خرید تور تابستان

مصائب ورود ورزشكاران و هنرمندان به عرصه سياست

رییس انجمن جامعه‌شناسی ایران ورود سیاست‌مداران غیرحرفه‌ای همچون ورزشكاران و هنرمندان به عرصه سياست را مشکل‌آفرین و حتي خطرناك می‌داند.

در دوره‌های اخير انتخابات به‌ویژه انتخابات شوراي شهر و روستا شاهد هجوم ورزشكاران و هنرمندان براي نامزدي به‌منظور كسب کرسی‌های نمايندگي هستيم. موضوعي كه باوجود تجربه ناموفق به‌طور مشخص در دوره چهارم شوراي شهر تهران نه‌تنها روند كاهشي پيدا نكرده است بلكه در پايان ثبت‌نام نامزدهاي انتخابات دوره پنجم شاهد افزايش آن بوديم.

سید محمدامین قانعی راد، عضو هیئت‌علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور ورود این افراد به عرصه‎هایی مثل سیاست، مثلاً ورودشان به شورای شهر، مجلس، مشاغل دولتی که در حوزه تخصصشان نیست را ناشی از این است که ما سیاست‎مدار حرفه نداریم. قانعي راد در گفت‌وگو با رویداد۲۴ به تحليل و ارزيابي مصائب ورود ورزشكاران و هنرمندان به عرصه سياست پرداخت.

او بابیان اينكه «ملاک برای ورود به عرصه مشاغل سیاسی‌کار حزبی کردن و شخصیت سیاسی داشتن است» گفت: «احزاب وقتی احتمال می‎دهند که خودشان نتوانند رأی بیاورند برای اینکه سهمیه و حضور خودشان را در نهاد‎های سیاسی تضمین کنند به نحوی از افراد معروف استفاده می‎کنند و این بیشتر در بین جناح محافظه‎کار اتفاق افتاده است نه جناح اصلاح‎طلب. امروز شاهد آن هستیم که جناح سیاسی اصولگرا بیش‌ازپیش با خلأ شخصیت سیاسی و قحط‌الرجال مواجه هستند و این نتیجه بازی‎ای است که خودشان شروع کردند.»

***

شاهد این هستیم که هنرمندان و ورزشکاران به سمت فعالیت هایی می‎روند که هیچ ربطی به حوزه تخصصی آن‌ها ندارد همانند شركت در انتخابات شوراي شهر و مجلس؛ تحلیل شما از این مسئله چیست؟
ورود این افراد به عرصه‎هایی مثل سیاست، مثلاً ورودشان به شورای شهر، مجلس، مشاغل دولتی که در حوزه تخصصشان نیست، ناشی از این است که ما سیاست‎مدار حرفه نداریم و اساساً یک درک درست از سیاست نداریم. سیاست را یک حرفه نمی‎دانیم، سیاست هم مثل خیلی کارهای دیگر، یک امر حرفه‎ای است. سیاستمدارها کسانی هستند که باید تربیت خاص سیاسی و یک نوع جامعه‎پذیری و آمادگی برای کار حزبی، یک نوع پرورش فکری درون احزاب داشته باشند. حزب مکانی برای جامعه‎پذیری کسانی که قرار است در آینده نقش‎های سیاسی را ایفا کنند، است. ما این تلقی را نداریم بنابراین در عرصه سیاست در کشور ما حتی در بالاترین سطح ورود افراد غیرحرفه‌ای خیلی مشهود است؛ مثلاً کسی مطرح می‎شود برای ریاست جمهوری که هیچ نوع سابقه فعالیت و کار حزبی ندارد. یا مثلاً فردی را می بینیم که سابقه هیچ کار سیاسی ندارد و امروز وزیر می‎شود. فرق نمی‎‏کند که شما وارد شورای شهر شوید یا مجلس به دلیل اینکه هنرمندی، ورزشکاری یا دکترا دارید، هر سه این‌ها می‏ توانند آدم‎های غیرحرفه‌ای باشند و در فضای دیگری کارکرده باشند و این خیلی مشکل‎ساز است که ما سیاستمدار حرفه‎ای و همچنین یک نوع سیاست مبتنی بر مبارزات حزبی نداریم. کسانی که وارد عرصه فعالیت های سیاسی می‏‎شوند، وارد مشاغل سیاسی می‎شوند باید کسانی باشند که از درون مبارزات حزبی بالاآمده باشند و یک سابقه مناسب و طولانی هم داشته باشند، یک نوع جامعه‎پذیری سیاسی داشته باشند.
ولی برای ما سیاست یک مقوله حرفه‎ای نیست و هنوز هم نشده بنابراین هرکسی می‎تواند وارد این قضیه شود حالا مداح باشد یا بازیگر سینما باشد یا دارنده مدرک دکترا باشد یا فامیل یکی از مسئولان باشد همه این‌ها می‎توانند وارد عرصه سیاست باشند و دارند وارد می‎شوند و این‌یک مقدار مشکل ایجاد می‎کند.
حضور ورزشکارها و هنرمندان در صورتی می‎توانست خوب باشد که نماینده حرفه‎ای حرفه خود بودند و یک برنامه برای تقویت نقش ورزش در شهر یا مثلاً یک برنامه برای چگونگی تقویت نقش هنر در زندگی جمعی ارائه می‎دادند.

اگر سیاست تخصص هنرمند و ورزشکار نیست، پس چرا چنین افرادی وارد عرصه سیاست می‎شوند؟
گاهی تخصص این‌گونه مطرح می‎شود که اگر کسی می‎خواهد وارد شورای شهر شود، مثلاً مهندس عمران یا شهر ساز باشد یا مثلاً سابقه کار تحقیقی داشته باشد. تخصص راجع به مسائل شهر داشته باشد و این‌ها تخصص ندارند ولی یک مهندس عمران می‎تواند وارد شورای شهر شود. من می‎خواهم بگویم این هم غلط است، این مهندس عمران با آن هنرمند و ورزشکار فرقی نمی‎کند زیرا هیچ‌کدام سیاستمدار حرفه‎ای نیستند. یک‌وقت این‌طوری با شورای شهر برخورد می‎کنیم که در شورای شهر نمایندگان حرفه‎های مختلف حضورداشته باشند، زمانی آن را یک مقوله حزبی می‎بینیم که جنبه سیاسی دارد، بنابراین نباید مشاغل سیاسی را یک تخصص دانشگاهی تلقی کرد و بعد گفت چون این فرد تخصص دانشگاهی‎اش را ندارد نیاید. ملاک تخصص دانشگاهی هم نیست، ملاک برای ورود به عرصه مشاغل سیاسی‌کار حزبی کردن و شخصیت سیاسی داشتن است. اگر امروزه هنرمندها و ورزشکارها وارد این عرصه شده‎اند به دو دلیل است یکی درک اولیه‎ای که از سیاست نزد مردم وجود دارد که به سیاست شخصی نگاه می کنند مثلاً به مردم می گویید به این فرد رأی می دهی می‎گوید من که این را نمی‎شناسم، این در تیم ملی است، من می‌شناسمش پس رأی می‎دهم. یعنی به یک فرد در یک رابطه شخصی با خوشان که شهرت و معروفیت دارد رأی می‎دهند، درک مردم از سیاست درک درستی نیست و مردم ما هم به معنای درست کلمه سیاسی نیستند و این سیاسی نبودن مردم باعث شده است که به افراد غیرحرفه‌ای رأی دهند.
یکی دیگر هم این است که احزاب برای اینکه سهمیه و حضور خودشان را در نهاد‎های سیاسی تأمین کنند و این احتمال را می دهند که خودشان نتوانند رأی بیاورند می‎آیند از این افراد معروف به نحوی استفاده می کنند و این بیشتر در بین جناح محافظه‌کار اتفاق افتاده است نه جناح اصلاح‎طلب. محافظه‌کارها می‎آیند شخصیت‎های این‌طوری را وارد می‌کند تا رأی بگیرد.

این حضور غیرحرفه‎ای چه بازتابی در جامعه خواهد داشت؟
هنرمندها و ورزشکارهایی که وارد عرصه سیاست می شوند، چون غیرحرفه‎ای هستند کم‌کم در زمین غیرحرفه‎ای هم‌بازی می‎کنند. بعضاً ممکن است که حضور خودشان را تغییر دهند به سمت یک نوع رانت جویی، یعنی سعی کنند اگر در عرصه هنر و ورزش منافعی را به دست آورده اند در این نهاد هم خودشان را به این رانت ها متصل کنند. یک فرد سیاسی نمی تواند این کار را بکند، به دلیل اینکه توسط حزب کنترل می شود. یکی از دلایلی که ما می‎گوییم سیاست حزبی برای این است که سیاست حزبی یک ابزار کنترل برای سیاستمدارها است، قبل از اینکه مردم بخواهند کنترل کنند، خود احزاب کنترل می کنند چون آبروی احزاب در میان است، بنابراین یک کنترل بر روی افراد است ولی وقتی افراد از این فضای کنترل آزاد هستند، ممکن است طرف منافع فردی خود بروند و تبدیل شوند به آدم‎هایی که از رانت‎هایی در شهر برخوردارند.
حضور هنرمندها و ورزشکارها به‌صورت غیرحرفه‌ای یک مشکل دیگری که ایجاد می‌کند این است که آن‌ها را به‌تدریج از گروه مرجع بودن خارج می‎کند و اعتماد عمومی نسبت به آن ها را کاهش می‎دهد. خوب است که ورزشکارها و هنرمندها بیشتر نقش ملی بازی کنند. اگر هم می‎خواهند ورود پیدا کنند باید وقتی ورود پیدا کنند که مسئله ملی باشد نه مسئله حزبی، ما به داشتن قهرمانان ملی هم نیاز داریم. باید ستاره‎های ملی هم داشته باشیم. سیاسی شدن این‌ها حتی ممکن است منجر به تخریب سرمایه اجتماعی شود. این هنرمندها می‎توانند نقش‎های بزرگی در جامعه ایفا کنند این‌ها معروف هستند و باید معروفیت خود را حفظ کنند و ورودشان به این شیوه در عرصه سیاست هم معروفیت آن‌ها را کاهش می‎دهد و هم به تخریب سرمایه جامعه می‌انجامد.
این‌ها نمی‎توانند رهبران افکار عمومی باشند، در مواقعی که مسائل ملی پیش می‎آید می‌توانند ورود‎های مختصری داشته باشند و بر افکار عمومی تأثر بگذارند ولی به‌طورکلی نمی‎توانند افکار عمومی را شکل دهند؛ یعنی در حوزه کار این‌ها نیست. معمولاً روشنفکرها، سیاستمدارها و دانشگاهی‎ها بیشتر می‌توانند چنین نقشی را ایفا کنند. اگر جایگزین شوند ممکن است افکار عمومی را سطحی کنند.

دانشگاه‌ها می‎توانند جامعه‎پذیری سیاسی را آموزش را بدهند؟
نه دانشگاه کارشناس تربیت می کند، برای مشاغل کارشناسی باید آموزش دانشگاهی داشت که البته صرف این آموزش هم کافی نیست باید تجربه کارشناسی و کار در سازمان ها را هم در نظر گرفت ولی برای مشاغل سیاسی شما باید بروید سراغ برنامه‏‎های حزبی، تخصص هم مهم نیست؛ مثلاً در انگلستان کسی که وزارت بهداشت را اداره می‎کرد رشته اش تاریخ است، در ایران اصلاً این به ذهن ما نمی آید که فرضاً یک روز یک جامعه‎شناس وزیر بهداشت شود. چه کسی گفته وزارت بهداشت را باید یک پزشک اداره کند؟ این درک درکی غلط است، اداره کلی و برنامه‎های راهبردی بهداشت یک مقوله سیاسی است که احزاب باید در موردش نظریه داشته باشند. در حال حاضر احزاب ما در مورد بهداشت و درمان نظری ندارند. همین‌طور که در خیلی از جاهای دنیا وزارت دفاع را دست نظامی نمی‎دهند. وزارت دفاع را می دهند به کسی که سابقه کار حزبی داشته باشد. ما در ایران می‎گوییم که وزیر دفاع باید نظامی باشد، وزیر بهداشت باید پزشک باشد، وزیر صنایع باید مهندس باشد، این صد درصد غلط است و یکی از عواملی که برای ما مشکل ایجاد می کند این است که مشاغل سیاسی را می‎دهیم دست متخصصان دانشگاهی. به‌صرف داشتن عناوین دانشگاهی هم اگر مشاغل سیاسی توزیع شود مشکل‌آفرین خواهد شد. اینکه چه نهادی باید آموزش دهد این آموزش، آموزش کلاسی نیست، این آموزش یک سبک زندگی است و از طریق در حزب بودن به دست می‎آید نه سر کلاس درس.
یکی از کارکردهایی که فعالیت سیاسی در دانشگاه‎ها دارد، این است که کم‎وبیش دانشجویان را با فضای سیاسی آشنا می‎کند البته دانشجوها هم باید ورودشان در فعالیت سیاسی یک ورود غیر حزبی باشد و تلاش کنند بیشتر به جنبه‎های معرفتی مقولات توجه کنند، به جنبه‎های دانشی و ببیند چگونه می‎شود دانش لازم را برای بهبود سیاست ها و رویه‌ها در کشور تولید کرد. در خیلی از مواقع خوب است که دانشگاه نقاد همه حزب‌ها باشد، چون این‌ها جوان هستند و می‎توانند انرژی‎های جدید را به عرصه سیاست تزریق کنند بدون اینکه خودشان سیاستمدارهای خوبی باشند یا اصلاً سیاستمدار باشند. می‎توانند ایده‎هایی را در بین سیاستمدارها ایجاد کنند؛ بنابراین در همه جای دنیا سیاستمداران نسبت به دانشگاه‎ها و ایده‎هایی که در بین دانشجوها هست و به‌طورکلی جنبش دانشجویی حساسیت دارند و سعی می‎کنند به نحوی از این ایده‎ها الهام بگیرند.
حضور دانشجوها و خود جنبش دانشجویی یک فرصت برای جامعه‎پذیری سیاسی در یک سطحی فراهم می‎کند اما آن چیزی که به‌عنوان سیاستمدار حرفه‎ای موردنظر ماست، باید از کار حزبی فراهم شود و احزاب باید این کار را انجام دهند. فرد مثلاً 20 سال عضو حزب است و بعد در این فعالیت حزبی احتمالاً مشاغل خاصی را هم می‌پذیرد و در سلسله‎مراتب مشاغل سیاسی هم به نحوی ارتقاء پیدا می‎کند. درعین‌حال سیاستمدار باید منافع ملی را هم در نظر بگیرد.

مردم را چگونه می‎توان آموزش داد تا نگاه سیاسی‎تری به مسائل سیاسی داشته باشند به‌جای اینکه به‌صرف مشهور بودن یک فرد به او رأی دهند؟
نقش نخبگان سیاسی و نخبگان فرهنگی در این میان سنگین‎تر است که بتوانند این آموزش را به مردم منتقل کنند، نخبگان سیاسی باید به نحوی بین خودشان به توافق برسند که بازی سیاست را بیشتر به یک بازی حزبی تبدیل کنند. وقتی تبدیل به یک بازی حزبی کردند و افراد اصلی کشور با چهره سیاسی وارد بازی شدند کم‎و‎بیش مردم هم به‌طرف آن‌ها خواهند رفت ولی باز امکان دارد ورزشکارها و هنرمندهایی به‌صورت مستقل هم کاندید شوند و حتی رأی هم بیاورند بالاخره این فضای سیاسی ما به تدریج باید به سمت حزبی شدن پیش برود و درواقع قوی تر شود. یک مقدار جنبه سیاسی‏اش باید باتجربه و کنشگری نخبگان فرهنگی گسترش پیدا کند تا بتوانند زمینه‎ای را گسترش دهند که بازی حزبی و رقابت حزبی در آن جدی‎تر باشد. در این فضای جدی‎تر مردم هم بیشتر به ماجرا توجه می‌کنند.

اینکه محافظه‌کارها برای رأی آوردن افراد مشهور را وارد سیاست می‌کنند، ناشی از ضعف آن‌ها نیست؟
بله، این به خاطر نگاه غیرتخصصی و غیر حزبی است. محافظه‌کارها نمی‎خواهند اهمیت حزب را درک کنند. تا وقتی‌که حزب در جامعه شکل مناسب خودش را پیدا نکند، سرمایه سیاسی در کشور شکل نمی گیرد، اعتماد مردم به فرایند سیاسی و نهادهای سیاسی روزبه‌روز کاهش پیدا می‎کند و همچنین جریان‎های سیاسی هم بیش از پیش یا در انزوا قرار می‎گیرند یا محبوبیتشان را از دست می دهند. در حال حاضر ما در جناح اصلاح طلب آدم‎های مشخصی داریم که اگر قرار باشد انتخاباتی صورت گیرد این‌ها کاندید شوند ولی در جناح سیاسی محافظه کار می‎بینیم که بیش‌ازپیش با خلأ شخصیت سیاسی و قحط‌الرجال مواجه هستند و این نتیجه بازی‎ای است که خودشان شروع کردند.

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا