خرید تور نوروزی

آیا افراد کم‌درآمد «پوست‌کلفت‌تر» از دیگران هستند؟

عموماً فکر می‌کنیم فقرا کمتر از ثروتمندان آسیب‌پذیرند

نِیتن چیک، روانشناس اجتماعی، مطلبی با عنوان «Many of us have the wrong idea about poverty and toughness» در وب‌سایت سایکی نوشته است که متن آن با ترجمه‌ی آرام کیوانی در سایت ترجمان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

«دو زن مورد آزار قرار می‌گیرند. یکی از آن‌ها ثروتمند و دیگری فقیر است. فکر می‌کنید در این شرایط به کدام‌یک بیشتر کمک می‌شود؟ آیا وقتی همسایه‌ها از ماجرا مطلع می‌شوند، به یک اندازه احتمال دارد با پلیس تماس بگیرند؟ یا ممکن است در یکی از این موارد تصور کنند درخواست کمک ضرورتی ندارد؟ پژوهشگران دریافته‌اند که ما دربارۀ طیف متنوعی از مسائل، از بهداشت و آموزش گرفته تا حمایت‌های اجتماعی و سلامت روانی، دچار سوگیری «پوستِ کلفت» هستیم: ما عموماً فکر می‌کنیم فقرا کمتر از ثروتمندان تحت‌تأثیر حوادث منفی قرار می‌گیرند و بنابراین کمتر نیازمند کمک هستند. این سوگیری چه عواقبی دارد؟

نِیتن چیک، سایکی— این سناریوی ناراحت‌کننده را در نظر بگیرید: دو زن موردِ آزار و خشونتِ جسمی شریکِ زندگی خود واقع می‌شوند. یکی از این زن‌ها نسبتاً ثروتمند است، درحالی‌که دیگری برای گذرانِ زندگی تقلا می‌کند. در این شرایط که دو نفر، با وضع مالی متفاوت، آسیب مشابهی می‌بینند به کدام‌یک بیشتر کمک می‌شود؟ آیا همسایه‌های هر دو زن با اطلاع یافتن از خشونتِ رخ داده به یک اندازه احتمال دارد با مراجع ذی‌صلاح برای کمک تماس بگیرند؟ یا آیا ممکن است در یکی از این موارد تصمیم بگیرند که درخواست کمک فوریتی ندارد؟

شاید فکر کنید که افراد فقیر معمولاً، با توجه به شرایط مخاطره‌آمیزترشان، به کمک بیشتری نیاز دارند، درحالی‌که افراد مرفه‌تر ممکن است به دلیل وضع مالی بهتر، کمتر آسیب‌پذیر به نظر برسند. اما من و پژوهشگران دیگر تحقیقی کردیم و از افراد پرسیدیم اگر کسی مورد خشونت شریک عاطفی‌اش واقع شود، مداخلۀ مناسب شخصِ نظاره‌گر چه خواهد بود. ما دریافتیم که شرکت‌کنندگان فکر می‌کردند که برای زنان با درآمد بالاتر در مقایسه با زنان کم‌درآمد، سطح بالاتری از مداخله لازم است.

این یافته فقط نمونه‌ای از بی‌توجهی و بدرفتاری با افراد کم‌درآمد، به‌ویژه فقرا، است که مطالعات کافی دربارۀ آن انجام شده است. دانش‌آموزان خانواده‌های کم‌درآمد کمتر مورد توجه معلمان خود قرار می‌گیرند. مشتریان کم‌درآمد هنگام خرید با رفتار بدتری مواجه می‌شوند. بیماران کم‌درآمد مراقبت‌های کمتری از ارائه‌دهندگان مراقبت‌های سلامت جسمی و روانی دریافت می‌کنند. و متهمان کم‌درآمد در دادگاه‌ها با مجازات‌های شدیدتری مواجه می‌شوند. به‌طور کلی، افراد فقیر در بسیاری از حوزه‌های زندگیِ روزمره کمک کمتر و همچنین حمایت بینافردی و نهادی کمتری دریافت می‌کنند.

چرا مردم فقیر، که درآمد کمتر و چه‌بسا نیاز به حمایت بیشتری دارند، در مقایسه با همتایان پردرآمد خود اغلب نادیده گرفته و به حاشیه رانده می‌شوند؟ دانشمندان علوم رفتاری که به بررسی این مسئله می‌پردازند قبلاً به برخی از دلایل مهم تبعیض طبقاتی اشاره کرده‌اند، از موانع ساختاری (مثلاً موانع مربوط به هزینه و بیمۀ خدمات درمانی و مراقبت‌های بهداشتی) تا باورهای جانب‌دارانه و کورکورانه. هنگامی که محققان عقاید سوگیرانه در مورد افراد کم درآمد را مطالعه می‌کنند، معمولاً بر کلیشه‌هایی در مورد بی‌کفایتی یا تنبلیِ افراد فقیر تمرکز می‌کنند.

اخیراً، من و همکارانم سعی کرده‌ایم بفهمیم که چگونه مجموعه‌ای از باورهای جانبدارانه و کورکورانه دلیل تفاوت‌ها و نابرابری‌های موجود میان طبقات اجتماعی مختلف را هرچه بیشتر روشن می‌کنند. به‌طور خاص، ما شواهدی پیدا کرده‌ایم که نشان می‌دهد مردم فکر می‌کنند افراد کم‌درآمد کمتر از افراد پردرآمدتر تحت‌تأثیر رویدادها و حوادث منفی و ناخوشایند قرار می‌گیرند -و بنابراین کمتر به کمک نیاز دارند. ما این را «سوگیریِ پوستِ کلفت» می‌نامیم: اعتقاد بر این است که افراد کم‌درآمد «پوست‌کلفت‌تر» از دیگران هستند.

در تحقیق اولیۀ ما روی این سوگیری در سال ۲۰۲۰، شرکت‌کنندگانی از سراسر آمریکا شرح‌حال افرادی را خواندند که یا مشکلات مالی فراوانی در زندگی‌شان داشتند یا اصلاً هیچ مشکلی نداشتند. شرکت‌کنندگانِ مطالعه بر این گمان بودند زمانی که فرد ازنظر مالی دچار مشکل است، حوادث ناخوشایندِ جدید کمتر ناامید‌کننده یا ناراحت‌کننده خواهند بود. این باور هم در مورد حوادث ناخوشایند جزئی صادق است، مثل کیفیت پایین غذایی که از بیرون سفارش می‌دهند یا شیر آبی که چکه می‌کند، هم اتفاقات ناگوارتری چون آب‌گرفتگی خانه یا بازداشت به اتهامی واهی. شرکت‌کنندگان بزرگسال ما این باور را هم هنگام قضاوت در مورد تجربیاتِ سایر بزرگسالان نشان دادند و هم هنگام قضاوت در مورد تجربیات کودکان بین ۵ تا ۱۰ سال، که در‌صورتی‌که در فقر به سر برده باشند، تصور می‌شود از حوادثی مانند نادیده گرفته‌ شدن در مدرسه یا نداشتن یک وعدۀ غذایی آسیب کمتری دیده‌اند. و این تنها افراد عادی نبودند که سوگیریِ پوستِ کلفت را نشان دادند، بلکه متخصصانی مانند کارکنان امور مشتریان، معلمان، مددکاران اجتماعی و درمانگران در حال آموزش نیز آن را نشان دادند.

تحقیقات بعدی (همچنین در ایالات متحده) سوگیریِ پوستِ کلفت را در زمینه‌های دیگر نیز یافته است. به نظر می‌رسد مردم معتقدند زنان کم‌درآمد کمتر تحت‌تأثیر آزارواذیت جنسی در محل کار و خشونت شریک عاطفی قرار می‌گیرند، وقتی افراد کم‌درآمد مجروح می‌شوند، درد فیزیکی کمتری احساس می‌کنند و این افراد کمتر از اثرات روزمرۀ همه‌گیری کرونا (مثل جدا‌بودن از عزیزان) آسیب می‌بینند. این برداشت‌های سوگیرانه از آسیب ممکن است سبب غفلت و بی‌توجهی شوند، زیرا همچون موردی که در ابتدا ذکر شد، افراد نمی‌توانند تشخیص دهند کمک لازم است. به عبارت دیگر، اعتقاد به «پوست‌ کلفتی» فقرا می‌تواند دلیلی باشد که چرا اغلب با بی‌توجهی و بدرفتاری بیشتری مواجه می‌شوند، به‌جای مراقبت و حمایتی که ممکن است واقعاً نیاز داشته باشند.

از همه مهم‌تر، این‌گونه نیست که مردم از افراد با درآمد پایین فقط بدشان بیاید. در واقع، در مطالعات ما، شرکت‌کنندگان فکر می‌کردند که زنان با درآمد پایین‌تر نسبت به زنان با درآمد بالاتر صمیمی‌تر و خونگرم‌تر هستند، اما با‌این‌وجود فکر می‌کردند که آنان از حوادث ناخوشایند کمتر آسیب می‌بینند و پس از آزارواذیت به کمک کمتری نیاز دارند. گرچه بسیاری از مردم مایل‌اند به افراد کم‌درآمد کمک کنند، ولی در اغلب موارد ممکن است آن را کمتر ضروری بدانند.

من برای توصیف باور به «پوست‌کلفتی» فقرا از اصطلاح «سوگیری» استفاده می‌کنم، زیرا تحقیقات علمی چنین باوری را تأیید نمی‌کنند. درست است که ناملایمات کوچک گاهی می‌توانند افراد را انعطاف‌پذیرتر و مقاوم‌تر سازند، اما این حالت تنها زمانی پیش می‌آید که افراد کمی سختی کشیده باشند و احساس ‌کنند با موفقیت بر آن غلبه یافته‌اند. استرس مزمن و مشقت و سختیِ مکرر فقر بسیار فراتر از این نوع دشواری‌های کوچک و موقتی است.

درهرصورت، افراد کم‌درآمد در برابر حوادث ناخوشایند بیشتر آسیب‌پذیرند. برای مثال، زنان کم‌درآمد به‌جای آسیب‌دیدگی کمتر از خشونت شریک عاطفی (همان‌طور که شرکت‌کنندگان در تحقیقات ما معتقد بودند) آسیب‌های بیشتری، ازجمله علائم اضطراب پس از سانحه، را گزارش می‌کنند. در تحقیق سال ۲۰۲۰ ما بر روی طیف‌های مختلف مردم آمریکا از شرکت‌کنندگان خواستیم درآمد خود را گزارش کنند و میزان مضر‌بودن تعدادی حوادثِ ناخوشایند را بر روی خودشان بسنجند. ما دریافتیم شرکت‌کنندگانی که درآمد سالیانۀ خانوار کمتری داشتند بیشتر تصور می‌کردند حوادث ناخوشایند مضر هستند –که این در تضاد با سوگیریِ پوستِ کلفت است.

اگر سوگیریِ پوستِ کلفت درست نیست، چرا مردم فکر می‌کنند درست است؟ به نظر می‌رسد که پایۀ اصلی این سوگیری باور عام‌ترِ مردم به اثراتِ مقاوم‌کنندۀ سختی‌هاست. تحقیقات قبلی نشان می‌دهند که مردم شدیداً این باور که «آنچه تو را نکشد قوی‌تر می‌کند» را قبول دارند، به‌طوری که اغلب فکر می‌کنند تجربۀ سختی و مشقت باعث می‌شود افراد نسبت به صدمات آینده کمتر آسیب‌پذیر باشند. با توجه به وجود و حضور این باور در فرهنگ و رسانه، عجیب نیست که مردم سختی‌ها را با سرسختی و ایستادگی پیوند می‌دهند (به عنوان مثال، همین باور موضوعِ ترانه‌های موفق کلی کلارکسون، کریستینا آگیلرا و کانیه وست بوده است). اما روشن نیست که چرا مردم سختی‌ -به ویژه سختیِ مزمن و پیوستۀ فقر- را چیزی می‌بینند که فرد را قوی‌تر و مقاوم‌تر می‌سازد، به‌جای چیزی که آسیب‌پذیری را تشدید می‌کند. پس‌، موضوع چیست؟

اخیراً من و جکسون موری، دانشجوی لیسانسم، در مجموعه‌ای از تحقیقات به دنبال این بودیم بفهمیم باور به آثار مقاوم‌کنندۀ فقر از کجا می‌آید. برای این منظور، به تحقیقات روانشناسی کلاسیکِ اواسط قرن بیستم در مورد ادراک فیزیکی رجوع کردیم. این پژوهش نشان داد که افراد با محرک‌های فیزیکی، مثل وزن، روشنایی و حجم، سازگار می شوند. وقتی تازه وارد اتاقی تاریک می شوید، واقعا تاریک به نظر می‌رسد. اما همان‌طور که خود را با سطح نور وفق می‌دهید، به‌تدریج به کمبود نور عادت می‌کنید و دیگر آن‌قدر تاریک به نظر نمی‌رسد. هنگامی که برای اولین بار در یک روز گرم وارد اقیانوس می‌شوید، ممکن است شدیداً احساس سرما کنید. اما وقتی خود را با دما وفق می‌دهید، دیگر احساس سرما از بین می‌رود. اینها نمونه‌هایی از انطباق و سازگاری بر اساس مواجهۀ قبلی هستند -یعنی تمایل به درک یک محرک (نور، سنگینی و غیره) با شدت کمتر، در‌صورتی‌که قبلاً با آن محرک سازگار شده باشید.

ما فکر کردیم که مردم احتمالاً درک خوبی از این نوع انطباق و سازگاریِ فیزیکی دارند، چراکه تجربه‌ای مشترک است. در ادامه، این فرضیه را مطرح کردیم که افراد زمانی که در مورد اثرات تجارب دیگر -یعنی آثار حوادث ناخوشایندِ زندگی- صحبت می‌کنند ممکن است از همین درک صحیح سازگاری استفاده کنند. درست همان‌طور که کسی بعد از عادت‌کردن به آب اقیانوس احساس نمی‌کند که واقعاً سرد است، مردم ممکن است تصور کنند فرد فقیری که سختی زیادی می‌کشد در نهایت آسیبِ حوادث ناخوشایند را زیاد احساس نمی‌کند.

ما دقیقاً این شیوۀ تفکر را در تحقیقات خود پیدا کردیم. در یک تحقیق، ما دریافتیم که هرچه افراد (به‌درستی) بیشتر به پدیدۀ سازگاریِ فیزیکی اعتقاد داشتند، به همان شدت هم (به‌اشتباه) معتقد بودند که حوادث ناخوشایند برای افراد کم‌درآمد ضرر کمتری دارند. در آزمایش بعدی، شرکت‌کنندگان را به‌طور تصادفی بر آن داشتیم که یا ویدئویی را تماشا کنند که سازگاری فیزیکی را بیشتر برجسته می‌سازد (با توضیحِ سازگاری با روشنایی، حجم و موارد دیگر) یا ویدئویی که سازگاری فیزیکی را کمتر برجسته می‌کند (با ارائۀ مثال‌های متضاد). هنگامی‌که از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا میزان مضر‌بودن حوادث ناخوشایند برای افراد کم‌درآمد یا پردرآمد را بسنجند، آنهایی که ویدئوی سازگاری فیزیکی را تماشا کرده بودند بیشتر سوگیریِ پوستِ کلفت را نشان دادند.

این نتایج نشان می‌دهد که سوگیریِ پوستِ کلفت، حداقل تاحدی، ناشی از تمایل افراد به تعمیم بیش از حد باورهای خود در مورد سازگاری است. یعنی به نظر می‌رسد که مردم به‌اشتباه تصور می‌کنند که انسان‌ها با استرس مزمن و رنج ناشی از مشکلاتِ مالی سازگار می‌شوند، همان‌طور که با دما یا روشنایی سازگاری می‌یابند.

ناتوانی مردم در درک درست درد، غم و رنج افرادِ فقیر می‌تواند عواقب وخیمی در‌خصوص نابرابری و بی‌عدالتی به‌دنبال داشته باشد. کادر درمان ممکن است به اشتباه فکر کنند که بیماران فقیر نسبت به صدمات کمتر آسیب‌پذیرند و این باعث می‌شود زمان کمتری را برای تشخیصِ بیماری صرف کنند یا داروهای ناکافی برای آنها تجویز کنند. معلمان ممکن است فکر کنند دانش‌آموزان کمتر برخوردار نیازی به حمایت عاطفی یا تشویق در کلاس ندارند و به‌طرزی نامتناسب تمرکز خود را به سوی دانش‌آموزان مرفه‌تر تغییر می‌دهند. و در طول تعاملات روزمره افراد فقیر ممکن است به‌طور گسترده با کمبود مراقبت، توجه، حمایت و منابع مواجه شوند که تا‌حدی به‌دلیل فرضیات نادرست در مورد نیازهایشان است.

معنی همۀ این‌ها این است که ما باید فرضیات خود در مورد تجربیات دیگران را زیر سؤال ببریم. چرا باید فکر کنیم یک نفر به‌طور غیر قابل تحملی رنج می‌برد، در‌حالی‌که دیگری خوب است و مشکلی ندارد؟ چه استنباط‌های سوگیرانه‌ای ما را گمراه می‌کنند؟ چگونه بفهمیم کسی به کمک نیاز دارد یا نه؟ ما باید سعی کنیم خود را ‌جای دیگران بگذاریم یا بیشتر از آنچه لازم است دست یاری دراز کنیم، حتی زمانی که ممکن است کاملاً ضروری به نظر نرسد. در مورد اینکه چه استراتژی‌های خاصی می‌توانند به‌طور مؤثری با سوگیریِ پوستِ کلفت مبارزه کنند تحقیقات بیشتری مورد نیاز است. اما امیدوارم که حداقلْ یافته‌های امروزی به ما نشان دهد که فهم ناقص ناملایمات ممکن است ما را به بیراهه بکشاند و چگونه باید اطمینان حاصل کنیم که وقتی افراد فقیر آسیب می‌بینند، دیگران وسعت و شدت دردشان را درک ‌می‌کنند.

این مطلب را نِیتن چیک نوشته و در تاریخ ۱۱ آوریل ۲۰۲۴ با عنوان «Many of us have the wrong idea about poverty and toughness» در وب‌سایت سایکی منتشر شده است و برای نخستین‌بار ۱۳ آبان ۱۴۰۳ با عنوان «آیا افراد کم‌درآمد پوست‌کلفت‌تر از دیگران هستند؟» و با ترجمۀ آرام کیوانی در وب‌سایت ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.

نِیتن چیک (Nathan Cheek) روانشناس اجتماعی و استادیار گروه روانشناسی دانشگاه پردو است و به پژوهش دربارۀ تعصب، نابرابری و تصمیم‌گیری می‌پردازد.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا