خرید تور تابستان

حضرت سلیمان الگوی اسلام‌گستری

حجت الاسلام احمد حیدری در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

حضرت سلیمان از معدود پیامبرانی است که به حکومت رسیده و از جایگاه یک حاکم قدرتمند به “اسلام‌گستری” همت کرده و برای حاکمان دینداری که همت بر گسترش دین دارند، الگوی قرآنی شده است. خداوند داستان آموزنده «اسلام‌گستری» او را در سوره نمل، آیات 15 تا 44 به طور تقریبا مفصل یاد کرده تا الگو و اسوه حاکمانی گردد که بر اسلام‌گستری همت دارند.

این پیامبر عظیم الشأن که حکومت و قدرتی فوق‌العاده داشت و پرندگان و وحوش علاوه بر عفریت‌های جنی در صف لشکریانش بودند، روزی متوجه فقدان هدهد که مأمور آب‌یابی‌اش بود، گردید و پیگیر شد و تهدید کرد که اگر بدون دلیل قانع کننده، نظم حکومتی را به هم زده و تخلّف کرده باشد، او را به سختی عذاب کند یا ذبح نماید[برخورد شدید با تخلف کارگزاران حکومت].

هدهد بعد از مدت کوتاهی به حضور حضرت شتافت و عرض کرد که از مملکت سبأ[یمن فعلی] خبری شنیدنی و مهم آورده و بعد گزارش مفصل مشاهداتش را ارائه کرد. در گزارش هدهد چهار نکته به چشم مى‏خورد:

«نامه کریم»

1. پادشاه این مملکت یک زن است.

2. این حکومت از همه گونه قدرت و امکاناتى بهره‏مند و حکومتى مقتدر و کم‏نظیر مى‏باشد.

3. این ملکه تخت عظیم و بى‏نظیرى دارد که توجه‏ها را به خود جلب مى‏کند.

4. او و مردمش خورشیدپرست و از توحید و خداپرستى منحرف‏اند.

جاالب این که هدهد از درباریان سلیمان پیامبر است و در دربار ایشان عجایب و عظمت‏هاى فراوان مشاهده کرده؛ انسان‏ها، جنیان، پرندگان و باد همگى تحت تسخیر و حکومت سلیمان‏اند. مس مانند چشمه‏اى در اختیار او جارى است و باد بارگاه عظیم او را یکجا از زمین برمى‏کند و صبحگاهان فاصله یک ماه و عصرگاهان نیز فاصله یک ماه راه مى‏برد. جنّیان براى سلیمان ساختمان‏هاى باشکوه، محراب‏هاى عظیم، دیگ‏هاى پرگنجایش ثابت و تمثال‏هاى خیره‌کننده غول‌پیکر مى‏سازند. معبد سلیمان از بناهاى عظیمى است که مانند آن در عظمت کمتر دیده شده است. با این وجود امکانات فراوان، حکومت سبأ بخصوص تخت شاهى‌اش چنان عظمتى داشت که “هدهد عجایب دیده” را مسحور خود کرده و در گزارش، آن را منعکس می‌کند و در آخر از انحراف عقیدتی این قوم از توحید و خورشیدپرستی آنان گزارش می‌دهد.

سلیمان از اینکه زنى حاکم و پادشاه مملکت سبا است، برنمى‏آشوبد و آن را تقبیح نمی‌کند[همچنان که در هیچ جای قرآن حکومت زنان تقبیح نشده است] زیرا حکومت یک زن بخصوص در کشوری عربی و با روحیه تکبّر و إبای عرب، گرچه عجیب است ولی وقتی خواست مردم باشد، ناپسندی‌ای ندارد و اگر آن زن هم به عقل و تدبیر زمام حکومت را به دست بگیرد و به داد، حکومت براند، خیلى هم خوب است.

این هم که آن حکومت از امکانات فراوان برخوردار است و پادشاه آن حکومت از سلطنتى گسترده و تختى عظیم بهره‏مند است، براى سلیمانى که حکومتش بى‏نظیر است و بر جن و انس و وحش و طیور حکم مى‏راند، اهمیت چندانى ندارد و سلیمان حاکمى “خودخواه و انحصارگر” نیست که همه چیز را براى خود بخواهد و از اینکه دیگران را بهره‏مند، متمکن و صاحب شوکت و قدرت بیابد، به خشم آید و جز ذلت، خوارى، زیردستى و اطاعت‏پذیرى آنان را چشم دیدن نداشته باشد. اینها همه از نظر سلیمان طبیعى، عادى و بجاست ولی گمراهی این قوم از توحید و خورشیدپرستی آنان شایسته توجه است و سلیمان پیامبر خداست و نمى‏تواند نسبت به این مسأله بی‌تفاوت بوده و لازم است به دنبال راهی برای درمان این درد و انحراف بر آید.

حضرت از موضع یک “حاکم پیامبر” که دغدغه هدایت و سعادت دنیا و آخرت مردم را دارد، برای ملکه سبا نامه‌ای می‌نویسد که بسیار آموزنده و برای حاکمان دینی که دغدغه دین گستری دارند، الگوی بی‌نظیری است. وصف و محتوای این نامه را ملکه و حاکم سبا در جلسه رسمی با سران حکومتش این گونه گزارش می‌دهد:

«یا ایها الملاء انى القى الىّ کتاب کریم إنّه من سلیمان و إنّه بسم اللَّه الرحمن الرحیم الّا تعلوا علىّ و أتونى مسلمین»

1. “نامه‌ای کریم” به دست من رسیده است.

2. نامه از سلیمان است.

3. محتوای نامه این است: به نام خدای رحمان و رحیم. بر من علوّ و گردن فرازی مجویید و با من از در صلح و مسالمت درآیید.

جالب این که اولین و مهمرین نکته که ذهن ملکه را به خود مشغول کرده و توجه او را جلب نموده، “کریم” بودن این نامه است! لذا اولین فراز گزارش قرار گرفته است! نامه را «کریم» می‌خواند یعنی نامه‌ از جانب شخصی با کرامت نوشته شده است. لحن نامه در نهایت کرامت، محبت و ملاطفت است. نه با نام خدای قهار و منتقم و جبّار و …؛ و نه با نام حاکم و پادشاه قهّار؛ بلکه با نام خداوندی آغاز شده که «رحمان و رحیم» است، و نامه در مقام کرامت و حرمت بخشی به مخاطبان است. در نامه نه تهدیدی است و نه تحقیر و توهین و نه تقاضای ناپسند جبّارانه. فقط «صلح و سِلم» از آنان تقاضا شده است.

«صلح و سِلم، تنها خواسته سلیمان از ملکه سبا»

نامه از «سلیمان» است. از این جمله معلوم می‌شود آنان شناخت اجمالی‌ای از سلیمان داشته‌اند که حاکمی قدرتمند است و ادعای نبوت دارد ولی نامه‌اش نه حاکمانه، بلکه پیامبرانه است. نویسنده نامه با این که حاکم قدرتمندی است، ولی عبد، بنده و متواضع است لذا فقط از مُهر و امضایش بر نامه می‌فهمند نامه از اوست، بدون این که نام خود را آن هم با القاب متعدد وطولانی و پرطمطراق بر بالای نامه آورده باشد.

از ما خواسته که از در دشمنی و ستیز با او درنیاییم و بر او، گردن فرازی نجوییم بلکه صلح و سلم خود را به او اعلام کنیم. حکومت‌ها بخصوص حکومت‌های قدرتمند و جبّار، دنبال سلطه گستری جبّارانه و مبتنی بر زور و قهر هستند نه روابط انسانی، مسالمت‌آمیز و صلح‌جویانه و مبتی بر عزت و کرامت؛ بر همین اساس بزرگان قوم سبا هم در مجلس مشاوره با ملکه، اجمالا مطرح کردند: «نحن اولوا قوة و اولوا بأس شدید= ما از قدرت نظامی و جنگ‌آوری شدیدی بهره‌مندیم» و می‌توانیم در مقابل قهر و زور با زور مقابله کنیم.

تقاضای حضرت فقط ارتباط صلح‌آمیز و مسالمت‌جویانه بود نه بیشتر. سلیمان از آنها تسلیم شدن، ذلّت، فرمانبرداری، اطاعت و زیر دست بودن نخواست زیرا اولا زیر دست و تابع خواستن با مقام “کرامت” که از سر و روی نامه سلیمان می‌بارید، سازگاری نداشت. ثانیا همین ملکه وقتی با مانور قدرت حضرت سلیمان مواجه شد و تخت عظیم خود را در مقرّ حکومت سلیمان دید که با قدرت حکومت سلیمان قبل از رسیدن او به آنجا برده شده بود، گفت: «أُوتينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمين»= ما قبل از این به قدرت حکومت شما پی ‌برده و اعلام صلح و مسالمت کرده بودیم»‏؛ حال آن که نه آن زمان و نه بعدها تابع و زیردست و خراج بده حکومت سلیمان نبودند و نشدند.

از آنجا که ملکه سبا عاقل بود، به پیشنهاد اجمالی نظامی و برخورد قهرآمیز که از جانب سران مملکتش اظهار شد، وقعی ننهاد و گفت:

سیرت پادشاهان جبار این گونه مى‏باشد که هر گاه کشورى را فتح کنند، آن کشور را ویران سازند و براى درهم‌شکستن هویت آن مردم و تحقیرشان و از بین بردن هسته‏هاى مقاومتشان، افراد بزرگ و مورد احترام را به ذلت و پستى مى‏کشانند و افراد پست، رذل و بى‏هویت را عزت، بزرگى و آقایى مى‏دهند و عامل خود مى‏گردانند تا زمینه استثمار و تسلط و بهره‏گیرى بیشتر را فراهم سازند. ما اول باید بفهمیم که سلیمان واقعاً پیامبر خداست یا اینکه بر خلاف ادعایش، او هم یک پادشاه و ملک است. اگر پیامبر خدا باشد، باید به گونه‏اى تصمیم بگیریم و اگر ملک و پادشاهی جبّار باشد و در ادعاى نبوت دروغگو، به گونه‏اى دیگر.

من فرستاده‌ای با هدایای گرانقیمت نزد او می‌فرستم. اگر پیامبر باشد، به هیچ وجه هدیه ما را هر چه هم ارزشمند مادی باشد، نخواهد پذیرفت و چشم او را نخواهد گرفت زیرا پیامبران دنیاطلب و تسلطخواه نیستند و به هدایت و سعادت ما حریصند ولى اگر پادشاهى دنیاطلب باشد، هدیه ما را قبول مى‏کند و با پرخاش و ذلیل شمردن ما، طلب خفت و دادن مال و خراج بیشتر مى‏نماید. پادشاهان زیردست، عامل و خراج‏ده مى‏خواهند نه انسان‌های آزاد، عزیز و کریم.

گروه اعزامى ملکه در ملاقات، هدایاى ملکه را به پیشگاه سلیمان عرضه داشت. این اقدام ملکه نه اعلام صلح و سِلم بلکه نوعی مکر، مقابله و ردّ پیشنهاد سلم و صلح بود.(ترجمه المیزان، 5/511) لذا حضرت با قاطعیت اعلام کرد: آیا شما چشم مرا به دنبال مال و منال دنیا مى‏کشید؟ و مرا بدان دل‏خوش مى‏سازید؟ اولاً مواهب مادى که خدا به من داده از آنچه که شما ارائه داده‏، ارزشمندتر است. ثانیاً این شمایانید که به این نعمت‏هاى مادى دل بسته‏اید و چشمانتان به سوى آنها مى‏دود و دل در گرو محبت آنها دارید ولى آنچه من بدان چشم دارم، نه این زخارف مادى بلکه مواهب معنوى خداوند است که از آنها بهره‏مندم. آنچه من در پى آن هستم نه رسیدن به قدرت و سلطنت و امکانات، بلکه انجام وظیفه رسالت و رساندن پیام هدایت به انسان‌ها و بالا بردن آنان به مقام سعادت دنیا و آخرت است.

در اینجا سلیمان به فرستاده گفت که ملکه شما به نوعی گردن‌فرازی و ستیزه جویی اقدام کرده و از صلح و سلمی که خواستارش بودم تا بتوانم هدایت را بر آنان عرضه کرده و هدایت جویان را به سعاددت برسانم، دریغ کرده است. حال که صلح و سلم پیشنهادی را رد کرده و ستیزه‌جویی پیشه ساخته،  مجبورم برای دفع مانع هدایت مردم، بر آنان لشکر بکشم و با ذلت و خواری از سبا بیرونشان  بیندازم. جالب است که اینجا هم سخن از قتل و کشتار نیست و فقط از اخراج مانعان هدایت سخن می‌گوید.

«اولین مانور قدرت غیر نظامی»

از آیه بعد معلوم می‌شود که قبل از اقدام سلیمان به لشکرکشی، به ایشان خبر دادند که ملکه سبا با سپاهیانش راهی فلسطین است و حضرت لازم دید با مانور قدرت، ملکه را به صلح و سلم سوق دهد و از جنگ که جز ویرانی و مرگ برای دو طرف و جز ذلت و خواری برای ملکه و قومش ثمری نداشت، منصرف کند. مانور قدرت نیز باید با عملی باشد که ملکه و سران قومش را میخکوب ساخته و خیال مقابله را از ذهنشان دور سازد و البته که مانور نظامی و تسلیحاتی در این مقام چه بسا تأثیر منفی گذارده و غرور آنان را جریحه‌دار ساخته و به موضع مقابله سوقشان دهد، پس بهتر است مانور قدرت هم غیر نظامی و غیر تسلیحاتی باشد

تخت و عرش پادشاهی، سمبل قدرت حکومت است لذا در حفظ آن غایت اهتمام وجود دارد و در مرکز و تحت لایه‌های حفاظتتی متعدد و قدرتمند حراست می‌شود. اگر این تخت در این شرایط از فاصله صدها کیلومتر ربوده شده و قبل از رسیدن ملکه و سپاهش، به مرکز حکومت سلیمان آورده و آنجا بر ملکه عرضه شود، آنان به قدرت بی‌نظیر و توانمندی فوق‌العاده این حکومت پی‌برده و امید است که بر سر عقل آمده و صلح و سلم پیشنهادی را پذیرفته و به جنگ میل نکنند. 

به خواست سلیمان این تخت به فوریتی خارق العاده توسط یکی از تربیت‌شده‌های سلیمان و بنده‌ای از بندگان مقرّب خدا در چشم بر هم زدنی به فلسطین آورده شد و هنگام رسیدن ملکه و سپاهیانش، بر او عرضه گردید. ملکه با دیدن این قدرت بی‌نظیر، صلح و سلم پیشنهادی را پذیرفته شده اعلام کرد(کنّا مسلمین).

«دومین قدرت‌نمایی غیر نظامی»

حضرت سلیمان، پیامبر است و سعادت و کرامت‌خواه آدمیان؛ سلم و صلح را هم برای ساختتن زمینه هدایت و رساندن پیام توحید می‌خواهد و ملکه الآن اعلام صلح و مسالمت کرده ولی خود و قومش هنوز منحرف عقیدتی‌اند و از توحید محروم و به شرک گرفتار.  حضرت با اعلام صلح و مسالمت از جانب ملکه، زمینه هدایت را آماده دید و برای تحقق هدایت، مرحله دیگری از قدرت‌نمایی را مناسب یافت اما باز هم نه قدرت‌نمایی نظامی و تسلیحاتی! و برای رسیدن به سلطه؛ بلکه قدرت‌نمایی علمی، اقتصادی، رفاهی و تکنولوژیکی! برای جذب به هدایت و توحید.

سلیمان به سان حاکمان دنیایی در صدد گستردن سلطه خود بر یمن و خواهان تصاحب امکانات اقتصادی و تکنولوژیک کم‌نظیر آن کشور نیست. او از چنان امکانات اقتتصادی، رفاهی و مادى برخوردار است که حتى در مخیله ملکه هم نمى‏گنجد؛ پس باید این نکته را به آنان تفهیم کند تا در مقابل توحیدی که ارائه می‌دهد، خاضع گردند.

سلیمان علاوه بر «هیکل و معبدش» که مهندسی و عظمت کم‌نظیر دارد، کاخى بلورین دارد که کف، دیوارها و سقفش از بلور شفّاف است. از زیر کف آن آب جارى است و حیوانات دریایى و ماهى‏ها در آن شناورند. حضرت ملکه را برای ضیافت در تالار کاخ بلورین همراه می‌شود. وقتى خواستند وارد شوند. ملکه نگاهى به کاخ انداخت و بر آستان کاخ میخکوب شد. بلورهاى کف چنان شفاف و صاف‏اند که از آب جاری زیر آن تشخیص داده نمى‏شوند. شاید به ذهن او خطور کرد که مى‏خواهند او را بکشند؟ آیا دعوت را اجابت کند یا تمرّد نماید؟ اگر اجابت نکند در مقابل قدرت سلیمان تاب مقاومت ندارد، پس چه کند؟ شاید خود را از اجابت دعوت ناچار دید پس براى اینکه لباس‏هایش خیس نشود، دست برد و دامن خود را بالا گرفت. حضرت به او گفت: کاخ از شیشه صاف و بلور است. دامن بینداز و وارد شو. این مانور قدرت چنان کوبنده و در نفس ملکه اثر گذار بود که بى‏درنگ متوجه خداوند یگانه شد و عرضه داشت:

«پروردگارا از اینکه تا به حال به شک و تردیدها اجازه خودنمایى دادم و از تسلیم شدن به دعوت هدایت سلیمان ابا ورزیدم و بر شرک خود اصرار داشتم، پشیمانم. خدایا من تا به حال بر خویش ظلم مى‏کردم و حالا به همراه سلیمان و به پیروى و اطاعت از او، به تو اى پروردگار جهانیان ایمان آورده و در مقابل مشیت و دستورهایت تسلیم هستم.»

بدین سان ملکه سبا و مردمش علاوه بر حکومت و امکانات کم‌نظیر اقتصادی، به سعادت عقیدتی و فرهنگی هم رسیدند و حضرت سلیمان توانست بدون اقدام نظامی هزینه دار و ویرانگر و بدون ریختن یک قطره خون، اسلام را به کشوری عرضه کرده و مقبول آنان سازد.

امید که این جریان عبرت‌زای اسلام‌گستری پیامبری حاکم، بیش از پیش تأمل شود و سرلوحه اقدامات اسلام‌گسترانه حاکمان مسلمان واقع گردد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا