فوتبال، مرغ عزا و عروسی رسانه ملی | ابوالفضل نجیب
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
بدون تعارف فوتبال در ایران بیش از این که یک پدیده اجتماعی، ورزشی و فرهنگی و توامان هویت ساز ملی باشد به یک پدیده ابزاری و البته سرگرمی آن هم از نوع تخدیرکننده برای جامعه و مهمتر ابزار و منبع درآمدهای سرشار برای کاسبان رسمی و غیر رسمی چه در سایه و آفتاب و در راس آن ها رسانه ملی تبدیل و تنزل یافته است.
برای کسانی که از اساس هیچ قرابت و سنخیتی نه با فوتبال که حتی با قواعد و استانداردهای حاکم بر چنین مناسباتی ندارند. این پدیده برای کاسبان اینجایی دو کارکرد همزمان داخلی و بطور موازی خارجی دارد. کارکرد داخلی آن سرگرم کردن علاقمندان فوتبال با تمرکز و تمسک به هواداران باشگاهی است که از طریق بلد و تیتر کردن رنگ پیراهن و سوء استفاده از علقه های بدیهی و طبیعی انسانی و داعیه پوشش مسابقات داخلی و یا ایضن تجزیه و تحلیل و کارشناسی مسابقات لیگی که فاقد کمترین امکانات و کیفیت است، با جذب میلیون ها علاقمند فوتبال به پای گیرنده ها مشغول کیسه کردن درآمدهای نجومی است. کارکرد خارجی این فوتبال باز به بهانه احیای هویت ملی به همان نسبت منتفع از درآمدهای نجومی است که از طریق صاحبان کالاهای اغلب بی کیفیت و به واقع از جیب مردم نگون بخت حاصل می شود.
رسانه ملی در حالی از فوتبال به مثابه نشانی از هویت و اعتبار ملی حرف می زند که برخی مسئولین فرهنگی و میراث تاریخی در حال ریشه کن کردن از بیخ و بن کوچکترین نشانه های هویت ملی و تاریخی و فرهنگی این مرز و بوم هستند. به این درآمدهای نجومی حاصل از پخش مسابقات داخلی و خارجی اضافه کنید درآمدهای موازی ناشی از پخش ساعات برنامه های به اصطلاح تحلیل فوتبال تنها در دو شبکه سه و ورزش که اما بی نصیب ترین از این منابع گیج کننده و سرسام آور همین فوتبال بی زبان و زبان بسته است.
گزارش اخیر فرهیختگان از درآمد حاصل از پخش آگهی های بازرگانی در خلال پخش دو مسابقه پرسپولیس و استقلال در چارچوب لیگ نخبگان آسیا دود و هوش از سر آدمی به هوا می پراند. به این نمونه ها از درآمدهای فوتبالی که همه مرهون پخش آگهی های تجاری و یه یمن علاقمندان به فوتبال حاصل می شود، اضافه کنید درآمدهای تبلیغاتی حاصل از پخش لیگ های کشورهای اروپایی و لیگ نخبگان و لیگ قهرمانی اروپا و … ایضن برنامه های مکمل فوتبالی از جمله فوتبال برتر و شب های فوتبالی و… تا متوجه شویم تنها دو شبکه سه و ورزش چه منبع کلان و شگفت انگیزی برای صداوسیما محسوب می شوند.
مبالغی که حتی برای غول های شبکه های طراز اول فوتبالی با سابقهی چندین دهه ای می تواند در عین تعجب و شگفتی حسرت برانگیز باشد. به یقین تعجب آنها وقتی مضاعف می شود که بدانند درآمدهای حاصله از پخش مسابقات فوتبال در این کشور یکسره به جیب کسانی می رود که به هیچ عنوان نه پاسخگو هستند و نه قدرتی قادر به پاسخگو کردن بابت هزینه کردن این درآمدهای غیبی است.
این دستگاه طویل و عریض که مدعی است یار دوازدهم فوتبال در سطح ملی و همچنین بسترساز و مشوق جوانان به امر ورزش و فرهنگ سازی با هدف همزمان قهرمان پروری و مصونیت سازی جوانان از آسیب های اجتماعی است، اما تجربه نشان داده وقتی پای منافع پیش بیاید نه تنها از پخش مسابقات امتناع می کند که ایضن از بابت تهدید باشگاه ها و شکایت حتی سازمان لیگ نسبت به اجحافی که در حق فوتبال می کند نه تنها وقعی نمی گذارد که بدون اعتنا به عواطف و احساسات میلیون ها علاقمند به فوتبال حاضر است گربه را دم لحظه بکشد تا خیال همه را راحت کند که نم پس نمی دهد.
نکته قابل تامل تر این که درآمدهای نجومی حاصل از این فوتبال دخلی به شکست و پیروزی تیم ها چه در سطح ملی و چه باشگاهی در داخل و خارج ندارد. دستاویز قرار دادن پیروزهای این فوتبال در همه سطوح همان اندازه که در صورت شکست به یک میزان و اندازه برای کاسبان در سایه و آفتاب این فوتبال و در راس آن رسانه ملی اسباب خوش به حالی و بسترساز درآمدهای نجومی است. در واقع صدا و سیما بابت هر قطره اشک شوقی که بابت پیروزی های ملی و باشگاهی در داخل و خارج ریخته می شود، به همان اندازه که از آه و افسوسی که از نهاد علاقمند فوتبال بابت ناکامی ها و شکست ها بر می خیزد، درآمدی یکسان کسب می کند.
شاید برای حرفه ای ترین شبکه های تلویزیونی اختصاصی فوتبال در جهان، تصور این چنین درآمدهای بی حساب و کتاب و نجومی آن هم در کشوری با فقدان حداقل امکانات و استانداردها حتی در مقایسه با عقب مانده ترین کشورهای صاحب فوتبال در دنیا شگفت آور باشد. نکته قابل توجه این که چرخ این فوتبال از یک طرف با جیب و سفره مردم نگون بخت می چرخد و در عین حال درآمدهای نجومی ناشی از بخش همین فوتبال باشگاهی به جیب رسانه ای می رود که مستقیم و غیر مستقیم بابت تهیه و تامین برنامه های خود از همین مردم مالیات می گیرد.
و همزمان بهره مند از ردیف بودجه سالانه دولت و ایضن افزایش های چندبرابری سالانه و زمینه سازی های مشروع و غیر مشروع برای درآمدهای پنهان و آشکار است. آن هم برای رسانه ای که به استناد نظرسنجی های رسمی و غیر رسمی مخاطبان شان طی چند دهه اخیر مثل برف آب شدند تا دیش ها مثل قارچ روی بام خانه ها قد علم کنند. و اگر نبود محدودیت های ناشی از پخش مسابقات فوتبال داخلی و خارجی در کانال های ماهواره ای، چه بسا همان چند درصد ادعایی مخاطبان رسانه ملی نیز عطای آن را به لقایش می بخشیدند.
آنچه این روزها و بخصوص پس از شکست های متوالی و ناکامی های دو باشگاه سرخ آبی در لیگ نخبگان آسیا از سوی رسانه ملی شاهد هستیم به نوعی ناظر بر این ادعا است که برای رسانه ملی فوتبال بهانه است، برای تولید برنامه های بی بو و خاصیت و سفارشی که اما در پس و پشت آن، تنها چیزی که اهمیت دارد درآمدهای نجومی و ارقامی است که برای خواندن و درک حجم آن، جز سواد از ما بهتران قد نمی دهد. نسل نوعی من فراموش نمی کند طیفی از همین کاسبان فوتبالی در رژیم گذشته زمانی که اولین دوره جام تخت جمشید کلید خورد و تلویزیون آن سال ها هر هفته تنها ساعات محدودی را به فوتبال اختصاص می داد، همواره در بوق و کرنا و شبنامه ها و بولتن های داخلی و خارجی تشکیلات و سازمان های سیاسی و چریکی و بر بام منبرها می دمیدند که ایهاالناس فوتبال یک سوغات استعماری است که با هدف منحرف کردن نسل جوان از موضوعات جدی و بخصوص توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی برای ما ارمغان آورده اند.
این نظریه محیرالعقول حتی بعد از انقلاب و همزمان با برگزاری مسابقات جام جهانی از سوی تئوریسین های انقلابی اینگونه تحلیل شد که جام جهانی را به این دلیل در این زمان برگزار کردند تا در هیاهوی آن اسرائیل به لبنان حمله کند. و یعنی اینقدر علم و آگاهی از فوتبال و مهمترین رویداد جهانی فوتبال نبود که بداند تاریخچه جام جهانی به سال ها پیش از شکل گیری اسرائیل مربوط می شود. و حتی اینقدر درایت نبود که حداقل ادعا کند اسرائیل از هیاهوی برگزاری جام جهانی برای حمله به لبنان استفاده کرده است.
امروز روزگار اما همان نسل ضدفوتبالی که زمین و زمان را به هم می دوختند تا به نسل جوان بقبولانند فوتبال اخ و پیف است و هنوز هم برخی شان بابت دویدن بیست و دو نفر دنبال یک توپ مسخره می کنند و برخی دیگر فتوای حرام بودن دستمزد بازیکنان حرفه ای را می دهند، حالا خود یا فرزندان و یا اسلاف شان بر بزرگترین منابع حاصل از همان سوغات استعماری چنین جنبره زده اند.
عزا گرفتن صداوسیما برای فوتبالی که دریغ از داشتن یک ورزشگاه ملی آبرومندانه و حتی یک زمین چمن استاندارد برای برگزاریی مسابقه ای در سطح ملی که آن همه رسانه سنگ هویت ملی اش را به سینه می زند و در عین حال درآمدهای نجومی اش را به جیب مبارک می زند مگر جز به اشک تمساح می توان تعبیر کرد. کیست که نداند با همین رقم نجومی 1972708373625 تومانی حاصل از درآمد یک شب عزای فوتبال ملی چند استادیوم استاندارد و یا حداقل چندین زمین استاندارد و آبرومندانه می توان ساخت. و مگر نه این است که رسانه اصرار دارد خود را نماینده ملت معرفی کند، و مگر غیر از این است که خنده های استهزاآمیز بازیکنان تیم عربستانی بابت افتضاح نداشتن امکانات حداقلی از زمین و برق ورزشگاه قدس در واقع سخره گرفتن هویت و آبروی ملی بود.
و اما نکته قابل تامل درباره پخش این حجم از کالاهای تجاری این که رسانه دینی و ملی! هیچ گونه تعهدی در خصوص آنچه درباره تبلیغ کالاها از جمله کیفیت و نحوه فروش ادعا می شود، ندارد. در مورد کالاهای مورد اشاره بسیار تجربه شده آنچه گفته و ادعا می شود هیچ دخل و ربطی با کیفیت و حتی با نحوه فروش تمام قسط کالاهای مورد نظر مشتری ندارد. در حالی که در کشورهای بلاد کفر شبکه های تلویزیونی به صورت قانونی متعهد به صحت و حسن انجام تمام تعهدات و شرایط کیفیت کالا و نحوه فروش آن هستند. متاسفانه در رسانه ملی که ظاهرن بر اساس یک آموزه فقهی حتی انعکاس نور یک شمع بر روی کالا منجر به اغوا و به تعبیر فقهی به غش در معامله و انجام چنین معامله ای را مشمول حکم فقهی حرام می کند، رسانه دینی و ملتزم به اخلاق دینی و رعایت شئونات معامله هیچ تعهد اخلاقی و شرعی نسبت به آگهی هایی است که اغلب آنها علاوه بر ان که در مورد کیفیت کالاها و نحوه فروش تمام قسط آن و بدون سود و بهره دروغ می گویند بلکه به لطایف الحیل مخاطبان را اغوا می کنند. رسانه ای اینچنین که نه پایبند به مصالح ملی و نه ملتزم به اصول اخلاقی تجارت و واسطه میان صاحبان کالا و مشتری است به چه چیزی می شود تشبیه کرد.
مخلص کلام حداقل در خصوص فوتبال می توان به این نکته ظریف و اما دردآلور اشاره کرد که فوتبال برای رسانه ای که اصرار دارد هم خود را ملی و هم ملتزم به اخلاق دینی معرفی کند در خوش بینانه ترین فرض همان ضرب المثل معروف مرغ عزا و عروسی را تداعی می کند که در هر صورت خورده باید خورده شود.
انتهای پیام