ابوعطای نفتی | رضا بابایی
رضا بابایی پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی تلگرامی نوشت: اقتصاد نفتی شنیدهاید؟ فرهنگ نفتی را هم بشنوید، و نیز اندیشههای نفتی و باورهای نفتی و دین نفتی و حتی فلسفه و عرفان و اخلاق نفتی.
ما میدانیم که اقتصاد نفتی چه فاجعهای است؛ اما شاید ندانیم که نفت این بلا را بر سر فرهنگ و باورهای ما هم آورده است. اقتصاد نفتی، جای رقابت را به رانت و ویژهخواری میدهد و دولتها را از تولید و توسعۀ صنعت و بازاریابی در جهان و كمك به تجارتهای مردمنهاد و ارتباطات سیاسی بینالمللی بینیاز میکند.
نفت، دشمن رقابت است و رقابتْ پایۀ نخست و عمود خیمۀ رشد و توسعه است. در رقابت آزاد، هر کس که کوشاتر و قویتر است و ایدههای بهتری دارد، بالاتر میآید. اما در غیبت رقابت، رانتها حکومت میکنند و نورچشمیها میدانداری و ناشایستگان تصدیگری.
در کشوری که اقتصاد آن، نفتی است، بخش خصوصی یعنی کشک؛ یعنی زینة المجالس؛ یعنی فقط برای خالی نبودن عریضه. بخش خصوصی، دولت را کوچک میکند و نیز پیامدهای فرهنگی، ساختاری و سیاسی دارد؛ اما دولتهای نفتی نیازی به کوچک شدن نمیبینند. به دموکراسی و توسعۀ سیاسی و تنوع فرهنگی نیز به چشم مزاحم مینگرند.
در چنین وضعیتی، هر کس که به نظام سیاسی کشور نزدیکتر شود، سهم بیشتری از تصدیگری و دلارهای نفتی دارد؛ اگرچه با کمترین شایستگی و کارآمدی. نفتی میرود و پولی میآید و در میان مقربان و همسویان تقسیم میشود. نام این تقسیم را هم میگذارند «لایحۀ بودجه».
بوی دلآزار نفت از فرهنگ و باورهای ما هم به مشام میرسد. در اینجا نیز میان اندیشهها و گفتمانها رقابت آزاد وجود ندارد تا هر گرایشی به اندازۀ وزن اجتماعیاش و توانایی در پاسخگویی به نیازها و پرسشها در رگهای جامعه جاری باشد.
فرهنگ و باورهایی میدانداری میکنند که پشتشان به چاههای نفت گرم است. پس رقابتی در کار نیست و وقتی رقابت نباشد، تولید هم نیست. فرهنگ که نفتی شد، تولید فرهنگی به اغما میرود و جای آن را توجیه و تبلیغات میگیرد. از بلندگوهای جامعه، بیش از یک صدا پخش نمیشود و صداهای دیگر باید به آوازخوانی در حمامهای خانگی قناعت کنند.
بله؛ هر کشور نفتخیزی، کشور نفتی نیست. بسا کشورهایی که نفت دارند، اما بوی نفت نمیدهند. کشوری در چاه نفت میافتد که دولت مدرن در آن شکل نگرفته است.
باری؛ هر پدیده یا پدیداری که بوی نفت دهد، رقابتگریز و رقیبسوز است، و آنجا كه رقابت و رقیب نیست، قورباغه ابوعطا میخواند.
انتهای پیام
کاش ابوعطا بود ، آچه به گوش ما میرسد که فقط ، خر در چمن است !