حاشیه ای بر مناظره آقایان سروش و علیدوست
مهدی یزدانیان در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز، نکاتی در خصوص مناظره عبدالکریم سروش و ابوالقاسم علیدوست ذکر میکند که در پی میآید:
از باب شاگردی که پای درس فقه نشسته و «اِن قُلت» به کلام اساتید وارد می کند، مطالبی را ارائه می نمایم.
۱- مناظره با بیان دکتر سروش آغاز می شود. ایشان قائل به محدود کردن فقه به عبادات است و خلاصه اندیشه او یک فقه حداقلی است. اولین اشکال آقای سروش به مسئله برده داری است و نسخ برده داری را خارج از فقه می دانند. ولی اینکه چه کسانی و به چه طریقی برده داری را منسوخ کردند را توضیحی نمی دهد. در پاسخ به دکتر سروش عرض می شود که اتفاقا نسخ برده داری در فقه بوده است. جناب استاد قرائتی در بحث برده داری می فرمایند که «ناگزیر جنگهایی در صدر اسلام اتفاق می افتاد و دشمنان اسلام به بلاد مسلمین حمله می نمودند و یا مسلمانان برای نجات بشر از دست حکام ظالم جهاد می نمودند. در این جنگها سربازانی به اسارت گرفته میشدند و با این اسرای جنگی به چهار گونه میتوانستند برخورد کنند: ۱- همه آزاد شوند که مجدد به لشکر خود می پیوستند و باعث تقویت دشمن می شد. ۲- همه اسرا کشته شوند که اقدامی غیر انسانی است. ۳- همه اسرا زندانی شوند که برای حکومت هزینه بسیار دارد. ۴- به خانه مسلمانان وارد شوند و از تربیت اسلامی برخوردار شوند و در نهایت با میل خود مسلمان شوند.» حالا اگر به احادیثی مراجعه کنیم که در ارتباط با برده ها است، میبینیم که احکام فقهی بسیاری داریم که برده ها طبق آن به بهانه های مختلف آزاد می شوند. مثلا اگر کسی در ماه رمضان روزه خواری کند، باید برده ای آزاد کند یا شصت روز روزه بگیرد. جای تعجب است که شخصیتی به مانند دکتر سروش،فلسفه برده داری در اسلام را ندانند. گزافه نیست اگر مدعی شویم که اسلام برده داری را منسوخ کرده است آن هم نه به خاطر عوامل خارج از اسلام،بلکه بخاطر کرامتی که اسلام برای انسانها قائل است.
۲- دکتر سروش قائل به قدرت مضاعف علم حقوق بر فقه اسلامی است. در این مدعا، باید توجه داشته باشیم که موضوع فقه با موضوع علم حقوق متفاوت است. موضوع علم فقه، شناخت تکالیف الهی است و حتی بر اساس معارف اسلامی رابطه بین انسانها تعیین می شود. ولی خدا در موضوع علم حقوق جایی ندارد. لذا همجنس بازی هم از حقوق انسانها شمرده می شود.
۳- آنچه از کلام دکتر سروش، مغفول حوزه های دینی است، پیوست زنجیروار علوم اسلامی به یکدیگر است. به تعبیر شهید مطهری یک کل واحد است. بنده ،کمترین شاگرد مکتب امام صادق علیه السلام طی تحصیل سالها علوم اسلام به این نتیجه رسیدم که هدف یک فهم عقلانی از تمام علوم اسلامی و تلفیق فهم علوم است. یعنی یک فقیه از تاریخ، کلام، تفسیر، سیره و حدیث، منطق باید بداند. یک آگاهی جامع از علوم اسلامی برای بیان فتوای نزدیک به حقیقت لازم است و این مسئله اهمیت تاسیس مراکز تخصصی را بیشتر می کند. حتی نباید به علوم متداول در حوزه ها منحصر شویم. هر رشته آکادمیک دانشگاهی که بتواند شناخت ما از تاریخ، کلام،تفسیر و سایر علوم اسلامی را بیشتر کند، باید در حوزه ها مورد بحث و بررسی قرار گیرد. علومی مثل زبان شناسی، باستان شناسی،کلام ادیان ابراهیمی و غیر هم مهم است.
۴- مسئله دیگر بحث هویتی فقه است. فقه چون هویت یک مسلمان را مشخص می کرده که مثلا آیا سنی است یا شیعه، گاهی اسلام شناسان ما را به خطا برده. مثلا راوی شیعه، روایت را در نزد اهل سنت کم اعتبار می نموده و یا اگر عالم شیعه به روایتی بر میخورد که راوی سنی است. بیان این مسئله بدین جهت بود که فقه تقریب در جهت شکوفایی علم فقه خیلی به ما کمک می کند.
انتهای پیام
علت گریز از فقه،عملکرد فقیه است وگرنه میتوان با فقه کنار آمد.