت و گفت خانم چادر!
من خیلی بلند خندیدم! گفتم خانم ما برای حرکت کردن نیز، دست کم آورده ایم، این مادرم یک دستش را روی چشمش گذاشته و یک دستش را هم من گرفته ام که نیفتد و همدیگر را گم نکنیم، آن وقت، آن چادر را با کدام دستش بگیرد؟!
پس شما هم پاشو با ما بیا و چادرش را هم شما نگهدار…!
می بینید که این کاریکاتورهای ملانصرالدین مربوط به ۱۲۰ سال پیش است اما موضوعی که بر روی آن انگشت گذاشته یعنی دورویی و تظاهر همچنان مانند یک بیماری با ماست.
در یکی از کاریکاتورها، نوع پوشش و رفتار یک تحصیلکرده ایرانی را در ایران نشان می دهد که با خانم اش راه می رود و علاوه بر نوع پوشش، باید چند قدم هم از او جلوتر حرکت کند چون مانند روستائیان ما که به شهر می رفتند حتما با خانم باید چند قدم با فاصله حرکت میکردند!
و دومین کاریکاتور، همان تحصیلکرده به همراه خانمش در پاریس است که هر دو با پوششی کاملا متضاد و کنار هم حرکت می کنند که اصلا نمی توان حدس زد که اینها همان آدمهای کاریکاتور اولی هستند…!
دورویی و نفاق نه تنها یک نوع بیماری روحی، حقارت و زبونی است بلکه رفته رفته جامعه را هم به ویرانى و تباهى کشیده و وحدت اجتماعى را متزلزل می سازد.
انسان و ارزش او همانست که در کمال آزادی می گوید، می پوشد و عمل می کند.
حافظ نیز قرنها پیش از ملانصرالدین، رنگین بودن را فقط برای رخساره ی معشوق می پسندید و از دورویی و رنگین بودن خرقه بیزار بود:
من این مُـرقّـع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پـیـر باده فروشش به جرعهای نـخـریـد
کاریکاتور را در زیر و یا در اینجا ببینید: